این نویسنده که درباره «لزوم توجه به اقلیم و جغرافیا در ادبیات داستانی» با صلح خبر گفتوگو میکرد، اظهار کرد: اقلیم جای خاصی نیست و در همه جا وجود دارد؛ در تهران اقلیم هست، در بوشهر هم اقلیم هست، اما اقلیم خاص که بافت قدیمی دارد از بین رفته و نمیشود کاری برایش کرد. نویسندهها از جایی که شناخت دارند مینویسند. جایی که من متولد شدم، دریا و بندر دارد و من هم درباره آنها مینویسم، زیرا از آنجا شناخت دارم.
او افزود: آپارتمان زیاد شده و دیگر خانههای قدیمی نیست که کسی بخواهد درباره آنها بنویسد؛ طبیعی است زمانی که بافتهای قدیمی از بین برود، فضا تغییر میکند. اگر بخواهیم غیر از این باشد باید آپارتمانها را خراب کنیم و همه چیز را از نو بسازیم. وقتی فضا از بین رفت دیگر نمیتوان کاری برای آن کرد. در بوشهر یک شرکت عمران منطقهای بزرگ بود که در نخلستانها پیست و استخر درست کرده بود، اما حالا نه نخلی هست و کسی سراغ آنها میرود، نه نشانی از آنها باقی مانده؛ اگر در ذهنِ نویسنده باشد به آن میپردازد و اگر ارزش نداشته باشد دیگر به آن توجهی ندارد.
صفدری در پاسخ به این سوال که آیا با این اوصاف داستانها شبیه بههم نمیشوند، گفت: آدمها شبیه هم شدهاند، ما همه شبیه هم حرف میزنیم، مثل آدمهای تلویزیون حرف میزنیم. شبیه هم لباس میپوشیم. مخاطبان ما هم همینطور هستند. در آپارتمان زندگی میکنند و فضایی غیر از آن برایشان ناآشناست. مخاطبان میخواهند تجربه زیستی خود را در داستان ببینند. چه بسا کسی در فضای قدیمی بنویسد که برای مخاطب غریب است. البته اگر داستان در کشوری غریب و ناشناس باشد که ویژگی فرهنگی خاص آن کشور در کتاب آمده باشد شاید برای مخاطب جذاب باشد و بخواهد آن را بخواند.
نویسنده کتاب «من ببر نیستم پیچیده به بالای خود تاکم» درباره تأثیر استفاده از اقلیم در معرفی ادبیاتمان به کشورهای دیگر نیز گفت: برای اینکه داستان برای مردم کشورهای دیگر مثلاً کشورهای اروپایی جذاب باشد، گذشته از اقلیم باید اندیشه و فکری داشته باشد و مسئله تازهای را مطرح کند که این مسئله حتماً نباید دور از ذهن خواننده باشد؛ مثلاً مسائل انسانی که در همه جای دنیا وجود دارد. تبلیغات نیز در این زمینه تأثیرگذار است.
او در پاسخ به اینکه با توجه به نوشتن درباره اقلیمی خاص، آیا مخاطبان میتوانند با داستانهای او ارتباط برقرار کنند، گفت: من نویسندهای شکستخوردهام و خواننده داستانهای من کم است. شاید مشکل از من باشد.
محمدرضا صفدری سپس در پاسخ به اینکه در فضای مجازی حضور ندارد و آیا فکر نمیکند این موضوع بر داشتن مخاطب تأثیرگذار باشد، اظهار کرد: در فضای مجازی حضور ندارم. من گوشی موبایل هم ندارم، زیرا حوصله این کارها را ندارم. بلد نیستم پیامک هم بدهم. من سال ۵۶ گواهینامه گرفتم اما حوصله رانندگی ندارم، شاید به خاطر خستگی جسمی و روحی باشد. اما آدم باید با ابزار جدید آشنا باشد. من که آشنا نیستم، این فرصت را از دست میدهم و بابت این موضوع افسوس هم میخورم.
نویسنده مجموعه داستانهای «سیاسنبو» و «با شب یکشنبه» درباره وضعیت ادبیات و کتاب نیز گفت: به نظر میرسد تعداد خوانندهها بیشتر شده باشد، زیرا کتابهایی وجود دارند که پرفروش هستند و نمیتوان این موضوع را نفی کرد. در هر جای دنیا هم کتابهای پرفروش وجود دارد که از دل آنها کتابهای باکیفیت بیرون میآید. اما چیزی که در ترجمه و تألیف وجود دارد این است که زبان فارسیِ هم مترجم و هم نویسنده کمی میلنگد؛ زبانشان روزنامهای است و شناختی از زبان فارسی و ادبیات کهن ندارند. البته به زور هم نمیتوان به کسی گفت که اینطور باید بنویسد. اگر هم بهشان بگویی میگویند با این زبان مینویسم و خوانندهها میخوانند.
او همچنین درباره اینکه آیا کتاب جدیدی در دست دارد، گفت: کتاب جدیدی ندارم، فقط «افسانههای چهلگیسو» در نشر نیماژ تجدید چاپ شده است.
انتهای پیام