امروز: یکشنبه, ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴ / بعد از ظهر / | برابر با: الأحد 21 ذو القعدة 1446 | 2025-05-18
کد خبر: 435683 |
تاریخ انتشار : 19 اردیبهشت 1400 - 16:37 | ارسال توسط :
0
1
ارسال به دوستان
پ

به گزارش مجله فرهنگی صلح خبر ایرج زبردست می‌گوید: اوجی شبیه شعرش بود، اوجی خود شیراز بود، و خوشا او که چون گلی شکفت و چون گلی رفت… با هفت‌هزارسالگان  سر به سر شد و در ابدیت جاری شد…بعد از مرگ شاعر زیباتر می‌شود. این شاعر رباعی‌سرا در پی درگذشت منصور اوجی در یادداشتی با عنوان […]

به گزارش مجله فرهنگی صلح خبر

ایرج زبردست می‌گوید: اوجی شبیه شعرش بود، اوجی خود شیراز بود، و خوشا او که چون گلی شکفت و چون گلی رفت… با هفت‌هزارسالگان  سر به سر شد و در ابدیت جاری شد…بعد از مرگ شاعر زیباتر می‌شود.

این شاعر رباعی‌سرا در پی درگذشت منصور اوجی در یادداشتی با عنوان «در شدنِ شاعر اردیبهشت و صبح منصور اوجی» که در اختیار صلح خبر قرار داده، نوشته است: 

«….ای تو، ای کلمه، ای کتاب

می‌گذاریم‌تان و می‌گذریم 

همچنانی که زندگانی را….

و همیشه می‌گفت با همان لحن راسخ صمیمی از صبح و از اردیبهشت و گنجشک‌هایی که در باغ آرام روز بال می‌زدند. می‌گفت از رد زمان و کوزه‌گری پیر که جام‌های جان را یکی یکی بر زمین می‌زند و  آدمی فقط می‌نگرد پُر از سوال اما لال. می‌گفت: وَ برف پیری می‌برد ما را به غربت سرد خاک، و بعد از این برف، پرندگانی می‌آیند تا در آفتاب بخوانند. گل زیباست، و زیباتر از آن مرگ، آری مرگ هر روز در چهره صبح گل می‌پاشد با عطر نرگس و محبوبه و مریم و شب‌بو ….فصل دیگری‌ست بعد از مرگ، خاک و خاک و خاک… تا چه سرکشد بعد از ما؟ می‌گفت آدمی خاک می‌شود، می‌شود سبز و می‌دمد از خاک، و تو آن روز می‌شوی یک گل سرخ، و من شاید خوشه انگوری باشم بر تاکی رویان… آن‌گاه ما را به نیکی یاد آرید ما رفتگانیم. 

من خسته‌ام ای درخت، کی می‌روم به خاک؟ کی سبز می‌شوم از خواب؟ کی تکرار می‌رسد از راه؟ کی در بهار گل می‌دهم کی؟ کجا؟ می‌دانست این آینه دیگر به سنگ آمده است. و در آینه، آن سایه مدام را می‌دید: در آینه می‌بینمت، در آیینه می‌بینمت ای مرگ…

منصور اوجی را از سال ١٣٧٢ می‌شناختم از آن زمان که خانه‌اش در خیابان ارم شیراز حیاطی پر از درخت و گل داشت، و گنجشک‌ها برایش از اردیبهشت و بهارنارنج و صبح می‌خواندند. مثل آفتاب در سرزمین درهم سایه‌ها رفتاری از جنس نور و نظم داشت. سرشار از سلام لحظه‌ها بود و هرگز به یاد ندارم و  ندیدم دهان به غیبت کسی آلوده کند.  این اواخر حالش را از داماد شریفش دوست ارجمندم جناب دکتر نصرالله خلیلی زیاد می‌پرسیدم اما هر بار خبر تلخ‌تر از زهر در خواب ثانیه‌ها بال می‌زد. شخصیت اوجی را دوست داشتم و از او بسیار آموختم…. اوجی شبیه شعرش بود، اوجی خود شیراز بود، و خوشا او که چون گلی شکفت و چون گلی رفت… با هفت‌هزارسالگان سر به سر شد و در ابدیت جاری شد…بعد از مرگ شاعر زیباتر می‌شود.

شیراز
١٩ اردیبهشت ١۴٠٠»

انتهای پیام 

منبع : Isna.ir

اگر تمایل دارید خبر یا گزارش یا مقاله ای را با دیگران به اشتراک بگذارید، از بخش خبرنگاران صلح خبر برای ما ارسال نمایید. تا پس از بررسی در مجله گزارشگران یا اخبار روز منتشر گردد.

در صورت تمایل، خبر با نام شما منتشر خواهد شد. البته در ارسال تصاویر و اخبار وگزارش های خودتان، قوانین و عرف را رعایت نمایید تا قابلیت انتشار را داشته باشند.

خبرنگار صلح خبرموسسه صلح خبر

منبع خبر ( ) است و صلح خبر | پایگاه اخبار صلح ایران در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. چنانچه محتوا را شایسته تذکر میدانید، خواهشمند است کد خبر را به شماره 300078  پیامک بفرمایید.
لینک کوتاه خبر:
×
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسطصلح خبر | پایگاه اخبار صلح ایران در وب سایت منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
  • لطفا از تایپ فینگلیش بپرهیزید. در غیر اینصورت دیدگاه شما منتشر نخواهد شد.
  • نظرات و تجربیات شما

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

    نظرتان را بیان کنید