امروز: چهارشنبه, ۷ آذر ۱۴۰۳ / قبل از ظهر / | برابر با: الأربعاء 26 جماد أول 1446 | 2024-11-27
کد خبر: 127045 |
تاریخ انتشار : 10 دی 1395 - 0:10 | ارسال توسط :
ارسال به دوستان
پ

به گزارش مجله ورزشی پایگاه صلح خبر ؛ ماهینی: بزرگترین کمک من در خانه سفره پهن کردن است/ دعوت کی‌روش پاقدم دخترم بود روزنامه خبرورزشی نوشت: آنچه می‌خوانید، گپ خودمانی با حسین است، در حالی که نیمی از تایم مصاحبه، مایسا بغلش بود و بچه‌داری می‌کرد. چه پدری؟ فکر نمی‌کردیم یک روز توی این وضعیت یکدیگر را […]

به گزارش مجله ورزشی پایگاه صلح خبر ؛

ماهینی: بزرگترین کمک من در خانه سفره پهن کردن است/ دعوت کی‌روش پاقدم دخترم بود

روزنامه خبرورزشی نوشت: آنچه می‌خوانید، گپ خودمانی با حسین است، در حالی که نیمی از تایم مصاحبه، مایسا بغلش بود و بچه‌داری می‌کرد.

چه پدری؟ فکر نمی‌کردیم یک روز توی این وضعیت یکدیگر را ببینیم.
خودم هم فکر نمی‌کردم (خنده) هنوز باورم نمی‌شود پدر شده باشم.

از لذت پدر شدن بگو.
حس عجیب و غریبی است. تمام مردم دنیا، چه آقایان و چه خانم‌ها، در طول زندگی سختی می‌کشند، زحمت می‌کشند که در آرامش زندگی کنند و صاحب بچه شوند. خدا را شکر من و همسرم به این نقطه رسیدیم و صاحب یک دختر ناز شدیم. واقعاً زندگی خوب و آرامی داریم. یک خانواده کوچک 3 نفره و خوشبخت هستیم که البته این برمی‌گردد به ازخودگذشتگی همسرم. واقعاً در شرایط سختی که بودم، به خصوص در انزلی، همسرم همیشه به من انرژی می‌داد و الان هم با آمدن مایسا کوچولو هر دو خوشحالیم. (حسین از همسرش هم می‌خواهد به جمع ما ملحق شود)

خدا را شکر پاقدمش هم خوب بود… برگشتی به تیم ملی
صددرصد چه در تیم ملی، چه به اوج رسیدنم در پرسپولیس…

حالا که همسرت هم هست، راستش را بگو در کار خانه هم کمک می‌کنی؟
راستش از ظرف شستن که متنفرم، حتی شستن یک قاشق ولی در مرتب کردن خانه چرا، البته گردگیری هم که نمی‌کنم (خنده) بی‌خیال، کمک می‌کنم دیگر، در حد سفره پهن کردن.

الان به مرور دستت رو می‌شود (خنده)
برای شکمم، هر چیزی مرتبط به خوردن باشد، خوب کار می‌کنم.

در بچه‌داری کمک می‌کنی؟
بچه‌داری که خیلی سخته، اکثر کارهای بچه را همسرم انجام می‌دهد. من هم می‌روم سر تمرین و می‌آیم و بچه را هم نگه می‌دارم، بعضی مواقع البته.

(این‌بار از همسر حسین می‌پرسیم) این‌طور که ما متوجه شدیم، اصلاً کمک نمی‌کند؟
همسر ماهینی: کمک کردن در همین حد که یک نگاه به بچه می‌اندازد که خواب باشد.

برای بچه تا صبح بیدار می‌ماند؟
همسر ماهینی: حسین؟ نه دیگه! همان شب بعد از بازی فقط بیدار می‌ماند، بقیه شب‌ها که باید قبل از ۱۰ خواب باشد. آن یک شب هم که آزاد است، کنار بچه می‌خوابد (خنده).

یعنی اگر مایسا گریه کند؟ داشتیم چنین چیزی که حسین بیدار شود؟ (خنده)
همسر ماهینی: حسین خوابش خیلی سبک است، بلافاصله بیدار می‌شود ولی سریع هم می‌خوابد!

خسته نباشید حسین‌جان، دفاع کن.
طول هفته که من جلوی تلویزیون می‌خوابم، یعنی مجبورم، همسرم و بچه داخل اتاق می‌خوابند و همسرم با گریه‌های مایسا بیدار می‌شود اما من مجبورم بخوابم وگرنه نمی‌توانم بازی کنم ولی شب بعد از بازی می‌روم داخل اتاق، ولی باز هم طبق عادت می‌خوابم.

الان داری توجیه می‌کنی؟
نه، دارم حقیقت را می‌گویم… فقط می‌خوابم که حضور فیزیکی کنار بچه داشته باشم، باگریه مایسا بیدار می‌شوم و دوباره می‌خوابم!

اسم را چطور انتخاب کردید؟
همسر ماهینی: دوتایی چند تا گزینه جلوی خودمان گذاشتیم.

چه اسم‌هایی بود؟
ماهینی: لیانا بود، کارمن، مایسا، آنوشا که مایسا را انتخاب کردیم.

مایسا به چه معنی است؟
همسر ماهینی: مایسا دو معنی دارد؛ یکی مثل مادر، یکی هم اسم گیاهی ظریف و زیبا

یک مقطعی بعد از تولد مایسا که دختر و همسرت بیمارستان بودند، خیلی اذیت شدی؟
ماهینی: یک مقطع من در اردوی پرسپولیس بودم، مایسا هنوز هفت‌ماهه بود و همسرم را بردند بیمارستان، یک روز از سر تمرین آمدم خانه که دوش بگیرم و بروم بیمارستان پیش همسرم. مادر همسرم تماس گرفت و گفت بیا که همسرت را بردن اتاق عمل. با سرعت خودم را رساندم بیمارستان، دستپاچه شده بودم و نفهمیدم چطور رفتم. مایسا خیلی عجله داشت (خنده) و زود دنیا آمد، دقیقاً ساعت ۷ شب روز پنجم آبان بود. چون زود دنیا آمده بود، بیست و چهار روز در بیمارستان ماند، داخل دستگاه باید می‌ماند که آن روزها خیلی شرایط سخت بود، البته بیشتر برای همسرم، من که با تیم ملی رفتم مالزی ولی همسرم واقعاً سختی کشید و بچه داخل دستگاه بود و همسرم شکسته می‌شد. یادم هست می‌رفتم سر تمرین، بچه‌های تیم من را آرام می‌کردند که نگران نباش، خیلی‌ها داخل دستگاه بودند، خیلی‌ها زود دنیا می‌آیند.

تو به بچه‌دوست بودن خیلی معروفی، الان با آقا رضا (خواهرزاده‌ات) چه کار می‌کنی؟ رضا حسادت نمی‌کند؟
نه خدا را شکر، رضا خیلی مایسا را دوست دارد. رضا اولین نوه خانواده است و همین چند روز پیش اینجا بود با خواهرم و دامادمان و از در و دیوار بالا می‌رفت ولی مایسا را دوست داشت.

خب، از زندگی بگو، از همسرت؟
من در شرایط خیلی سختی ازدواج کردم. سرباز بودم در انزلی، تنها بودم و گفتم باید ازدواج کنم. رفتیم اهواز خواستگاری و جواب مثبت شنیدم و زندگی متأهلی را شروع کردم. آخر سال ۹۳ بود. آن روزها همسرم خیلی به من کمک کرد، به من دلداری داد و می‌گفت تو در اوج بودی و به اوج برمی‌گردی… همیشه می‌گفتند یک همسر خوب می‌تواند آدم را بالا ببرد و من خوش‌شانسم که همسر خوب نصیبم شد. واقعاً باید از همسرم تشکر کنم. این خوشبختی سه نفره را به همسرم مدیونم (حسین رو به همسرش می‌کند و در حالی که بچه بغلش گریه می‌کند، به همسرش می‌گوید عزیزم از تو تشکر می‌کنم و به دخترش می‌گوید جانم بابایی)

فکر کن الان همسرت اینجا نیست، یک جمله قشنگ درباره همسرت بگو
جمله قشنگ (مکث می‌کند) عاشقش هستم و مدیونش.

خانم شما بگویید راست می‌گوید؟
همسر ماهینی: حسین دروغگو نیست، هیچ وقت دروغ نمی‌گوید. حسین همیشه از من تشکر می‌کند.

دست به کادو خریدنش هم باید خوب باشد. مثلاً همین گل‌ها، حسین جان، شما خریدی این گل را؟
نه، این گل، هدیه تولدم بود که همسرم خرید.

ای بابا
همسر ماهینی: این گل را که من خریدم ولی حسین کادو می‌خرد و تشکر می‌کند. جلوی بقیه یک کم حیا می‌کند ولی خصوصی نه… مهربان است (ماهینی به شوخی وارد بحث می‌شود: مجتبی جان همین را تیتر کن؛ یک پدر مهربان)

راستش را بگویید، وقتی حسین آمد خواستگاری شما شناخت قبلی داشتید، سریع بله را گفتید؟
همسر ماهینی: من که بله را قبلش گفته بودم ولی سر عقد صبر کردم و بعد از سه بار بله را گفتم.

یعنی دق دادید، بعد بله گفتید؟ همین شد که قدرشناس است.
همسر ماهینی: حسین قدرشناس است، احساساتی و قدرشناس و البته خانواده‌دوست.

این را که ما خودمان شاهدیم
ماهینی: من اگر روزی دو بار با پدر و مادرم حرف نزنم، چیزی گم کرده‌ام، همین طور با خانواده همسرم و همیشه هم دعای خیر آن‌ها پشت سرم است. البته خدا را شکر خانواده همسرم هم خانواده خوبی هستند، مثل خانواده خودم. (تلفن زنگ می‌خورد و حسین فکر می‌کند، همین الان هم فکر می‌کنم مادرم پشت خط باشد) توی این دنیا هیچ چیز بالاتر از خانواده آدم نیست. من از اول هم خانواده‌دوست بودم و الان هم عاشق خانواده‌ام هستم (چشم‌ها را می‌بندد و رو به همسرش می‌گوید ای همسر عزیزم)

تو پستی، بلندی هم در زندگی خیلی زیاد داشتی، مخصوصاً سر ماجرای سربازی که تیم ملی را از دست دادی ولی مدیون انتخاب‌های درست خودت هستی.
بالاخره این مسیری بود که خدا پیش پای من گذاشت و من خیلی‌ها را در این مقطع شناختم. آن‌هایی که در سختی کنارم ماندند را شناختم.

نبودن در تیم ملی هم خیلی سخت بود؟
خیلی، من از زمان حضور کی‌روش در تمام اردوها بودم و سخت بود نتوانی در تیم ملی باشی، بعد از جام جهانی ۲ سال نگذاشتند در تیم ملی باشم.

یک شب، یعنی دقیقاً شب چهارشنبه‌سوری خانه کی‌روش بودیم و درباره تو هم پرسیدیم، کی‌روش گفت حواسم به ماهینی هست…
بله، همیشه حالم را می‌پرسید، از طریق افشین پیروانی و مارکار تماس می‌گرفتند و هوای من را داشتند و همین من را دلگرم می‌کرد که این‌ها برای تیم ملی من را می‌خواهند و می‌توانم برگردم. الان هم که با پاقدم دختر گلم دوباره برگشتم تیم ملی…

43503

This article passed through the Full-Text RSS service – if this is your content and you’re reading it on someone else’s site, please read the FAQ at fivefilters.org/content-only/faq.php#publishers.
Recommended article: The Guardian’s Summary of Julian Assange’s Interview Went Viral and Was Completely False.

RSS

اگر خبر یا گزارشی دارید از بخش خبریار صلح خبر برای ما ارسال نمایید.

خبریار صلح خبر

قوانین خبریار صلح خبر

  1. لطفا در ارسال اخبار و تصاویر و گزارش های خود قوانین و مقرارت را رعایت فرمایید.
  2. از ارسال مطالب خلاف عفت عمومی یا تصاویر موهون اکیدا خودداری فرمایید.
  3. در صورت مشاهده تخلف پس از تذکر ، حساب کاربری موردنظر بلافاصله حذف می گردد.

گروه وبگردی صلح خبر 

منبع خبر ( ) است و صلح خبر | پایگاه اخبار صلح ایران در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. چنانچه محتوا را شایسته تذکر میدانید، خواهشمند است کد خبر را به شماره 300078  پیامک بفرمایید.
    برچسب ها:
لینک کوتاه خبر:
×
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسطصلح خبر | پایگاه اخبار صلح ایران در وب سایت منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
  • لطفا از تایپ فینگلیش بپرهیزید. در غیر اینصورت دیدگاه شما منتشر نخواهد شد.
  • نظرات و تجربیات شما

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

    نظرتان را بیان کنید