بیماری قلبی و خانهنشینی کرونا منجر شده است تا در روزهای پایانی این دوستی ۴۰ساله از او بیخبر بماند؛ این شاعر حالا اما درباره قاسم آهنینجان، شاعر، منتقد ادبی و فیلمساز که غروب روز سهشنبه (چهاردهم اردیبهشتماه ۱۴۰۰) در پی ابتلا به بیماری سرطان در بیمارستانی در اهواز از دنیا رفت، میگوید: قاسم اصلا برای شاعر شدن متولد شد و با شعر هویت پیدا کرد. تعدادی از شعرهای او جزء درخشانترین شعرهای معاصر هستند.
علیپور از دوستی دیرین خود با آهنینجان روایت میکند و میگوید: من با قاسم دوستی ۴۰ساله داشتم؛ او شاعری تلاشگر بود، شاعری که با وجود اینکه در خوزستان زندگی میکرد و خوزستان هم مهد شعر ناب و شعر دیگر است اما توانسته بود به زبان مستقلی برسد و جایش را در شعر ایران باز کند.
او سپس با بیان اینکه قاسم آهنینجان قبل از اینکه شاعر باشد، سینماگر هم بود، میافزاید: آدمی بود که تمام عمرش را وقف شعر و شاعری کرد و با شعر هویت پیدا کرد و دیگر اینکه همانطور زندگی کرد که واقعا باید زندگی میکرد. به شدت هم اعتقادات مذهبی داشت و تظاهر نمیکرد. مثل هر شاعر دیگری عدهای هواخواه و عدهای منتقد داشت اما من نه تنها در مورد قاسم بلکه در مورد اکثر افراد اینگونهام که کاری به مسائل شخصی و اعتقادی آنها ندارم و به اعتقاد من هیچکس حق ندارد دیگران را استنتاق کند.
هرمز علیپور سپس با اشاره به زندگی آهنینجان بیان میکند: آدمی بود که پریشان زندگی کرد چون به هر جهت بیکار بود و به جز شعر، ملجاء دیگری نداشت، اما این کار را خوب انجام میداد.
او از شنیدن خبر درگذشت دوست ۴۰سالهاش اینگونه میگوید: از دیشب که این خبر را شنیدهام، خیلی برایم سخت است که راجعبه قاسم حرف بزنم. به تازگی با کاوه، برادرزاده او صحبت کردم و گفت که مدتی در بیمارستان بستری بوده و در این مدت خیلی اذیت شده است اما من خبر نداشتم، چون به دلیل مشکلات قلبیام در این مدت کمتر با کسی ارتباط داشتم، اما دیشب با شنیدن این خبر شوکه شدم و بسیار غمگینم. ما ۴۰ سال با هم خاطره داشتیم.
این شاعر رابطه قاسم آهنینجان را با شعر چنین توصیف میکند: اگر شعر را از قاسم میگرفتند، مثل یک ماهی که آب را از آن بگیرند، از بین میرفت.
او ادامه میدهد: قاسم در برخی مواقع عصیانگر بود و نیز خیلی باورمند بود به شاعری خودش. شاعرانی مثل: رضا براهنی، محمدعلی سپانلو و خصوصا منوچهر آتشی او را خیلی تشویق میکردند.
هرمز علیپور در پایان میگوید: من معتقدم که شاعر نمیمیرد؛ یعنی میمیرد که بماند. قاسم بعد از این حتی بهتر هم دیده خواهد شد، چون ما شاعران وقتی به هم نزدیک هستیم، به صرافت کارهای یکدیگر نمیافتیم. این را بارها قاسم به من گفت و من به او. به هر جهت او یکی از شاعران خوب بود و سرنوشت خودش را زندگی کرد و به آرامش رسید؛ دیگر چه بگویم…
انتهای پیام