“اشرف” نام مادربزرگ من است. مادر مادرم. زنی ۷۵ ساله که همراه پدربزرگم در خانهشان زندگی میکنند. من علیرضا نوه چهارم از فرزند اول آنها هستم. جوانی ۲۶ ساله علاقهمند به عکاسی که به هر دلیلی که شما ممکن است فرض کنید تا پیش از این گزارش شاید فقط ماهی یکبار به آنها سر میزدم. من حتی تاریخ تولد مادربزرگ را هم نمیدانستم. من امسال تصمیم گرفتم تا موضوعی را با عنوان “روز زن” پیگیری و عکاسی کنم. این موضوعات میتوانست مثل خیلی از موضوعات دیگر که در سالهای گذشته و در آستانه روز زن به آنها پرداخته و تکرار شده باشد. اما اینگونه باز هم یک روز دیگر مادربزرگ تنها میماند. این گزارش محصول یک هفته بودن و ماندن در کنار زنی است که تا پیش از این کمتر میشناختمش.