اما کسی را یارای تحمل، اقبال و پذیرش آن نبود و به ناچار انسان (این اشرف مخلوقات) بر آن تن داد و بر خود رنج به سرمنزل مقصود رساندن این امانت را تحمیل کرد.
گرچه این رنج از هبوط حضرت آدم (ع) همراه آدمی و دغدغه او بود و هریک از انبیا و اولیا به سهم خویش اندکی از بار این رنج را بر دوش کشیدهاند؛ اما بار اصلی تحمل امانت الهی را باید در پذیرش رسالت حضرت حق از سوی پیامبر اکرم حضرت محمد مصطفی (ص) مشاهده کرد. میثاقی که از پیامبر عظیم الشأن اسلام در ابلاغ رسالت و پیام وحی گرفته شد؛ معیار کمال دین در نزد خداوند و کاملترین پیام و اتمام حجت پایانی خداوند برای پاسداشت تعهدی است که ما انسانها در پذیرش امانت الهی به خداوند سپردهایم.
مبعث رسول اکرم (ص) عید کمال و نقطه عطف دین مبین اسلام است. ارسال و ابلاغ پیام خداوند از سوی انسانی از جنس خود آدمیان، ضمن تقویت حس حقیقت نمایی؛ اهمیت و جایگاه انسان را در نزد حضرت حق آشکار میسازد. پیامبر اسلام (ص) به مصداق «انا ارسلناک رحمه للعالمین» مظهر رحمت و صلح خبر و آشتی است و مأموریت برحقش اتمام و اکمال مکارم اخلاق و زدودن جهل و حقارت از جامعه انسانی بود.
بعثت حضرت رسول (ص) الگویی متعالی برای بازنمایی سبک زندگی معنوی و اخلاقی است و برماست که به پاس رنجهای بیغایتی که حضرت رسول برای رستگاری نوع بشر تحمل کرده، در پرتو عمل به اوامر الهی و دوری از منکرات و منهیات در تحقق جامعه جهانی اخلاقمدار یا آرمانشهر انسانی- الهی در این دنیا و به تبع آن کسب کمال رضایت خداوند و وصال به حضرت دوست در سرای ابدی بکوشیم.
برای پاسداشت این روز مبارک و درد و رنجهای غیرقابل تحمل حضرت رسول (ص) است که شعرا و ادبای ایرانی از دیرباز تاکنون کوشیدند برای زندهنگهداشتن عظمت رسالت پیامبر اکرم (ص) به کمک ظرفیتهای کلام ادبی به بازنمایی سیمای آن حضرت و انتقال ارزشهای این عید بزرگ برای نسلهای بعدی روی آورند تا همواره عاملی برای وحدت و توسل بر مؤلفههای وحدت بخش امت اسلام و یادکرد هدف غایی رسالت حضرتش باشند.
شاید در میان شعرای بزرگ ایرانی هیچ کس به اندازه سعدی شیرازی شیفته پیامبر اکرم (ص) و خاندان نبوت نبوده و این به خوبی در آثار منظوم و منثور او مشهود است:
ماه فرو ماند از جمال محمد (ص)/ سرو نباشد به اعتدال محمد (ص)
قدر فلک را کمال و منزلتی نیست/ در نظر قدر با کمال محمد (ص)
وعده دیدار هر کسی به قیامت/ لیله اسری شب وصال محمد (ص)
آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی/ آمده مجموع در ظلال محمد (ص)
عرصه گیتی مجال همت او نیست/ روز قیامت نگر مجال محمد (ص)
و آن همه پیرایه بسته جنت فردوس/ بو که قبولش کند بلال محمد (ص)
همچو زمین خواهد آسمان که بیفتد/ تا بدهد بوسه بر نعال محمد (ص)
شمس و قمر در زمین حشر نتابد/ نور نتابد مگر جمال محمد (ص)
شاید اگر آفتاب و ماه نتابد/ پیش دو ابروی چون هلال محمد (ص)
چشم مرا تا به خواب دید جمالش/ خواب نمیگیرد از خیال محمد (ص)
سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی/ عشق محمد(ص) بس است و آل محمد(ص)
در نگاه سعدی که گویا به تصریح خویش در شعر فوق جمال پیامبر را در خوابدیده هیچکس به زیبایی و اهمیت ایشان در نزد خداوند نیست:
بلغ العلی بکماله، کشف الدجی بجماله/ حسنت جمیع خصاله صلوا علیه و آله
ازاینروست که محوریترین شخصیت دینی در اشعار سعدی پیامبر اکرم حضرت محمد (ص) است و بهتناسب آن میبینیم که مضامین و خویشکارهای متناسب با مقام نبوت در خلال آثار سعدی بهویژه هنگام نعت آن حضرت بسیار پربسامد است
سعدی به هر بهانهای ضمن ستایش خصایص اخلاقی پیامبر به اهمیت و اعتبار راهی که آن حضرت پیش روی بشر بازکرده، اشاره میکند:
در این بحر جز مرد راعی* نرفت/ گم آن شد که دنبال داعی نرفت…
خلاف پیمبر کسی ره گزید/ که هرگز به منزل نخواهد رسید
مپندار سعدی که راه صفا/ توان رفت جز بر پی مصطفی
* منظور پیامبر اسلام (ص) است؛ برگرفته از حدیث نبوی : کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته
وی مطابق روایات اسلامی و به ویژه احادیث نبوی، پیامبر اسلام را نهتنها سرور مخلوقات که پیشوا و سرور پیامبران میداند و معراج او را به سبب چنین جایگاهی و قبول امانت الهی در ابلاغ پیام نهایی حضرت حق، خاص الخاص ترسیم میکند:
امام رُسُل، پیشوای سبیل/ امین خدا، مهبط[۱] جبرئیل
شفیع الوری[۲]، خواجه بعث و نشر/ امام الهدی، صدر دیوان حشر
کلیمی که چرخ فلک طور اوست/ همه نورها پرتو نور اوست
شفیعٌ مطاعٌ نبیٌ کریم/ قسیمٌ جسیمٌ نسیمٌ وسیم[۳]
یتیمی که ناکرده قرآن دُرُست/ کتبخانة چند ملت بشست
چو عزمش برآهیخت شمشیر بیم/ به معجز میان قمر زد دو نیم[۴]
چو صیتش[۵] در افواه دنیا فتاد/ تزلزل در ایوان کسری فتاد[۶]
به لا[۷] قامت لات بشکست خُرد/ به اعزاز دین آب عُزّی ببرد
نه از لات و عزّی[۸] برآورد گرد/ که تورات و انجیل منسوخ کرد
شبی برنشست از فلک برگذشت/ به تمکین و جاه از مَلَک درگذشت
چنان گرم در تیه قربت براند/ که در سدره جبریل ازو بازماند …
خدایت ثنا گفت و تبجیل کرد/ زمین بوس قدر تو جبریل کرد
بلند آسمان پیش قدرت خجل/ تو مخلوق و آدم هنوز آب و گل[۹]
تو اصل وجود آمدی از نخست/ دگر هرچه موجود شد فرع توست
ندانم کدامین سخن گویمت/ که والاتری زانچه من گویمت
تو را عز لولاک تمکین بس است/ ثنای تو طه و یس بس است[۱۰]
چه نعت پسندیده گویم تورا/ علیک السلام ای نبیّ الورا
[۱] محل فرود آمدن
[۲] شفاعت کننده مردم به مصداق حدیث نبوی: انا اول شافع و اول مشفع یوم القیامه و لافخر.
[۳] شافع و شفاعتگر، نافذ الحکم و مورد اطاعت، پیامبر و بزرگوار، قسمت کننده بهشت و جهنم و زیبارو و زیبا و نژاده (اصیل).
[۴] اشاره به معجزه شق القمر پیامبر (ص) دارد.
[۵] آوازه و شهرت
[۶] اشاره به معجزه تولد حضرت رسول (ص) و شکاف برداشتن کاخ کسری و خواب نوشیروان.
[۷] شعار لااله الا الله
[۸] دو بت از سه بت معروف مکه در زمان جاهلیت.
[۹] اشاره به حدیث نبوی: کنتُ نبیا و الآدم بین ماء و الطین: من پیامبر بودم قبل از اینکه حضرت آدم (ع) آفریده شده باشد.
[۱۰] اشاره به حدیث قدسی: لَوْلاکَ لَما خَلَقْتُ الْأَفْلاکَ: اگر تو نبودی افلاک (عالم وجود) را خلق نمیکردم.
شعله شیفتگی و علاقه وافر سعدی به پیامبر هیچگاه فرونمینشیند و هر جا که امکان دارد با توسل به پیامبر (ص) بیش از اینکه مافی الضمیر خویش را بازگوید، تلاش میکند به زیباترین وجه از جایگاه حضرت ختمیمرتبت در منظومه فکری اسلام پرده بردارد؛ چنانکه در برخی از غزلیات و گاه قطعات خود میآورد:
– خدایا، گر تو سعدی را برانی/ شفیــع آرد روان مصطفی را
محمّــد سیّد ســادات عالم/ چــراغ و چشم جمله انبیا را
– نگیــن ختــم رسـالت، پیمبر عربی/ شفیــع روز قیــامت محمّـد مختــار
اگرنه واسطة موی و روی او بودی/ خدای خلق نگفتی قسم به لیل و نهار
به سبب شیفتگی وصفناپذیر سعدی به پیامبر است که وی بعد از ستایش خداوند، اغلب به مدح و ثنای پیامبر اکرم (ص) میگراید و به علت همین شور و هیجان عاشقانه و صادقانه با التماس از درگاه خداوند ره رستگاری میجوید:
امید رحمت است آری، خصوص آن را که در خاطر/ ثنای سید مرسل، نبی محترم گردد
محمّد کز ثنای فضل او بر خاک هر خاطر/ که بارد قطرهای، در حال، دریار نعم گردد
چو دولت بایدم، تحمید ذات مصطفی گویم/ که در دریوزه، صوفی، گِرد اصحاب کرم گردد
اگر تو حکمتآموزی به دیوان محمّد رو/ که بو جهل آن بُوَد کو خود به دانش، بوالحکم گردد
سعدی در پاسخ مدعیانی که کلام قرآن را نه وحی که کلام حضرت محمد (ص) میدانند، استدلال و اسلوبی قرآنی برمیگزیند که «وَ ما ینْطِقُ عَنِ الْهَوی* إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْی یوحی* عَلَّمَهُ شَدیدُ الْقُوی» (نجم/۳-۵)
چندین هزار سکه پیغمبری زده/ اول به نام آدم و آخر به مصطفی
الهامش از جلیل و پیامش ز جبرئیل/ رایش نه از طبیعت و نطقش نه از هوی
در نعت او زبان فصاحت که را رسد؟/ خود پیش آفتاب چه پرتو دهد سُها[۱۱]؟
دانی که در بیان اذا الشمس کّورت/ معنی چه گفتهاند بزرگان پارسا؟
یعنی وجود خواجه سر از خاک برکند/ خورشید و ماه را نبود آن زمان ضیا
[۱۱] ستاره ای که به کم نوری و کوچکی معروف است.
یکی از بخشهایی که سعدی از نقش پیامبر در آفرینش و جایگاه آن حضرت در میان انبیا سخن میگوید و از چهل سالگی و موقعیت آن در عمر آدمی سخن میگوید، مجالس اوست. مجلس که درحقیقت خطبههای برجسته سعدی برای وعظ و اندرز مردم است- به سبب اینکه مخاطب عام را پیش روی خود دارد- از صراحت بیشتری برخوردار است و اشاراتی آشکارتردر تبیین مقام نبوت و اعتبار آن حضرت در پیشگاه خداوند دارد؛ مانند عبارات آغازین سعدی در مجلس اول که برای پند مخاطبان تلاش میکند بابیان اعتبار راوی، توجه مخاطبان را به معنا و پیام سخنان خویش جلب کند:
«درخبرست از آن مقتدای زمرة حقیقت و از آن پیشوای لشکر طریقیت و از آن نگین خاتم جلال، و از آن جوهر عنصرِ کمال، و از آن اطلس پوش «والضحی» و از آن قصب بندِ «والیل اذا سجی»، و از آن طیلسان دارِ «ولسوف یعطیک ربک فترضی». آن صاحب خبرِ «والآخره خیر لک و الاولی»، آن مهتری که اگر حرمت برکت قدم او نبودی، راه دین از خاک کفر پاک نگشتی، «الیوم اکملتُ لکم دینکم». آن سروری که اگر هیبت دست او نبودی قبای ماه چاک نگشتی که «اقتربت الساعه و انشق القمر».
به از این بشنو: آدم صفی، خلعت صفوت ازو یافت، ادریس رفعت ازو گرفت، روح پرفتوح در قالب نوح به عزت او درآمد، طیلسان صعود بر سر هود او کشید، کمر شمشیر خُلّت بر میان خلیل او بست، منشور امارت بر نام اساعیل او نبشت، خاتم مملکت در انگشت سلیمان او کرد، نعلین قربت در پای موسی او کرد، عمامة رفعت بر سر عیسی او نهاد. این مهتر و این بهتر و این سید و این سرور که شمهای از نعت او شنیدی چنین میفرماید: «من جاوز اربعین سنه فلم یغلب خیره بشَرِّه فلیتجهِّز الی النار» یعنی هر آن کس که درین سرای فتور و متاع غرور که تو او را دنیا میخوانی، سال او به چهل برسد و خیر او بر شر او غالب نگردد و طاعت او بر معصیت ارجح نیاید، او را بگوی که رخت برگیر و راه دوزخ گیر. عظیم وعید[۱۲]ی و بزرگ تهدیدی که مر عاصیان امت احمد راست….»
[۱۲] وعده عذاب
وی، پیامبر را کشتیبان امت اسلام و توسل به او را تنها راه نجات میداند:
چـه غم دیـوار امّت را کـه دارد چون تو پشتیبان/ چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتیبان
کلام و پیام آخر سعدی- با همة تلاشهای سعدی برای بازنمایی و ترسیم سیمای حقیقی پیامبر اسلام (ص) برای مخاطبانِ همزمانی و درزمانی خویش- عجز از ادای حق نعت نبی اکرم (ص) است که خود برای ما –که مدعیان متابعت از اسلام ناب هستیم- درسی فراموش ناشدنی است:
ای چشم و چراغ اهل بینش مقصود وجود آفرینش
صاحب دل لاینام قلبی/ مهمان ابیتُ عند ربی
در وصف تو لانبیّ بعدی/ خود وصف تو و زبان سعدی؟
انتهای پیام