به گزارش مجله مدیا صلح خبر سه نقد بر فیلم آخر حاتمیکیا؛ «خروج» را ببینیم یا نه؟ برترینها: جدیدترین اثر ابراهیم حاتمیکیا با نام خروج به صورت آنلاین به اکران درآمد. «خروج» تکرار ایدهها و عقاید همیشگی ابراهیم حاتمیکیا در عرصه فیلمسازی است. اثری که روایتگر داستان مرد زخم خوردهای است که برای آرمانهای کشورش […]
به گزارش مجله مدیا صلح خبر
سه نقد بر فیلم آخر حاتمیکیا؛ «خروج» را ببینیم یا نه؟
برترینها: جدیدترین اثر ابراهیم حاتمیکیا با نام خروج به صورت آنلاین به اکران درآمد. «خروج» تکرار ایدهها و عقاید همیشگی ابراهیم حاتمیکیا در عرصه فیلمسازی است. اثری که روایتگر داستان مرد زخم خوردهای است که برای آرمانهای کشورش هزینه داده و حالا خود در مخمصه گرفتار شده و نیاز به حمایت دارد. نگاهی خواهیم داشت به ۳ نقد متفاوت از این فیلم.
عوامل فیلم
نویسنده و کارگردان فیلم خروج: ابراهیم حاتمیکیا
هنرپیشه ها: فرامرز قریبیان، پانتهآ پناهیها، جهانگیر الماسی، سام قریبیان، کامبیز دیرباز، گیتی قاسمی، محمدرضا شریفینیا، محمد فیلی، مهدی فقیه، آتش تقیپور، اکبر رحمتی
خلاصه داستان
فیلم خروج راوی روایت خروج مردمی معترض به وضعیت حساس کنونی از دنیای بی ملاحظهای است که مسئولین ناتوان این کشور مسبب آن هستند. داستانی که در آن عدهای کشاورز در یک مطالبهگری صنفی قصد سفر به تهران برای ملاقات با مسئولین را دارند.
نقد اول
یادداشت علی منصوری از وبسایت فیلموویز:
در دنیای کودکی در جشنها و به خصوص جشن تولدها زمانیکه نوبت به باز کردن هدیهها میرسید، دو شعر ورد زبان شادیکنندگان جشن بود. شعری با بار مثبت و حاوی تشکر و تحسین و شعری با بار منفی و حاوی اعتراض و شماتت که صد البته دندان اسب پیشکشی را شمردن خود کار ناپسندی است، اما نمیدانم چرا بیخود و بیجهت پس از دیدن فیلم خروج یاد شعر منفی جشنها افتادم تا بنده نیز از اثرات مخرب فرهنگ عامه مطلبی در نوشتهام داشته باشم.
اگر بخواهم یک وصف محترمانه دربارهی آخرین فیلم حاتمیکیای عزیز بیان کنم باید بگویم فیلم خروج دقیقا مصداق یک فیلم بد است. یک فیلم جادهای که از فرمول همیشگی حاتمیکیا بهره میبرد که شاهکارهای مثل آژانس شیشهای نیز حاصل همین فرمول است. اما خروج به علل مختلف نمیتواند از آن به خوبی بهرهمند شود تا فیلم خوبی همچون آژانس و تا حدودی بادیگارد از آن بیرون بیاید.
هرچند رد پای رسیدن به خروج را میتوان در بادیگار مشاهده کرد، اما خروج به واقع یک سقوط چند پلهای از حد استاندارد کارگردان بزرگ ایرانی است. کارگردانی که گاه میشنامیش و امیدوار میشویم که سر از خاک برارد و بر فراز آسمان سینمای ایران به پرواز درآید و گاه آنقدر نمیشناسیمش که ترجیح میدهیم فرض کنیم که حاتمیکیا نیست که این فیلم را ساخته است.
اما به واقع فیلم خروج را حاتمیکیا ساخته است و متاسفانه به واقع خروج را فرامرز قریبیان بازی کرده است؛ و فقط خروج است که میتوانست ۲ تن از بزرگان سینما را اینقدر بد جلوه دهد.
فرامرز قریبیان در فرمول همیشگی حاتمیکیا جواب نداده است. تو گویی صلابت “استوار حقگوی” فیلم سناتور با خستگی و شرافت “اوس فولاد” فیلم ترن مخلوط شده و یک ژست سیگار کشیدن و سیگار گوشه لب نگه داشتن کلینت ایستوودی هم به آن اضافه شده است و کاراکتری ناقص و بیمعنا به نام رحمت بخشی خلق شده است که معلوم نیست در این خیمهشببازی حاتمیکیا، نماد چه کسی و چه چیزی است!
قاعدهی همیشگی فیلمهای عمو ابراهیم در خروج نیز وجود دارد یعنی یک کهنه رزمندهی دور افتاده از جامعه، به یکباره بر علیه روند اشتباه جامعهی پس از جنگ، طغیان میکند و محکم و استوار بر سر حرف خود میایستد و نظم فعلی جامعه را به چالش میکشد. در این بین نیز حرفهایی دلسوزانه از به انحراف رفتن مسیر جامعه از آرمانهای انقلاب و جنگ میگوید و مثل تمام فیلمهایش، ادای احترامی نیز به شهدا و مقام شهید برخواسته از یک مکتب انقلابی میکند و آن را بزرگ میانگارد. فرمولی که برای کشفش میتوان تا ابد پیشانی ابراهیم حاتمیکیا را بوسید و از او تشکر کرد.
اما فیلم خروج فقط به ظاهر از این فرمول پیروی میکند، اما در باطن دیگر استواری عقیدهی حاتمیکیا به اعتقاداتش را دربرندارد.
برای حاتمی کیا، وزیر و وکیل و رئیسجمهور و هیچ فرد دیگری فرقی نداشت. او به دنبال نهیب زدن به مردم بود که فراموششان نشود که فراتر از این هیاهوی مضحکی که کل حاکمیت برای چهار نعل دویدن به سوی غربی شدن راه انداخته است، ارزشهایی وجود دارد که میتوان با بازگشت به سوی آنها جامعهی بهتری داشت. اما خروج، دیگر هیچ ارزشی را پیشنهاد نمیدهد و فقط به شکل یک انتحاری بیمغز، به سمت هدف حرکت میکند تا به آن برخورد کند.
آیا حاتمیکیا هنوز مثل آژانس شیشهای، نقطهی امیدی مثل هلیکوپترِ پایان فیلم که مقامی بالاتر از رئیسجمهور است دارد؟! یا آیا هنوز معتقد است یک کهنه رزمنده میتواند با نهیب زدن به جامعه از بالاترین سطح تا پایینترین سطح آن، تاثیرگذاریای داشته باشد که مقام بالاتر از رئیس جمهور نیز با این نهیب، هلیکوپتری برای قهرمانش بفرستد؟! یا آیا حاتمیکیا معتقد است که راه دولت از حکومت جداست و میتوان گاهی از مقامی فراتر از رئیسجمهور دفاع کرد؟!
واقعا تکلیف حاتمیکیا در این فیلم با هیچ چیزی روشن نیست. دلیل دیگر به این مسئله سکانس درون پاسگاه است. معلوم نیست چرا وقتی ملاآقا (با بازی مهدی فقیه) پیشنهاد دیدار با مقامات کشور را میدهد و یکی یکی مقامات بالا و بالاتر از طرف بقیه پیشنهاد میشود، رحمت بخشی (بخوانید ابراهیم حاتمیکیا) روی رئیس جمهور میایستد؟!
آیا حاتمیکیا بالاترین مقام کشور را رئیس جمهور میداند؟! یا در فیلم سمبولیکِ تخیلیاش، بالاترین مقام رئیسجمهور است؟! او قصد شکایت و اعتراض به چه مقامی را دارد؟! آیا اگر او واقعا قصد اعتراض به رئیسجمهور را دارد، به این مسئله معتقد است که وضعیتِ فعلیِ اسفبارِ کشور، فقط یا به طور عمده، حاصل کار رئیسجهور است یا کسان دیگری در مقامات بالاتر و پایینتر نیز در این وضعیت نقشی دارند؟! یا اینکه آیا او میخواهد بالاترین مقام کشور را در این فیلم به نمایش بگذارد منتها سرمایهگذار فیلم و گروههای فشار و آزادی بیان و … دست و پای او را بستهاند و او نیز با این فیلم سمبلیک، در حال اعتراض به این مسئله است؟!
همهی این سوالها و صدها سوال دیگر دربارهی این فیلم مطرح است، اما سوال اصلی این است که چرا حاتمیکیا دیگر شجاعت خود در بیان دیدگاهش و اعتقادش را مثل آژانس شیشهای ندارد؟! آیا حاتمیکیا میخواهد یکی به نعل بزند و یک به میخ؟!
روزی این تفکر در او وجود داشت که از «پیر جوون زخم چشیده» در قصهی غول چند سری که حاج کاظم آن را در آژانس شیشهای تعریف میکرد، نشانی باشد و هلیکوپتری برایش بفرستد، به راحتی سخن میگفت، اما حاتمیکیای متزلزل امروز چه در بادیگارد و چه در خروج دیگر حرفی از «پیر جوون زخم چشیده» نمیزند؟!
فیلم خروج به واقع در روایتگری و داستان هم یک اثر بسیار ضعیف از کار درآمده است. فیلم تا قبل از حضور رحمت در عدلآباد، فرم دقیق و مناسبی را در پیش گرفته است، اما به یکباره وقتی رحمت به عدلآباد میاید و مراسم خاکسپاری به پایان میرسد، سقوط غیر قابل باوری در فیلم شاهد هستیم.
دقیقا پس از یک نمای زیبا یعنی همزمانی ورود شهید در پشت تراکتور از آن سو و ورود جوانان در پشت تراکتور رحمت از سوی دیگر، فیلم به روایت کمدی خود وارد میشود و پس از روایت عذابآور به شدت مبتدیانهای که در عدل آباد اتفاق میافتد، این کاروان به دل جاده میزند و با آنکه پتانسیل به شدت عجیبی در این سفر برای نمایش وجود دارد، حاتمیکیا به مبتذلانهترین شکل ممکن این سفر را روایت میکند.
در پایان باید گفت با دیدن خروج تنها چیزی که نصیب تماشاگر میشود شاید حسرت و دلتنگیای باشد که حاصل ساخت چنین فیلمی از یکی از بهترین کارگردانان ایران است.
نقد دوم
یادداشت مینا سهیلی از وبسایت ویجیاتو:
در ابتدا چیزی به نام ژانرِ «دفاع مقدس» وجود نداشت. احتمالا زمانیکه حاتمی کیای جوان «دیدهبان» و «مهاجر» را میساخت و از دغدغهی مادام العمرش نسبت به «دفاع هشتساله» حرف میزد، کسی فکرش را نمیکرد یک ژانر بومی در حال ساخته شدن باشد. جالب است که باز همین کارگردانِ جریانساز به سراغ کلمه کلیدی این سالها یعنی «اعتراض» رفته است. اصلا پیش از آغاز فیلم باید امتیازی جداگانه برای همین درکِ بالای فیلمساز قائل شد. فیلمسازی که وقتی کلمه مذاکرات روی بورس بود «چ» را ساخت و بحث داعش را با یک درامِ سلحشورانه پاسخ داد. اینک او معترض است.
مطلعم که در حال حاضر ژانر یا برچسبی با عنوان «فیلم اعتراضی» نداریم، اما حقیقتا آدمها را از مواضع اعتراضیشان بهتر میتوان شناخت تا نالههای بیانتهایشان؛ گویای همان برچسب «فیلمهای اجتماعی» که روز به روز عقیمتر میشود و باید جایش را به عبارت دقیقتری بدهد.
بیشک سینمای ما در «امر اعتراض» بکر و دستنخورده مانده است. غالب فیلمسازان ایران، خود را نمایندههای بیتُپُقِ ما نمیدانند. صد البته که اصلا در شناسایی و موشکافیِ دردهای اجتماعی «خواجه» هستند. شواهد و قرائن نشان میدهد که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، فیلم «خروج» اولین فیلم اعتراضی است که مهمترین سوژههای سیاسی را مورد عتاب و خطاب قرار داده است.
واقعا چند فیلم اعتراضی میتوان در سینمای ایران نام برد؟ راستش با علم به همهی ضعفهای فیلم خروج، از شروع مسیری مهم و حیاتی خوشحال هستم؛ مسیری که فعلا خاکی است و قطعا آسفالتکشی نیاز دارد.
چرا ساخت فیلم جادهای سخت است؟
اعتراضاتِ روستائیان تراکتورسوار و سرازیر شدنشان در طول جاده، ترکیببندی جذابی ست که با قابهای عریض نقاط مثبتش نمایان شده و با طولانیتر شدن جاده ضعفهایش برملا میشود. فیلم خروج سوژهای مهم دارد. در سکانس نخستش، مرزِ «عالی» را رد میکند و در برخی دیگر از سکانسها به نفس نفس میافتد، البته که در بیشتر اوقات متوسط باقی میماند. بعضی از قابهای باشکوهش از نابترین قابهای سینمای ایران هستند و موسیقی شبهحماسی تکمیل شان میکند.
شخصا منتظر هستم حاتمی کیا خروجی دیگر بسازد و دلسرد نشود. خروجی که اینبار پرده میانیاش جانکاهتر از این حرفها باشد، رمقی برایمان باقی نگذارد و زمان به راحتی طی نشود. خروجی که جادهاش مسیری باشد برای غربال شدنِ ترسوها از نترسها. درحالیکه این جاده در این خروج، غربالگر نیست. امثالِ میکاییلِ سازشگر و اهلِ نفاق (یکی از روستائیان) و چند پیرمردی که آدمِ اعتراض نیستند، چطور همپای رحمت بخشی این روستاییِ شاعرمسلکی که پنبه را آنگونه توصیف میکند، پایشان به تهران میرسد؟ اِشکال اصلی این کاراکترهای فرعی قبل از نوع دیالوگگویی و شوخیهای خارج از حد لزومشان، در واقع به نداشتن انگیزه لازم برای این سفر بازمیگردد. کممایگی پرده میانی را نمیشود با کلنجار بر سر فضای مجازی پر کرد. بیش از اینها نیاز دارد. البته که همان چند اتفاقات پیش آمده هم بدون بسط حسی و بصری باقی میمانند.
جاده از نامش پیداست. شوخی سرش نمیشود. اگرچه در ابتدای سفر تکچرخ زدن تراکتور بخشی از لحظات خوب و مفرح فیلم است، اما خنده در پایان این سفرِ چند روزه نباید به قوت خود باقی میماند. فیلم از شوخی باید به جدیتِ افراطی کشیده میشد طوریکه حتی پدر گلنار هم دست از فیلم گرفتن با گوشیاش بردارد و مطالبه کند. اما چنین اتفاقی نمیافتد.ای کاش فیلمساز نتیجه فیلمش را به جایی ارتقا میداد که بجای چشم به دست دولت، مسئلهای دیگر از میانِ این بگیر و ببندِ رسانهای-امنیتی سر بیرون میآورد. همین است که میگویم فیلم اوج ندارد. اگر هم داشته باشد اوج یک تلخی است نه اوج یک سفر. رحمت بخشی تحقیر میشود و دستبند به دستان زحمتکشش میزنند. اگر پدرِ شهید نبود احتمالا باید در بازداشتگاه شبش را صبح میکرد.
به این سوال بیندیشیم: آیا سینما باید لنگِ واقعیتها بماند؟ واقعیاتی پیچیدهتر بیرون از تحقیقات و مستندات ما هست که سینما باید آن را بسازد. پسای کاش کارگردان-نویسنده، کمتر به دنبال نتیجه اعتراض بود و «مسیر و آدمهایش» را در اولویت قرار میداد. البته که میگویید اگر چنین میشد فیلم من بود نه حاتمی کیا. اما فیلم خروج با همه قوت و ضعفش باید به عنوان خود «که اشاره به هجرتی دارد» جامهی عمل میپوشاند. آیا این خواسته خودِ کارگردان نبود؟ آیا اصل خروج به آدمها برنمیگردد؟ فیلمساز به چه زیبایی از تعداد زیاد تراکتورها و روستاییهای به جاده افتاده ذوق میکند. من هم از این ایدهاش لذت بردم. اما سختی کار رساندن همین ایده جنینی به سالخوردگی بود که محقق نشد و بیشتر روستائیان اول فیلم همان روستاییان آخر فیلم بودند.
پینوشت اول: چه خوب که هرگز رخسارِ رئیس جمهور را از نزدیک نمیبینیم. اصلا کاری با او نداریم چنانچه او نیز کار چندانی با عدالت و دسترنجهای له شده ندارد. احسنت به حسن انتخاب حاتمی کیا. کارگردان هر لباسی بر تنِ رئیس جمهورِ فیلمش میکرد فرقی نداشت؛ کت و شلوارش، بهاریها و عبا و عمامهاش اصلاحات، سازندگیها و تدبیریها را عصبانی میکرد و میکند. درست مثل ماجرای پدر و پسر و الاغشان که هر چه میکردند عدهای حراف باز هم یاوه میگفتند.
پینوشت دوم: آخرین دیالوگ فیلم بسیار تلخ است. چیزی شبیه به این جمله که: «میشه سیگارمو بهم بدی». تفسیراتی چند از این نوع پایان شده است. عدهای همچنان حاضرند شهادت بدهند که تا آخر فیلم هم، درست مثل مامور امنیتیِ، متوجه اصل اعتراض مرد روستایی نشدند. عدهای نیز این جمله را حماسی میدانند و معتقدند حرفهای رحمت بخشی دیگر فراتر از اعتراض به زمینهای به آب رفتهشان رفته بود. در هر صورت گویا قهرمان فیلم گوشی لایق سخنانِ سادهاش پیدا نمیکند و از طرفی غرور لطمه خوردهاش او را ساکت کرده است. درست است که گفتم فیلم تلخ است، اما تلخیاش ناامیدکننده نیست. چراکه تحقیر یک روستایی را نشانمان میدهد درحالیکه خودِ مرد روستایی همچنان سرِ پاست و چشمانش نافذ است اگرچه قلبش شکسته شده. گویا نمایش همین یک حس برای حاتمیکیا کفایت میکرد. با همین «تحقیر» اگر همراهی جمعی صورت گیرد اعتراض به بیعدالتیِ دولتها کم کم به بار مینشیند.
جزئیات قدرتمند فیلم
بازی نگاهِ مهربانو (پانتهآ پناهیها) و رحمت (فرامرز قریبیان) و نوع دیالوگگوییشان (برخلاف کاراکترهای حقیقتا تلویزیونیِ دیگر فیلم) به جنس آثار مستند نزدیک است و حس ما را عمیقا برمیانگیزد. گویا همه چیز در لحظه میان این دو اتفاق میافتد و طبیعی ست. تنها ملاقات دو نفریشان هم با رفتنِ ناگهانی رحمت قطع میشود و نویسنده به دنبال ملودرامسازی مرسوم نیست. باقی حس آنها به شکل دیگری تداوم پیدا میکند؛ دورادور و نجیبانه.
حضور مهربانو اگرچه در پایان کمرنگ میشود و «یکی از آن چند نفر» به حساب میآید، اما همچنان نگاهش را به تک تکِ رفتارهای رحمت، تحقیر شدنش، عصبانی شدنش و .. میبینیم. بیآنکه تمرکز فیلم روی آنها قرار داشته باشد، آن دو کار حسیشان را با ما میکنند.
در نهایت به عنوان کسی که به سینمای حاتمیکیا علاقهی وافری دارم این نقد را (درست یا غلط) به نیت هرچه بهتر شدنِ کار ایشان نوشتهام. قطعا ملاک ما هیچکدام از جشنوارهها نیستند و از همگی میخواهم که از فیلم اعتراضی خروج در زمان اکرانش استقبال کنند. حسِ فیلم چنان صادقانه است که با وجود نقاط ضعفش، همچنان به شما لذتِ بصری و موسیقایی خواهد داد.
نقد سوم
یادداشت میثم کریمی از وبسایت موویمگ
«خروج» تکرار ایدهها و عقاید همیشگی ابراهیم حاتمی کیا در عرصه فیلمسازی است. اثری که روایتگر داستان مرد زخم خوردهای است که برای آرمانهای کشورش هزینه داده و حالا خود در مخمصه گرفتار شده و نیاز به حمایت دارد. مانند حاج کاظمِ فیلم «آژانس شیشهای»، در اینجا نیز با مردِ خستهای به نام رحمت مواجه هستیم که در مزرعه خود مشغول به کار است و دردی قدیمی را بابت از دست دادن عزیزش در جنگ به دوش میکشد. قصه با جاری شدن آب آلوده به مزرعه و طغیان کشاورزان مواجه میشود و در نهایت به سفری جادهای منتهی میشود که براساس آن کشاورزان قصد رساندن صدای اعتراضشان به گوش رئیس جمهور را دارند و مشکل فیلم نیز همزمان با تصمیم کشاورزان آغاز میشود.
سینمای ابراهیم حاتمی کیا در چند سال گذشته سرشار از شعار زدگی بوده که نتیجه آن ساخت فیلم عجیب و غریبی به نام «به وقت شام» است. حالا در فیلم «خروج»، ابراهیم حاتمی کیا باز هم به سراغ سر دادن شعارهای اجتماعی و آرمانی خویش رفته و قصد داشته از دل آن اثری اعتراضی روانه سینما کند که نتیجه با در نظر گرفتن فرمت امروز سینما چیزی نزدیک به فاجعه است. فیلمسازی که در سالهای دور آثار ماندگاری همچون «بوی پیراهن یوسف» و «آژانس شیشهای» در کارنامه هنری اش داشت که مخاطب ایرانی به راحتی میتوانست با شخصیتهای آن زندگی کند، حالا در «خروج» به کشاورزهایی رسیده که کاریکاتورهایی باورنکردنی از انسانهای معترض هستند.
مشکل اصلی «خروج» زمانی آغاز میشود که رحمت تصمیم میگیرد به همراه دیگر کشاورزان با تراکتور به پاستور رفته و رئیس جمهور را ملاقات کند. فارغ از مقدمه چینی پر ایراد و دم دستی که برای آغاز این سفر شکل میگیرد، باید گفت که حاتمی کیا حتی نتوانسته در «خروج» از ویژگی اصلی فیلمسازی اش که قصه گویی بوده بهرهای ببرد. او چند آدم را با تراکتور به دل جاده میفرستد، اما او بدون هیچ ایده مهمی آدمها را راهی سفری جادهای میکند، اما نمیتواند از ظرفیتهای این ایده جذاب استفاده کند و نتیجه آن تنها سفری پوچ و خسته کننده است.
اثری وسترن که حاتمی کیا سعی کرده حداقل از لحاظ قواعد بصری به آن پایبند بماند. نماهای لانگ شاتی که فیلم از تراکتورها در جاده گرفته، شباهت بسیاری به سینمای جان فورد دارد و نکته جالب اینکه حاتمی کیا به همین اشارههای مختصر بصری هم اکتفا نکرده و چندین بار در طول قصه به سبک جان فورد، اثر را با موسیقی پرحجم احاطه میکند و سپس قهرمان را در مرکز تصویر قرار داده و سیگاری به همراه لبخند کنایه وار به گوشه لبان او مینشاند. شکل و شمایلی که با توجه به لباس و گریم فرامرز قریبیان، شباهتهایی به جان وین پیدا کرده؛ با این تفاوت که این بار تراکتور جای اسبها را گرفته است!
شخصیت پردازی و گسترش قصه، توفیق چندانی در «خروج» نیافته اند. آدمهای «خروج» نسخههای به شدت ضعیف شده شخصیتهای «آژانس شیشهای» هستند که باز هم در مقابل دوربین قرار گرفته و به آن خیره میشوند و پرسش و پاسخی اعتقادی را مطرح میکنند. از همان جنس آدمهایی که هرگز از قالب کلیشهای خود خارج نشده و بدل به شخصیت نمیشوند. مطابق انتظار، در فیلم جدید حاتمی کیا باز هم آدمها به سه دسته تقسیم شده اند: ساده دل، ریاکار و دانای کل که شخصیت اصلی قصه است و هیچ شباهتی به آدمهای اطرافش ندارد. با توجه به اینکه ابراهیم حاتمی کیا هرگز شوخی نویس خوبی نبوده، در «خروج» نیز شوخیهای فیلم قدیمی و کهنه هستند.
نگاه عجیب و غریب ابراهیم حاتمی کیا به بخشی از جامعه نیز کماکان در «خروج» به چشم میخورد. جامعهای که با ابزار مدرن کار میکند و اصولاً اعتقادی به باورهای فیلمساز ندارد. به نظر میرسد که همچنان ابراهیم حاتمی کیا به خوبی نتوانسته جامعه پیرامونش را بشناسد. نتیجه عدم بلوغ حاتمی کیا در شناخت جامعه اش، اشارههای سطحی و دم دستی به شبکههای اجتماعی است که مخاطب امروز سینما را بُهت زده میکند. در تمام بخشهای فیلم تقریباً اقدام شخصیتهای داستان در قبال ابزارهای ارتباطی، اقدامی سرکوبگرانه است که به مرحله تمسخر نیز میرسد. تفاوتی ندارد که این ابزار در دست تیم رئیس جمهور باشد و یا کشاورزی که قصد استفاده از آن را دارد، حاتمی کیا نمیداند چطور باید به این ابزار و آدمهایی که از آن استفاده میکنند بپردازد!
متاسفانه «خروج» در بخش پایانی تیر خلاص را به مخاطب میزند و از شخصیت مشاور رئیس جمهور رونمایی میکند. شخصیتی که به نظر میرسد یک کاریکاتور مضحک از شوخیهایی باشد که در شبکههای اجتماعی با مسئولین کشور انجام میشود. روشن کردن دوربین تلفنهای همراه و پخش تصاویر زنده از حضور او در کنار کشاورزان در اینستاگرام که به چاپلوسی و تملق میگذرد، سطح موضوع انتقادی اثر را به واقع به ابتذال کشانده است. مسیر فیلمنامه که قرار بوده به نقطه نهایی رسیده و ضربهای مهلک به ذهن تماشاگر وارد کند، با سخنرانی کلیشهای و سطحی مشاور همراه میشود و مخاطبی که انتظار یک موقعیت تکان دهنده سینمایی را در انتها دارد، با ناامیدی و بلاتکلیفی محض مواجه میشود تا مبادا خاطری مکدر شود و دلی به درد بیاید!
فرامرز قریبیان تلاش کرده تا بتواند قهرمان جدید دنیای حاتمی کیا باشد، اما «رحمت» نمیتواند گزینه ایده آلی برای چنین بازیگری باشد. نه بازی و نه جنس دیالوگهای رحمت، مناسب بازیگری همچون فرامرز قریبیان نیست و این انتخاب اشتباه سبب شده تا او نتواند درخشش چندانی در فیلم داشته باشد. البته که قریبیان از تواناییهای بازیگری خود نهایت بهره را برده و توانسته تا جایی که متن به او اجازه میدهد، «رحمت» را به شخصیت تبدیل نماید، اما در نهایت باید گفت که رحمت وصله تن او نبوده.
«خروج» ضعیف و سرشار از شعار است و شاید بهترین مدیوم برای آن قاب پر شعار تلویزیون باشد. سینمای امروز نگاهی اینچنین آشفته و غیر واقعی به جامعه پیرامون را نمیپذیرد. با نگاهی به کارنامه سینمایی فیلمسازان مطرح جهان میتوان به این نکته اذعان کرد که آنها با شناخت صحیح از جامعه و مشکلاتشان، اثری خلق کرده اند که مطالبه گر و به دور از تعارفات و جناح بندیهای سیاسی باشد. اما در سینمای ابراهیم حاتمی کیا بر خلاف نظر خود فیلمساز، او حتی در «خروج» هم آشکارا از نزدیک شدن به حقیقت اجتماع خویش خودداری کرده و سطح اعتراض و مطالبه گری را به مجموعهای از تصاویر مضحک و دیالوگها وشعارهای سطحی تنزل داده است. اعتراضی که مشخص نیست چگونه و در چه شرایطی اینچنین مسیری را طی میکند، اینچنین شخصیتهای ملایمی را در مقابل خود میبیند و در نهایت، اینچنین اشتباه به پایان میرسد!
منبع :Bartarinha