۳۰ دی ماه سالروز درگذشت حاج قربان سلیمانی است؛ او ستاره شناخته شده ای است که هنرنمایی او در جشنواره اوینیون بسیاری را به هنر خود جلب کرد و پدیدهای شد که از یادها نخواهد رفت؛ در ادامه هوشنگ جاوید پژوهشگر موسیقی نواحی درباره زندگی و هنر صادقانه این گنج موسیقی خراسان روایت میکند.
هوشنگ جاوید به صلح خبر عنوان کرد: حاج قربان در تحویل نغمه به جامعه تلاش صادقانهای انجام میداد. هم ساز و هم صدایش آن قدر با معنویت درون و با احساسات، به اثر هنریاش گره میخورد که وقتی کاری را برای هر جای دنیا که اجرا میکرد، مخاطب از هنرش بهره لازم را میبرد.
وی ادامه داد: حاج قربان در تحویل نغمه کوتاهی نمیکرد و خیلی خوب از پس اجراها بر میآمد، علت آن هم یک عمر بخشیگری وی بود. او بخشیگری را به عنوان بخشیِ کتابی دنبال کرده بود، چرا که کتاب میخواند و حتی خودش مینوشت و جزء بخشیهایی بود که دست کم ۱۲ کتاب و ۱۲ داستان بزرگ را در حافظهاش داشت، خیلی خوب اجرا میکرد به ویژه هنر بخشیگری موسیقی ترکهای خراسان را و همین بود که کارش خیلی خوب در جهان جا افتاده بود.
جاوید اعلام نمود: این نسل از بخشیها اصلا نیاز به پژوهش نداشتند. بخشیها در گذشته با هم ارتباط خوبی داشتند، هنرمندان گلستان به قوچان میآمدند و هنرمندان قوچان به گلستان میرفتند و… همچنین هنرمندان این دو استان به تربتجام نیز میرفتند؛ بخشیها از مناطق مختلف آن چیزی را که باید از هم دیگر یاد بگیرند، یاد میگرفتند و در حقیقت با همین ارتباطات مستمر با راز و رمز همدیگر آشنا میشدند و این همان کار پژوهشی بود که امروزه به آن اعتقاد داریم.
حاج قربان مدتی به ساز دست نبرد و یک دوره سکوت در طی فعالیت هنری او وجود داشت، این پژوهشگر موسیقی در این باره تصریح کرد: ایشان بعد از انقلاب توبه کرده بودند، ساز را کنار گذاشته بودند و دیگر ساز نمیزدند. بعد از انقلاب به ایشان میگویند که نباید ساز بزنید، حرام است و او هم دوتار را کنار میگذارد. در اوایل انقلاب همکاران رادیویی ما در خراسان برنامهای داشتند که در مورد آواها و نواهای خراسان به روستاییان میپرداختند. دو نفر از همکاران ما که برای پژوهش به منطقه علیآباد قوچان میروند، متوجه میشوند که شخصی به نام حاج قربان دوتار میزده است.
ایشان با شیوه کار آموزشگاهها موافق نبود و سیستم مرید و مرادی را قبول داشت
وی ادامه داد: مرحوم آقای جاراللهی که صدابردار و قاری قرآن و فرد مذهبی بودند به همراه خانم مریم بهروان که گزارشگر بودند با حاج قربان مصاحبه کرده و دوتار نوازی ایشان را ضبط و در برنامه رادیویی پخش میکنند. پخش صدای دوتار حاج قربان، آغازگر فعالیت مجدد ایشان میشود، چون آقای جاراللهی در صحبت با ایشان میگوید که این میراث شما است، اگر تحویل نسل بعدی ندهید اشتباه کردهاید و ایشان هم کار را از سر میگیرد. بعد از آن بحث جشنوارهها پیش میآید و در این جشنوارهها از طریق ساز توانایی خود را نشان میدهد.
جاوید درباره شیوه آموزشی حاج قربان نیز عنوان کرد: ایشان با شکل و شیوه کار آموزشگاهها موافق نبود، میگفت کسی که مشتاق است و شوق کار را دارد حتما باید مانند گذشتهها کنار من بنشیند و ببیند من چه کاری انجام میدهم و همان را اجرا کند، چرا که خود ایشان هم همین گونه راه و رسم بخشیگری را یاد گرفته بود. به اصطلاح در سیستم مرید و مرادی قدیم با هم رفتار میکردند. در مکاتب موسیقی خراسان و در کل ایران آموزش به صورت مرید و مرادی بوده است، یعنی شاگرد پیش استاد میرفت و ماهها و یا حتی سالها در آن جا میماند و زحمت میکشید.
وی اضافه کرد: حتی رسم بر این بوده که کارهای خانه آن استاد را انجام میدادند، حال اگر استاد کشاورز بود باید میرفت و همراه ایشان شخم میزد، کشت و برداشت میکرد و این گونه کار موسیقی را هم در کنارش میآموخت. ایشان میگفتند اما حالا که به این روش عمل نمیشود حداقل بیاید کنار ما زانو بزند و ببیند من چه کاری انجام میدهم همان کار را انجام بدهد، ببیند چگونه به دوتار دست میزنم او نیز همین طور ساز بردارد.
این پژوهشگر موسیقی افزود: باید برای آموزش مکتب پدید میآمد که نیامد. بزرگانی مانند یگانه و حاج قربان رفتند، همین اواخر سهراب محمدی هم رفت. اینها جانشین و شاگرد ندارند. حاج قربان در مورد جایگاه بخشی میگفت وقتی بخشی وارد جایی میشد، برایش جایگاهی خاص قائل بودند و باید حتما در بالای مجلس جای میگرفت. بخشی هم باید حتما داستانهای خاص و سنگین اجرا میکرد و به سمت ترانه نمیرفت.
به همان اندازه که مسئولان به زندگی حاج قربان اهمیت ندادند حرفهایش را هم نشنیدند
وی اظهار کرد: امروزه متاسفانه چیزی سر جای خودش نیست، نمیتوانیم حرفی بزنیم، کسی حرف ما را گوش نمیدهد. به همان اندازه که مسئولان به زندگی این انسان اهمیت ندادهاند حرفهایش را هم نشنیدهاند.
جاوید از خاطره آخرین دیدار خود نیز چنین گفت: آخرین دیدارم با حاج قربان در زمستان بود که به منزل ایشان رفتم. علیآباد را مه گرفته بود. پیرمرد در آن برف و سرما چون در خانه خودش سوخت نداشت، به خانه پسرش علیرضا رفته بود که گرم شود. مردی که به او دکترا داده بودند و دنیا او را میشناخت حتی نشریههایی مثل لوموند و فیگارو در موردش مطلب نوشته بودند، برایش یک آفتابه مسی را پُر آب کرده و روی بخاری نفتی گذاشته بودند که گرم بماند تا در صورت نیاز دستانش را با آن آب بشوید.
وی اعلام نمود: این انسان تا این اندازه از دیدگاه مسئولان شهری و استانی از زندگی دور مانده بود اما پز میدادند که ما حاج قربان را به جهان معرفی کردیم خوب این ادعاها چه فایدهای برای این آدم داشت، به زندگی ایشان نگاه جدی نکردند. من دقیقا این سوال را از حاج قربان پرسیدم که حاجی این به جهان فرستادنها و اول شدنها را داری، بعد این گونه زندگی میکنی؟ در پاسخ گفت هوشنگ جان به قول ما خراسانیها وقتی کاره علیقلی براره (برادره)، وقتی مُزده علیقلی دزده؛ و با همین یک جمله حرفش را زد.
او ادامه داد: به حاج قربان گفتم این روزها که هوا سرد است و نمیتوانی کار کنی چه حسی داری (چون حاج قربان کشاورزی میکرد و کارهایش را خودش انجام میداد)؛ در جواب به من گفت حس یک زندانی را دارم اصلا نمی شود کار کرد. قصدم از گفتن این خاطره این بود که یک مرد بزرگ این گونه مورد بیمهری مسئولان قرار گرفت اما هیچ گاه دم برنیاورد و کوچکترین صحبتی در این زمینه نکرد.
انتهای پیام