مغازهاش اولین جایی بود که آتش بانک بیرون مجتمع به آن سرایت کرد؛ فروشگاه لباس زنانه. لباس و کفش و کیف «عین کاه میسوزد» و «ما فقط میتوانستیم تماشا کنیم».
یکی دیگر از کسبه پاساژ، سیگار روشنش را دست به دست میکند و میگوید: «۳۵ دقیقه طول کشید تا آتش نشانی برسد. مانده بودند توی ترافیک. تا برسند چیزی از زندگی ما نمانده بود. خودمان رفتیم بیرون که آتش را خاموش کنیم. طرفمان سنگ پرت میکردند.»
پاساژ سوخته، ۶۳ واحد تجاری و ۱۳۰ واحد اداری داشته است. نگهبان مجتمع میگوید تمام واحدهای تجاری ۱۰۰ درصد تخریب شدهاند. از واحدهای اداری هم سی چهل واحد سوخته ولی کاسبها به خاک سیاه نشستهاند.
در سه روز گذشته کارشان همین بوده است. صبح چشم باز میکنند میآیند پاساژ، مثل یک روز معمولی، از زیر کرکره نیمهبسته رد میشوند، میآیند مینشینند توی ورودی، جلوی پلهها تلی از خاکستر است، دو تا بخاری برقی هم گذاشتهاند و روی زمین سوخته، کارتن آتش میزنند که از سوز سرما در امان باشند. بعد مینشینند به تماشا تا غروب. هنوز نمیدانند میخواهند چه کار کنند.
«شروین»، یکی از فروشندگان پاساژ میگوید: «همه زندگیام همین مغازه بود. دو روز نشده بود که ۲۰۰ میلیون جنس ریخته بودم توی مغازه. فقط دکوری که سوخته ۲۰ میلیون تومان پولش بود. چهار روز دیگر هم شب عید است.»
بین کسانی که به آتش وسط پاساژ پناه میآورند، کسانی هستند که تا یک میلیارد تومان ضرر کردهاند. «پوریا»، فروشنده یکی از مغازهها که حالا ایستاده تا به نمایندگی، اطلاعات مغازهدارها را جمع کند، میگوید: «۶۳ تا واحد تجاری کاملا نابود شده. در هر کدامشان بین دو تا سه نفر کار میکردند. چندتایی مالک بودند. بیشترشان مستاجر بودند. فرقی نمیکند، همه ضرر کردهاند. ولی از این پاساژ شاید نهایتا ۱۵ نفر بتوانند دوباره روی پای خودشان بایستند. در پاساژ مغازهدار داشتیم که از سال ۹۰ دستفروش بوده، بعد از چند سال کنار خیابان بساط کردن، توانسته یک مغازه اجاره کند. همه جنسش هم سوخته و رفته. این را چه کسی جواب میدهد؟»
فروشندهها، کسانی که دور آتش ایستادهاند و پشت به پشت سیگار دود میکنند، همه میگویند که «بازنده»اند. میگویند «مردم شلوغ کردند، یک عدهای هم آمدند آتش زدند و رفتند. دو روز گذشته، همه رفتند توی صف بنزین، در تهران حتی کنسرتها هم برقرار است، فقط زندگی ما شب عیدی به هم ریخته.»
کسبه امیدوار هستند که بانک سوخته «بیمه آتشسوزی پیرامون» داشته باشد. میگویند اگر مغازهها آتش میگرفت و به بانک سرایت میکرد، ما باید به آنها خسارت میدادیم. حالا که بانک آتش گرفته و تمام پاساژ سوخته، آنها باید به ما خسارت بدهند. هنوز روشن نیست چه کسی خسارت چه کسی را پرداخت خواهد کرد.
دور آتش، بعضیها هم میگویند که باید منتظر کمک اتحادیه و اتاق اصناف بود. یکی از کسبه میگوید: «فردای روزی که پاساژ را آتش زدند، رفیقم از اتاق اصناف زنگ زد. حالا باید جمع شویم، نماینده تعیین کنیم، کسی را بفرستیم اتاق اصناف، شاید آنها بتوانند کاری کنند، وامی برایمان جور کنند، در مورد پرداخت خسارت کمک کنند، یا کمکی در مورد پرداخت مالیات کنند. اتحادیههای فروش پوشاک و کیف و کفش هم هستند که باید به آنها هم مراجعه کنیم، شاید بتوانند کاری کنند. فعلا همه نشستیم اینجا، منتظریم ببینیم از دستمان چه کاری برمیآید.»
فروشندهها حالا میخواهند وکیل پیدا کنند، بیمهنامه بانک را بگیرند و ببینند دقیقا باید چه کاری انجام دهند تا بتوانند بخشی از خسارتشان را جبران کنند. در تمام ۶۳ واحد تجاری سوخته تنها یکی بیمه آتشسوزی داشته و باقی مغازهدارها با درد و نگرانی، داستانهایی از کسبه پلاکسو را برای هم تعریف میکنند که بعد از سالها هنوز نتوانستهاند خسارتشان را جبران کنند و کمر راست کنند.
انتهای پیام