یک کارشناس روابط بینالملل گفت: سخنان اخیر مکرون مبنی بر عدم مشارکت اروپا با آمریکا در هر گونه بحران و جنگی در تایوان، نشان میدهد که هزینههای ناشی از بازی اروپاییان در زمین کاخ سفید در جنگ اوکراین به اندازهای طاقت فرسا و غیر قابل جبران است که جایی را برای تکرار این پروژه در […]
یک کارشناس روابط بینالملل گفت: سخنان اخیر مکرون مبنی بر عدم مشارکت اروپا با آمریکا در هر گونه بحران و جنگی در تایوان، نشان میدهد که هزینههای ناشی از بازی اروپاییان در زمین کاخ سفید در جنگ اوکراین به اندازهای طاقت فرسا و غیر قابل جبران است که جایی را برای تکرار این پروژه در نقطه ای دیگر از جهان ( شرق آسیا) باقی نمیگذارد.
حنیف غفاری در یادداشتی با عنوان «رمزگشایی از مواضع مکرون؛ فرصتسوزی راهبردی اتحادیه اروپا» که آن را در اختیار صلح خبر قرار داد، نوشت: اظهارات اخیر رئیسجمهور فرانسه در خصوص لزوم استقلال راهبردی و مالی اروپا از آمریکا، مورد توجه بسیاری از تحلیلگران حوزه روابط بین الملل قرار گرفته است. به نظر میرسد با توجه به اتصال امنیتی واشنگتن و اروپا در قالب پیمان ناتو، تنش زاییهای مزمن آمریکا در نقاط مختلف دنیا در حال خلق هزینههای بی شماری برای اروپاییان میباشد. مواضع اخیر مکرون، مصداق نوعی ابراز نارضایتی نسبت به این هزینه های بی پایان محسوب می شود.
در این خصوص نکات قابل تاملی وجود دارد :
مواضع اخیر مکرون تازگی ندارد. بسیاری از استراتژیستها و تحلیلگران حوزه سیاست خارجی در کشورهای گوناگون اروپایی تاکید داشته اند که پیوستگی راهبردی و اقتصادی در دو سوی آتلانتیک برای اروپاییان شدیدا هزینه ساز خواهد بود اما مقامات ارشد اروپایی نه تنها توجهی نسبت به این گزاره مسلم نداشتند، بلکه طی سالهای اخیر بیش از پیش خود را تسلیم منافع و خواسته های کاخ سفید کردند. حتی سیاستمدارانی مانند آنگلا مرکل صدرا عظم سابق آلمان تاکید داشتند که اساسا اروپا در وزن واندازه ای نیست که بتواند یا بخواهد با راهبردها و ثوابت کلان امنیتی آمریکا در نظام بین الملل مخالفت کند! این خفت راهبردی، از سوی سیاستمدرانی مانند امانوئل مکرون نیز از همان ابتدای ورودش به کاخ الیزه پذیرفته شد! هنوز همگان به یاد دارند که مکرون در سال ۲۰۱۷ میلادی، چگونه به ترامپ و نتانیاهو درخصوص تحمیل تعهدات موشکی و هسته ای جدید ( فرابرجامی) به ایران تعهد داد و چگونه در صدد تکمیل پازل استراتژی فشار حداکثری واشنگتن علیه ایران بر آمد.
نکته دوم، به هزینههای بازی اروپا در زمین امریکا باز می گردد. در جریان وقوع جنگ اوکراین، مقامات اروپایی نه تنها نمادهای جنگ را در خاک خود ( اروپای شرقی) مشاهده می کنند، بلکه با اصرارمقامات آمریکایی مبنی بر ادامه جنگ میان روسیه و اوکراین مواجه هستند. برخی اخبار و مستندات می گوید که برلین و پاریس به دستور واشنگتن اجازه شکل دهی میز مذاکرات صلح میان کی یف و مسکو را ندارند. به عبارت بهتر، اروپاییان فعلا محکوم هستند در جنگی که با اصرار مشترک آمریکا و خود مبنی بر گسترش ناتو به شرق خلق کرده اند ، گرفتار بمانند! سخنان اخیر مکرون مبنی بر عدم مشارکت اروپا با آمریکا در هر گونه بحران و جنگی در تایوان، نشان می دهد که هزینه های ناشی از بازی اروپاییان در زمین کاخ سفید در جنگ اوکراین به اندازه ای طاقت فرسا و غیر قابل جبران است که جایی را برای تکرار این پروژه در نقطه ای دیگر از جهان ( شرق آسیا) باقی نمی گذارد!
نکته سوم مربوط به هزینه های اقتصادی اتصال اتحادیه اروپا و حوزه یورو به ساختارهای مالی و اعتباری آمریکاست.
در سال ۱۳۹۷ ، برونو لومر، وزیر دارایی وقت فرانسه در سخنانی طوفانی، نسبت به استمرار این پیوستگی هشدار داد: «کشورهای اروپایی باید موضع محکم تری علیه دولت آمریکا با توجه به اقدام این کشور در زمینه توافق هستهای اتخاذ کنند و به بندگان آمریکا تبدیل نشوند.آیا ما میخواهیم در حالی که سر مان را به زیر انداختهایم ، فرمانبردار آمریکا باشیم یا میخواهیم بگوییم که منفعت اقتصادی داریم و همچنان به تجارت با ایران ادامه خواهیم داد.اکنون زمان آن فرا رسیده که شرکتهای اروپایی چشمهای خود را باز کنند. اروپا نیازمند ساختار مالی جدیدی است که از آمریکا مستقل باشد».
واقعیت امر این است مکه عدم استقلال اقتصادی اروپا ( حتی پس از تشکیل اتحادیه اروپا ) و وابستگی ساختار اقتصادی اروپا به آمریکا ، که نمونه آن را در سرایت بحران اقتصادی ایالات متحده به قاره سبز از سال ۲۰۰۷ میلادی تا کنون مشاهده کرده ایم ،بسیاری از افراد دغدغه مند و شهروندان کشورهای مختلف اروپایی را آزار می دهد . وقوع بحران اقتصادی سال ۲۰۰۷ میلادی در ایالات متحده آمریکا و تسری آن به اتحادیه اروپا ضایعه ای است که می تواند دوباره در اروپا تکرار شود! در سال ۲۰۰۷ میلادی، ایجاد پیوستگی اقتصادی و تجاری کشورهای عضو اتحادیه اروپا با ایالات متحده آمریکا از یک سو و ناتوانی سران اروپایی در مواجهه با بحران بدهی های خارجی خود سبب شد تا بحران اقتصادی آمریکا به بدترین نحو ممکن به همه کشورهای اروپایی سرایت کند. در این میانبرخی کشورهای اروپای جنوبی و شرقی ( مانند یونان، پرتغال، اسپانیا و …) بیش از دیگر کشورها آسیب دیدند.
نکته قابل تامل اینکه کشورهای اروپایی خارج از اتحادیه اروپا و منطقه یورو مانند سوئیس و نروژ نسبت به دیگر کشورهای عضو یورو و اتحادیه اروپا کمتر در معرض آسیبهای ناشی از بحران اقتصادی قرار گرفتند.به عبارت بهتر، نه تنها عضویت در اتحادیه اروپا و منطقه یورو منجر به مصونیت اعضای این مجموعه در برابر بحران اقتصادی نشد، بلکه به عاملی تسریع کننده در تسری این بحران به سایر کشورهای عضو تبدیل شد.طی هفته های اخیر شاهد تشدید بحران بانکی در ایالات متحده آمریکا هستیم. ورشکستگی چندین بانک آمریکایی متوسط و بزرگ، معضلی است که می تواند خود را به یک “ابر بحران اعتباری” در این کشور تبدیل کند.
برخی اقتصاددانان آمریکایی معتقدند که کشورشان به زودی با این بحران بانکی فراگیر مواجه می شود.در این صورت، تعمیم بحران بانکی -اعتباری آمریکا به قاره اروپاو خصوصا حوزه یورو مسجل خواهد بود. البته بحران اقتصادی احتمالی سال ۲۰۲۳ در اروپا ، به مراتب نسبت به بحران سال ۲۰۰۷ شدیدتر می باشد زیرا در بحران جدید، ارکان اصلی حوزه یورو مانند آلمان و فرانسه نیز به مانند کشورهای ضعیف تر آسیب پذیر خواهند بود.
بدون شک اگر اروپاییان در بین سالهای ۲۰۱۰ تا ۲۰۲۰ میلادی به جای تکیه بر شعارهای پوچ، بر روی استقلال راهبردی و اقتصادی از ایالات متحده آمریکا متمرکز شده و اقدامات عملیاتی لازم را در این خصوص صورت می دادند، امروز با هزینه های هنگفت این وابستگی مواجه نمی شوند. در حال حاضر نیز سخنان مکرون ، می تواند حکم نوعی فرار به جلو جهت آرام ساختن جو روانی ناشی از بحران اقتصادی جدید در کشورهای اروپایی تلقی شود. تا زمانی که تحقق استقلال اروپا از آمریکا در حد یک شعار باقی بماند، قطعا سخنان سیاستمدارانی مانند مکرون صرفا نوعی اعتراف نسبت به وضعیت آشفته و خطرناک اتحادیه اروپا و حوزه یورو محسوب می شود. آیا اروپاییان واقعا رویکرد عقلانی در حوزه سیاست خارجی و روابط بین الملل را جایگزین بازی کورکورانه و اجباری در زمین آمریکا خواهند کرد؟!
انتهای پیام