به گزارش صلح خبر، در آغاز این نشست که ۳۱ مردادماه برگزار شد، محمداسماعیل حاجیعلیان، بخشی از فصل پنجم «بیداری» را خواند و پس از آن حسن میرعابدینی، پژوهشگر داستان و منتقد و سیاوش گلشیری، نویسنده و منتقد پشت میز نقد قرار گرفتند.
میرعابدینی، حاجیعلیان را در آستانه ۴۰ سالگی نویسنده پرکاری قلمداد کرد که متجاوز از ۱۰ داستان و رمان نوشته است.
او در اشاره به ویژگیهای داستانی حاجیعلیان که نشاندهنده دغدغههای ذهنی اوست، گفت: اولین ویژگی، تاریخنگری حاجیعلیان است. این نویسنده به طرح وقایع تاریخی معاصر در داستانهای خود علاقهمند است؛ دورانِ پس از کودتای ۲۸ مرداد یا در رمان «بیداری»، دهه ۴۰ و ۵۰ تا مطلع انقلاب و پس از آن.
این پژوهشگر با بیان اینکه نویسنده برای اینکه بتواند نگاه دیگرگونهای به تاریخ داشته باشد و تعبیر خود را از آن ارائه دهد، از فرمهای روایی نو بهره میبرد، اظهار کرد: در «بیداری» اسطورهها، روایات موازی، شکست زمان و حتی رگهای از رئالیسم جادویی حضور دارد.
میرعابدینی مستندنگاری را ویژگی سوم آثار حاجیعلیان عنوان کرد و افزود: ارائه تکنگاریهای اجتماعی از مناطق مختلف ایران، از ترکمنصحرا، سنگسر، سمنان و در این رمان یزد، شهرها و روستاهای اطراف آن در آثار حاجیعلیان مشهود است.
نویسنده «صد سال داستاننویسی» در ادامه با اشاره به تلاش حاجیعلیان در استفاده از فولکلور گفت: گردآوری فولکلور و آدابورسوم مردم در آثار حاجیعلیان دیده میشود؛ برای نمونه در «بیداری» نویسنده مراسم عقد و عزا را با جزءنگاری و دقتی ترسیم میکند که گذشته از خوانندگان رمان، میتواند مورد توجه پژوهشگران مسائل اجتماعی و فرهنگی هم قرار گیرد. در این رمان از افسانههای مردمی برای عمقبخشیدن به ماجرای داستان استفاده شده است.
میرعابدینی درباره فرم رمان اعلام نمود: رمان در هفت فصل سازمان داده شده است. در طول رمان باز هم با عدد هفت مواجه میشویم؛ هفت شمع، هفت مردی که پشت سر یوسف نماز میخوانند یا مدت اقامت یوسف در روستا که هفت روز است. اشاره به عدد هفت نشاندهنده مشغله ذهنی نویسنده یعنی گرایش بهنوعی اسطورهپردازی است. نام هر فصل مصراعی از شعر معروف سپانلوست؛ «نام تمام مردگان یحیی است»؛ سپانلو این شعر را هنگام شهادت تمام کودکان یک کوچه شهر تهران در اثر بمباران در جنگ سرود و اشاره دارد به اینکه تمام کودکان زندهاند و نام یحیی برگرفته از «حی» به معنای زنده و پایدار است.
او افزود: در رمان «بیداری» نام یکی از شخصیتهای اصلی شیخ یحیی است که از او بهعنوان قهرمان اصول یاد میکنم. قهرمان اصول معمولاً در رمانهای پیامگذار، شخصیتی است که موضع عالی دارد؛ چه از نظر راه و روش زندگی و چه از نظر مسائلی که بیان میکند و حکمت نهفته در سخنانش. بهنوعی باعث میشود شخصیت محوری در طریق او و پیروی از او تغییر کند و دیگری بشود.
میرعابدینی در اشاره به شخصیت محوری داستان اظهار کرد: شخصیت محوری داستان یک دیپلمات جمهوری اسلامی است که در حبشه فعالیت میکند و پس از شنیدن خبر مرگ پدرش یحیی به زادگاهش برمیگردد. این سفر عینی برگشت به زادگاه با یک سفر ذهنی برگشت به خاطرات همراه است و خواننده طی هفت فصل رمان، حرکت ذهنی این شخصیت و چگونگی تعالی و تغییر و تحول او را دنبال میکند؛ به همین دلیل رمان درواقع یک رمان رشد و تعالی است.
این منتقد بار دیگر در پرداخت به دغدغه ذهنی نویسنده در اسطورهپردازی اظهار کرد: انتخاب اسامی نیز طنین اسطورهای دارد؛ برای نمونه انتخاب نام یوسف بهویژه وقتی چندین بار با صفت «عزیز مصر» از او یاد میشود. یا پدر که یحیی است و نام یکی از برادرانش یوحنا که صورت عبریشده یحیی است و حواری محبوب حضرت عیسی. همچنین نام پسر یوسف که ابراهیم است و این نامگذاری توجه خواننده را جلب میکند و او را با این پرسش مواجه میسازد که مقصود نویسنده از بیان داستان به روش استفاده از اسطورههای دینی چیست و شگرد بهکارگیری اسطورهها چقدر به رمان او عمق میبخشد.
در پاسخ به این پرسشها بود که میرعابدینی به ویژگیهای داستان مدرن پرداخت و افزود: در رمان مدرنیستی تمرکز بر دروننگری شخصیتهاست، بیش از آنکه تمرکز بر مسائل بیرونی باشد. درواقع خواننده با نوعی بازنمایی شک و تردید درونی شخصیتها برای رسیدن بهنوعی عدم قطعیت داستانی مواجه است. از سوی دیگر مسئله آزمایشگری فرمی و صناعی و همچنین زبان فشرده در داستان مدرن مطرح است. در این نوع، زبان در بسیاری موارد فشرده، کنایی و ضمنی است. یکی از راههای دستیابی نویسنده مدرنیستی به این نوع بیان، چه در فرم و چه در زبان، استفاده از اسطورههاست. نویسنده برای پرهیز از بیان مستقیم ایدئولوژی متن از اسطورهها بهره میبرد. اسطوره درواقع دلالت معنایی است که سبب فراتررفتن متن از معنا و پیام یگانه و آشکار میشود و از نظر ساختگی رمان راهی است برای پرهیز از گزارشگری. درواقع راهی است برای نشاندادن ماجراها، نه گزارشکردن آنها.
میرعابدینی رمان «بیداری» را با وجود این ویژگی، رمانی توصیف کرد که در فضای بینابینی یک رمان مدرن و واقعگرای پیامگذار باقی میماند.
از دیدگاه او، اگرچه در طول رمان گاه خواننده شاهد شکست زمانی یا روایت موازی است، اما رمان اساساً یک سیر زمانی خطی را طی میکند و وقایع در یک سیر تقویمی پیش میروند.
در ادامه نقد رمان «بیداری» میرعابدینی به تکتک فصلها پرداخت و جنبههای مثبت و منفی اثر را بررسی کرد.
این پژوهشگر با اشاره به صحنه گشایش رمان، پینگرفتن ماجرا از سوی نویسنده را ضعف این بخش عنوان کرد و گفت: شروع رمان خوب است؛ البته گشایش آن صحنه بمبگذاری هتلی است که قرار است مراسمی برای سفارت جمهوری اسلامی برگزار کند. این مسئله بهنوعی شخصیت یوسف را نشان میدهد که در وقایع سخت میتواند صبور باشد و در عین حال ورودیهای برای رمان محسوب میشود و با وجود آنکه جستوجوی ذهنی یوسف برای درک علت بمبگذاری تعلیقی ایجاد میکند، اما به حال خود رها میشود و دنبال نمیشود.
او در ادامه اعلام نمود: فصل اول مدرنیستیترین فصل رمان «بیداری» است. در حین بازگشت در هواپیما میگذرد و یوسف نیز در فضایی بین خواب و بیداری، بیماری و هوشیاری است. این وضعیت حال و هوای وهمناکی به رمان میدهد و صحنههایی مانند دیدن هفت کشتی، هفت شمع و… ، در عین حال منش مذهبی شخصیت یوسف را آشکار میسازد. گویی شخصیتی است دارای قوه درک و شهود و برگزیده. درواقع معنای استفاده تمثیلی از نامهای پیامبران گذشته را در این رمان درمییابیم.
میرعابدینی با اشاره به رمانیبودن شخصیت یوسف به ویژگیهای این نوع پرداخت و گفت: شخصیت رمانی، شخصیتی است با درگیری درونی؛ شخصیتی که مسئله دارد، گرفتار شک و تردید است و این تردیدها بهتدریج او را میسازد. این تردیدها تا حدودی در شخصیت و اعمال یوسف دیده میشود.
وی شخصیت یحیی را شخصیتی رومانسی توصیف کرد و افزود: نویسنده سعی دارد از او یک کمال مطلوب بسازد؛ یک قهرمان اصول که شخصیت اصلی با تأسی به رفتار و گفتار او روند نوآموزی را طی میکند و دیگری میشود. هرچند اطلاعات زیادی از شخصیت شیخ یحیی داریم، اما هیچگاه به درون ذهن او راه پیدا نمیکنیم، هیچگاه تردیدی از او نمیبینیم. درواقع شخصیت داستانی باورپذیر و متقاعدکنندهای نیست.
میرعابدینی با ورود به فصل دوم، شخصیت پیرمرد و تداوم نقش او را در طول رمان به رئالیسم جادویی بومیشده مرتبط دانست و گفت: شخصیت پیرمرد گویی زمینی نیست و از دل اسطورهها و تاریخ مذهبی گذشته بیرون آمده است. تداوم این شخصیت یک ارزش موتیفگونه به او میبخشد و خواننده را متوجه میسازد که در پس ورود این شخصیت مقصودی فراتر از نقش ساده او نهفته است.
وی فصل سوم رمان را فصل نمود تنشها و تضادها نامید و اعلام نمود: دو عامل طرح و پیرنگ رمان را به حرکت درمیآورد؛ یکی مسئله تنشها و تضادهایی است که بین شخصیتهای رمان یا شخصیت و خودش وجود دارد و دیگری عوامل به تعویق اندازنده سیر جریان رمان است. در این بخش شخصیت ژاندارم روستا و پسرش ایوان در تقابل با یحیی و یوسف قرار میگیرند.
مسئله دیگر در این فصل از دیدگاه میرعابدینی تصویری است که نویسنده از دهه ۴۰ و ۵۰ ارائه میدهد: رمان «بیداری با تاریخنگری نویسنده نوعی رمان تاریخی محسوب میشود. رمان تاریخی رمانی است که ماجراها با زمانی که داستان در آن روایت میشود، چند دهه فاصله دارد و مسائل مطرحشده مربوط به گذشته است. در رمان تاریخی میتوان بسیاری از مسائل را تغییر داد و مسائل تخیلی را در کنار رویدادهای واقعی گذاشت؛ کاری که سیمین دانشور در «جزیره سرگردانی» انجام میدهد. دست نویسنده در تخیلکردن ماجراها و تغییر و تحول باز است. اما نویسنده رمان تاریخی اگر قرار است تصویری از گذشته ارائه دهد، این تصویر باید تمامنما باشد؛ به گونهای که وقتی خواننده رمان و پس از آن کتابهای تاریخی را میخواند، این تصویر را بپذیرد؛ اتفاقی که در رمان «بیداری» نیفتاده است و در اصطلاح رمان از این نظر کم میآورد.
میرعابدینی فصل پنجم را فصل مهمی دانست با شخصیتپردازی ضعیف اتابک و ماری. او اتابک را شخصیتی کاریکاتوری و نپرداختن به شخصیت ماری را ضعف رمان عنوان کرد و افزود: ماری یک شخصیت زن کنشگر فعال است که به دور از شعارزدگی دست به کار عملی میزند؛ شخصیت مثبت و جالبی که میتوانست به برجستهترشدن منش یوسف کمک کند، اما نویسنده او را از دست داده است.
او پس از اشاره به پیشبرد موازی چند رویداد در فصل ششم، در نقد آخرین فصل به سیر دایرهای رمان اشاره کرد و گفت: داستان از مجلس عزای شیخ یحیی آغاز میشود، در گذشته یوسف جستوجو و یوسف مراحل تعالی خود را طی میکند. در فصل آخر مرگ یوحنا در جبهه و مرگ ناگهانی ابراهیم در حوض مسجد باورپذیر نیست و گویی نویسنده گرفتار جادوی شعر سپانلو شده است. در این فصل از صحنهپردازی کامل به خلاصهپردازی میرسیم؛ خلاصهپردازیای که چندان منطق رمانی ندارد.
میرعابدینی با اشاره به نکتهای دیگر در رمان درباره مسئله جبر و اختیار تصریح کرد: جملهای در رمان بارها درباره مسئله جبر و اختیار تکرار میشود؛ هم از زبان شیخ یحیی و هم از زبان یوسف؛ اینکه وقتی به اختیار کاری را برگزیدی، باید به جبر آن کار تن بدهی. در این رمان نویسنده ضمن اینکه روی لبه نوشتن یک رمان مدرنیستی حرکت کرده، به اختیار نوشتن یک رمان عقیدتی روی آورده است؛ اما در طول روایت ناگزیر از تندادن به جبری است که نوشتن چنین رمانی در پی دارد. این جبر خود را در ارائهنکردن تصویری تمامنما از دوره گذشته نشان میدهد. والتر بنیامین میگوید مپندارید که تاریخ هیچ واقعهای را که زمانی رخ داده است، گم میکند.
او در پایان گفت: رمان عقیدتی فضای خالی باقی نمیگذارد. فضای خالی، فضایی است که نویسنده با تعبیه آن خواننده را به فکر و مشارکت جدی در خلق و پیشبرد رمان وامیدارد. هنگامی که تمام فضاها پر شود، جایی برای مشارکت باقی نمیماند. درواقع در رمان عقیدتی نویسنده از خواننده میخواهد فقط از یک دریچه به زندگی بنگرد. در صورتی که هنری جیمز گفته است خانه رمان پنجرههای متعددی دارد؛ یعنی به گونهای است که هر خوانندهای میتواند وقتی آن را میخواند، براساس تجربیات، باورها و ذهنیات خود برداشتهای خاص خودش را داشته باشد.
در ادامه نشست، سیاوش گلشیری با بیان اینکه با رمان «بیداری» مخالف است و آن را رمان ضعیفی میداند، گفت: اما از آنجا که جلسه رونمایی گشایشی باشد برای خواندن و ترغیب دوستان، نکاتی را بیان میکنم.
او با طرح این پرسش که آیا با یک اثر مدرن روبهرو هستیم، بحث خود را با ارائه تاریخچهای از طرح رمان آغاز کرد.
این منتقد با پرداختن به طرح رمان در قرن ۱۸ گفت: در قرن ۱۸ طرح رمان براساس یک واقعه شکل میگیرد و این واقعه عموما سبب بختبرگشتگی شخصیتها میشود. آغاز و پایان رمان در این قرن مشخص است و در فرجام با عدالت شاعرانه روبهرو هستیم؛ شخصیت نیکسرشت خوشبخت میشود و بدسرشت نیز به کیفر اعمال خود میرسد. این دو شخصیت عاملان اصلی وقایعاند.
او با اشاره به تغییر طرح رمان در قرن ۱۹ ادامه داد: در این زمان، آغاز و فرجام رمان تابع عدالت شاعرانه نیست؛ بلکه تابع زنجیره وقایعی است که به صورت علی و معلولی در کنار یکدیگر قرار میگیرند؛ بنابراین ما با فرجام قطعی روبهرو نیستیم. درباره شخصیتها گذشته از اینکه با طیف مشخصی مواجه نیستیم، مسئله مهم انگیزه آنهاست. درحقیقت مسئله رمان عبارت است از مسئله شخصیت. این به این معناست که کلیت وقایع ساختار منسجمی مییابد. وقایع آغاز و پایان مشخصی دارد و هر واقعه بر واقعه پیشین دلالت میکند.
گلشیری در ادامه با بررسی رمان قرن بیستم اظهار کرد: در این زمان طرح رمان به لحاظ ساختاری و ساختار موقعیت براساس الگوهای جهانشمول پیش میرود. طرح رمان عموما حرکتی است از ظاهر شخصیت به باطن او. به همین ترتیب در شخصیتهای رمان قرن ۲۰ ما با نوعی وارونگی مواجه میشویم؛ بهطوری که جنبه عامی آنها با جنبه خصوصیشان در تضاد قرار میگیرد.
او افزود: در رمانهای مدرن قرن بیستمی، رمان چیزی نیست جز بصیرت خواننده درباره علل، یعنی کشف. رمان برپایه حرکت مشخصی نیست که از جایی آغاز شود و در جایی خاتمه یابد. همه وقایع سلسلهوار در کنار یکدیگر قرار میگیرند. در این نوع با انبوهی از جزئیات و مسائل به ظاهر بیمعنا و مشارکت خواننده در سیر وقایع روبهرو هستیم. به گفته نویسنده مقاله رمان قرن بیستم سه مؤلفه شاکله رمان قرن بیستم را تشکیل میدهد؛ یک وقوف رماننویسان به کهنگی شیوههای گذشته، دوم مفهوم زمان و سوم ماهیت ذهن که هر سه این ویژگیها در کنار یکدیگر، رمان جریان سیال ذهن را شکل میدهند. وقایع در این نوع همواره در حال سرریزند و گاه فاصله میان گذشته و حال از بین میرود و هر دو رمان به یکدیگر پیوند میخورند.
او در بررسی رمان «بیداری» آن را به «شب هول» شهدادی نزدیک دانست و گفت: «بیداری» هم به لحاظ طرح و شاکله و هم به لحاظ تلاش نویسنده در استفاده از روایات اسطورهای، کهنالگوها و رفتن به گذشته و تاریخ از «شب هول» الهام گرفته است.
گلشیری در ادامه با اشاره به ضعف نویسنده در پرداخت رمان ادامه داد: در مسئله پرداخت گذشته از شگردها، فنون و فرم، زبان داستان نیز بسیار مهم است. زبان یکدست نیست و این ضعف در همه آثار حاجیعلیان به چشم میخورد. بدتر از آن شیوه پرداخت دیالوگهاست. نویسنده همچنین نتوانسته است از جنبه شعاری فاصله بگیرد.
او در ادامه بحث درباره رمان قرن بیستم اظهار کرد: رماننویسان مهمی مانند ویرجینیا و ولف معتقدند نویسندگان مستندنگاری که عموما دگرگونیهای جامعه را به تصویر میکشند، مادهگرا هستند؛ زیرا به ظواهر بسنده میکنند و به جنبههایی از ذهن و زندگی درونی که دربرگیرنده باطن انسانهاست، توجهی ندارند. هنری جیمز نیز که مرکزیتبخشیدن به شخصیتها را وارد طرح رمان میکند، اظهارات به امور اخلاقی را آنگونه که در رمان «بیداری» بیان میشود، به اظهارات مستقیم تعبیر میکند. درنهایت تحول اساسی در رمان قرن بیستم آنجاست که کابوس همه ساختار رمان را شکل میدهد؛ آنگونه که در رمانهای داستایوفسکی با آن مواجه هستیم.
گلشیری در اشاره به دو نوع ادبیات محاکاتی و قائم به ذات اضافه کرد: در هنر با واقعیت به گونهای دیگر برخورد میکنیم و با تغییر شکل مواجهیم؛ بر این اساس ادبیات محاکاتی صرفاً برمبنای عقیده، اخلاق و آرمان مشخص پیش میرود، آنچه در «بیداری» میبینیم؛ اما ادبیات قائم به ذات تأکید بر فرایندهای ذهنی و ساختار اثر است.
این نویسنده در اشاره به استفاده حاجیعلیان از اساطیر در رمان گفت: هنگام مواجهه با اثری که بهنوعی از تاریخ، اسطوره و جهانبین متنی استفاده میکند، این پرسش مطرح میشود که کارکرد آنها کجاست.
او با اشاره به ضعف نویسنده در بهکارگیری اسطوره در رمان «بیداری» تصریح کرد: رولان بارت معتقد است بدترین شکل بهکارگیری اسطوره آن است که شما آن را دقیقاً همانگونه که هست به کار گیرید یا صرفاً استفاده از اسامیای که بهنوعی مضامین اسطوره یا تاریخ را به یاد بیاورد؛ آنچه در این رمان صورت گرفته است.
گلشیری در نقد دیگری به رمان گفت: از ابتدای خواندن رمان جنبههای سفارشیبودن آن در اثر آشکار میشود؛ هرچند این نظرات به معنای بدبودن رمان نیست. به هر حال هر نویسندهای از دریچه و جهان خود به دنیا مینگرد.
در پایان و پس از بخش پرسش و پاسخ، از رمان «بیداری» رونمایی شد. این رمان از سوی انتشارات بهنشر در قالب ۴۲۰ صفحه منتشر شده است.
انتهای پیام