فرزین پورمحبی
ارسطو میگوید:
«واقعیت» را ول کنید و بچسبید به چیزی که دیگران باورش میکنند!
بنده هم میگویم:
چیزی که مردم باورش میکنند را همچون مارادونا ول کنید و بچسبید به اینکه مردم چرا هر چیزی را که نباید، باور میکنند!
مثلا مردم با وعده مسوولان، حتی وعدهای قد تولید خودروی ملی جوک میسازند اما با خبر بارش بادمجان آنقدر میترسند که با آن میسوزند و میسازند؟
اینجاست که باید گفت: ما تاکسی دربست گرفتهایم و به کجا میرویم؟
بهراستی چرا ما، ما شدهایم؟ با ما چه کردهاند که با یک فیلم دوزاری تحت تاثیر بادمجانهای پرنده قرار میگیریم؟
زبانی که واقعیت را نگوید به درد لیسیدن در و دیوار میخورد پس اجازه دهید تا زندهایم و کارمان به روغن بنفشه نکشیده، بگوییم: بعضی از این بادمجان دورقاب چینها با نوع مدیریتشان، فرهنگی تحویلمان دادهاند که اینک ملتی، بارش بادمجان را با دل و جان میپذیرند!
مسوولان دلسوز به قدری با موفقیت مخها را زدند که مردم، «مال» سهل است «جانشان» را هم در راه یکسری از این عجایب روزگار دادهاند.
حال با این قاتلان چه باید کرد؟ آیا برای کسانی که با هر چیزی که بوی فرهنگ و هنر را میداد جنگیدند و مردم را به این اوضاع کشیدند؛ میبایست خورشت بادمجان بار گذاشت و یا سازندگان فیلم «پرواز بادمجانها» را آشخور کرد؟ کدام یک؛ سرشان بوی قرمهسبزی میدهد؟
لازم به توضیح نیست که تجربیات وحشتناک ما، در همین یک سال گذشته آنقدر ما را گزیدهاند تا به قدر کافی از هر ریسمان سیاه و سفیدی بیخود و بی جهت بترسیم و بلرزیم! این مورد هم روش؛ اما باعث و بانی بیشترشان چه کسانی بودند؟
در کشوری که کتاب را کباب میکنند، به سوی چراغ قسم که اگر زرافهها پرواز نکنند عجیب است! حالا بیایید با آقای ساسی مانکن کل بذارید که چرا گفته است: اول اینستا بعد کتاب؟
البته مسوولان دلسوز هم بدشان نمیآید بهجای تامین معاش و قوت لایموت مردم، آنها را با همین چیزها مشغول و دلخوش کنند و مطالباتشان را از درخواست مادیات، به سوی جهان متافیزیک سوق دهند و این موضوع را جا بیندازند که نباید خوشبختی را از بندگان این جهان فانی و خاکی طلب کرد! خلاصه ما همان نانی را میخوریم که مسوولان با فرهنگ غریبهمان، سالهای سال در زمینمان کاشتهاند و در دامانمان گذاشتهاند …. بخدا؛ ما اینطوری نبودیم!
بی شک کرونا را شکست میدهیم اما بعید میدانم بتوانیم حتی زیر یک خم این … تاریخی را بگیریم!
انتهای پیام