امروز: دوشنبه, ۵ آذر ۱۴۰۳ / قبل از ظهر / | برابر با: الإثنين 24 جماد أول 1446 | 2024-11-25
کد خبر: 48869 |
تاریخ انتشار : 13 بهمن 1394 - 0:48 | ارسال توسط :
ارسال به دوستان
پ

سینما و تلویزیون > سینمای‌ ایران – رسول صدرعاملی:وقتی امام به فرانسه آمدند من مــدتی بــود بــرای تحصیل در رشته جــامـعه‌شــناسی بــه دانشگاهی در مون‌پلیه آمده بودم. آن موقع خبرنگار روزنامه اطلاعات بودم كه براي ادامه تحصيل به فرانسه رفته بودم. حدود يك سالي بود كه آنجا بودم كه امام به نوفل لوشاتو آمدند. غلامحسين صالحيار سردبير […]

سینما و تلویزیون > سینمای‌ ایران – رسول صدرعاملی:
وقتی امام به فرانسه آمدند من مــدتی بــود بــرای تحصیل در رشته جــامـعه‌شــناسی بــه دانشگاهی در مون‌پلیه آمده بودم.

آن موقع خبرنگار روزنامه اطلاعات بودم كه براي ادامه تحصيل به فرانسه رفته بودم. حدود يك سالي بود كه آنجا بودم كه امام به نوفل لوشاتو آمدند. غلامحسين صالحيار سردبير وقت روزنامه اطلاعات تماس گرفت و ازمن خواست براي تهيه گزارش به محل اقامت امام بروم. تازه يك دقيقه بود كه امام به نوفل لوشاتو آمده بودند و من با نخستين قطار از مون پليه به پاريس و از آنجا به دهكده نوفل لوشاتو رفتم. آنجا هنوز خلوت بود و تعداد كمي در اطراف امام حضور داشتند.

روزهاي اول اطرافيان امام خيلي جدي‌ام نگرفتند. هر روز صبح با ميني‌بوس از پاريس به نوفل لوشاتو مي‌آمدم و دم غروب با ميني‌بوس برمي‌گشتم، چون جايي براي استراحت و خواب نداشتم.
بعد از پنج، شش روز تصميم گرفتم هر طوري هست در نوفل لوشاتو بمانم. هوا سردتر از روزهاي قبل شده بود و من با يك كاپشن، كلاه و دوربين ماندم.

برف هم آرام آرام شروع به باريدن كرده بود. اتاق امام پنجره كوچكي به خيابان داشت. من آن سوي خيابان و روبه‌روي پنجره به نرده‌هاي چوبي تكيه داده بودم. خانمي كه خواهر طاهره صدايش مي‌كردند كه بعدها فهميدم خانم مرضيه دباغ هستند و امورات خانه امام را اداره مي‌كردند مرا در آن وضعيت ديدند. سرما و خستگي داشت از پايم مي‌انداخت كه ديدم پرده پنجره اتاق امام لحظه‌اي كنار رفت و دقايقي بعد طاهره خانم با پتو در دست از خانه امام خارج شد.

به سمتم آمد، پتوها را داد و مرا هم نزد آقاي عابدي جعفري برد كه به من مكاني براي خوابيدن بدهند. به اين ترتيب من در نوفل لوشاتو مستقر شدم. به‌عنوان خبرنگار روزنامه اطلاعات حالا در نزديكي امام مستقر بودم و هر روز گزارش‌ها، اخبار و عكس‌هايم را براي روزنامه مي‌فرستادم. اين در حالي بود كه روزنامه كيهان به‌عنوان رقيب سنتي اطلاعات گزارش اختصاصي از امام نداشت. اين را هم درنظر بگيريد كه آن سال‌ها محدوديت‌هاي فراواني براي ارسال مطلب وجود داشت.

در روزگاري كه اينترنت نبود و مطلب و عكس بايد توسط هر مسافري كه از پاريس به تهران مي‌آمد به روزنامه فرستاده مي‌شد. به مرور دهكده شلوغ شد و خبرنگاران خارجي زيادي به محل اقامت امام آمدند كه البته مثل روزهاي اول حضور من، مجبور بودند هر روز مسافت 40كيلومتري پاريس تا نوفل لوشاتو را طي كنند و شب هم برگردند. درحالي‌كه من كنار امام بودم و امكان بسيار بهتري براي گرفتن عكس و تهيه گزارش داشتم.

وقتي شاه از ايران رفت، به‌نظر مي‌رسيد شرايط براي بازگشت امام به وطن مهيا شده و گرچه دولت بختيار ابتدا فرودگاه را بست ولي در نهايت به‌دليل حضور گسترده مردم در خيابان‌ها و اينكه ميليون‌ها ايراني خواهان بازگشت امام بودند در نهايت بختيار ناچار شد كوتاه بيايد. يادم هست كه ثبت نام براي مسافران پروازي كه بعدا معروف به پرواز انقلاب شد آغاز شد، پروازي با حضور نزديكان امام، حدود 50ايراني و خبرنگاراني از كشورهاي مختلف. آن هم در شرايطي كه معلوم نبود براي هواپيمايي كه امام قرار بود با آن به ايران بازگردد چه اتفاقي خواهد افتاد.

در نهايت ما پس از آخرين نماز مغرب و عشاء امام در نوفل لوشاتو به فرودگاه پاريس رفتيم و در آنجا امام در يك سخنراني از ملت فرانسه تشكر كردند و بعد سوار هواپيما شديم. داخل هواپيما فضاي غريبي حاكم بود. ايراني‌ها صلوات مي‌فرستادند. خبرنگاران خارجي مضطرب بودند و من تمام لحظات پرواز را مي‌نوشتم. امام در طبقه دوم هواپيما ساكن بودند و بدون هيچ اضطرابي و با آرامش تمام استراحت كردند. مي‌دانستم ايشان براي خواندن نماز صبح بيدار مي‌شوند. بعد از اذان صبح و دقايقي پس از نخستين طليعه نور آفتاب به داخل هواپيما، خودم را به محل اقامت امام رساندم و آن عكس معروف را از چهره ايشان در كنار پنجره هواپيما گرفتم.

اين لحظاتي بود كه ما وارد آسمان ايران شده بوديم. قبل از اينكه سوار هواپيما شويم با روزنامه هماهنگ كرده بودم و قرار بود محمد ابراهيميان با موتور به فرودگاه بيايد كه آمده بود و وقتي هواپيما در فرودگاه مهرآباد نشست سريع پياده شدم و با مطالب و عكس‌هايم ترك موتور نشستم و به سمت روزنامه رفتم. وقتي به روزنامه اطلاعات رسيدم غلامحسين صالحيار، احمدرضا دريايي، محمد حيدري و بقيه بچه‌ها منتظرم بودند.

دست نوشته‌ها و عكس‌هايم را گرفتند و همه دست به‌دست هم دادند تا اطلاعات يك كار ژورناليستي فوق‌العاده انجام دهد. همه بچه‌هاي تحريريه و كارگران چاپخانه نهايت تلاش‌شان را كردند با سرعت شماره فوق‌العاده روزنامه را آماده كردند. اتومبيل حامل امام در راه بهشت زهرا بود كه حوالي ميدان آزادي فوق‌العاده روزنامه اطلاعات با تيتر «امام آمد» بين مردم دست به‌دست مي‌شد.

  • نويسنده و كارگردان سينما

This entry passed through the Full-Text RSS service – if this is your content and you’re reading it on someone else’s site, please read the FAQ at fivefilters.org/content-only/faq.php#publishers.

RSS

منبع خبر ( ) است و صلح خبر | پایگاه اخبار صلح ایران در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. چنانچه محتوا را شایسته تذکر میدانید، خواهشمند است کد خبر را به شماره 300078  پیامک بفرمایید.
    برچسب ها:
لینک کوتاه خبر:
×
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسطصلح خبر | پایگاه اخبار صلح ایران در وب سایت منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
  • لطفا از تایپ فینگلیش بپرهیزید. در غیر اینصورت دیدگاه شما منتشر نخواهد شد.
  • نظرات و تجربیات شما

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

    نظرتان را بیان کنید