امروز: شنبه, ۸ دی ۱۴۰۳ / قبل از ظهر / | برابر با: السبت 27 جماد ثاني 1446 | 2024-12-28
کد خبر: 435967 |
تاریخ انتشار : 21 اردیبهشت 1400 - 16:52 | ارسال توسط :
0
1
ارسال به دوستان
پ

به گزارش مجله فرهنگی صلح خبر بهرام پروین‌گنابادی ضمن بیان خاطراتی از مرتضی کاخی، احوال این روزهای او را چنین توصیف می‌کند: از صدایش معلوم بود حال جسمش خوب است اما خسته از روزگار و چونان «غریبی آشنا». این نویسنده، پژوهشگر و استاد دانشگاه در یادداشتی که به تازگی در صفحه خود منتشر کرده، از […]

به گزارش مجله فرهنگی صلح خبر

تازه‌ترین احوال مرتضی کاخی

بهرام پروین‌گنابادی ضمن بیان خاطراتی از مرتضی کاخی، احوال این روزهای او را چنین توصیف می‌کند: از صدایش معلوم بود حال جسمش خوب است اما خسته از روزگار و چونان «غریبی آشنا».

این نویسنده، پژوهشگر و استاد دانشگاه در یادداشتی که به تازگی در صفحه خود منتشر کرده، از مرتضی کاخی، ادیب، نویسنده و دیپلمات سابق چنین روایت کرده است: «دوم شهریور شصت و نه، بعد از بازگشت از مراسم تدفین استاد خانلری، با زنده‌یاد اخوان ثالث تماس گرفتم. گزارشی دادم و گفتم دوشنبه مجلس ختم در مسجد حجت‌بن الحسن است. گفت: «خبر دارم و قرار شده دکتر کاخی جوری بیاید دنبال من که به ثواب مجلس برسیم. شما هم باشید که  بعدش با کاخی آشنایتان کنم». متاسفانه در همان مجلس، حیرت‌زده خبر درگذشت اخوان را شنیدیم و «انگار در من گریه می‌کرد ابر». سال بعد در پایان مراسم سالگرد، نزد دکتر کاخی رفتم خودم را معرفی کردم و ماوقع را گفتم. یا سرش شلوغ بود و یا حوصله نداشت در نهایت ادب سرسنگین بود و سال‌های بعد هم در منزل استاد شفیعی‌کدکنی، چندباری به هم رسیدیم سلام و علیکی محترمانه بود تا سال نود و سه که رفتیم اصفهان برای بزرگداشت اخوان ثالث. در راه و نیز شب در هتل از خراسان گفتیم و اخوان و شعر خواندیم و «پندارم اشکی نیز افشاندیم».

بعد از این مراسم «شدم محرم دلش و در حرم یار بماندم». باید هر هفته سری می‌زدم از عصر تا نیمه‌شب و گاه «تا ساحل سیمگون سحرگاهان رفتن‌». در هنگام بیماری‌ام نشان داد عجب رفیق شفیقی است. آن وقت فهمیدم که چرا عباس کیارستمی آن‌قدر دوستش دارد و امین می‌شماردش. درگذشت کیارستمی بدترین ضربه روحی به او بود. مات و مبهوت زنگ زد که فردا بیا ولی تشییع جنازه نمی‌رویم چون نمی‌توانم باور کنم. وقتی رفتم منزلش گفت: «اگر فردا من هم مثل عباس بروم، آن‌ دوست قدیمی‌ام چه می‌کند؟ یا اگر او برود… که ناگهان رویش را به دیوار کرد و بغضش ترکید. یاد خاطره کیارستمی از دیدن حمیدی شیرازی در لندن و گریه رو به دیوار کاخی افتادم. بعد از آن کوشیدم دو دوست را به هم برسانم اما سعایت حاسدان برزخی بین آن‌ها حائل کرده بود که «آن کرده‌ها به کار نیامد». تا این‌که جراحی غده در شکم پیش آمد و یکی دو بیماری کوچک و کوچ به مشهد. هفته پیش که با او تماس گرفتم، جدی و صمیمی صحبت کرد انگار همان کاخی قدرتمند قدیم است. از صدایش معلوم بود حال جسمش خوب است اما خسته از روزگار و چونان «غریبی آشنا». با شادی آرزو کردم مرتضی کاخی، دیپلماتِ کاردان و ادیب شعرشناسِ تیزهوش، دوباره برایم از پراگ بگوید و لندن، از خدمتگزار تخت طاووس، از کیارستمی و اخوان و شفیعی، از نقش پررنگش در قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر و با صدای بلند بخواند: «باری تو بمانی و نکو نام تو ماند…»».

عباس کیارستمی و مرتضی کاخی

انتهای پیام

منبع : Isna.ir

اگر تمایل دارید خبر یا گزارش یا مقاله ای را با دیگران به اشتراک بگذارید، از بخش خبرنگاران صلح خبر برای ما ارسال نمایید. تا پس از بررسی در مجله گزارشگران یا اخبار روز منتشر گردد.

در صورت تمایل، خبر با نام شما منتشر خواهد شد. البته در ارسال تصاویر و اخبار وگزارش های خودتان، قوانین و عرف را رعایت نمایید تا قابلیت انتشار را داشته باشند.

خبرنگار صلح خبرموسسه صلح خبر

منبع خبر ( ) است و صلح خبر | پایگاه اخبار صلح ایران در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. چنانچه محتوا را شایسته تذکر میدانید، خواهشمند است کد خبر را به شماره 300078  پیامک بفرمایید.
لینک کوتاه خبر:
×
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسطصلح خبر | پایگاه اخبار صلح ایران در وب سایت منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
  • لطفا از تایپ فینگلیش بپرهیزید. در غیر اینصورت دیدگاه شما منتشر نخواهد شد.
  • نظرات و تجربیات شما

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

    نظرتان را بیان کنید