به گزارش مجله آموزشی صلح خبر بهترین بازیهای پلیاستیشن ۴ مجله دیجیکالا – امیرحسین میرزایی: در این نوشته بهترین بازیهای پلیاستیشن ۴ را معرفی کردهایم. این بازیها با در نظر گرفتن بازخورد بازیکنندهها و منتقدان نسبت به آنها و در سبکهای مختلف انتخاب شدهاند. ۱. Assassin’s Creed Odyssey شرکت بازیسازی یوبیسافت تغییراتی بزرگ در مجموعهی […]
به گزارش مجله آموزشی صلح خبر
بهترین بازیهای پلیاستیشن ۴
مجله دیجیکالا – امیرحسین میرزایی: در این نوشته بهترین بازیهای پلیاستیشن ۴ را معرفی کردهایم. این بازیها با در نظر گرفتن بازخورد بازیکنندهها و منتقدان نسبت به آنها و در سبکهای مختلف انتخاب شدهاند.
۱. Assassin’s Creed Odyssey
شرکت بازیسازی یوبیسافت تغییراتی بزرگ در مجموعهی «فرقه اساسین» یا همان Assassin’s Creed به وجود آورده است؛ تغییراتی که نه تنها جواب داده و این مجموعه را از تکرار نجات دادهاند، بلکه آن را به طور کلی به سطح بالاتری بردهاند. جدیدترین قسمت مجموعه بازیهای فرقه اساسین، در واقع دیگر در سبک ماجراجویی اکشن نمیگنجد و یک نقشآفرینی تمام عیار است. در بازی Assassin’s Creed Odyssey به یونان باستان سفر میکنید.
یکی از بهترین نقشههایی که تا به امروز یوبیسافت ساخته است در مقابل شماست و گوشه و کنار این نقشه، پر است از قصههای مختلف؛ به همین دلیل هم روی نقشآفرینی بودن بازی تاکید میکنیم، چون اساسا در بازی Assassin’s Creed Odyssey به جای این که مشغول دنبال کردن قصهای خطی باشید، کوئستهای فرعی بیشتر جذبتان میکنند.
سیستم مبارزهی مجموعه بازیهای فرقه اساسین که در قسمت قبلی یعنی Assassin’s Creed Origins تکامل پیدا کرده بود، در Assassin’s Creed Odyssey تکامل پیدا کرده و حتی بهتر هم شده است. گرافیک شگفتانگیز بازی هم گشت و گذار در نقشهی بازی را لذتبخشتر میکند. بازی Assassin’s Creed Odyssey دهها ساعت گیمپلی سرگرم کننده دارد و صد ساعتی طول میکشد تا احساس کنید بازی دیگر چیزی برای ارایه ندارد و همهی بخشهای آن را دیدهاید.
۲. Bloodborne
اگر بگوییم کمال بازیهای استودیوی فرام سافتور را در «بلادبورن» پیدا میکنید، چندان بیراه نگفتهایم. بازی Bloodborne از نظر پایه و اساس، دقیقا دنبالهرو سری بازیهای دارک سولز است، ولی تفاوتهایی بزرگ کاملا Bloodborne را از دارک سولز جدا میکند. نقشهای بزرگ و پر از راههای مخفی، کلاسهای متنوع و سلاحها و زرههای مختلف، غولآخرهایی سخت و جذاب و آیتمهایی که نمیدانید چگونه از آنها استفاده کنید، دقیقا مثل بازیهای دارک سولز در Bloodborne هم پیدا میشوند، ولی اصلا نمیتوان با بلادبورن مثل دارک سولز رفتار کرد.
سیستم مبارزهی بازی Bloodborne کاملا با دارک سولز تفاوت میکند و به جای دفاع، روی حملات سریع تمرکز دارد؛ بلادبورن از بازیکنندهها میخواهد که به جای دفاع، با زمانبندی صحیح حمله کنند و این موضوع روی تمام حرکات بازی و چگونگی طراحی دشمنان و غولآخرها کاملا تاثیر گذاشته است. از طرفی، دنیای گوتیک جذابیت عجیب و خاص خود را دارد و قصهی مرموز و نیمهترسناکی هم که تعریف میکند، در کمتر بازیهای دیگری پیدا میشود.
به عنوان یک نقشآفرینی اکشن، بازی Bloodborne با این دیدگاه طراحی شده است که در سیستم مبارزهی آن مهارت پیدا کنید و سراغ مجموعهی زیادی از غولآخرهای اصلی و فرعی و مخفی بروید و سپس، همین کارها را با یک کلاس و تجهیزات دیگری تکرار کنید. روی پلیاستیشن نقشآفرینی اکشن بهتری از Bloodborne پیدا نمیکنید.
۳. Detroit: Become Human
بازیهای استودیوی بازیسازی «کوانتیک دریم» طرفداران خودشان را دارند و به مذاق همه هم خوش نمیآیند، ولی این استودیو که سابقهای بلند و بالا در همکاری با سونی و پلیاستیشن دارد، تجربهای شگفتانگیز برای پلیاستیشن ۴ ترتیب داده است. کارگردان بازیهای استودیوی کوانتیک دریم، یعنی «دیوید کیج»، مشخصا میگوید که ساختههایش در واقع «درام تعاملی» هستند.
در نتیجه اگر به تازگی بازی کردن را شروع کردهاید و از فیلمهای خوب لذت میبرید، مطمئنا از بازیهای دیوید کیج و مشخصا بازی جدیدش یعنی Detroit: Become Human خوشتان خواهد آمد. بازی Detroit: Become Human مثل دیگر ساختههای استودیوی کوانتیک دریم، دست بازیکننده را باز میگذارد تا هر طور که میخواهد، قصه را پیش ببرد.
بازی Detroit قصهای علمی-تخیلی تعریف میکند و در آیندهی نزدیک اتفاق میافتد. هوش مصنوعی و رباتهای انساننما به بخشی از زندگی مردم تبدیل شدهاند و در این میان هم چند ربات، کمی پایشان را از خدمت محض به انسان، فراتر میگذارند. از نظر روند بازی، بازی Detroit: Become Human را بیشتر به گشت و گذار در محیط و صحبت با دیگران میگذرانید. در این میان هم قصهای خوب میشنوید و صحنههای سینمایی شگفتانگیزی میبینید. اگر از Detroit: Become Human خوشتان آمد، پیشنهاد میکنیم سراغ دو بازی قبلی کوانتیک دریم یعنی Heavy Rain و Beyond: Two Souls هم بروید که روی پلیاستیشن ۴ قابل تهیه هستند و روندی یکسان را دنبال میکنند.
۴. Final Fantasy XIV
کنسولهای بازی معمولا مکان مناسبی برای تجربهی نقشآفرینیهای آنلاین کلان نبودند، ولی شرکت بازیسازی اسکوئر انیکس با دو شمارهی فاینال فانتزی آنلاین، ثابت کرده است که روی پلیاستیشن هم به خوبی میتوان نقشآفرینی آنلاین کلان بازی کرد.
بزرگترین و بهترین نقشآفرینی آنلاین کلان (MMORPG) حال حاضر، بدون شک بازی «فاینال فانتزی ۱۴» است. البته فاینال فانتزی ۱۴ برای این که به بهترین نقشآفرینی آنلاین امروز تبدیل شود، فراز و نشیبهای زیادی را طی کرده است. با این حال، تجربهای که از بازی Final Fantasy XIV: A Realm Reborn و بستههای الحاقی آن دریافت میکنید، به خوبی خاطراتی است که از کودکی خود و بازی کردن نقشآفرینیهای آنلاین در ذهن دارید.
واضح است که Final Fantasy XIV ایدههای بسیار خوبی از دنیای وارکرفت یا دیگر بازیهای خوب این سبک گرفته، ولی مستقیما از این ایدهها استفاده نکرده و آنها را به خوبی گسترش داده است؛ طوری که تجربهی بازی کردن Final Fantasy XIV از هر نقشآفرینی آنلاین کلان دیگری بهتر است.
سازندگان بازی حتی تلاش کردهاند تا بازی کردن با دسته نه تنها مشکل نداشته و سخت نباشد، بلکه تجربهای بسیار خوب و حتی در برخی اوقات، نزدیک به کامپیوتر ارایه دهد. بازی Final Fantasy XIV تا به امروز سه بستهی الحاقی بزرگ داشته که هر کدام مجموعهای از شهرها، سیاهچالهها، ریدها و کلاسهای جدیدی را به بازی اضافه کردهاند. با خریدن آخرین بستهی الحاقی بازی هم دیگر بستههای الحاقی را به صورت رایگان دریافت میکنید. فقط در نظر داشته باشید که دقیقا مثل دنیای وارکرفت، بازی کردن Final Fantasy XIV هم نیاز به خرید اشتراک ماهیانه دارد و خبری هم از سرورهای رایگان و از این قبیل نیست.
۵. Fortnite
فورتنایت بیدلیل به بزرگترین بازی چند سال اخیر تبدیل نشده است؛ بازی واقعا خوب است و اگر کمی پای آن وقت بگذارید و بازی را یاد بگیرید، میتوانید برای مدتها سر خود را با فورتنایت گرم کنید. بازی Fortnite در پی جو بزرگی که حول بازیهای سبک بتل رویال شکل گرفته بود، به وجود آمد؛ البته منظورمان نسخهی فعلی فورتنایت و در واقع بازی Fortnite: Battle Royale است.
اگر با بازیهای بتل رویال آشنایی ندارید، بگذارید کمی دربارهی این سبک بازیها توضیح دهیم. بازیهای بتل رویال، صد بازیکننده را به صورت آنلاین در یک نقشه قرار میدهند. بازیکنندهها به صورت تیمی یا به صورت تک نفره در نقشه به دنبال تجهیزات و سلاحهای مختلف میگردند و تلاش میکنند تا دیگران را از بین ببرند.
محدودیت زمانی مشخصی در بازیهای بتل رویال وجود دارد و در زمانهای مشخص شده، نقشهی بازی کوچک میشود تا بازیکنندهها به یکدیگر نزدیک شوند. بازی کردن بازیهای سبک بتل رویال کمی نیاز به حوصله دارد، چون ممکن است برای مدت زیادی به دنبال تجهیزات بگردید، یکی دو تفنگ خوب پیدا کنید و به دلیل بیدقتیتان کشته شوید و همه چیز را از دست دهید. دوباره باید همه چیز را از ابتدا شروع کنید و خبری هم از آوردن آیتم به بازی نخواهد بود و همه چیز به مهارت شما باز میگردد.
بازی Fortnite تعادل بسیار خوبی در روند بازی خود پیدا کرده و پس از یاد گرفتن نقشه و چگونگی استفاده از سلاحها و آیتمها و مخصوصا قابلیت ساخت و ساز بازی، متوجه میشوید که همه چیز بازی سر جای خود است. به همین دلیل هم وقتی در مقابل یک بازیکنندهی دیگر پیروز میشوید، میدانید که همه چیز به خاطر مهارت شما بوده است و از بازی لذت میبرید؛ مخصوصا اگر بتوانید بازی را برنده شوید.
بازی کردن بازیهای بتل رویال خوصله میخواهد، ولی لذتی که بردن این بازیها به شما میدهد، ارزش تلاشهای متعدد را دارد. فورتنایت کاملا رایگان است و بازی کردن آن هم نیازی به اشتراک پلیاستیشن پلاس ندارد؛ در نتیجه میتوانید بدون پرداخت هیچ هزینهای، آن هم بدون این که دیگران نسبت به شما برتری داشته باشند، فورتنایت را دانلود کنید و شروع به بازی کردن کنید.
۶. God of War
بازی God of War دنبالهای برای سهگانهی اصلی و قدیمی این بازیهاست، ولی حتی اگر طرفدار بازیهای گاد آو وار بودهاید، از شما میخواهیم که نگاهی به بازی جدید God of War بیاندازید و سپس سراغ آن بروید؛ چون همه چیز بازی فرق کرده است. بازی God of War یکی از بهترین بازیهای پلیاستیشن ۴ است، ولی چندان سنخیتی با بازیهای گاد آو وار قبلی ندارد. بازی قصهای بارها بهتر تعریف میکند، سیستم مبارزهای عمیق و سرگرم کننده دارد و صحنههای سینمایی و پر سر و صدای خوبی را هم در خود جای داده است.
شخصیت اصلی مجموعه بازیهای گاد آو وار، یعنی «کریتوس»، خدای جنگ یونان، به سرزمین دیگری سفر کرده است. بازی God of War در دنیای اسطورههای نورس (همان ثور و اودین و لوکی) اتفاق میافتد و قصهای کاملا متفاوت تعریف میکند. کریتوس سالهاست که در سرزمینهای نورس مشغول به زندگی و بزرگ کردن پسر خود است و بازی God of War هم قصهی ماجراجویی کریتوس با پسرش را تعریف میکند.
کریتوس شمشیرهای قدیمیاش را کنار گذاشته و به جای آنها، تبری به دست گرفته است. تبر کریتوس مثل چکش ثور پرتاب میشود و به دست او بازمیگردد و این موضوع، به طراحان بازی کمک کرده است تا مجموعهای از سیستمهای مبارزهی بسیار خوب و معماهای مختلفی را حول آن طراحی کنند. گشت و گذار در نقشهی نیمه-باز God of War و مبارزه با دشمنان مختلف، یکی از بهترین بخشهای بازی است و حسابی سرگرمتان میکند. در این میان هم قصهای بسیار احساسی از رابطهی کریتوس و پسر کوچکش تماشا میکنید؛ قصهای که مثل آن را در بازیهای ویدیویی ندیدهایم.
طراحی بسیار خوب مراحل بازی، جریان دقیق و متعادل آن، سیستم مبارزهای عالی و گرافیکی که مثل آن را روی پلیاستیشن ۴ کم دیدهایم، بازی God of War را به یکی از بهترین بازیهای کنسول نسل فعلی سونی تبدیل کردهاند. فقط در نظر داشته باشید که اگر با ذهنیت قبلی و با هدف کشتن مجموعهای از الههها آن هم به خشنترین شکل ممکن سراغ بازی God of War بروید، جواب نخواهید گرفت.
۷. Horizon Zero: Dawn
معرفی ایدههای جدید به بازیهای ویدیویی، موضوعی است که امروزه فقط در بازیهای مستقل پیدا میشود؛ طوری که هیچ شرکت بزرگی حاضر نیست ریسک معرفی ایده و تجربهای جدید را به جان بخرد و برای ساخت یک بازی بزرگ و تازه، هزینه کند. با این حال، استودیوهای بازیسازی سونی خلاف جریان دیگر شرکتهای بزرگ حرکت میکنند و به دنبال ارایهی تجربههایی جدید و خاص روی کنسول این شرکت هستند. در همین راستا هم بازیهایی مثل هورایزن خلق میشود.
بازی Horizon: Zero Dawn دنیایی را مقابل شما میگذارد که در ظاهر عجیب و غریب است، ولی آن را به باورپذیر شکل ممکن برایتان رمزگشایی میکند. در بازی Horizon با دنیایی پساآخرالزمانی روبرو میشوید. زمین چند باری نابود شده و تعدادی انسان هم که روی آن زنده ماندهاند، شبیه به انسانهای نخستین و به صورت قبلیهای زندگی میکنند. در این میان، ماشینها و رباتها از نسلهای قبلی انسان باقی مانده و روی زمین تکامل پیدا کردهاند؛ طوری که موجودات زندهی روی زمین را ماشینهایی تشکیل دادهاند که در تقلید از حیوانات زندگی میکنند.
شخصیت اصلی بازی Horizon هم دخترکی است که با تیر و کمان به شکار این دایناسورهای مکانیکی میرود و ریشههای این دنیا را کشف میکند. روند بازی Horizon: Zero Dawn وابسته به دنیای خاص بازی است، چون همه چیز از منطق دنیای بازی پیروی میکند. بازی توانسته دنیایی کامل را خلق کند و از بازیکننده بخواهد که بر طبق قوانین این دنیا، به هر روشی که دوست دارد رفتار کند. بازی هورایزن محیط-باز است و خودتان در نقشه حرکت میکنید و مراحل مختلفی را انجام میدهید.
در این منابع مختلفی جمعآوری میکنید و با آنها آیتمهایی میسازید که در مبارزه با حیوانات ماشینی بازی به کمکتان میآیند. سیستم مبارزه و کنترل بازی Horizon: Zero Dawn عالی است و دوست دارید که تمام سلاحها و تجهیزاتتان را روی ماشینها امتحان کنید. بازی Horizon: Zero Dawn همچنین از نظر گرافیکی حتی از بازیهای سنگین کامپیوتر هم زیباتر است و معدود بازیهایی دو سال پس از عرضه، توانستهاند از نظر گرافیکی به آن نزدیک شوند.
۸. Metal Gear Solid V: The Phantom Pain
چهار سالی از عرضهی آخرین قسمت مجموعه بازیهای متال گیر سالید میگذرد و به جرات میتوانیم بگوییم که هیچ بازی همسبک دیگری حتی تلاش نکرده است تا روند بازی آن را تکرار کند؛ در واقع روند بازی Metal Gear Solid V: The Phantom Pain آنقدر خوب است که برای مقایسه، باید سراغ بازیهای قدیمی «هیدئو کوجیما» برویم. هیچ بازی دیگری به اندازهی متال گیر سالید ۵ به بازیکننده آزادی عمل نمیدهد. متال گیر سالید ۵ نقشهای بزرگ و باز دارد که متشکل از مجموعهای کمپ مختلف است.
بازیکنندهها خودشان تصمیم میگیرند که در این نقشه چگونه حرکت کنند، چه تجهیزاتی را با خود برای انجام ماموریتها حمل کنند و چگونه اهدافشان را به انجام برسانند. بازی به واقعیترین شکل ممکن، به رفتار بازیکننده عکسالعمل نشان میدهد و سطح توجه به جزییات در آن به قدری بالاست که معمولا به هنگام بازی کردن غافلگیر میشوید. بهترین و روانترین سیستم کنترل سوم شخص را در Metal Gear Solid V دیدهایم و بازی حتی به هنگام راه رفتن و حرکت هم حس خوبی به شما میدهد؛ چه برسد به این که نقشهای بلند و بالا برای خود داشته باشید و بخواهید به کمک تمام ابزارهایی که بازی در اختیارتان گذاشته، آن را اجرا کنید و نتیجهی کارهای خود را ببینید.
متال گیر سالید ۵ اساسا بهترین شبیهساز نظامی ممکن است. یک پایگاه نظامی در اختیار خود دارید، منابع مختلف جمع میکنید و به کمک مهندسهایی که پیدا کردهاید، برای خود تجهیزات و سلاح میسازید. سربازهای زیادی زیر نظر شما فعالیت میکنند و همهی آنها را مدیریت و حتی مستقیما کنترل میکنید. نهایتا هم از تمام منابع و ابزارها و سیستمهایی که بازی در اختیارتان گذاشته، یا خودتان یاد گرفتهاید، برای تمام کردن مراحل کمک میگیرید. بعد از چهار سال، متال گیر سالید ۵ هنوز هم زیباست و هنوز هم بهترین اکشن تیراندازی سوم شخص ساخته شده است.
با این حال، اگر از طرفداران مجموعه بازیهای متال گیر سالید بودهاید، انتظار قصهای خطی و رضایتبخش را نداشته باشید، چون به دلیل مجموعهی زیادی از مشکلات که به خروج هیدئو کوجیما از شرکت سازندهی متال گیر ختم شد، قصهی بازی ظاهرا تمام نشده باقی مانده است. نکتهی جالب این جاست که همین قصهی تمام نشده، دهها برابر از قصههای دیگر بازیهای تیراندازی سوم شخص اعم از گوست ریکان و اسپلینتر سل بهتر است و باز هم جای بازی Metal Gear Solid V را به عنوان بهترین اکشن سوم شخص نظامی ساخته شده تثبیت میکند.
۹. NieR: Automata
بر و بچههای استودیوی بازیسازی «پلاتینیوم گیمز» به ساخت بازیهای سوم شخص اکشن، آن هم در سبک دویل میکرای شهرت دارند؛ هر چه باشد تمام اعضای کلیدی و موسسان پلاتینیوم گیمز را سازندگان سابق بازیهای دویل میکرای و رزیدنت اویل تشکیل دادهاند. با این حال، پلاتینیوم گیمز یک دههی گذشته را مشغول تکرار فرمول قدیمی خود برای ساخت بازیهای اکشن نبوده و هر بازی این شرکت، مجموعهای از پیشرفتها را هم با خود به سبک اکشن آورده است.
بازی NieR: Automata موفقترین بازی پلاتینیوم گیمز است و در پی همکاری بزرگ این استودیو با شرکت اسکوئر انیکس ساخته شده است. کارگردان سری بازیهای Drakengard و NieR یعنی «یوکو تارو» را به خاطر توانایی بالای او در داستان-نویسی و کارگردانی خوب میشناسیم، ولی نه به خاطر روند بازی خوب و سرگرم کننده. بازی NieR: Automata کارگردانی و قصههای شگفتانگیز یوکو تارو را در خود دارد و طراحی روند بازی آن هم کاملا به پلاتینیوم گیمز سپرده شده است.
نتیجهی این همکاری ساخت یکی از بهترین بازیهای اکشن سوم شخص تاریخ است. بازی NieR: Automata همهی آنچه از پلاتینیوم گیمز انتظار دارید، یعنی اکشن تند و سریع و سخت، مراحل متنوع و غولآخرهای بزرگ را در خودی جای داده است و در عین حال هم قصهای دارد که به طور کلی غافلگیرتان میکند. بازی آنقدر تاثیرگذار بود که در یکی از نظرسنجیهای اخیر بزرگترین نشریهی بازی ژاپن، NieR: Automata به عنوان سومین بازی عالی تاریخ انتخاب شد. بازی حسابی بزرگ است و برای اولین بار در بین ساختههای پلاتینیوم گیمز هم عناصر نقشآفرینی را به خوبی در خود جای داده است.
نامردی کردهایم اگر از NieR: Automata صحبت کنیم و حرفی از موسیقی شگفتانگیز بازی نزنیم. موسیقی NieR: Automata آنقدر خوب از آب درآمده که از زمان عرضهی بازی، اسکوئر انیکس بارها و در نقاط مختلف دنیا کنسرتهایی برای اجرای زندهی موسیقی بازی ترتیب داده است. به طور کلی، اگر از بازیهای اکشن به سبک بایونتا و دویل میکرای لذت میبرید، به هیچ وجه بازی NieR: Automata را از دست ندهید؛ فقط در نظر داشته باشید که بازی حسابی انیمه-طور و ژاپنی است.
۱۰. Persona ۵
نقشآفرینیهای ژاپنی، آن هم از نوع نوبتی و کلاسیکشان، امروزه مخاطب قدیم خود را ندارند و چندان جواب نمیدهند. معدود مجموعهها و بازیهایی هستند که هنوز هم ساختار نوبتی ژاپنی خود را حفظ کرده و دوام آوردهاند؛ مجموعه بازیهای پرسونا یکی از آنهاست و بهترین شمارهی این مجموعه هم بدون شک، پرسونا ۵ است. دورهای کنسولهای پلیاستیشن را به خاطر بازیهای ژاپنیشان میشناختیم و بازیهای پرسونا این روند و جریان را برخلاف تمام مجموعههای دیگر، نشکستهاند؛ طوری که بازیهای پرسونا هنوز هم روی پلتفرمهای دیگری به غیر از پلیاستیشن عرضه نمیشوند.
نکتهی مهم دربارهی Persona ۵ و به طور کلی مجموعه بازیهای پرسونا، تلاشی است که سازندگان بازی برای تکامل سبک نقشآفرینی ژاپنی با این بازیها میکنند. بازی Persona ۵ ریشههای خود را فراموش نکرده و هنوز هم یک نقشآفرینی ژاپنی محض است، ولی موقع بازی کردن احساس نمیکنید با سبکی از مد افتاده طرف هستید و باید با بازی کلنجار بروید. به عجیبترین شکل ممکن، مکانیکها و سیستمهای Persona ۵ در عین این که اساس خود را حفظ کردهاند، مدرن هستند؛ موضوعی که بدون شک برای سازندگان چالشهای بزرگی را به همراه داشته است.
با این حال، بر و بچههای استودیوی آتلوس از پس این کار برآمدهاند و پرسونا ۵ یکی از عمیقترین و سرگرمکنندهترین سیستمهای نقشآفرینی نوبتی را در خود دارد. یکی دیگر از دلایل محبوبیت مجموعه بازیهای پرسونا، تعریف قصهای در دنیای امروز است؛ طوری که قصهها و شخصیتها برای مخاطب قابل لمس هستند و به خوبی میتوانند با آنها ارتباط برقرار کنند. اساسا مجموعه بازیهای پرسونا از اتفاقات دور و اطراف ما استفاده میکند و برای آنها قصهای فانتزی، ولی در عین حال فانتزی مینویسد؛ قصههایی که همگی استعاری هستند و به چگونگی برخورد انسان با غرایز درونی خود اشاره دارند.
سازندگان Persona ۵ از آموختههای خود در چند بازی قبلی استفاده کردهاند و قصهای شگفتانگیز در این بازی تعریف کردهاند؛ طوری که امکان ندارد قصهی بازی را تجربه و آن را فراموش کنید. در عین حال، بازی روندی بسیار لذتبخش دارد که حتی پس از صد ساعت بازی کردن، تکراری نمیشود. بازی حتی پس از هشتاد ساعت هم مکانیک جدید برایتان رو میکند و بیخیال تنوع نمیشود. بازی Persona ۵ نه تنها یکی از بهترین بازیهای پلیاستیشن ۴ بلکه یکی از بهترین نقشآفرینیهای ژاپنی ساخته شدهی تاریخ است.
۱۱. Red Dead Redemption ۲
به راحتی میتوانیم این ادعا را بکنیم که حتی سازندگان Red Dead Redemption ۲ هم دیگر نمیتوانند چنین بازیای بسازند. بازیهای ویدیویی به کنار، بازی Red Dead Redemption ۲ محصول و پروژهای است که مثل آن در هیچ نوع رسانهی دیگری هم پیدا نمیشود. هفت هشت سال تلاش استودیوی بازیسازی راکاستار گیمز و احتمالا هزینهی صدها میلیون دلار بودجه، به ساخت بزرگترین محصول سرگرمی تاریخ منجر شده است.
بازی Red Dead Redemption ۲ از نظر پایه و اساس، شبیه به دیگر ساختههای راکاستار گیمز است؛ یعنی هنوز هم مثل جیتیای و قسمت قبلی بازی، با نقشهای بزرگ طرف میشوید، در آن گشت و گذار میکنید و ماموریتهای زیادی را برای افراد مختلف به پایان میرسانید. با این حال، وسعتی که Red Dead Redemption ۲ دارد، دنیایی که در بازی پیدا میکنید و قصهای که بازی برایتان تعریف میکند، در سطحی است که امکان تکرار آن وجود ندارد.
بازی در سبک ماجراجویی اکشن ساخته شده، ولی تمام کردن آن به اندازهی یک نقشآفرینی صد ساعته طول میکشد. نکته اینجاست که برخلاف بازیهای نقشآفرینی، صد ساعتی که مشغول بازی کردن Red Dead Redemption ۲ هستید، با مجموعهای از بهترین صحنههای سینمایی ممکن همراه شدهاند. بدون هیچ گونه اغراقی میتوانیم بگوییم که دنیای Red Dead Redemption ۲ زندهترین و پرجزییاتترین دنیایی است که تا به حال در یک بازی ویدیویی خلق شده.
بازی خودش قصهای جذاب و طولانی برایتان تعریف میکند، ولی آنقدر محتوا در گوشه و کنار دنیای بزرگ بازی پیدا میشود که قصه را رها و برای دهها ساعت به معنای واقعی در دنیای Red Dead Redemption ۲ زندگی کنید. بازی بیشمار سیستم و مکانیک مختلف دارد که در همه حال مشغول تعامل با یکدیگر هستند و روی هم تاثیر میگذارند؛ طوری که همهی عناصر بازی دست به دست یکدیگر میدهند تا زندهترین و باورپذیرترین دنیای ممکن در بازی ساخته شود. تنوع مراحل و ماموریتها حسابی بالاست، گرافیک بازی شگفتانگیز است و بازی حتی یک بخش آنلاین درست و درمان دارد که به تازگی پا گرفته و حسابی پر و پیمان شده است.
شاید جالبترین نکته دربارهی Red Dead Redemption ۲ این باشد که سازندگان بازی، در عین هزینهی بسیاری که برای ساخت بازی کردهاند، تاکید بر تعریف قصهی خودشان و ساخت یک بازی به مذاق خود داشتهاند، نه این که یک بازی برای راضی کردن جمع وسیعی از مخاطبان بسازند؛ طوری که بازی معنایی تازه به آثار هنری میدهد. به قول یکی از دوستان بازیساز، بازی Red Dead Redemption ۲ گرانترین بازی مستقل تاریخ است.
۱۲. Resident Evil ۲
به نسل فعلی بازیهای ویدیویی که ورود کرده بودیم، منظورمان همین نسل پلیاستیشن ۴ است، شرکتهای مختلف یکی پس از دیگری بازیهای قدیمیشان را بازسازی و روی این کنسولهای جدید عرضه میکردند؛ طوری که برای مدت زیادی، به جای بازی جدید، بیشتر شاهد عرضهی بازسازیهای مختلف بودیم.
با این حال، بسیاری از این شرکتها باید از کپکام در چگونگی بازسازی را یاد بگیرند؛ شرکتی که به جای عرضهی یک نسخهی اچدی از بازی قدیمی خود که فقط وضوح تصویر بالاتر یا نهایتا بافتهای بهتری دارد، از پایه رزیدنت اویل ۲ را برای نسلی جدید از گیمرها دوباره ساخته است. بازسازی Resident Evil ۲ دقیقا همان روند بازی قدیمی پلیاستیشن وان را تکرار میکند، یعنی مثل بازی اصلی با دو شخصیت «لئون» و «کلیر» طرف هستید و همان قصهی قدیمی را دنبال میکنید.
قصهی بازی اصلی حفظ شده و فقط بخشهایی از آن را گسترش دادهاند. با این حال، به غیر از قصه و شاید بخشهایی از موسیقی، دیگر بخشهای بازی کاملا فرق میکنند. دیگر خبری از دوربین ثابت نیست و بازی روندی شبیه به رزیدنت اویل ۴ پیدا کرده است؛ یعنی بازی از دوربین سوم شخص روی شانه استفاده میکند.
محیطها هم با این که همان محیطهای قبلی و آشنا هستند، ولی بسیار بزرگتر شدهاند. در واقع کپکام یک بازی چند ساعتهی پلیاستیشن وان را به یک بازی اکشن سوم شخص نسبتا طولانی تبدیل کرده است، آن هم بدون این که از نظر داستانی فاصلهای از قصهی اصلی بگیرد. تلاش کپکام برای حفظ عنصر ترس هم در بازی ستودنی است. بازسازی Resident Evil ۲ به خوبی حس ترسی که از بازی قدیمی دریافت میکردیم را، یا حتی بیشتر، در خود جای داده است و به جای این که بیشتر روی بخشهای اکشن تمرکز داشته باشد، یک بازی ترسناک محسوب میشود.
روند بازی بسیار خوب، داستان و شخصیتهای درگیر کننده و گرافیکی عالی، بازسازی Resident Evil ۲ را به یکی از بهترین بازیهای پلیاستیشن ۴ تبدیل کرده است. اگر با بازی اصلی رزیدنت اویل ۲ خاطرات زیادی داشته باشید، رزیدنت اویل ۲ در هر قدم غافلگیرتان میکند. در واقع رزیدنت اویل ۲ میتواند عامل بسیار خوبی برای یادآوری این موضوع به شما باشد که چرا بازیهای ویدیویی، درست مثل آنچه از گذشته و دورانی بهتر به خاطر دارید، هنوز هم شگفتانگیز و عالی هستند.
۱۳. Shadow of the Colossus
سایهی کلوسوس از آن دسته بازیهایی است که حتی پانزده سال پس از عرضه، تازگی خود را از دست نداده؛ طوری که برخلاف دیگر بازیهای قدیمی که نیاز به بازسازیهای بزرگی دارند، مکانیکها و سیستمهای بازی Shadow of the Colossus آنقدر خاص هستند که نیازی به بازنگری ندارند و هنوز هم به خوبی جواب میدهند. در واقع بازی Shadow of the Colossus برای پلیاستیشن ۴ هم یک بازسازی است.
نسخهی اصلی بازی سایهی کلوسوس برای پلیاستیشن ۲ عرضه شده بود و استودیوی بازیسازی بلوپوینت گیمز، این بازی را از پایه برای پلیاستیشن ۴ بازسازی کرده است؛ طوری که Shadow of the Colossus برای پلیاستیشن ۴ کاملا روی تکنولوژیهای جدید و امروزی و از ابتدا ساخته شده است. با این حال، برخلاف بازسازیهایی این چنین که معمولا در مقایسه با بازی اصلی بزرگتر و گستردهتر هستند، بازسازی Shadow of the Colossus دقیقا عین نسخهی اصلی ساخته شده است و تنها چیزی که تغییر کرده، گرافیک بازی است.
مکانها، مکانیکها و طراحیهای هنری همگی از ابتدا و دوباره ساخته شدهاند، ولی دقیقا مثل بازی اصلی. از نظر روند چیزی شبیه به بازی Shadow of the Colossus پیدا نمیشود. بازی تعداد زیادی کلوسوس یا همان غول بسیار بزرگ دارد که به ترتیب آنها را شکست میدهید؛ طوری که روند بازی اساسا تعداد زیادی مبارزه با غولآخرهای بزرگ است. با این حال، مبارزه با هر غولآخر شبیه به مرحلهای طولانی و بزرگ است؛ مراحلی که در آنها به سکوبازی و حل معما مشغول میشوید.
هر غول متفاوت از دیگری طراحی شده است و هدف اصلی بازی هم پیدا کردن راه چگونگی مبارزه و شکست این غولهاست. وسعت بازی را میتوانید با غولهای بزرگی که مقابلتان میگذارد بسنجید، غولهایی که باید از آنها بالا بروید و نقاط ضعفشان را پیدا کنید.
از نظر گرافیکی بازسازی Shadow of the Colossus چیزی کم از بازیهای امروزی ندارد و به خوبی غولها و محیط بسیار زیبای بازی اصلی را برای مخاطبی امروزی با کیفیتی بالاتر به تصویر کشیده است. بازی همچنین موسیقی شگفتانگیزی دارد که مبارزه با هر غولآخر را به تلاشی حماسی تبدیل میکند. بازی Shadow of the Colossus از بهترین و خاصترین تجربههای تاریخ صنعت بازی است و بهترین نسخهی آن را هم میتوانید روی پلیاستیشن ۴ پیدا کنید.
۱۴. Spider-Man
مارول که به لطف دنیای سینمایی خود، به موفقیت بزرگی رسیده است، تصمیم گرفته تا به حوزههای بازیهای ویدویی هم ورود کند و بازی «اسپایدرمن» اولین تلاش مارول در این راستاست؛ تلاشی که به کمک سونی به موفقیتی بزرگ تبدیل شده است. مارول میگوید که آنها سراغ سونی را گرفتند و از آنها خواستند که یک بازی اسپایدرمن با کیفیت دیگر بازیهایشان بسازند و نتیجهی نهایی بازی Marvel’s Spider-Man است. بر و بچههای استودیوی اینسامنیاک گیمز، که آنها را به خاطر ساخت مجموعه بازیهای رچت و کلنک میشناسیم، دقیقا همان فلسفههای بازیسازی خود را به اسپایدرمن آورده و حتی بهتر از قبل آنها را پیاد کردهاند.
بازی Spider-Man یک اکشن سوم شخص محیط-باز تند و سریع است؛ طوری که شاید بد نباشد روی سرعت بسیار بالای بازی یک بار دیگر هم تاکید کنیم، چون بازی واقعا سریع است. اساسا پس از بازی کردن Spider-Man روی پلیاستیشن ۴ بقیهی بازیها به نظرتان آرام و کند میآیند. سازندگان بازی Spider-Man توانستهاند هر کاری که این شخصیت در بازی انجام میدهد را سرگرمکننده و لذتبخش کنند.
فرقی نمیکند در شهر مشغول تار زدن هستید یا با استفاده از مجموعهی زیادی از گجتهای خود دشمنان را از پای در میآورید، بازی در همه حال سرگرمکننده است. مشخصا تار زدن در شهر آنقدر خوب از آب درآمده که به طور کلی سیستم سفر سریع بازی بلااستفاده شده است. بازی محتوا کم ندارد؛ نقشهی بازی بزرگ و پر از فعالیتها و چالشهای مختلف است و به لطف دهها لباس مختلف که هر کدام قابلیت خاص خودشان را دارند، بازی کردن اسپایدرمن ذرهای تکراری و خسته کننده نمیشود و همیشه چیز تازهای برای امتحان کردن دارید.
بازی حتی داستان بسیار خوبی تعریف میکند و از نظر سینمایی هم بسیار جذاب است. نهایتا هم باید به گرافیک بسیار خوب بازی اشاره کنیم که یک لایهی دیگر هم به جذابیتهای متعدد بازی اضافه میکند.
۱۵. The Last of Us Remastered
از زمان عرضهی بازی The Last of Us زمان زیادی میگذرد، ولی به لطف نسخهی بازسازی شدهی این بازی، میتوانیم آن را روی پلیاستیشن ۴ هم تجربه کنیم. نسخهی پلیاستیشن ۴ این بازی تفاوتهای زیادی با نسخهی نسل قبل آن ندارد و فقط در وضوح تصویر و با نرخ فریم بالاتر اجرا میشود، ولی همین موضوع هم باعث شده است تا روند بازی روانتر شود.
بازی The Last of Us چه از نظر روند بازی و چه از نظر داستانی، شگفتانگیز است؛ طوری که آن هوش مصنوعی عجیب و غریبی که در تریلرهای اولیهی بازی دیده بودیم، کم و بیش در نسخهی نهایی وجود دارد و از دیدگاه قصهگویی و سینمایی هم یک سر و گردن از دیگر بازیها بالاتر است. بازی یک اکشن سوم شخص است و خودتان انتخاب میکنید که مراحل را به صورت مخفیکاری به پایان برسانید یا پر سر و صدا و اکشن. با این حال، بازی اساسا طوری طراحی شده است که بقا و استفادهی دقیق و به جا از آیتمها، بخشی از آن است؛ یعنی اگر کمی درجهی سختی را بالا ببرید، که پیشنهاد میکنیم حتما این کار را انجام دهید، با بازی کاملا متفاوتی روبرو خواهید شد.
اساسا هوش مصنوعی خوب دشمنان بازی در درجههای سختی بالاتر خودش را نشان میدهد و در درجههای سختی پایین، بازی چالشی ندارد و ممکن است گیمپلی آن کمی اذیتتان کند. با این حال، شاهد طراحی مراحل بسیار خوب هستیم، دشمنان تنوع خوبی دارند و آیتمها و تجهیزات و سلاحها هم کاربردهای مختلفی دارند که تا در فشار قرار نگیرید، آنها را کشف نمیکنید.
مخصوصا که بازی خودش چیزی یادتان نمیدهد و همه چیز را به شما واگذار میکند. روند بازی به کنار، بیشتر بازیکنندهها بازی The Last of Us را به خاطر داستان و شخصیتهای آن میشناسند. در واقع چیزی که بیشتر افراد از بازی به یاد دارند، شخصیتهای بازی هستند، نه گیمپلی آن، در نتیجه اگر از روایتهای خوب لذت میبرید، حتما سراغ The Last of Us بروید.
۱۶. The Witcher ۳: Wild Hunt
معدود شرکتهای بازیسازی بزرگی حاضرند یک بازی به بزرگی The Witcher ۳ بسازند و مطمئن شوند که هر بخش آن، از همه نظر پرداخت شده و شگفتانگیز است. قسمت سوم مجموعه بازیهای ویچر، به اندازهی نقشآفرینیهای قدیمی و کلاسیک محتوا دارد، ولی به جای متن خالی، با صحنههای سینمایی و محیطهایی شگفتانگیز روبرو میشوید. البته پیش از این که به ویچر ۳ ورود کنید، شاید بد نباشد نگاهی به دو قسمت قبلی این بازیها هم بیاندازید؛ چون قصهی این سه گانه کاملا پشت سر هم اتفاق میافتد.
با این حال، امکان بازی کردن ویچر ۳ به صورت جداگانه هم وجود دارد. هر سه بازی کاملا به هم ربط دارند و قصهای مرکزی در آنها دنبال میشود و در قسمت سوم به سرانجام میرسد، ولی هر بازی همچنین جداگانه قصهی خودش را تعریف میکند. ویچر ۳ نقشهای بسیار بزرگ دارد که نه تنها با مجموعهای بزرگ از کوئستها و مراحل اصلی پر شده، بلکه پر است از اتفاقات جالب که به شکلگیری مراحل فرعی زیادی منجر میشوند.
حتی کوئستهای فرعی بازی هم قصهی خوبی تعریف میکند و در برخی اوقات، حسابی طولانی بزرگ هستند؛ قصهی اصلی بازی که به جای خود. از نظر روند، بازی یک نقشآفرینی اکشن محسوب میشود و مبارزات آن کاملا به صورت همزمان و اکشن سوم شخص طراحی شده است.
مبارزات بازی نقطهی قوت ویچر ۳ نیستند، ولی کار خود را انجام میدهند و تنوع خوبی به جریان بازی میدهند. از آن طرف، قصهی ویچر ۳ موضوعی است که مطمئنا پس از تمام کردن بازی، در خاطرات باقی میماند؛ قصهای که توسط مجموعهای از شخصیتهای بسیار خوب تعریف میشود و کاملا هم از انتخابهای بازیکننده تاثیر میگیرد. تاثیر انتخاب بازیکننده آنقدر روی داستان بازی زیاد است که نمیتوانید یک فایل ذخیرهی قدیمی را لود کنید و دوباره تصمیم دیگری بگیرید، چون همهی اتفاقات با یکدیگر گره خوردهاند و نتیجهی یک تصمیم، شاید ده ساعت بعد خودش را نشان دهد.
از نظر گرافیک و موسیقی هم بازی چیزی کم ندارد و حتی با این که چهار سالی از عرضهاش میگذرد، هنوز هم زیباست و اتفاقا برای پشتیبانی از کنسول پلیاستیشن ۴ پرو هم آپدیت شده است و کیفیت گرافیکی حتی بالاتری روی این کنسول ارایه میدهد. به طور کلی، بازی The Witcher ۳ یکی از بهترین نقشآفرینیهای چند سال اخیر، یا شاید بتوان گفت یکی از بهترین بازیهای چند سال اخیر است.
۱۷. Uncharted: The Collection
مجموعه بازیهای آنچارتد سبک کاملا جدیدی را به بازیهای ویدیویی معرفی کردند؛ سبکی که فقط هم بر و بچههای استودیوی بازیسازی «ناتی داگ» از پس اجرای درست و درمان آن بر میآیند. مجموعه بازیهای آنچارتد به خوبی بازیهای ویدیویی و فیلمهای اکشن هالیوودی را ادغام کرده و حتی تجربهای بسیار بهتر از تماشای یک فیلم اکشن خوب به مخاطبان خوب تحویل دادهاند؛ چون اساسا بازیهای آنچارتد این اجازه را به بازیکننده میدهند که خودشان صحنههای اکشن پر زد و خورد را بازی و تجربه کنند. برخلاف دیگر بازیها که اساسا به دو بخش روند بازی و میانپردههای سینمایی تقسیم میشوند، روند بازی آنچارتد خودش سینمایی است.
بستهی بازیهای آنچارتد که به اسم Uncharted: The Collection برای کنسول پلیاستیشن ۴ عرضه شده، سهگانهی آنچارتد را که برای پلیاستیشن ۳ عرضه شده بود، با گرافیکی بالاتر در اختیار بازیکنندههای جدید قرار میدهد. آنچارتد ۱ با این که کار چندان عجیب و غریبی در اجرای اهداف بزرگ ناتی داگ نمیکند، ولی بازی بسیار خوبی است و اساسا پایهی مجموعهی بزرگ آنچارتد را به خوبی بنا میکند.
با این حال، آنچه به عنوان آنچارتد میشناسیم، از قسمت دوم یعنی بازی Uncharted ۲: Among Thieves تازه شروع میشود. اکشن عالی، محیطهای زیبا و صحنههایی غافلگیرکننده، به همراه قصهای که با هر قسمت بهتر میشود، موضوعهایی هستند که باید در بازیهای آنچارتد انتظار آن را بکشید. هر بخش بازیهای آنچارتد، از سکوبازی آن گرفته تا نحوهی قرارگرقتن دوربین و مبارزات تن به تن و تیراندازی و به طور کلی همه چیز، به بهترین شکل ممکن طراحی و پرداخت شده است.
اساسا همین سطح توجه به طراحی مراحل و البته قصهگویی بسیار خوب در آنچارتد است که استودیوی ناتی داگ را امروزه حسابی معروف کرده. نسخهی پلیاستیشن ۴ بازیهای آنچارتد، با سرعت ۶۰ فریم در ثانیه و وضوح تصویر بالاتر اجرا میشوند؛ همچنین کنترل و تیراندازی در این بازسازی بهتر شدهاند و به طور کلی، تجربهی بسیار بهتری در بازی کردن بستهی آنچارتد یعنی Uncharted: The Collection در مقایسه با بازیهای اصلی خواهید داشت. مشخصا قسمت اول این بازیها یعنی Uncharted: Drake’s Fortune حسابی بهتر شده و حتی گرافیک آن در مقایسه با نسخهی پلیاستیشن ۳ بسیار فرق میکند.
بهترین تجربهی آنچارتد را در این بسته پیدا نمیکنید و بهترین بازی این مجموعه، یک شماره پس از این سه گانه است، ولی زمانی آنچارتد ۴ را کاملا درک خواهید کرد که شخصیتها در طول سه قسمت قبل برایتان مهم شده باشند و آنها را دوست داشته باشید.
۱۸. Uncharted ۴: A Thief’s End
آنچارتد ۴ در عین این که روند بازی و آنچه از یک بازی در مجموعهی آنچارتد انتظار داریم را حفظ میکند، بازی را چند سطحی بالا میبرد. اولین چیزی که در آنچارتد ۴ بسیار به چشم میآید، واقعیتر شدن بازی از همه نظر است. از گرافیک بازی صحبت نمیکنیم، که البته آن هم واقعیتر شده، بلکه بیشتر منظورمان نوع قصهگویی و رفتار شخصیتهاست؛ طوری که آنچارتد ۴ عناصر فانتزی قسمتهای قبلی را به طور کلی به کنار میگذارد و همچنین شخصیتهای حدودا میانسال را به تصویر میکشد؛ کسانی که شباهتی به ماجراجویان چند قسمت قبل ندارند و در واقع، بسیار منطقی تصمیم میگیرند و حتی تصمیمات خود در بازیهای قبلی را هم زیر سوال میبرند.
آنچارتد ۴ شخصیتهای خود را نه به عنوان یک شخصیت در یک بازی اکشن، بلکه به عنوان انسانهایی کامل به تصویر میکشد. این موضوع روی تک تک بخشهای بازی و حتی اتفاقات و روند داستان هم تاثیر بزرگی گذاشته است. قصهی بازی، که شگفتانگیز و عالی است به کنار، روند بازی آنچارتد ۴ هم تغییرات بسیار بزرگی نسبت به قسمتهای قبلی کرده است.
البته بازی هنوز هم کاملا آنچارتد است، ولی در بازی Uncharted ۴ با محیطهایی بسیار بزرگتر برخورد میکنید و خودتان تصمیم میگیرید چگونه پیش بروید. البته بازی به هیچ وجه محیط باز نیست، ولی همه چیز بزرگتر شده است و مراحل دیگر روندی خطی را طی نمیکنند. مجموعهای از سلاحها و یکی دو ابزار جدید در اختیار شما قرار داده میشود تا در یک محیط مبارزه بگردید و خودتان هر طور که دوست دارید، دشمنان را از پای در بیاورید. میزان تنوع مراحل بازی غیرقابل باور است؛ تمام کردن بازی بیست ساعتی طول میکشد، بیشتر از هر قسمت دیگری در این مجموعه، و هر فصل بازی کاملا روندی متفاوت و محیطی متفاوت دارد.
آنچارتد ۴ به قصهی شخصیت اصلی این مجموعه بازیها یعنی نیتن دریک پایان میدهد و یکی از بهترین بازیهای پلیاستیشن ۴ است. حتی اگر علاقهای به قسمتهای قبلی ندارید، پیشنهاد میکنیم آنچارتد ۴ را تجربه کنید؛ مطمئنا پس از بازی کردن، سراغ قسمتهای قبلی هم میروید.
۱۹. Yakuza0
به جرات میتوانیم بگوییم که گیمرهای امروزی، به لطف یاکوزا زیرو و عرضهی جهانی این بازی روی پلیاستیشن ۴ است که با مجموعه بازیهای بزرگ یاکوزا آشنا شدهاند. بازی Yakuza0 چند سالی است که روی پلیاستیشن ۴ عرضه شده و معمولا هم از آن به عنوان یکی از عجیبترین و بهترین تجربههای روی این کنسول یاد میشود؛ تجربهای که مختص بازیهای این مجموعه است و جای دیگری نمیتوان آن را پیدا کرد. از نظر روند، سری بازیهای یاکوزا، بیشباهت به یکی دیگر از مجموعههای قدیمی سگا یعنی «شنمو» نیستند.
در بازیهای یاکوزا قصهای از پیش تعیین شده و بسیار خوب را دنبال میکنید، ولی شاید قصه و شخصیتهای بسیار خوب این بازیها، نکتهی اصلی و جذاب آنها نباشد، بلکه بیشتر باید شهر یا محیط این بازیها را به عنوان بخش اصلی بازی معرفی کنیم. در سری بازیهای یاکوزا، شهری کوچک یا شاید بهتر باشد بگوییم یک محله، در مقابل شماست و در آن گشت و گذار میکنید. گوشه و کنار نقشهی بازی پر است از فعالیتهای مختلف و قصههای کوچک و بزرگ که مشغول انجام و دنبال کردن آنها میشوید.
بازی Yakuza0 هم با توجه به این که از نظر داستانی، کاملا قبل از تمام مجموعه بازیهای یاکوزا قرار میگیرد، موقعیت بسیار خوبی را برای بازیکنندههای جدید فراهم کرده است تا با این مجموعه آشنا شوند. بازی در دههی هشتاد میلادی اتفاق میافتد و دو محلهی مختلف در ژاپن را به تصویر میکشد؛ محلههایی که توسط دو خانوادهی یاکوزا کنترل میشوند.
بازی دو شخصیت اصلی دارد که هر کدام در نقشهی خود، به انجام ماموریتها و مراحل مختلف میپردازند و در نقطهای مشخص در داستان، به هم میرسند. از نظر محتوایی Yakuza0 آنقدر پر و بزرگ است که میتوان بیش از صد ساعت پای بازی زمان صرف کرد. در Yakuza0 به انجام مراحل مختلف برای دیگران مشغول میشوید و در این میان هم به کمک یک سیستم مبارزهی خوب و عمیق، وارد مبارزات مختلفی میشوید.
فعالیتهای مختلف بازی، از مینیگیمهای کوچک مثل دارت و بولینگ و آواز خواندن گرفته، تا بخشهای بزرگی مثل کنترل و مدیریت یک کلاب و مدیریت مجموعهای از مغازهها و خرید و فروش آنها را شامل میشوند. بازی آنقدر ماموریت فرعی و مختلف دارد که آنها به قدری متنوع و معمولا خنده دار هستند که دلتان بخواهد تمام بازی را تجربه کنید. بازیهای یاکوزا کاملا برای مخاطب ژاپنی و با توجه به فرهنگ آنها ساخته شدهاند و حتی اگر سراغ مسخره بازیهای Yakuza0 نروید، از داستان اصلی آن به خوبی لذت خواهید برد.
منبع : Bartarinha