به گزارش صلح خبر، «موریکونه» که گاهی با عنوان «پدرخوانده موسیقی فیلم» شناخته میشد، در طول سالهای اخیر بارها با نشریات و مجلات مخلتف به گفتوگو پرداخته بود.
نشریه گاردین در سال ۲۰۱۶ و به مناسبت ۸۷ سالگی «موریکونه»، گفتوگوی مختصری از این ستاره را منتشر کرد که در ادامه بخشهایی از این مصاحبه را از زبان موریکونه میخوانید:
«با گذشت زمان مضطربتر میشوم. حتی با اینکه اکنون اعتماد به نفس بیشتری دارم، اما اشتیاق من به بهتر بودن و پیشرفت کردن حس قویتری است. ممکن است بیشتر اوقات نگران و مضطرب به نظر برسم چراکه در واقعیت همین احساس را دارم. حرفهی من مسوولیت سنگینی را به دوش من گذاشته است.
من کودکی دشواری را گذراندهام. در شهر رم و در دوران جنگ جهانی دوم بزرگ شدم. رم در ابتدا توسط آلمانیها و سپس توسط متحدانشان اشغال شد. بعضی اوقات غذای کافی برای خوردن نداشتیم.»
«خوشحالم که در نهایت برنده یک جایزه اسکار شدم. «تارانتینو» زمانی که از من درخواست کرد تا موسیقی فیلم «هشت نفرتانگیز» را بسازم، فیلم را به من نشان نداد و فقط نسخه ترجمه شده ایتالیایی فیلمنامه را برایم ارسال کرد. من و همسرم فیلمنامه را دوست داشتیم، بنابراین آهنگسازی این اثر را قبول کردم.»
«ملاقات «ماریا» همسرم، و ازدواج با او عاشقانهترین لحظات زندگیام بود. او دوست یکی از خواهرانم بود. اکنون ۶۰ سال است که ازدواج کردهایم. وقتی ۴۰ ساله بودم به او گفتم آهنگسازی موسیقی فیلم را متوقف میکنم و زندگیام را وقف آنچه که «موسیقی مطلق» مینامم، خواهم کرد. این را در ۵۰ سالگی، ۶۰ سالگی، ۷۰ سالگی و ۸۰ سالگی هم گفتم. شاید زمانی که ۹۰ ساله شوم این کار را بکنم.»
««سرجیو لئونه» در ابتدا مرا نشناخت. ما زمانی که بسیار جوان بودیم در مدرسه درس میخواندیم. اما زمانی که او به سراغم آمد و از من خواست تا موسیقی فیلم «یک مشت دلار» را بسازم، نمی داست که من همان «موریکونه» مدرسه هستم. ما خیلی زود یکدیگر را شناختیم و من پیشنهاد را قبول کردم.»
«من نام هیچ موسیقیدان پاپ را نمیدانم. موسیقی پاپ «استاندارد» شده است؛ این سبک از موسیقی برای جلب رضایت گروه بزرگی از مخاطبان شکل گرفته است. من هم برای جلب رضایت مخاطبان زیادی موسیقی میسازم، اما وقتی به موسیقی من گوش دهید متوجه میشوید که من تمام تاریخ آهنگسازی را مطالعه کردم و به کار بردهام.»
«صبح خیلی زود از خواب بیدار میشوم و نوشتن قطعات موسیقی را از ۹ صبح آغاز میکنم و تا ظهر به این کار ادامه میدهم. پس از صرف ناهار با همسرم و گپ و گفتی با او، کارم را تا غروب ادامه میدهم.»
«همهی افراد میمیرند. من از خود مرگ نمیترسم. چیزی که بیش از هر چیزی من را میترساند این است که اگر زندگیام پیش از همسرم به اتمام برسد او را تنها گذاشتهام و برعکس. ایدهآلترین نوع، مرگ همزمان هردومان است.»
انتهای پیام