به گزارش صلح خبر،شهید حسن باقری در مورد عملیات بیتالمقدس و آزادسازی خرمشهر میگوید: پس از روزهایی که قرار بود عملیات خرمشهر انجام شود، طرح عملیات به این صورت شد که از آبادان به سمت خرمشهر نیرو بیاید، قرارگاه فتح،خرمشهر را محاصره کند و قرارگاه فجر،عرایض را تأمین کند و قرارگاه نصر، در امتداد دژ پایین بیاید و منطقه اروندرود را تأمین کند.نکتهای که وجود داشت و از نظر نظامی حدس زده میشد، این بود که عراق در سه کیلومتری شلمچه-که ما هستیم-هیچگونه ضدحملهای انجام نمیدهد و خیلی راحت رفت و آمد میکند و اهمیت زیادی به رفت و آمدها نمیدهد.تخمین زده میشد که عراق اقدام به احداث پلی روی اروندرود کرده، طول و عرض آن هم زیاد است، ولی قطعاً در این حد فاصل، پلی برای عراق وجود دارد.
عراق مطمئن است منطقه تحت اشغالش را حفظ میکند. البته، صدام شمال خرمشهر را که بین مارد و جاده آسفالتی بود، رها کرد و از طرف جنوب به یک خاکریز آمد و در آن جا مستقر شد و دیگر هیچ نشانهای از این که عراق عقبنشینی کند و خرمشهر را تخلیه کند وجود نداشت، به خصوص با عکس هوایی که گرفته شد این حدس به یقین مبدل شد که عراق در (اروند) در حدود ۶ کیلومتری شرق شلمچه پلی احداث کرده. شناساییهایی نسبت به سربند عراقیها انجام شد. در بعضی محورها، سیمهای تلفن در خط خودمان و خط دشمن کشیده شد و میدانهای مین پاکسازی گردید و قرار شد که عملیات در مرحله آخر انجام شود.
عملیات در ساعت ۲۲:۳۰ شب آغاز شد. مشکل این مرحله از عملیات به آن دلیل بود که خط عملیات سراسری بود، یعنی در حدود دوازده، سیزده کیلومتر حدود شش نفر نیرو که میخواستند به این خط بدهند به هیچ وجه مسائل هماهنگی رعایت نمیشد. نیرو هم صبر نمیکرد، برای این که بقیه نیروها در منطقه بودند عراق هم جلوی سربند سیم خاردار و مین گذاشته بود… تیپ حضرت رسول (ص) اولین نیرویی بود که به (سربند) رسید و با تیپ ۲۲ عراق درگیر شد و به داخل نفوذ کرد.
تیپ دزفول با مشکلاتی از قبیل میدان مین و آتشی که عراق روی دشت داشت با یک مقدار تأخیر توانست به مواضع دشمن نفوذ بکند و در ادامه «دژ» حرکتش را به سمت پایین انجام داد و در تقاطع دژ و جاده آسفالت به صورت نیروهای پدافندی مستقر شد.
تیپ حضرت رسول (ص) به دلیل این که کمی صبر کرد تا تیپ دزفول بیاید نتوانست خودش را به پل عراق در روی اروند برساند و تمام سعی بر این شد که خاکریز در شمال خین زده بشود و به موازات خین پدافند بکنیم. به دلیل این که امکانات کم بود نیروها زیرپل بودند، برای همین در فاصله ۴۸ ساعت بعد از آغاز عملیات،زیر جاده آسفالت مجدداً به تیپ دزفول واگذار شد، در ضمن دژ تا جاده آسفالت بلند و قابل قبول بود. به سمت خین، فاصله دژ بیشتر از سه سانتیمتر نبود و لازم بود که جنوب جاده آسفالت به تیپ دزفول و قسمت غربی و جنوبی جاده که به موازات خین بود به «نصر 2» واگذار شود.
حدود سه شب بعد از آغاز عملیات قرار شد که تهاجمی برای انهدام پل و تأمین خین صورت گیرد، اما تهاجم دیر آغاز شد، بنابراین، نیروها به پل حمله کردند و توانستند پل را پیدا کنند و به داخل جزیره(بواربین) بروند،ولی عراق در جزیره بوارین،نیروی پیاده زیادی گذاشته بود؛ زیرا حدس زیادی میزد که ما بخواهیم از سمت پل به بصره برویم، ولی از طرفی نمیخواست که پل را خراب کند. در این جا دو حدس زده میشد: نخست این که حفظ جزیره بوارین برای عراق مفید بود و اگر ما به این جزیره میرسیدیم عراق تأمین اروندرود را از دست میداد. مسئله دوم این بود که عراق درصدد بود همیشه یک جناح جنوبی را در صحنه عملیات داشته باشد که اگر خواستیم عملیات را به سمت غرب ادامه دهیم بتواند برای تهدید نیروهای اسلام از جناح جنوبی استفاده کند. آنها نیروها را با فشار بیرون زدند اما گفته میشد که روی پل، ۵۰ کیلو مواد گذاشتهاند که با پرتاب یک توپ و انفجار مواد منفجره پل نیز منفجر شده است.
مسلم است که پل اصلی اروند در اختیار عراقیهاست و عراقیها برای رفت وآمد تا جزیره بوارین از پل استفاده میکنند. وضعیت کنونی عراق در شمال خین خط خیلی ضعیفی است. نیروی پیاده مقابل خودش را مینگذاری کرده و به آن صورت آنجا را خطری تهدید نمیکند. عراق بیشتر برای تهدید جناح جنوبی عملیات، شمال خین را نگه داشته است. کار دیگری که درباره خین کرده بود این که خاکریز جنوب خین را – که سمت خودش است – حدود سه متر بلند کرده و خاکریز سمت ایران را یک مقدار تراشیده و به پایین آورده بود به طوری که نیروها نمیتوانستند برای شمال خین مستقیماً خط پدافندی داشته باشند.
مسئلهای که من داشتم این بود که قضیه خرمشهر با اطمینان انجام شود. مشکلاتی که در طول این عملیات داشتیم به دلیل وجود حالت اضطراب در بین بچهها بود. این نظر که اگر عملیات خراب شود قضیه چه خواهد شد. این بود که همه تلاشها برای این بود که مسئله به صورت محکم انجام شود. ما مطمئن بودیم به حول و قوه خداوند قضیه خرمشهر حل خواهد شد، طرحی که داده میشد طوری نبود که یک فرد فقط برای انجام آن، کار کند. نه. چیزهای دیگری است که باید به خاطر آنها کار کرد.
خلاصه قرار شد که ما از عملیات (برون مرزی) صرف نظر کنیم. اگر تیپ قرارگاه فتح کارآیی دارد بیاید خرمشهر را محاصره کند طوری که ممکن است محاصره قوی شود و مطمئن شوند که کسی از خرمشهر بیرون نمیرود. از طرف دیگر، قرارگاه فتح بیاید نهر عرایض را تأمین کند. برای این که کار تأمین بدون اشکال باشد و با ضدحملههای عراق از سمت غرب مواجه نشوند قرارگاه نصر هم یک مدت ادامه منطقه دژ را تأمین کند که عراق نتواند عکسالعملی یا عملیاتی انجام بدهد. عراق با این که میدانست 14 هزار نفر از نیروهایش در خرمشهر هستند نتوانست هیچگونه ضدحملهای را در منطقه غرب و شلمچه انجام دهد؛ برای این که نیروهای ما این اجازه را به (عراق) نمیدهند. البته، طرح به صورت کلاسیک نبود. برای همین هم برادران ارتش با این طرح موافق نبودند .
قرارگاه فتح مسئول محاصره خرمشهر بود. هم چنین، فاصله دژ و مرز عراق حدود دو کیلومتر بود که این دو کیلومتر از نظر زمین هیچ اجازهای را به عراق نمیداد. شنیدیم که عراق نتوانست ضدحملهای را برای آزاد کردن خرمشهر انجام بدهد و نیروها را از المنصور به منطقه میآوردند. در ضمن لشکر هفت پیاده عراق هم بود. ولی دیدیم که لشکر هفت پیاده را نتوانست وارد عمل بکند. میخواست آن را از طریق پل اروند وارد عمل کند، ولی به دلیل باریک بودن معبر منطقه و تشکل کامل نیروهای اسلام از نیروهای پیاده نیز نتوانست استفاده کند و به لطف خداوند خرمشهر آزاد شد.
انتهای پیام