بازخواني رابطة اسلام و غرب در انديشه هاي سيد حسين نصر منوچهر دينپرست* تأکيد اين مقاله بر رابطة اسلام و غرب، تعامل يا رويا رويي در چارچوب انديشة سيد حسين نصر است. مؤلف در ابتدا به بررسي بنيانهاي معرفتي سيد حسين نصر ميپردازد. سپس اين رابطه را مورد بازخواني و تبيين قرار مي دهد. 1. […]
بازخواني رابطة اسلام و غرب در انديشه هاي سيد حسين نصر
منوچهر دينپرست*
تأکيد اين مقاله بر رابطة اسلام و غرب، تعامل يا رويا رويي در چارچوب انديشة سيد حسين نصر است. مؤلف در ابتدا به بررسي بنيانهاي معرفتي سيد حسين نصر ميپردازد. سپس اين رابطه را مورد بازخواني و تبيين قرار مي دهد.
1. مقدمه
نام و جايگاه علمي سيدحسين نصر، استاد مطالعات اسلامي دانشگاه جورج واشنگتن امريکا، براي اغلب انديشمندان حوزههاي اسلام شناسي، عرفان، فلسفه، كلام اسلامي و اديان شرقي آشناست. وي با سابقة پر ارجي از فعاليتهاي علمي، فرهنگي و نوشتهها و سخنراني هاي عالمانه در حوزة انديشة اسلامي، بدون شك يكي از مطرح ترين اسلام پژوهان محسوب ميشود و به ويژه در ميان غربيان اعتبار ويژهاي دارد. دکتر نصر در آثار و مقالات متعدد در مورد زواياي گوناگون اسلام به ويژه مباحث جهاد، خشونت، صلح خبر، سياست، تمدن اسلامي، سنت و تجدد و انحطاط مسلمين و رابطة اسلام و غرب سخن گفته است. او به پرسشهايي كه در مورد مسائل فعلي بين اسلام و غرب در بين غربيان مطرح است، پاسخهايي داده كه قطعاً جذاب و قابل تأمل است. عقيدة نصر در مورد اين كه سكولاريسم دشمن مشترك اسلام و غرب است، به خودي خود جالب است و تازگي دارد.
سيدحسين نصر، استاد مطالعات اسلامي در دانشگاه جورج واشنگتن در شهر واشنگتن دي سي است. نصر به سال 1933م در خانوادهاي مذهبي و متصوف به دنيا آمد. آموزش ابتدايي را در ايران و ايالات متحده امريكا آن جام داد. سپس به تحصيل در رشتة فيزيك در انستيتو تكنولوژي ماساچوست (MIT) و زمينشناسي و ژئوفيزيك در دانشگاه هاروارد پرداخت و موفق به اخذ درجه دكتراي تاريخ علم و فلسفه با گرايش در علوم كيهانشناسي اسلامي از همين دانشگاه شد. از سال 1958 تا سال 1979 به تدريس تاريخ علوم فلسفه در دانشگاه تهران پرداخت و نخستين كرسي آقاخان در زمينة مطالعات اسلامي در لندن را كسب كرد. وي رييس دانشگاه آريامهر سابق و بنيانگذار انجمن سلطنتي فلسفه در ايران بود. نصر در زمان انقلاب اسلامي در سال 1979 ايران را به مقصد امريكا ترك كرد. ابتدا، به تدريس در دانشگاه تمپل در فيلادلفيا پرداخت و سپس در سمت فعلي خود به عنوان استاد دانشگاه جورج واشنگتن به كار گمارده شد. وي به طور گستردهاي در نقاط مختلف دنيا سخنراني كرده است و در سال 1981 نخستين مسلماني بود كه از سوي دانشگاه ادينبورو براي ايراد سلسله سخنرانيهايي معروف به گيفورد (Gifford) از وي دعوت به عمل آمد. اين سخنرانيها با عنوان «معرفت و معنويت» منتشر شده است. علاقة نصر به گفتمان ديني او را به آن جام مذاكرات و طرح مباحث متعددي با متكلمان و فيلسوفان معروف مسيحي، يهودي، هندو و بودايي برانگيخت. وي مؤلف تعداد زيادي كتاب و مقاله دربارة علوم، فلسفه، عرفان اسلامي و نيز مقالاتي مربوط به سنت و مدرنيته است. جديدترين كتاب او “قلب اسلام” در پاسخ به حملات يازده سپتامبر و در بيان حقيقت اسلام منتشر شده است. نصر رييس مؤسسة مطالعات دربارة سنتگرايي است كه مركز آن در امريكا قرار دارد. اين مؤسسة، مجله «سوفيا» را ـ كه مجلهاي دربارة سنت اديان است ـ منتشر ميكند.
بن مايه هاي معرفتي
براي شناخت و تبيين گسترة فکري نصر دربارة رابطة اسلام و غرب بايد مباني فکري او را در مسائل مختلفي مانند معرفت شناسي، فلسفه، علم و معرفت قدسي، سنت و اديان به صورت يک طرح فکري واحد مد نظر داشت. نصر مسائل فکري را جزء جزء نمينگرد، بلکه آن ها را در يک ساختار و يک ساحت در نظر ميگيرد. وقتي که نصر سخني از اسلام سنتي به ميان ميآورد، مقصودش لب و لباب اديان و وحدت متعالي ديني و توجه به بن مايه هاي معنوي و فلسفي است. چرا که نصر بر اين باور است که قريب به دويست سال است كه امواج مدرنيته به سرزمينهاى اسلامى رسيده و انديشههاى معطوف به مدرنيته در عرصههاى مختلف انديشه، فرهنگ، اجتماع ، سياست و اقتصاد دنياى اسلام نفوذ كرده است. نصر معتقد است که در تقابل با اين انديشهها، گرايشهاى مختلفى در جهان اسلام پديد آمده كه از آن به بنياد گرايى، تجدد گرايى، سنت گرايى برقراري رابطة اسلام و غرب و گفتگوي اسلام و مسيحيت ياد مىشود. دو قرن پيش، اگر كسى مىخواست اسلام را بررسى كند، خواه از اهالى مغرب زمين يا يك شرقي از معتقدان چينى آيين كنفوسيوس و هندويى از سرزمين هند، با سنتى واحد مواجه بود. او مكاتب عديدة كلامى، فقهى، فكرى، تفسيرى را مطالعه مي كرد. اما در چند دهة اخير شاهد توجه روز افزون غرب نسبت به اسلام هستيم؛ توجهي که هر رويداد جهان شمول مرتبط با نام اسلام، از جنگ داخلي لبنان گرفته تا انقلاب اسلامي ايران و تا ظهور حرکتهاي اسلامي در ميان مردم فلسطين سبب تشديد آن شده است. اينک اين توجه نوخاسته از زمان حوادث فجيع يازده سپتامبر سال 2001 تا سطوح بي سابقهاي ارتقا يافته است. با نگرش به چنين مسائلي نصر مينويسد: «جهانيان به ويژه در امريکا، تشنة اطلاعاتي دربارة اسلام هستند، اما معمولاً اطلاعات سالمي در اين باره در دسترس نيست. در حقيقت سيلي از معلومات همة رسانهها، از کتاب گرفته تا نشريات، راديو و تلويزيون را فرا گرفته است؛ معلوماتي که بيشتر بر پاية جهل، اطلاعات نادرست و حتي ساختگي است. اين سيل معلومات نه تنها فهم درستي از اسلام فراهم نياورده بلکه بارها و بارها غربيان را دچار بزرگترين زيانها کرده است تا بتوانند به اهداف خاص سياسي و ايدئولوژيک خود برسند.»
نصر در تداوم چنين طرز فکري، نگاه غرب به اسلام و تعامل اين دو را از منظري ديگر مينگرد و بر اين باور است که تحريف موضوعات اسلامي در غرب، تازگي ندارد و اين امر تاريخچة هزار سالهاي دارد که به زندگينامههاي شرمآوري از پيامبر اسلام (ص) باز ميشود. اين آثار عمدتاً در سدههاي دهم و يازدهم، به زبان هاي لاتين، فرانسه و آلماني نوشته شدهاند. با اين همه، توصيف اوليه از اسلام که آن را بدعتي در مسيحيت مي داند باز هم نشانگر احترامي عقلي به انديشه و تمدن اسلامي است.
نصر از شکست حرمت در دورة رنسانس و استفادة ولتر از ابعاد گوناگون اسلام براي حمله به مسيحيت و استفاده از روشهايي مانند عقل گرايي، تاريخ گرايي و شکاکيت و شرقشناسي در مطالعة اسلام به عنوان نمونههاي عدم نگرش صحيح غرب از اسلام ياد ميکند. او به استثنائاتي مانند گوته، کربن، شيمل، ماسينيون و گيب که نگاهي معنوي و با عشق و احترام به اسلام داشتند اشاره ميكند و آن ها را ستايش مينمايد؛ اما معتقد است مدتي سپري شد تا اينکه در نيمة دوم سدة بيستم مسلمان زادگاني آشنا به زبانهاي اروپايي و روشهاي پژوهش علمي، براي تبيين سنت فکري اسلامي براي مخاطبان غربي به شيوه اي متقن شروع به نوشتن آثار عميقي دربارة اسلام کردند. پارهاي چهرهها و محققان معنوي و عقلي غرب که از توانايي رسوخ در جهان معنوي اسلام چنان برخوردار بودند که ميتوانستند از درون سنت اسلامي سخن بگويند و بنويسند، هم دوش متفکران مسلمان در اين رسالت سهيم شدند.
3. اسلام سنتي
نصر پس از واقعة يازده سپتامبر که مي توان آن را فصلي در نگرش نصر دانست اما نه فصلي نو، با نگارش کتاب “قلب اسلام” به تبيين اسلام سنتي، همان اسلامي که سالها به آن دل باخته و در جهت ترويج و تبيين آن سخت کوشيده است، برآمد. اسلام سنتي نصر نگاهي فلسفي، معنوي، سنتي و قدسي به اسلام است. اما نگاه سنتي نصر به اسلام از يک نگرش تاريخي و معنوي نيز برخاسته است. زيرا وي بر اين باور است که گروهى از مسلمانان در پى پذيرش برترى مادى غرب و حتى سلطة نظامى و سياسى افزونتر آن، از پايان قرن دوازدهم هجري به بعد، به تدريج ايمان خود به نهادها و تمدن خويش را از دست دادند. آنان با اين كه هنوز خود را مسلمان مىدانند، اما در واقع تحت غربىكردن همة جنبههاى تمدن، از آموزش و پرورش تا موسيقىاند؛ در حالىكه جنبههاى عقيدتى و عبادى اسلام را حفظ كردهاند. اما دستهاى ديگر از نوگرايان مسلمان، حتى در صدد نوسازى خود دين برآمدند، گرچه در اين زمينه چندان موفق نبودهاند. وجه مشترك هر دو گروه اين است كه ميراث كنونى تمدن اسلامى را قابل استفاده نمىدانند. آن ها تقليد از نحوة پوشش، معمارى، شهرسازى، ادبيات، آموزش و پرورش غربى و بيشتر مؤلفههاى سازندة يك تمدن را آغاز كردند و در عرصههاى فكرى و ذهنى بر سرعت تقليد از انديشة غربى افزودند. بسيارى از مسلمانان نوگرا و غيرمسلمانان شرقى نوگرا حتى امروزه نيز همچنان ايدئولوژيهاى قرن سيزدهم هجري غربى را نشان پيشرفت مىدانند و از آنها پشتيبانى مىكنند. در حالىكه انديشة پيشرفت، تقريباً حاميان جدى خود را در ميان محافل روشنفكرى غربى از دست داده است. اين خشك مقدسها هم به صحنه آمدند و در برابر غرب ايستادند، اما نسبت به بخش بزرگى از تمدن اسلامى بى اعتنا شدند يا با آن مخالفت كردند. در حالىكه تنها حسن آنها در دفاع از شريعت بود . اين دسته با قسمت اعظم بناى معنوى و عقلى اسلامى كه در طول قرنها آفريده شده بود، سر ناسازگارى گذاشتند و بدينسان رخنهاى پديد آوردند كه نفوذ كامل انديشههاى ضد اسلامى را به قلب جهان اسلام تسهيل كرد. همچنين، آنها با هنرهاى اسلامى و ساير نهادها و بنيادهايى كه از ارزشها و شيوههاى اسلامى متأثر شده و تمدن اسلامى را پديد آورده بودند، بناى مخالفت يا سرسختى گذاشتند.
نتيجة روند مخالف دو نيروى نوگرايى و اصلاحطلبى ، روشي خشك مقدسانه بود كه هر دو آنها به طور مشترك در رد يا نقد اعظم تمدن اسلامى و بروز عواقب فاجعهآميز آن براى اين تمدن دست به دست همديگر دادند; بنابراين، بيشتر اين تمدن رو به نابودى گذاشت و جاى خود را به تقليدهاى دست دوم از تمدن جديدى داد كه هويتش را شمارى از مسلمانان تحصيلكرده جديد و غربزده، به پيروى جاهلانه از اصحاب دايره المعارف فرانسوى، ترسيم كرده بودند. خصوصىترين جنبههاى زندگى اسلامى، از نوع پوشش گرفته تا آذينبندى منازل و نيز بيشتر معمارىها و در واقع فضاى زندگى اكثر شهرهاى اسلامى يا دستكم مكانهاى تازهتاسيس، غربى شدند. حتى اوزان شعر عربى و فارسى به دست برخى از شاعران جديد تغيير كردند تا با سبك رايج در غرب سازگار افتند. بگذريم از محتواى چنين ادبياتى كه با محتواى كلى فرهنگ مسلمانان كه تا امروز حساسيتهاى اسلامى و سنتىاش را حفظ كرده است، كاملاً بيگانه بود . در مورد هنرهاى ديگر، همچون نقاشى و موسيقى نيز همين مطلب صادق است و تأثير فرهنگ غربى در بسيارى جاها روشن است . در عرصة فكرى نيز نظام آموزش و پرورش بر مبناى الگوهاى متعدد غربى متعلق به دوران استعمارى و پس از آن در كشورهاى مختلف اسلامى ايجاد شد . اين نظام آموزش و پرورش، با هدف و فلسفهاى متفاوت با اهداف اسلامى پىريزى شد و توانست مسلمانان را در علوم و فناورىهاى جديد آموزش دهد; اما شكاف عميقى در بيشتر جوامع اسلامى پديد آورد و مسلمانان با دستاوردهاى دو نظام آموزشى كاملاً متفاوت رو به رو شدند . بسيارى از نظامهاى آموزشى جديد در جهان اسلام به پناهگاهى براى مسيحيت متأثر از مدرنيسم و سكولاريسم يا براى انسانگرايى شبهدينى و خود سكولاريسم تبديل شد. در حالىكه همة نيروهاى دخيل در تضعيف تمدن اسلامى اكنون نيز همچون گذشته به تأثيرگذارى ادامه مىدهند، اسلام سنتى از يك سو به مقاومت در برابر حمله بىامان تمدن جديد و غرب مىپردازد و از سوى ديگر از همة سطوح مادى و معنوى تمدن سنتى اسلامى حمايت مىكند.
نصر در طرح رويارويي تمدن اسلامي و غرب بر اين باور است که در واقع اگر اسلام سنتى در گذشته وجود نمىداشت و به ويژه در دو قرن قبل پايدار نبود، ديگر چيزى از تمدن اسلامى، از خوشنويسى گرفته تا قالى بافى و از شعر گرفته تا كلام و فلسفه و ديگر علوم سنتى باقى نمىماند و اين ميراث، مديون تلاش مردان و زنانى است كه همچنان در محيط اسلامى تنفس كردند و از نابودى آن به دست نوسازانى كه تمدن جديد را بهجاى آن گذاشتند و نيز از اضمحلال آن به دست اصلاحطلبان خشكمقدس كه مسائل مورد توجه اسلام را به فقه و شريعت منحصر كردند و نسبت به بخش اعظم تمدن سنتى اسلامى آشكارا و جدا بىاعتنا ماندند يا به مخالفت با آن برخاستند، جلوگيرى كردند .
به بياني ديگر سنت در نظر نصر بنياني ژرف و فلسفي دارد. سنت در نظر او، از يک سو به باورهاي سنتگراياني همچون گنون، کوماراسوامي، لينگز و شوان نظر دارد و از سوي ديگر، سنت تردد گوهرة حکمت خالده است. نصر از جمله كساني است كه با علاقه به آراي اين افراد، سعيدر گسترش جهانبيني سنتي دارد. بدينمنظور، سنت در منظومة فكري نصر تنها يكاصطلاح نيست بلكه اهتمام قلبي و ايمان عقلاني است. وي بر اين باور است كه سنت «هديهاياز بارگاهالهي» است. معنايي كه نصر از سنت ارائه ميكند با آنچه متعارف است، كاملاً تفاوتدارد. برخي از محافل فكري، سنت را به عادات، الگوهاي موروثي و امور منسوخ و متروك تعبير ميكنند. آنچه از نحوة تفكر اينافراد نسبت به سنت به نظر ميرسد، مركب از مجموعة باورهاي مذهبي، فرهنگي، تاريخي، رسوم و آداب و نگرشهاي خاصي است كه شيوة زندگي حاضر را تشكيل ميدهند و حداقلاز قواعد روايي واحدي پيروي ميكنند. اين شيوه، بهاعتقاد غيرسنتگرايان، نينديشيده و ناآگاهانه است. به اين معني كه ساختار و اجزاي سنت به عنوان وضعيتي از پيشفرض شده پذيرفته ميشوند.
به هر ترتيب، در منظومة فکري نصر اهميت اسلام سنتى را مىتوان در پرتو گرايش آن نسبت به جنبههاى مختلف خود اسلام نيز فهميد. البته اسلام سنتى، قرآن را به مثابة كلام خداوند از نظر محتوا و صورت مىپذيرد و قرآن را تجسم زمينى كلام ازلى خداوند مي داند. به علاوه اسلام سنتى، تفسيرهاى سنتى قرآن را نيز قبول دارد؛ تفسيرهايى كه دامنهاش از تفسيرهاى زبانى و تاريخى تا تفسيرهاى عقلى و ماوراى الطبيعى گسترده است. در حقيقت، اسلام سنتى متن مقدس را نه فقط بر مبناى معناى ادبى و ظاهرى كلام به تنهايى تفسير مىكند بلكه در تفسيرش بر سنت ديرپايى كه آغازش به شخص پيامبر اكرم(ص) مىرسد و همچنين بر تفسيرهايى كه از طريق شفاهى منتقل شده و يا به صورت مكتوب وجود دارند، متكى است. نصر اين ديدگاه را با رويکردي فلسفي تبيين مي کند و معتقد است که ديدگاه سنتى هميشه اصل مشهور فلسفة اسلامى را يادآور مىشود كه عدم الوجدان لا يدل على عدم الوجود، ناآگاهى از چيزى دليل نبود آن نيست.
در نظر نصر اسلام سنتى، به طور كامل از شريعت به عنوان قانون الهى دفاع مىكند؛ شريعت آن گونه كه در طول قرون متمادى شناخته و تفسير شده و در مكاتب كلاسيك فقهى متبلور شده است. به علاوه اسلام سنتى، امكان ارائة ديدگاههاى تازه بر اساس اصول استنباط احكام و همچنين استفاده از ابزارهاى ديگر اجراى قانون در شرايط مستحدث را مىپذيرد. از ديگر ويژگيهاي اسلام سنتى در نظر نصر، تصوف يا طريقت است که تصوف را بهمثابة حوزة درونى يا كانون وحى اسلامى در نظر دارد. بدون اين كه منكر وضعيت زوال و فسادى باشد كه در طى قرون در برخى از نحلههاى آن پديد آمده و يا منكر ضرورت حفظ حقايق تصوف، فقط براى كسانى باشد كه صلاحيت دريافت آن را دارند. نگرش اسلام سنتى به تصوف نشان مىدهد كه تصوف قرنها پيش از پيدايش جنبشهاى تجددخواه و پاك دينى، رايج بوده است. به اين معنى كه تصوف ابزارى براى نيل به قدسيت براى كسانى بوده كه خواهان ملاقات با پروردگارشان در هر زمان و مكانى بودهاند، نه اين كه تصوف، همچون آموزه هايى باشد كه بايد توسط اعضاى جامعه پيروى شود.
4. اسلام سنتي: چالش با بنيادگرايي
براى فهم بهتر اسلام لازم است نگرشهاي مبنايي اسلام سنتي با نگرشهاى كسانى كه «بنيادگرا» يا متجدد ناميده مىشوند، مقايسه شوند. در اين برهه از تاريخ، نكتهاى را كه بايد به خاطر داشت، اين است كه در همة تمدنها و مذاهب، بايد، نه تنها بين سنتى و مدرن، بلكه بين سنت اصيل و سنت كاذب كه معمولاً معارض سنت است و آنچه كه ظاهراً برخى از خصوصياتى را كه شبيه سنتى استبه نمايش مىگذارد، تمييز قايل شويم. تا جايىكه به جهان اسلام مربوط مىشود، زمانى اين تمايزات، به وضوح آشكار مىشوند كه بتوان بين ديدگاه سنتى آن گونه كه در اين جا تعريف شد و ديدگاه شبهسنتى كه اغلب با اين يا آن شكل از «بنيادگرايى» شناخته مىشود، تمييز قايل شد. بنيادگرايى، آن جا كه مدعى بازگرداندن اسلام به وضعيت خلوص اوليهاش مىشود در حقيقت، چيزى خلق مىكند كه با اسلام سنتى تفاوت بسيار دارد؛ اسلامى كه توسط پيامبر(ص) آورده شده و همچون درختى شاداب در طى چهارده قرن از زمان هجرت وى به مدينه، به حيات ادامه داده است.
خارج از اين حوزه، تمايزات بين ديدگاه سنتى و ضد سنتى در اسلام، حتى از اين هم آشكارتر است. اغلب جنبشهاى «بنيادگرا»ي كنونى در حالىكه مدرنيسم را محكوم مىكنند، برخى از وجوه اساسى آن را مىپذيرند. اين امر، در پذيرش كامل و آشكار علم و فناوري مدرن به وضوح ديده مىشود. در بسيارى از اين جنبشها حتى تلاش مىشود با رجوع به احكام قرآنى مبنايى براى سلطة بشر مدرن بر طبيعت و نابودىاش به وسيلة او يافت شود. آنها براى اين كه نشان دهند چگونه علوم اسلامى برخلاف مسيحيت در زمينهسازى و پيدايش علوم غربى نقش داشته، وارد مباحث ملالآورى شده و كاملاً فراموش كردهاند كه ماهيت و خصلت علم اسلامى، بهكلى با علم مدرن متفاوت است. نگرش آنها به علم و فناورى همانندى زيادى با تجددگرايان دارد به آن گونه كه در مرحلة عمل در نگرش كشورهاى اسلامى نسبتبه اشكال مدرن حكومت در مقايسه با كشورهايى كه مدعى داشتن اين يا آن شكل از حكومت اسلامى هستند، ديده مىشود. تقريباً هيچ تفاوتى در شيوهاى كه آنها مىكوشند از طريق آن فناورى مدرن غربى از رايانه تا تلويزيون را بپذيرند، وجود ندارد، بدون اين كه، هيچ تأملى در پيامدهاى اين اختراعات بر ذهن و روح مسلمانان كرده باشند. اين نگرش مشترك، در حقيقت در حوزة دانش به طور كلى ديده مىشود. فرآيند دنيوىشدن دانش كه از رنسانس در غرب برخلاف تمام تعاليم اسلامى سنتى دربارة علم (العلم) رخ داد، نه تنها توسط تجددگرايان به عنوان نشانة پيشرفت مورد قبول واقع شده، بلكه بهشدت مورد توجه «بنيادگرا»ها هم است. بنيادگرايان، از طريق يكى دانستن صرف اشكال دانش مدرن با علم (العلم) مدعى پيروى دستورات اسلام در حمايت از علم مدرنند و به ندرت از خود مىپرسند كه منظور پيامبر اكرم(ص)، آنگاه كه پيروانش را به طلب دانش از گهواره تا گور فرامىخواند، كدام نوع علم است. همينطور آنها براى تأمل در الزامات حديث مشهور كه گاهى به على ابن ابى طالب نسبت داده مىشود درنگ نمىكنند. حديثى كه دربارة دانش مىگويد… «من علمنى حرفا فقد صيرنى عبدا» هركس به من نكتهاى بياموزد، مرا بنده خود ساخته است.
نصر به هيچ عنوان سنتگرايي را مترداف با بنيادگرايي نمي داند و اين دو را دو شيوة فکري متفاوت مي پندارد. در نظر نصر سنتگرايان نه بنيادگرا هستند و نه افراط گرا و از سوي ديگر نه تجددگرا هستند و نه سکولار؛ اما 90 درصد دنياي اسلام را تشکيل ميدهند. گروههايي که در دنيا به نام اسلام سرو صداي بسياري کرده اند بسيار کوچک هستند. در کشور مدرن و سکولاري همچون ترکيه اکثريت مردم را سنتگرايان تشکيل مي دهند. در مصر، ايران، پاکستان، اندونزي، بنگلادش که از کشورهاي اسلامي به شمار مي روند نيز اکثريت مردم سنتگرا هستند. بنابراين مي توان گفت که 90 درصد دنياي اسلام سنتگرا هستند. نصر با چنين نگرشي است که جهاد را در اسلام تأويل معنوي ميكند. زيرا معتقد است اين واژه بايد مجدداً و دقيق ترجمه شود. هماينک اين واژه در زبان انگليسي بسيار متداول شده و به خصوص اين كه بسياري از نويسندگان براي فروش کتابهاي خود اين واژه را در عنوان کتاب جاي ميدهند. بنابراين سوء تعابير بسياري ازآن صورت گرفته است. مدت زمان مديدي واژة جهاد به جنگ مقدس ترجمه مي شود. اين ترجمه از واژة جهاد نادرست است. واژة جهاد به عربي از ريشه جهد کردن گرفته شده که به معني تلاش فرد در راه خداست. طي قرنها جهاد به دو معنا به کار رفته است. همانطور که واژة جنگ صليبي دو معنا داشته است: يکي عمل تاريخي دستور پاپ به جنگهاي صليبي در قرون وسطا و ديگري جنگ رييس جمهور ليندون جانسون با فقر يا چيزي شبيه آنکه در زبان انگليسي تکرار و استفاده مي شود. جهاد نيز دو معني دارد: يک معني کلي. به عنوان مثال جهاد برخي کشورها براي کمک به فقرا، جهاد براي بازسازي محله هاي کثيف و پرجمعيت. اين واژه درست همانند جنگ صليبي در ذهن غربيان است که جنگهاي صليبي را مقدس مي شمردند. اکنون جهاد به معناي هرگونه تلاشي براي اصلاح بهکار مي رود. اما معني اصلي جهاد ژرفتر است. اين معنا هماکنون به صورت نادرست ترجمه شده و دچار سوء تعبير شده است.
با تأکيد و ژرفنگري به چنين برداشتي معنوي است که نصر حوادث يازده سپتامبر را محکوم مي کند و مي گويد: «درهرديني کساني وجود دارند که کورکورانه از دستورات ديني پيروي مي کنند. زماني که ” اوليور کرامول” [ فرمانده و سياستمدار انگليسي که در جنگ داخلي نيروهاي چارلز اول را شکست داد] سر چارلز اول را از بدن جدا مي کرد به اين مسئله فکر مي کرد که همچون يک مسيحي خوب رفتار مي کند. در تمام دوران مردمي هستند که از تعاليم ديني به مواردي عمل مي کنند که مي خواهند تفسير خود را از دين ارائه دهند. اين مردم فکر مي کنند که در حقيقت آن ها مفسران حقيقي دين هستند. اما اگر به تمام دنياي اسلام نگاه کنيد، پيشينة اين مردم حتي از لحاظ الهيات به الحاد مي رسد. علاقهاي به استفاده از واژة الحاد ندارم، اما آنان در مرز تفکر اسلامي قرار دارند. اين امر دربارة مسلمانان سني و شيعه صدق مي کند. چنين افرادي تحت هيچ شرايطي سنتگرا، ارتدوکس واقعي نيستند. اين حقيقت که يک گروه کوچک به خشونت متوسل مي شوند تنها مختص اسلام نيست. اين امر اکنون درميان هندوهاي گجرات نيز وجود دارد و حتي در تاريخ مسيحيت نيز ميتوان نمونههايي از آن را يافت. مشکل اين مردم اين است که آنها آگاهانه از نام اسلام براي پيشبرد اهداف خود سود ميبرند.»
5. نقش حقوق انسان در تعامل با غرب
نگاه نصر در اسلام سنتي به سياست در مواجهه با غرب نگاهي است که وي با تأکيد بر آراي دين مبين اسلام، فلسفه و حکمت جاودان، سنت گرايي، تعامل با اديان و احترام به حقوق انسانها را مطرح مي سازد. وي حقوق انسانها را با چيزي که امروزه در غرب حقوق بشر ناميده مي شود مفهوم و پرسشي بنيادين ميداند. نصر ميگويد: «در جهان امروز هر کسي دم از حقوق بشر و تقدس زندگي انسان مي زند و بسياري از سکولارها حتي خود را در برابر پيروان اديان گوناگون، پرچم داران راستين حقوق بشر وانمود ميکنند. اما شگفت اين جاست که همين پرچم دار انسانيت، انسانها را جز ميمون تکامل يافتهاي نميدانند که از گونههاي پستتر حيات و سرآن جام از ترکيبات گوناگوني از مولكولها تکامل يافتهاند.»
اما نصر به رد چنين نگرشي مي پردازد و با بهره گيري از آموزه هاي اديان که خداوند هرچيزي را بر صورت خويش آفريد، حرمت انسان را بسته به نشان الهي مطرح مينمايد. نصر معتقد است که اسلام نيز انسانها را در رابطه با خداوند تعريف ميکند و مسئوليتها و حقوقشان نيز بر گرفته از همين ارتباط است. در سرتاسر تاريخ اسلام مباحث فلسفي، کلامي و عرفاني بسياري در اين باره مطرح شدهاند، اما عامل اساسي مشترک ميان همة مذاهب اسلامي و در واقع ميان عامه مؤمنان آن است که خداوند، آفريدگار ما و يا به زبان فلسفي، علت وجودي هستي ماست. بنابراين ما در همه چيز وامدار اوييم و جملگي حقوقمان برگرفته از عمل و مسئوليتهاي خويش نسبت به او و سر سپردن به ارادة او است. اسلام غايت وجود آدمي را عبادت و خدمت به خداوند مي داند و انسانيت ما زماني کاملاً محقق ميشود که اين غايت و هدف وجودمان را تحقق بخشيده باشيم. وگرنه هر چند که حامل حقيقت انساني در درون خويشيم، از آن بي بهره مي مانيم و زندگي مان پايينتر از مرتبة کاملاً انساني است. نصر با طعنه نسبت به ديدگاه غرب درباره مسئوليتهاي انسان ميگويد: «هر چند که اين روزها همه يکسره دم از حقوق بشر مي زنند و کمتر کسي از مسئوليتهاي انسان سخن به ميان مي آورد، در عمل حتي در همان غرب مدرن هم در بسياري موارد مسئوليتها بر حقوق پيشي دارند.»
نصر با اشاره به برخي از آراي غربيان که عقايدشان را با وضعيت حاکم در جهان اسلام مقايسه ميکنند بر نگاه سنتي تأکيد دارد و معتقد است که از نگاه سنتي، مسلمانان بايد در امور حکومتي طرف مشورت قرار ميگرفتند و هر کسي حق داشت از زندگي عادلآن هاي برخوردار شود و نيز حق دارد عليه بيعدالتي به مبارزه برخيزد. با پيدايش سکولاريسم، بسياري از غربيان حکومت خداوند از رهگذر دين را استبداد دانستند و استبداد حاکمان خويش را به پاي استبداد دين گذاشتند، چنانکه اين امر در انقلاب فرانسه به روشني پيداست. در مقابل، در جهان اسلام هرگز استبداد حاکمان دنيوي را با آنچه فيلسوفان لاادري غربي استبداد دين ميناميدند، يکي ندانستند و در اين باب همانندي هايي ميان ديدگاههاي اسلام و ديدگاههاي بنيانگذاران امريکا وجود دارد. به صرف وجود اقليت ناچيز در کشورهاي مختلف اسلامي که خود را سکولار ميخوانند و حقوق سياسي را به معناي آزادي از حکومت استبدادي و نيز رفتن به سوي سکولاريسم به معناي غربي آن ميدانند، زنهار که وضعيت کنوني جهان اسلام را با آنچه در تاريخ غرب رخ داد، درآميزيم. امروزه حکومت بيشتر کشورهاي اسلامي به دست رژيم ديکتاتوري است که معمولاً چون طرفدار غرب و حافظ منافع غربيان به شمار ميروند، از حمايت غرب برخوردارند. مسلمانان همچون دوران گذشته، اسلام را وسيلهاي براي محافظت از خويش عليه اين استبداد دنيوي ميدانند. همين نگرش ديرپاي اسلامي به نقش دين در حمايت از مردم در برابر استبداد، يکي از دستاويزهاي بنيادگرايي مصطلح است.
نصر در مقايسه ميان اولويتهاي حقوق بشر در سکولاريسم و اسلام با تأکيد بر برداشتهاي آنها از معناي انسانيت، تأكيد ميكند که از منظر سکولاريسم انسان مخلوقي زميني است و حقوق فرد در مقام موجودي کاملاً زميني از بيشترين اهميت برخوردار است و حقوق فرد در مقام موجودي کاملاً زميني از بيشترين اهميت برخوردار است. امروزه در بعضي از شهرهاي امريکا اگر کسي در کوچه و بازار خداوند يا حضرت مسيح را به باد ناسزا بگيرد مجريان قانون هيچ کاري به او نخواهند داشت، اما اگر همو فردي را مورد توهين قرار دهد ميتوان دستگيرش کرد يا تحت پيگرد قرار داد. روشن است که از اين ديدگاه، حقوق فرد نه تنها بر حقوق خداوند بلکه بر حقوق ايماني نيز که واقعيتي اجتماعي است، برتري دارد. اولويتهاي بشر در جهان اسلام برعکس سکولاريسم است. حقوق الهي برتر از حقوق انسانهاست و توهين به دين ديگران جز حقوق فردي شمرده نميشود، حتي اگر ممنوعيت از چنين کاري از گسترة حقوق فردي انسانها بکاهد.
6. سرشت اخلاقي ـ معنوي زندگي انسان در شرق و غرب
نصر سخت بر اين باور است که امروزه آن توازن ساده ميان شرق و غرب بر هم خورده است. تا پيش از دوران جديد دارالاسلام تنها بيگآن هاي بود که غرب ميشناخت و نيز همين بيگانه بود که در شناخت تمدن غرب از خويش در طول دورة رشد و شکوفايياش، نقش نسبتاً تعيين کننده داشت. کساني کوشيدهاند که تمدن اسلامي را از آن رو که به راه غرب نرفته است، به باد سرزنش بگيرند و با اشاره به جهان اسلام اين پرسش را طرح کرده اند که چه اشتباهي رخ داد؟ اما با نگاهي به تاريخ جهان در مي يابيم که اين پرسش بايد به جاي «در جهان اسلام چه اشتباهي رخ داد»، به صورت «در اروپا چه اشتباهي رخ داد؟» مطرح شود. همين پرسش كه «چه اشتباهي رخ داد» نشان دهندة هنجار يا حقي است که پرسشگر بر پاية آن دربارة نادرستي چيزي داوري مي کند. روزگاري بود که هنجار جهانشمول، که بر پاية اصول ديني و معنوي استوار بود و از جهان بيني خدا محوري يا انساني کيهاني سرچشمه ميگرفت، تمدنهاي سنتي همچون تمدنهاي ژاپني، چيني، هندو، اسلامي، بيزانسي و اروپاي سدههاي ميانه بودند. اين اروپاي پس از سدههاي ميانه بود که با جايگزيني جهان بيني انسان – محوري به جاي جهان بيني خدا محوري، يا به زبان ديني با نشاندن ملکوت انسان بر جاي ملکوت خداوند، از اين هنجار روي برتافت. اين آزادي عقل از وحي و شهود عقلي، در کنار پافشاري بر انسانگرايي، فردگرايي، تجربهگرايي و طبيعت گرايي تحولات تازهاي را در پي داشت که از جملة آنها ميتوان به پيدايش علم جديد مبتني بر قدرت به جاي حکمت و نيز توانا شدن اروپاييان براي دست اندازي بر کل جهان و چيرگي بر ديگر تمدنها اشاره کرد. اين وضع به انقلاب صنعتي، فناوري جديد، پزشکي، مرگ دهها ميليون اروپايي در سدة بيست بر اثر ابزار جديد رفاه، سکولاريزه کردن عالم، انساني تزدايي، تخريب بي سابقه طبيعت و بسياري از پيامدهاي ديگر آن جاميد. آيا بايسته است که همة اين انتقادها را فراموش کنيم، تمدن جديد غرب را هنجار درستي بپنداريم و آن را سنج هاي براي درستي يا نادرستي هر چيز ديگري بدانيم. هيچ انسان عاقلي با علم به آنچه ما با محيط طبيعيمان ميکنيم و آگاهي از اين همه نيروهاي ويرانگر ساختة جامعه و مهمتر از آن، روح ما انسانها نمي تواند وانمود کند که بايد معيار داوري ما دربارة تمدنهاي ديگر، تنها لهجههاي غربي باشند.
امروزه ديگر نميتوان به درستي از غرب و جهان اسلام همچون دو تمدني سخن به ميان آورد که مانند دو سپاه آماده کارزار در سده هاي ميانه، رو در روي هم ايستاده اند. در ايام گذشته اسلام بر کنارههاي جنوبي مديترانه و غرب بر کنارههاي شمالي آن چيره بود، و بعدها امپراتوري عثماني بر اروپاي شرقي دست انداخت و قلمروي تمدن غرب از وين غربي آغاز ميشد. غربيان بسياري در جهان اسلام زندگي ميکنند در حاليکه شمار مسلمانان غربي نيز اندک نيست و گروههاي اسلامي پر شماري هم در اروپا و هم امريکا به سر ميبرند. در حاليکه سهم غربيان در جهان اسلام نسبت به غرب اساساً اقتصادي و تا اندازهاي سياسي است، سهم مسلمانان مقيم غرب نسبت به جهان اسلام نخست عقلي و تنها در مرحلة بعد اقتصادي است. به راستي در هيچ زمآن هاي از تاريخ اسلام اين همه رهبران عقلي و صاحب نفوذ اسلام در تمدني ديگر بيرون از دارالاسلام به سر نمي برده اند و شگفت اينکه در آن جا از فضاي مناسب براي گفتمان عقلي برخوردارند که در اوضاع کنوني حاکم بر بسياري از کشورهاي اسلامي چنين فضايي ناياب است. سرنوشت غرب و جهان اسلام به گونهاي در هم تنيده است به طوري که نمي توان وضعيت کنوني را با جداسازي کامل اين دو از هم به ما و آنها فروکاست. در اين بزرنگاه ويژة تاريخ، نه تنها سرنوشت اسلام و غرب بلکه سرنوشت همة تمدنهاست که خواه ناخواه با نيروهاي توانمند جهاني شدن در آويزند. اگر تا پيش از اين سکولاريسم در پي کوبيدن و بر اندازي جهان بيني هاي قديمي مبتني بر مقدسات بود، فرايند جهاني شدن بنا به مفهوم رايج آن، به شيوهاي هر چه پر شتابتر خواهان برافراشتن پرچم جهان بيني و نظام ارزشي يگآن هاي است.
از ديگر چالشهاي فکري که نصر سخت با آن رويارويي دارد اين است که در اين لحظة سرنوشت ساز تاريخ بشر نه تنها بر مسلمانان و غربيان، بلکه در واقع بر همة انسانهاست که زندگي اخلاقي بر پاية احترام متقابل و شناخت بيشتر از همديگر را در پيش گيرند. با نگاهي موشکافانه به اسلام و غرب، بايد بر اين نکته انگشت گذاشت که ما چه مسلمان، چه يهودي، چه مسيحي، يا حتي سکولار باشيم و چه در جهان اسلام يا در غرب زندگي کنيم، در زندگيمان به معنا، به هنجارهاي اخلاقي براي راهنمايي در کارها و به نگرشي نياز داريم که امکان همزيستي مسالمت
آميز با يکديگر و با بقية مخلوقات خداوند را برايمان فراهم آورد. در برآوردن اين نيازها هيچ چيز در عالم به اندازة جنبة ظاهري و پيام باطني اسلام و نيز ديگر اديان به کارمان نميآيد. پيام باطني اديان از جايگاه ويژهاي برخوردار است چرا که اين پيام همان حقيقت جامعي است که خداوند در قلوب انسانها نهاده است و در مرکز همة وحيهاي آسماني جاي دارد.
* فهرست منابع در دفتر نشريه موجود است.
* پژوهشگر و روزنامهنگار
نظرات و تجربیات شما
-
زیبا بود.
-
سبز و پایدار باشید…امیدوارم هیچ وقت سایت خوبتون مشکل پیدا نکنه
-
زحمت زیادی کشیدین. سایت خوبی دارین. موفق باشین.
-
نوشته بازخوانی رابطة اسلام و غرب در اندیشه های سید حسین نصر خوب بود. بیشتر به قسمت سرگرمی و عکسهای روز توجه کنین.
-
موفق و پیروز باشید
-
مطالب اندیشه خوبه…موفق باشید
-
واقعا نوشته خوبییه. من همیشه سایتتون را چک میکنم.
-
مشت می کوبم بر در پنجه می سایم بر پنجره ها من دچار خفقانم خفقان درها را باز کنید
-
واقعا نوشته خوبییه. من همیشه سایتتون را چک میکنم.
-
خوب بود…اگر اخبار متنوع تر شود بهتر میشود. امیداورم موفق باشین.
-
بازخوانی رابطة اسلام و غرب در اندیشه های سید حسین نصر بخش گالری هنرمندان را نیز کاملتر کنید.
-
از زحماتی که می کشید ممنون ><
-
همین طور ادامه بدین … موفق باشید.
-
امید را به خانه بیاور کسی در این نزدیکی منتظرش نشسته است… خسته نباشید
-
سایت جالبیه خصوصن بخش سرگرمی و عکسهای خبری
با تشکر از مطلب خوبتان