امروز: جمعه, ۱۰ فروردین ۱۴۰۳ / قبل از ظهر / | برابر با: الجمعة 20 رمضان 1445 | 2024-03-29
کد خبر: 1608 |
تاریخ انتشار : 15 آبان 1391 - 22:23 | ارسال توسط :
ارسال به دوستان
پ

بازخواني رابطة اسلام و غرب در انديشه هاي سيد حسين نصر منوچهر دين‌پرست* تأکيد اين مقاله بر رابطة اسلام و غرب، تعامل يا رويا رويي در چارچوب انديشة سيد حسين نصر است. مؤلف در ابتدا به بررسي بنيان‎هاي معرفتي سيد حسين نصر مي‎پردازد. سپس اين رابطه را مورد بازخواني و تبيين قرار مي دهد. 1. […]

بازخواني رابطة اسلام و غرب در انديشه هاي سيد حسين نصر

منوچهر دين‌پرست*

تأکيد اين مقاله بر رابطة اسلام و غرب، تعامل يا رويا رويي در چارچوب انديشة سيد حسين نصر است. مؤلف در ابتدا به بررسي بنيان‎هاي معرفتي سيد حسين نصر مي‎پردازد. سپس اين رابطه را مورد بازخواني و تبيين قرار مي دهد.

1. مقدمه

نام و جايگاه علمي سيدحسين نصر، استاد مطالعات اسلامي دانشگاه جورج واشنگتن امريکا، براي اغلب انديشمندان حوزه‏هاي اسلام شناسي، عرفان، فلسفه، كلام اسلامي و اديان شرقي آشناست. وي با سابقة پر ارجي از فعاليت‎هاي علمي، فرهنگي و نوشته‏ها و سخنراني ‎هاي عالمانه در حوزة انديشة اسلامي، بدون شك يكي از مطرح ‌ترين اسلام ‌پژوهان محسوب مي‏شود و به ويژه در ميان غربيان اعتبار ويژه‏اي دارد. دکتر نصر در آثار و مقالات متعدد در مورد زواياي گوناگون اسلام به ويژه مباحث جهاد، خشونت، صلح خبر، سياست‏، تمدن اسلامي، سنت و تجدد و انحطاط مسلمين و رابطة اسلام و غرب سخن گفته است. او به پرسش‎هايي كه در مورد مسائل فعلي بين اسلام و غرب در بين غربيان مطرح است، پاسخ‎هايي داده كه قطعاً جذاب و قابل تأمل است. عقيدة نصر در مورد اين كه سكولاريسم دشمن مشترك اسلام و غرب است، به خودي خود جالب است و تازگي دارد.

سيدحسين نصر، استاد مطالعات اسلامي در دانشگاه جورج واشنگتن در شهر واشنگتن دي سي است. نصر به سال 1933م در خانواده‏اي مذهبي و متصوف به دنيا آمد. آموزش ابتدايي را در ايران و ايالات متحده امريكا آن جام داد. سپس به تحصيل در رشتة فيزيك در انستيتو تكنولوژي ماساچوست (MIT) و زمين‏شناسي و ژئوفيزيك در دانشگاه هاروارد پرداخت و موفق به اخذ درجه دكتراي تاريخ علم و فلسفه با گرايش در علوم كيهان‏شناسي اسلامي از همين دانشگاه شد. از سال 1958 تا سال 1979 به تدريس تاريخ علوم فلسفه در دانشگاه تهران پرداخت و نخستين كرسي آقاخان در زمينة مطالعات اسلامي در لندن را كسب كرد. وي رييس دانشگاه آريامهر سابق و بنيانگذار انجمن سلطنتي فلسفه در ايران بود. نصر در زمان انقلاب اسلامي در سال 1979 ايران را به مقصد امريكا ترك كرد. ابتدا، به تدريس در دانشگاه تمپل در فيلادلفيا پرداخت و سپس در سمت فعلي خود به عنوان استاد دانشگاه جورج واشنگتن به كار گمارده شد. وي به طور گسترده‏اي در نقاط مختلف دنيا سخنراني كرده است و در سال 1981 نخستين مسلماني بود كه از سوي دانشگاه ادينبورو براي ايراد سلسله سخنراني‎هايي معروف به گيفورد (Gifford) از وي دعوت به عمل آمد. اين سخنراني‎ها با عنوان «معرفت و معنويت» منتشر شده است. علاقة نصر به گفتمان ديني او را به آن جام مذاكرات و طرح مباحث متعددي با متكلمان و فيلسوفان معروف مسيحي، يهودي، هندو و بودايي برانگيخت. وي مؤلف تعداد زيادي كتاب و مقاله دربارة علوم، فلسفه، عرفان اسلامي و نيز مقالاتي مربوط به سنت و مدرنيته است. جديدترين كتاب او “قلب اسلام” در پاسخ به حملات يازده سپتامبر و در بيان حقيقت اسلام منتشر شده است. نصر رييس مؤسسة مطالعات دربارة سنت‎گرايي است كه مركز آن در امريكا قرار دارد. اين مؤسسة، مجله «سوفيا» را ـ كه مجله‏اي دربارة سنت اديان است ـ منتشر مي‏كند.

بن مايه هاي معرفتي

براي شناخت و تبيين گسترة فکري  نصر دربارة رابطة اسلام و غرب بايد مباني فکري او را در مسائل مختلفي مانند معرفت شناسي، فلسفه، علم و معرفت قدسي، سنت و اديان به صورت يک طرح فکري واحد مد نظر داشت. نصر مسائل فکري را جزء جزء نمي‎نگرد، بلکه آن ها را در يک ساختار و يک ساحت در نظر مي‌گيرد. وقتي که نصر سخني از اسلام سنتي به ميان مي‎آورد، مقصودش لب و لباب اديان و وحدت متعالي ديني و توجه به بن مايه هاي معنوي و فلسفي است. چرا که نصر بر اين باور است که قريب به دويست‏ سال است كه امواج مدرنيته به سرزمين‎هاى اسلامى رسيده و انديشه‏هاى معطوف به مدرنيته در عرصه‏هاى مختلف انديشه، فرهنگ، اجتماع ، سياست و اقتصاد دنياى اسلام نفوذ كرده است. نصر معتقد است که در تقابل با اين انديشه‏ها، گرايش‎هاى مختلفى در جهان اسلام پديد آمده كه از آن به بنياد گرايى‏، تجدد گرايى‏، سنت‏ گرايى‏ برقراري رابطة اسلام و غرب و گفتگوي اسلام و مسيحيت ياد مى‏‎شود. دو قرن پيش، اگر كسى مى‏خواست اسلام را بررسى كند، خواه از اهالى مغرب زمين يا يك شرقي از معتقدان چينى آيين كنفوسيوس و هندويى از سرزمين هند، با سنتى واحد مواجه بود. او مكاتب عديدة كلامى، فقهى، فكرى، تفسيرى را مطالعه مي كرد. اما در چند دهة اخير شاهد توجه روز افزون غرب نسبت به اسلام هستيم؛ توجهي که هر رويداد جهان شمول مرتبط با نام اسلام، از جنگ داخلي لبنان گرفته تا انقلاب اسلامي ايران و تا ظهور حرکت‎هاي اسلامي در ميان مردم فلسطين سبب تشديد آن شده است. اينک اين توجه نوخاسته از زمان حوادث فجيع يازده سپتامبر سال 2001 تا سطوح بي سابقه‎اي ارتقا يافته است. با نگرش به چنين مسائلي نصر مي‎نويسد: «جهانيان به ويژه در امريکا، تشنة اطلاعاتي دربارة اسلام هستند، اما معمولاً اطلاعات سالمي در اين باره در دسترس نيست. در حقيقت سيلي از معلومات همة رسانه‎ها، از کتاب گرفته تا نشريات، راديو و تلويزيون را فرا گرفته است؛ معلوماتي که بيشتر بر پاية جهل، اطلاعات نادرست و حتي ساختگي است. اين سيل معلومات نه تنها فهم درستي از اسلام فراهم نياورده بلکه بارها و بارها غربيان را دچار بزرگ‎ترين زيان‎ها کرده است تا بتوانند به اهداف خاص سياسي و ايدئولوژيک خود برسند.»

نصر در تداوم چنين طرز فکري، نگاه غرب به اسلام و تعامل اين دو را از منظري ديگر مي‎نگرد و بر اين باور است که تحريف موضوعات اسلامي در غرب، تازگي ندارد و اين امر تاريخچة هزار ساله‎اي دارد که به زندگي‎نامه‎هاي شرم‎آوري از پيامبر اسلام (ص) باز مي‎شود. اين آثار عمدتاً در سده‎هاي دهم و يازدهم، به زبان هاي لاتين، فرانسه و آلماني نوشته شده‎اند. با اين همه، توصيف اوليه از اسلام که آن را بدعتي در مسيحيت مي داند باز هم نشانگر احترامي عقلي به انديشه و تمدن اسلامي است.

نصر از شکست حرمت در دورة رنسانس و استفادة ولتر از ابعاد گوناگون اسلام براي حمله به مسيحيت و استفاده از روش‎هايي مانند عقل گرايي، تاريخ گرايي و شکاکيت و شرق‎شناسي در مطالعة اسلام به عنوان نمونه‎هاي عدم نگرش صحيح غرب از اسلام ياد مي‎کند. او به استثنائاتي مانند گوته، کربن، شيمل، ماسينيون و گيب که نگاهي معنوي و با عشق و احترام به اسلام داشتند اشاره مي‌كند و آن‎ ها را ستايش مي‎نمايد؛ اما معتقد است مدتي سپري شد تا اين­که در نيمة دوم سدة بيستم مسلمان زادگاني آشنا به زبان‎هاي اروپايي و روش‎هاي پژوهش علمي، براي تبيين سنت فکري اسلامي براي مخاطبان غربي به شيوه اي متقن شروع به نوشتن آثار عميقي دربارة اسلام کردند. پاره‎اي چهره‎ها و محققان معنوي و عقلي غرب که از توانايي رسوخ در جهان معنوي اسلام چنان برخوردار بودند که مي‎توانستند از درون سنت اسلامي سخن بگويند و بنويسند، هم دوش متفکران مسلمان در اين رسالت سهيم  شدند.

3. اسلام سنتي

نصر پس از واقعة يازده سپتامبر که مي توان آن را فصلي در نگرش نصر دانست اما نه فصلي نو، با نگارش کتاب “قلب اسلام” به تبيين اسلام سنتي، همان اسلامي که سال‎ها به آن دل باخته و در جهت ترويج و تبيين آن سخت کوشيده است، برآمد. اسلام سنتي نصر نگاهي فلسفي، معنوي، سنتي و قدسي به اسلام است. اما نگاه سنتي نصر به اسلام از يک نگرش تاريخي و معنوي نيز برخاسته است. زيرا وي بر اين باور است که  گروهى از مسلمانان در پى پذيرش برترى مادى غرب و حتى سلطة نظامى و سياسى افزون‎تر آن، از پايان قرن دوازدهم هجري به بعد، به تدريج ايمان خود به نهادها و تمدن خويش را از دست دادند. آنان با اين كه هنوز خود را مسلمان مى‏دانند، اما در واقع تحت غربى‏كردن همة جنبه‏هاى تمدن، از آموزش و پرورش تا موسيقى‏اند؛ در حالى­كه جنبه‏هاى عقيدتى و عبادى اسلام را حفظ كرده‏اند. اما دسته‏اى ديگر از نوگرايان مسلمان، حتى در صدد نوسازى خود دين برآمدند، گرچه در اين زمينه چندان موفق نبوده‏اند. وجه مشترك هر دو گروه اين است كه ميراث كنونى تمدن اسلامى را قابل استفاده نمى‏دانند. آن ها تقليد از نحوة پوشش، معمارى، شهرسازى، ادبيات، آموزش و پرورش غربى و بيشتر مؤلفه‏هاى سازندة يك تمدن را آغاز كردند و در عرصه‏هاى فكرى و ذهنى بر سرعت تقليد از انديشة غربى افزودند. بسيارى از مسلمانان نوگرا و غيرمسلمانان شرقى نوگرا حتى امروزه نيز همچنان ايدئولوژي‎هاى قرن سيزدهم هجري غربى را نشان پيشرفت مى‏دانند و از آن‎ها پشتيبانى مى‏كنند. در حالى­كه انديشة پيشرفت، تقريباً حاميان جدى خود را در ميان محافل روشنفكرى غربى از دست داده است. اين خشك‏ مقدس‎ها هم به صحنه آمدند و در برابر غرب ايستادند، اما نسبت‏ به بخش بزرگى از تمدن اسلامى بى ‏اعتنا شدند يا با آن مخالفت كردند. در حالى­كه تنها حسن آن‎ها در دفاع از شريعت‏ بود . اين دسته با قسمت اعظم بناى معنوى و عقلى اسلامى كه در طول قرن‎ها آفريده شده بود، سر ناسازگارى گذاشتند و بدين­‏سان رخنه‏اى پديد آوردند كه نفوذ كامل انديشه‏هاى ضد اسلامى را به قلب جهان اسلام تسهيل كرد. همچنين، آن‎ها با هنرهاى اسلامى و ساير نهادها و بنيادهايى كه از ارزش‎ها و شيوه‏هاى اسلامى متأثر شده و تمدن اسلامى را پديد آورده بودند، بناى مخالفت ‏يا سرسختى گذاشتند.

نتيجة روند مخالف دو نيروى نوگرايى و اصلاح‏طلبى ، روشي خشك‏ مقدسانه بود كه هر دو آن‎ها به طور مشترك در رد يا نقد اعظم تمدن اسلامى و بروز عواقب فاجعه‏آميز آن براى اين تمدن دست ‏به دست همديگر دادند; بنابراين، بيشتر اين تمدن رو به نابودى گذاشت و جاى خود را به تقليدهاى دست دوم از تمدن جديدى داد كه هويتش را شمارى از مسلمانان تحصيل‎كرده جديد و غربزده، به پيروى جاهلانه از اصحاب دايره المعارف فرانسوى، ترسيم كرده بودند. خصوصى‏ترين جنبه‏هاى زندگى اسلامى، از نوع پوشش گرفته تا آذين‏بندى منازل و نيز بيشتر معمارى‏ها و در واقع فضاى زندگى اكثر شهرهاى اسلامى يا دست‏كم مكان‎هاى تازه‏تاسيس، غربى شدند. حتى اوزان شعر عربى و فارسى به دست‏ برخى از شاعران جديد تغيير كردند تا با سبك رايج در غرب سازگار افتند. بگذريم از محتواى چنين ادبياتى كه با محتواى كلى فرهنگ مسلمانان كه تا امروز حساسيت‎هاى اسلامى و سنتى‏اش را حفظ كرده است، كاملاً بيگانه بود . در مورد هنرهاى ديگر، همچون نقاشى و موسيقى نيز همين مطلب صادق است و تأثير فرهنگ غربى در بسيارى جاها روشن است . در عرصة فكرى نيز نظام آموزش و پرورش بر مبناى الگوهاى متعدد غربى متعلق به دوران استعمارى و پس از آن در كشورهاى مختلف اسلامى ايجاد شد . اين نظام آموزش و پرورش، با هدف و فلسفه‏اى متفاوت با اهداف اسلامى پى‏ريزى شد و توانست مسلمانان را در علوم و فناورى‏هاى جديد آموزش دهد; اما شكاف عميقى در بيشتر جوامع اسلامى پديد آورد و مسلمانان با دستاوردهاى دو نظام آموزشى كاملاً متفاوت رو به رو شدند . بسيارى از نظام‎هاى آموزشى جديد در جهان اسلام به پناهگاهى براى مسيحيت متأثر از مدرنيسم و سكولاريسم يا براى انسان‏گرايى شبه‏دينى و خود سكولاريسم تبديل شد. در حالى­كه همة نيروهاى دخيل در تضعيف تمدن اسلامى اكنون نيز همچون گذشته به تأثيرگذارى ادامه مى‏دهند، اسلام سنتى از يك سو به مقاومت در برابر حمله بى‏امان تمدن جديد و غرب مى‏پردازد و از سوى ديگر از همة سطوح مادى و معنوى تمدن سنتى اسلامى حمايت مى‏كند.

نصر در طرح رويارويي تمدن اسلامي و غرب بر اين باور است که در واقع اگر اسلام سنتى در گذشته وجود نمى‏داشت و به ويژه در دو قرن قبل پايدار نبود، ديگر چيزى از تمدن اسلامى، از خوشنويسى گرفته تا قالى ‏بافى و از شعر گرفته تا كلام و فلسفه و ديگر علوم سنتى باقى نمى‏ماند و اين ميراث، مديون تلاش مردان و زنانى است كه همچنان در محيط اسلامى تنفس كردند و از نابودى آن به دست نوسازانى كه تمدن جديد را به­جاى آن گذاشتند و نيز از اضمحلال آن به دست اصلاح‏طلبان خشك‏مقدس كه مسائل مورد توجه اسلام را به فقه و شريعت منحصر كردند و نسبت ‏به بخش اعظم تمدن سنتى اسلامى آشكارا و جدا بى‏اعتنا ماندند يا به مخالفت ‏با آن برخاستند، جلوگيرى كردند .

به بياني ديگر سنت در نظر نصر بنياني  ژرف و فلسفي دارد. سنت در نظر او، از يک سو به باورهاي سنت‎گراياني همچون گنون، کوماراسوامي، لينگز و شوان نظر دارد و از سوي ديگر، سنت تردد گوهرة حکمت خالده است. نصر از جمله ‌كساني ‌است‌ كه‌ با علاقه‌ به ‌آراي‌ اين‌ افراد، سعي‌در گسترش‌ جهان‌بيني ‌سنتي ‌دارد. بدين‌منظور، سنت ‌در منظومة ‌فكري ‌نصر تنها يك‌اصطلاح ‌نيست‌ بلكه‌ اهتمام‌ قلبي ‌و ايمان‌ عقلاني ‌است. وي ‌بر اين‌ باور است ‌كه ‌سنت ‌«هديه‌اي‌از بارگاه‌الهي» است. معنايي‌ كه ‌نصر از سنت ‌ارائه ‌مي‌كند با آنچه ‌متعارف‌ است، كاملاً ‌تفاوت‌دارد. برخي‌ از محافل ‌فكري، سنت ‌را به ‌عادات، الگوهاي ‌موروثي‌ و امور منسوخ‌ و متروك‌ تعبير مي‌كنند. آنچه ‌از نحوة تفكر اين‌افراد نسبت‌ به‌ سنت‌ به‌ نظر مي‌رسد، مركب‌ از مجموعة ‌‌باورهاي‌ مذهبي، فرهنگي، تاريخي، رسوم‌ و آداب‌ و نگرش‎هاي ‌خاصي ‌است‌ كه‌ شيوة ‌‌زندگي ‌حاضر را تشكيل ‌مي‌دهند و حداقل‌از قواعد روايي ‌واحدي‌ پيروي‌ مي‌‎كنند. اين ‌شيوه، به‌اعتقاد غيرسنت‌گرايان، نينديشيده ‌و ناآگاهانه ‌است. به ‌اين ‌معني‌ كه ‌ساختار و اجزاي ‌سنت ‌به‌ عنوان‌ وضعيتي ‌از پيش‌فرض‌ شده‌ پذيرفته ‌مي‌شوند.

به هر ترتيب، در منظومة فکري نصر اهميت اسلام سنتى را مى‏توان در پرتو گرايش آن نسبت ‏به جنبه‏هاى مختلف خود اسلام نيز فهميد. البته اسلام سنتى، قرآن را به مثابة كلام خداوند از نظر محتوا و صورت مى‏پذيرد و قرآن را تجسم زمينى كلام ازلى خداوند مي داند. به علاوه اسلام سنتى، تفسيرهاى سنتى قرآن را نيز قبول دارد؛ تفسيرهايى كه دامنه‏اش از تفسيرهاى زبانى و تاريخى تا تفسيرهاى عقلى و ماوراى الطبيعى گسترده است. در حقيقت، اسلام سنتى متن مقدس را نه فقط بر مبناى معناى ادبى و ظاهرى كلام به تنهايى تفسير مى‏كند بلكه در تفسيرش بر سنت ديرپايى كه آغازش به شخص پيامبر اكرم(ص) مى‏رسد و همچنين بر تفسيرهايى كه از طريق شفاهى منتقل شده و يا به صورت مكتوب وجود دارند، متكى است. نصر اين ديدگاه را با رويکردي فلسفي تبيين مي کند و معتقد است که ديدگاه سنتى هميشه اصل مشهور فلسفة اسلامى را يادآور مى‏شود كه عدم الوجدان لا يدل على عدم الوجود، ناآگاهى از چيزى دليل نبود آن نيست.

در نظر نصر اسلام سنتى، به طور كامل از شريعت ‏به عنوان قانون الهى دفاع مى‏كند؛ شريعت آن گونه كه در طول قرون متمادى شناخته و تفسير شده و در مكاتب كلاسيك فقهى متبلور شده است. به علاوه اسلام سنتى، امكان ارائة ديدگاه‎هاى تازه بر اساس اصول استنباط احكام و همچنين استفاده از ابزارهاى ديگر اجراى قانون در شرايط مستحدث را مى‏پذيرد. از ديگر ويژگي‎هاي اسلام سنتى در نظر نصر، تصوف يا طريقت است که تصوف را به­مثابة حوزة درونى يا كانون وحى اسلامى در نظر دارد. بدون اين كه منكر وضعيت زوال و فسادى باشد كه در طى قرون در برخى از نحله‏هاى آن پديد آمده و يا منكر ضرورت حفظ حقايق تصوف، فقط براى كسانى باشد كه صلاحيت دريافت آن را دارند. نگرش اسلام سنتى به تصوف نشان مى‏دهد كه تصوف قرن‎ها پيش از پيدايش جنبش‎هاى تجددخواه و پاك ‏دينى، رايج ‏بوده است. به اين معنى كه تصوف ابزارى براى نيل به قدسيت براى كسانى بوده كه خواهان ملاقات با پروردگارشان در هر زمان و مكانى بوده‏اند، نه اين كه تصوف، همچون آموزه هايى باشد كه بايد توسط اعضاى جامعه پيروى شود.

4. اسلام سنتي: چالش با بنيادگرايي

براى فهم بهتر اسلام لازم است نگرش‎هاي مبنايي اسلام سنتي با نگرش‎هاى كسانى كه «بنيادگرا» يا متجدد ناميده مى‏شوند، مقايسه شوند. در اين برهه از تاريخ، نكته‏اى را كه بايد به خاطر داشت، اين است كه در همة تمدن‎ها و مذاهب، بايد، نه تنها بين سنتى و مدرن، بلكه بين سنت اصيل و سنت كاذب كه معمولاً معارض سنت است و آنچه كه ظاهراً برخى از خصوصياتى را كه شبيه سنتى است‏به نمايش مى‏گذارد، تمييز قايل شويم. تا جايى­كه به جهان اسلام مربوط مى‏شود، زمانى اين تمايزات، به وضوح آشكار مى‏شوند كه بتوان بين ديدگاه سنتى آن گونه كه در اين جا تعريف شد و ديدگاه شبه‎سنتى كه اغلب با اين يا آن شكل از «بنيادگرايى‏» شناخته مى‏شود، تمييز قايل شد. بنيادگرايى، آن جا كه مدعى بازگرداندن اسلام به وضعيت ‏خلوص اوليه‏اش مى‏شود در حقيقت، چيزى خلق مى‏كند كه با اسلام سنتى تفاوت بسيار دارد؛ اسلامى كه توسط پيامبر(ص) آورده شده و همچون درختى شاداب در طى چهارده قرن از زمان هجرت وى به مدينه، به حيات ادامه داده است.

خارج از اين حوزه، تمايزات بين ديدگاه سنتى و ضد سنتى در اسلام، حتى از اين هم آشكارتر است. اغلب جنبش‎هاى «بنيادگرا‏»ي كنونى در حالى­كه مدرنيسم را محكوم مى‏كنند، برخى از وجوه اساسى آن را مى‏پذيرند. اين امر، در پذيرش كامل و آشكار علم و فناوري مدرن به وضوح ديده مى‏شود. در بسيارى از اين جنبش‎ها حتى تلاش مى‏شود با رجوع به احكام قرآنى مبنايى براى سلطة بشر مدرن بر طبيعت و نابودى‏اش به وسيلة او يافت ‏شود. آن‎ها براى اين كه نشان دهند چگونه علوم اسلامى برخلاف مسيحيت در زمينه‏سازى و پيدايش علوم غربى نقش داشته، وارد مباحث ملال‏آورى شده و كاملاً فراموش كرده‏اند كه ماهيت و خصلت علم اسلامى، به­كلى با علم مدرن متفاوت است. نگرش آن‎ها به علم و فناورى همانندى زيادى با تجددگرايان دارد به آن گونه كه در مرحلة عمل در نگرش كشورهاى اسلامى نسبت‏به اشكال مدرن حكومت در مقايسه با كشورهايى كه مدعى داشتن اين يا آن شكل از حكومت اسلامى هستند، ديده مى‏شود. تقريباً هيچ تفاوتى در شيوه‏اى كه آن‎ها مى‏كوشند از طريق آن فناورى مدرن غربى از رايانه تا تلويزيون را بپذيرند، وجود ندارد، بدون اين كه، هيچ تأملى در پيامدهاى اين اختراعات بر ذهن و روح مسلمانان كرده باشند. اين نگرش مشترك، در حقيقت در حوزة دانش به طور كلى ديده مى‏شود. فرآيند دنيوى‏شدن دانش كه از رنسانس در غرب برخلاف تمام تعاليم اسلامى سنتى دربارة علم (العلم) رخ داد، نه تنها توسط تجددگرايان به عنوان نشانة پيشرفت مورد قبول واقع شده، بلكه به­شدت مورد توجه «بنيادگرا»ها هم است. بنيادگرايان، از طريق يكى دانستن صرف اشكال دانش مدرن با علم (العلم) مدعى پيروى دستورات اسلام در حمايت از علم مدرنند و به ندرت از خود مى‏پرسند كه منظور پيامبر اكرم(ص)، آنگاه كه پيروانش را به طلب دانش از گهواره تا گور فرامى‏خواند، كدام نوع علم است. همين‏طور آن‎ها براى تأمل در الزامات حديث مشهور كه گاهى به على ابن ابى طالب نسبت داده مى‏شود درنگ نمى‏كنند. حديثى كه دربارة دانش مى‏گويد… «من علمنى حرفا فقد صيرنى عبدا» هركس به من نكته‏اى بياموزد، مرا بنده خود ساخته است.

نصر به هيچ عنوان سنت­گرايي را مترداف با بنيادگرايي نمي داند و اين دو را دو شيوة فکري متفاوت مي پندارد. در نظر نصر سنت‎گرايان نه بنيادگرا هستند و نه افراط گرا و از سوي ديگر نه تجددگرا هستند و نه سکولار؛ اما 90 درصد دنياي اسلام را تشکيل مي‎دهند. گروه‎هايي که در دنيا به نام اسلام سرو صداي بسياري کرده اند بسيار کوچک هستند. در کشور مدرن و سکولاري همچون ترکيه اکثريت مردم را سنت‎گرايان تشکيل مي دهند. در مصر، ايران، پاکستان، اندونزي، بنگلادش که از کشورهاي اسلامي به شمار مي روند نيز اکثريت مردم سنت‎گرا هستند. بنابراين مي توان گفت که 90 درصد دنياي اسلام  سنت‎گرا هستند. نصر با چنين نگرشي است که جهاد را در اسلام تأويل معنوي مي‎كند. زيرا معتقد است اين واژه بايد مجدداً  و دقيق ‌ترجمه شود. هم­اينک اين واژه در زبان انگليسي بسيار متداول شده و به خصوص اين كه بسياري از نويسندگان براي فروش کتاب‎هاي خود اين واژه را در عنوان کتاب جاي مي‎دهند. بنابراين سوء تعابير بسياري ازآن صورت گرفته است. مدت زمان مديدي واژة جهاد به جنگ مقدس ترجمه مي شود. اين ترجمه از واژة جهاد نادرست است. واژة جهاد به عربي از ريشه جهد کردن گرفته شده که به معني تلاش فرد در راه خداست. طي قرن‎ها جهاد به دو معنا به کار رفته است. همان‎طور که واژة جنگ صليبي دو معنا داشته است: يکي عمل تاريخي دستور پاپ به جنگ‎هاي صليبي در قرون وسطا و ديگري جنگ رييس جمهور ليندون جانسون با فقر يا چيزي شبيه آن­که در زبان انگليسي تکرار و استفاده مي شود. جهاد نيز دو معني دارد: يک معني کلي. به عنوان مثال جهاد برخي کشورها براي کمک به فقرا، جهاد براي بازسازي محله هاي کثيف و پرجمعيت. اين واژه درست همانند جنگ صليبي در ذهن غربيان است که جنگ‎هاي صليبي را مقدس مي شمردند. اکنون جهاد به معناي هر­گونه تلاشي براي اصلاح به­کار مي رود. اما معني اصلي جهاد ژرف‎تر است. اين معنا هم­اکنون به صورت نادرست ترجمه شده و دچار سوء تعبير شده است.

با تأکيد و ژرف‎نگري به چنين برداشتي معنوي است که نصر حوادث يازده سپتامبر را محکوم مي کند و مي گويد: «درهرديني کساني وجود دارند که کورکورانه از دستورات ديني پيروي مي کنند.  زماني که ” اوليور کرامول” [ فرمانده و سياستمدار انگليسي که در جنگ داخلي نيروهاي چارلز اول را شکست داد] سر چارلز اول را از بدن جدا مي کرد به اين مسئله فکر مي کرد که همچون يک مسيحي خوب رفتار مي کند. در تمام دوران مردمي هستند که از تعاليم ديني به مواردي عمل مي کنند که مي خواهند تفسير خود را از دين ارائه دهند. اين مردم فکر مي کنند که در حقيقت آن ها مفسران حقيقي دين هستند. اما اگر به تمام دنياي اسلام نگاه کنيد،  پيشينة اين مردم حتي از لحاظ الهيات به الحاد مي رسد. علاقه‎اي به استفاده از واژة الحاد ندارم، اما آنان در مرز تفکر اسلامي قرار دارند. اين امر دربارة مسلمانان سني و شيعه صدق مي کند. چنين افرادي تحت هيچ شرايطي سنت‎گرا، ارتدوکس واقعي نيستند. اين حقيقت که يک گروه کوچک به خشونت متوسل مي شوند تنها مختص اسلام نيست. اين امر اکنون درميان هندوهاي گجرات نيز وجود دارد و حتي در تاريخ مسيحيت نيز مي‎توان نمونه‎هايي از آن را يافت. مشکل اين مردم اين است که آن‎ها آگاهانه از نام اسلام براي پيشبرد اهداف خود سود مي‎برند.»

5. نقش حقوق انسان در تعامل با غرب

نگاه نصر در اسلام سنتي به سياست در مواجهه با غرب نگاهي است که وي با تأکيد بر آراي دين مبين اسلام، فلسفه و حکمت جاودان، سنت گرايي، تعامل با اديان و احترام به حقوق انسان‎ها را مطرح مي سازد. وي حقوق انسان‎ها را با چيزي که امروزه در غرب حقوق بشر ناميده مي شود مفهوم و پرسشي بنيادين مي‎داند. نصر مي‎گويد: «در جهان امروز هر کسي دم از حقوق بشر و تقدس زندگي انسان مي زند و بسياري از سکولارها حتي خود را در برابر پيروان اديان گوناگون، پرچم داران راستين حقوق بشر وانمود مي‎کنند. اما شگفت اين جاست که همين پرچم دار انسانيت، انسان‎ها را جز ميمون تکامل يافته‎اي نمي‎دانند که از گونه‎هاي پست‎تر حيات و سرآن جام از ترکيبات گوناگوني از مولكول‎ها تکامل يافته‎اند.»

اما نصر به رد چنين نگرشي مي پردازد و با بهره گيري از آموزه هاي اديان که خداوند هرچيزي را بر صورت خويش آفريد، حرمت انسان را بسته به نشان الهي مطرح مي‌نمايد. نصر معتقد است که اسلام نيز انسان‎ها را در رابطه با خداوند تعريف مي‎کند و مسئوليت‎ها و حقوقشان نيز بر گرفته از همين ارتباط است. در سرتاسر تاريخ اسلام مباحث فلسفي، کلامي و عرفاني بسياري در اين باره مطرح شده‎اند، اما عامل اساسي مشترک ميان همة مذاهب اسلامي و در واقع ميان عامه مؤمنان آن است که خداوند، آفريدگار ما و يا به زبان فلسفي، علت وجودي هستي ماست. بنابراين ما در همه چيز وامدار اوييم و جملگي حقوقمان برگرفته از عمل و مسئوليت‎هاي خويش نسبت به او و سر سپردن به ارادة او است. اسلام غايت وجود آدمي را عبادت و خدمت به خداوند مي داند و انسانيت ما زماني کاملاً محقق مي‎شود که اين غايت و هدف وجودمان را تحقق بخشيده باشيم. و­گرنه هر چند که حامل حقيقت انساني در درون خويشيم، از آن بي بهره مي مانيم و زندگي مان پايين‎تر از مرتبة کاملاً انساني است. نصر با طعنه نسبت به ديدگاه غرب درباره مسئوليت‎هاي انسان مي‎گويد: «هر چند که اين روزها همه يکسره دم از حقوق بشر مي زنند و کمتر کسي از مسئوليت‎هاي انسان سخن به ميان مي آورد، در عمل حتي در همان غرب مدرن هم در بسياري موارد مسئوليت‎ها بر حقوق پيشي دارند.»

نصر با اشاره به برخي از آراي غربيان که عقايدشان را با وضعيت حاکم در جهان اسلام مقايسه مي‎کنند بر نگاه سنتي تأکيد دارد و معتقد است که از نگاه سنتي، مسلمانان بايد در امور حکومتي طرف مشورت قرار مي‎گرفتند و هر کسي حق داشت از زندگي عادلآن هاي برخوردار شود و نيز حق دارد عليه بي‎عدالتي به مبارزه برخيزد. با پيدايش سکولاريسم، بسياري از غربيان حکومت خداوند از رهگذر دين را استبداد دانستند و استبداد حاکمان خويش را به پاي استبداد دين گذاشتند، چنان‎که اين امر در انقلاب فرانسه به روشني پيداست. در مقابل، در جهان اسلام هرگز استبداد حاکمان دنيوي را با آنچه فيلسوفان لاادري غربي استبداد دين مي‎ناميدند، يکي ندانستند و در اين باب همانندي هايي ميان ديدگاه‎هاي اسلام و ديدگاه‎هاي بنيان‎گذاران امريکا وجود دارد. به صرف وجود اقليت ناچيز در کشورهاي مختلف اسلامي که خود را سکولار مي‎خوانند و حقوق سياسي را به معناي آزادي از حکومت استبدادي و نيز رفتن به سوي سکولاريسم به معناي غربي آن مي‌دانند، زنهار که وضعيت کنوني جهان اسلام را با آنچه در تاريخ غرب رخ داد، در­آميزيم.  امروزه حکومت بيشتر کشورهاي اسلامي به دست رژيم ديکتاتوري است که معمولاً چون طرفدار غرب و حافظ منافع غربيان به شمار مي‎روند، از حمايت غرب برخوردارند. مسلمانان همچون دوران گذشته، اسلام را وسيله‎اي براي محافظت از خويش عليه اين استبداد دنيوي مي‎دانند. همين نگرش ديرپاي اسلامي به نقش دين در حمايت از مردم در برابر استبداد، يکي از دستاويزهاي بنيادگرايي مصطلح است.

نصر در مقايسه ميان اولويت‎هاي حقوق بشر در سکولاريسم و اسلام با تأکيد بر برداشت‎هاي آن‎ها از معناي انسانيت، تأكيد مي‌كند که از منظر سکولاريسم انسان مخلوقي زميني است و حقوق فرد در مقام موجودي کاملاً زميني از بيشترين اهميت برخوردار است و حقوق فرد در مقام موجودي کاملاً زميني از بيشترين اهميت برخوردار است. امروزه در بعضي از شهرهاي امريکا اگر کسي در کوچه و بازار خداوند يا حضرت مسيح را به باد ناسزا بگيرد مجريان قانون هيچ کاري به او نخواهند داشت، اما اگر همو فردي را مورد توهين قرار دهد مي‎توان دستگيرش کرد يا تحت پيگرد قرار داد. روشن است که از اين ديدگاه، حقوق فرد نه تنها بر حقوق خداوند بلکه بر حقوق ايماني نيز که واقعيتي اجتماعي است، برتري دارد. اولويت‎هاي بشر در جهان اسلام برعکس سکولاريسم است. حقوق الهي برتر از حقوق انسان‎هاست و توهين به دين ديگران جز حقوق فردي شمرده نمي‎شود، حتي اگر ممنوعيت از چنين کاري از گسترة حقوق فردي انسان‎ها بکاهد.

6. سرشت اخلاقي ـ معنوي زندگي انسان در شرق و غرب

نصر سخت بر اين باور است که امروزه آن توازن ساده ميان شرق و غرب بر هم خورده است. تا پيش از  دوران جديد دارالاسلام تنها بيگآن هاي بود که غرب مي‎شناخت و نيز همين بيگانه بود که در شناخت تمدن غرب از خويش در طول دورة رشد و شکوفايي‎اش، نقش نسبتاً تعيين کننده داشت. کساني کوشيده‎اند که تمدن اسلامي را از آن رو که به راه غرب نرفته است، به باد سرزنش بگيرند و با اشاره به جهان اسلام اين پرسش را طرح کرده اند که چه اشتباهي رخ داد؟ اما با نگاهي به تاريخ جهان در مي يابيم که اين پرسش بايد به جاي «در جهان اسلام چه اشتباهي رخ داد»، به صورت «در اروپا چه اشتباهي رخ داد؟» مطرح شود. همين پرسش كه «چه اشتباهي رخ داد» نشان دهندة هنجار يا حقي است که پرسشگر بر پاية آن دربارة نادرستي چيزي داوري مي کند. روزگاري بود که هنجار جهان‎شمول، که بر پاية اصول ديني و معنوي استوار بود و از جهان بيني خدا محوري يا انساني کيهاني سرچشمه مي‎گرفت، تمدن‎هاي سنتي‎ همچون تمدن‎هاي ژاپني، چيني، هندو، اسلامي، بيزانسي و اروپاي سده‎هاي ميانه بودند. اين اروپاي پس از سده‎هاي ميانه بود که با جايگزيني جهان بيني انسان – محوري به جاي جهان بيني خدا محوري، يا به زبان ديني با نشاندن ملکوت انسان بر جاي ملکوت خداوند، از اين هنجار روي برتافت. اين آزادي عقل از وحي و شهود عقلي، در کنار پافشاري بر انسان­گرايي، فردگرايي، تجربه‎گرايي و طبيعت گرايي تحولات تازه‌اي را در پي داشت که از جملة آن‎ها مي‎توان به پيدايش علم جديد مبتني بر قدرت به جاي حکمت و نيز توانا شدن اروپاييان براي دست اندازي بر کل جهان و چيرگي بر ديگر تمدن‎ها اشاره کرد. اين وضع به انقلاب صنعتي، فناوري جديد، پزشکي، مرگ ده‎ها ميليون اروپايي در سدة بيست بر اثر ابزار جديد رفاه، سکولاريزه کردن عالم، انساني تزدايي، تخريب بي سابقه طبيعت و بسياري از پيامدهاي ديگر آن جاميد. آيا بايسته است که همة اين انتقادها را فراموش کنيم، تمدن جديد غرب را هنجار درستي بپنداريم و آن را سنج هاي براي درستي يا نادرستي هر چيز ديگري بدانيم. هيچ انسان عاقلي با علم به آنچه ما با محيط طبيعي‎مان مي‎کنيم و آگاهي از اين همه نيروهاي ويرانگر ساختة جامعه و مهم‎تر از آن، روح ما انسان‎ها نمي تواند وانمود کند که بايد معيار داوري ما دربارة تمدن‎هاي ديگر، تنها لهجه‌هاي غربي باشند.

امروزه ديگر نمي‎توان به درستي از غرب و جهان اسلام همچون دو تمدني سخن به ميان آورد که مانند دو سپاه آماده کارزار در سده هاي ميانه، رو در روي هم ايستاده اند. در ايام گذشته اسلام بر کناره­هاي جنوبي مديترانه و غرب بر کناره‎هاي شمالي آن چيره بود، و بعدها امپراتوري عثماني بر اروپاي شرقي دست انداخت و قلمروي تمدن غرب از وين غربي آغاز مي‎شد. غربيان بسياري در جهان اسلام زندگي مي‎کنند در حالي­که شمار مسلمانان غربي نيز اندک نيست و گروه‎هاي اسلامي پر شماري هم در اروپا و هم امريکا به سر مي‎برند. در حالي­که سهم غربيان در جهان اسلام نسبت به غرب اساساً اقتصادي و تا اندازه‎اي سياسي است، سهم مسلمانان مقيم غرب نسبت به جهان اسلام نخست عقلي و تنها در مرحلة بعد اقتصادي است. به راستي در هيچ زمآن هاي از تاريخ اسلام اين همه رهبران عقلي و صاحب نفوذ اسلام در تمدني ديگر بيرون از دارالاسلام به سر نمي برده اند و شگفت اين‎­که در آن جا از فضاي مناسب براي گفتمان عقلي برخوردارند که در اوضاع کنوني حاکم بر بسياري از کشورهاي اسلامي چنين فضايي ناياب است. سرنوشت غرب و جهان اسلام به گونه‎اي در هم تنيده است به طوري که نمي توان وضعيت کنوني را با جداسازي کامل اين دو از هم به ما و آن‎ها فروکاست. در اين بزرنگاه ويژة تاريخ، نه تنها سرنوشت اسلام و غرب بلکه سرنوشت همة تمدن‎هاست که خواه ناخواه با نيروهاي توانمند جهاني شدن در آويزند. اگر تا پيش از اين سکولاريسم در پي کوبيدن و بر اندازي جهان بيني هاي قديمي مبتني بر مقدسات بود، فرايند جهاني شدن بنا به مفهوم رايج آن، به شيوه­اي هر چه پر شتاب‎تر خواهان برافراشتن پرچم جهان بيني و نظام ارزشي يگآن هاي است.

از ديگر چالش‎هاي فکري که نصر سخت با آن رويارويي دارد اين است که در اين لحظة سرنوشت ساز تاريخ بشر نه تنها بر مسلمانان و غربيان، بلکه در واقع بر همة انسان‎هاست که زندگي اخلاقي بر پاية احترام متقابل و شناخت بيشتر از همديگر را در پيش گيرند. با نگاهي موشکافانه به اسلام و غرب، بايد بر اين نکته انگشت گذاشت که ما چه مسلمان، چه يهودي، چه مسيحي، يا حتي سکولار باشيم و چه در جهان اسلام يا در غرب زندگي کنيم، در زندگي­مان به معنا، به هنجارهاي اخلاقي براي راهنمايي در کارها و به نگرشي نياز داريم که امکان همزيستي مسالمت­

آميز با يکديگر و با بقية مخلوقات خداوند را برايمان فراهم آورد. در برآوردن اين نيازها هيچ چيز در عالم به اندازة جنبة ظاهري و پيام باطني اسلام و نيز ديگر اديان به کارمان نمي‎آيد. پيام باطني اديان از جايگاه ويژه‎اي برخوردار است چرا که اين پيام همان حقيقت جامعي است که خداوند در قلوب انسان‎ها نهاده است و در مرکز همة وحي‎هاي آسماني جاي دارد.

* فهرست منابع در دفتر نشريه موجود است.

* پژوهشگر و روزنامه‌نگار

منبع خبر ( ) است و صلح خبر | پایگاه اخبار صلح ایران در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. چنانچه محتوا را شایسته تذکر میدانید، خواهشمند است کد خبر را به شماره 300078  پیامک بفرمایید.
لینک کوتاه خبر:
×
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسطصلح خبر | پایگاه اخبار صلح ایران در وب سایت منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
  • لطفا از تایپ فینگلیش بپرهیزید. در غیر اینصورت دیدگاه شما منتشر نخواهد شد.
  • نظرات و تجربیات شما

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

    نظرتان را بیان کنید

    تعداد نظرات منتشر شده: 16
    1. نویسنده :Yas.Yas

      با تشکر از مطلب خوبتان

    1. نویسنده :صبح.آزادی

      زیبا بود.

    1. نویسنده :هکر.سیاه

      سبز و پایدار باشید…امیدوارم هیچ وقت سایت خوبتون مشکل پیدا نکنه

    1. نویسنده :خیلی.سبز

      زحمت زیادی کشیدین. سایت خوبی دارین. موفق باشین.

    1. نویسنده :شهاب.اسدی

      نوشته بازخوانی رابطة اسلام و غرب در اندیشه های سید حسین نصر خوب بود. بیشتر به قسمت سرگرمی و عکسهای روز توجه کنین.

    1. نویسنده :M.e.h.D.i

      موفق و پیروز باشید 🙂

    1. نویسنده :مهتاب

      مطالب اندیشه خوبه…موفق باشید

    1. نویسنده :رضا

      واقعا نوشته خوبییه. من همیشه سایتتون را چک میکنم.

    1. نویسنده :ناهید

      مشت می کوبم بر در پنجه می سایم بر پنجره ها من دچار خفقانم خفقان درها را باز کنید

    1. نویسنده :پسرک

      واقعا نوشته خوبییه. من همیشه سایتتون را چک میکنم.

    1. نویسنده :دختر.آزاد

      خوب بود…اگر اخبار متنوع تر شود بهتر میشود. امیداورم موفق باشین.

    1. نویسنده :صیاد.دلها

      بازخوانی رابطة اسلام و غرب در اندیشه های سید حسین نصر بخش گالری هنرمندان را نیز کاملتر کنید.

    1. نویسنده :sani

      از زحماتی که می کشید ممنون ><

    1. نویسنده :امین.خوی

      همین طور ادامه بدین … موفق باشید.

    1. نویسنده :رحیم.م.

      امید را به خانه بیاور کسی در این نزدیکی منتظرش نشسته است… خسته نباشید

    1. نویسنده :نارنجی

      سایت جالبیه خصوصن بخش سرگرمی و عکسهای خبری 🙂