به گزارش صلح خبر، تقریبا محال است حرف از محرومیت و عدالت باشد و اسمی از سیستانوبلوچستان به میان نیاید. فارغ از میزان اثربخشی، گزارشهای خبری و تصویری بسیاری از این استان تهیه و منعکس شدهاند؛ با این حال تا گوشه گوشه این استان پهناور را ندیده و با مردمانش سخن نگفته باشید غیرممکن است بتوانید با تصور ذهنی درستی دربارهشان بنویسید و یا مسئولی باشید که بخواهید برایشان تصمیم بگیرید.
زاهدانیها میگویند برخی مسئولان، به استان که سفر میکنند تنها به سخنرانی و برگزاری جلسه در چند اداره و مکان دولتی و دانشگاهی بسنده کرده و معمولا به شهرستانها که هرکدام با دیگری فاصله زیاد و تفاوتهای بسیاری دارند و بعضا حتی از جاده و مسیرهای مناسبی نیز برای تردد و وصل شدن به یکدیگر برخوردار نیستند، سری نمیزنند.
جولان فقر در حاشیه زاهدان
اصلا چرا راه دور برویم؟ راهی بازدید از چند مدرسه در حاشیه زاهدان شدهایم. ۱۰ دقیقه از مرکز استان دور شده و به محلههایی رسیدهایم که شاید دور از ذهن نباشد بگوییم تا همین چند سال قبل هم با امکانات صدسال قبل زندگی میکردند، مردم محلی میگویند تازه برق آمده و هنوز گاز ندارند. با این همه معاون پشتیبانی اداره کل نوسازی مدارس استان میگوید قبل از اینکه حتی همین امکانات زیرساختی اولیه به این مناطق بیاید، آموزشوپرورش مدرسه ساخته و اجازه نداده چراغِ آموزش خاموش شود.
اواسط ظهرِ یک چهارشنبه زمستانی، به مدرسه پسرانه «نیکاندیشان» که در محله حاجیآباد و در سال ۹۸ تاسیس شده، رسیدهایم، بچهها به خانه رفتهاند و تنها میتوانیم با مدیر مدرسه گپ بزنیم. سالارزهی، مدیر مدرسه پسرانه نیکاندیشان درباره حال و اوضاع مدرسهاش می گوید: ما ۷۰۰ دانشآموز داریم و هر کلاسمان ۵۵ دانشآموزه است. این تراکم به علت جمعیت بالای منطقه است. امسال ۳۰۰ نفر از پایه سوم به چهارم اضافه شد. در یک شیفت، یعنی دوره اول ابتدایی ۷۰۰ و در شیفت دیگر، یعنی دوره دوم ابتدایی ۳۰۰ دانشآموز داریم.
او ادامه میدهد: هوش بچهها بالاست و خیلیها حافظ قرآن هستند. آموزش در دوران کرونا تلفیقی بود، مثلا روزهای زوج یک گروه و روزهای فرد یک گروه به مدرسه میآمدند. آنها اصلا گوشی موبایل ندارند و آنها هم که گوشی دارند سواد استفادهاش را ندارند. سطح جذب مدرسه ما بالاست؛ دانشآموزهایی داریم که از روستاهای اطراف میآیند و درس نخواندهاند، ما اینجا یک آزمون تعیین سطح میگیریم و میروند سرکلاس مینشینند. در مدارس دیگر، چنین کاری انجام نمیشود. دانشآموزانی داریم که سه کیلومتر راه طی میکنند تا به ما برسند.
رنج بیشناسنامهها
سالارزهی با بیان اینکه شیفت صبح، دوره دوم ابتدایی و شیفت ظهر، دوره اول ابتدایی هستند میگوید: در دوره دوم ابتدایی یعنی کلاسهای چهارم، پنجم و ششم، سن دانشآموزان به ۱۲ تا ۱۵ سال هم میرسد و سنین بیشتر را دیگر نمیتوانیم ثبتنام کنیم. دو سه نفری از دانش آموزان ما متاهل هستند. جالب است سال ۸۱ به مدرسهای رفته بودم که پنج نفر از یک خانواده در یک کلاس درس بودند. یعنی یکی ۹ سال، یکی هفت سال، یکی شش سال و به همین ترتیب. خانواده فاقد شناسنامه بودند و از سن درسشان گذشته بود. ما اینجا ۱۵۰ دانش آموز فاقد شناسنامه داریم و شماری از دانشآموزانم کارگر هستند.
مدیر این مدرسه، کمبود معلم را یکی از معضلات مدرسه میداند و میگوید: یک معلم کم داریم و یکی از مادرها سرکلاس میرود و درس میدهد. اولین سالی که به اینجا آمدم ۱۲ کلاس داشتیم. دفتر، کتابخانه، نمازخانه و اتاق انفورماتیک را حذف و به کلاس درس تبدیل کردیم و حالا ۱۶ کلاس داریم. چون معلم نداشتیم دوکلاس را با هم ادغام کردیم ولی الان باز هم یک معلم کم داریم.
وی به وضعیت خانوادهها به لحاظ تحصیلی نیز اشاره میکند و میگوید: اکثرا تا پایه ششم میخوانند. البته طالب درس کم نداریم. ۲۰ سال است اینجا هستم و تعدادی از دانشآموزانم به دانشگاه رفتهاند. دانشآموزان مستعد کم نداریم، اما بعضا بدسرپرستند یا خانواده توان مالی ندارد و بیسوادند.
رویای «امید» در خانهای که نه آب دارد، نه برق، نه گاز وَ نه سایه «پدر»…
به محله دیگری در همان حاشیه زاهدان میرویم؛ شهرک پرسپولیس. باورش مشکل است که این محله هم فاصله اندکی با مرکز استان دارد و اینگونه در محرومیت به سر میبرد. هرچند در حواشی کلانشهرهایی چون تهران و مشهد هم وضعیت چندان مطلوب نیست و مردمانش با مشکلات بسیاری که دارند به گوشهای رانده شدهاند؛ اما حاشیه این مرکزِ استان، شباهتی با آنها ندارد و پا به این محلات که میگذاری احساس میکنی از حیث امکانات، به روستایی در دورافتادهترین نقطه کشور رسیدهای که گویی سالهاست بیتوجه به حال خود رها شده است.
مدرسهای برای بچهها، در حال ساخت و رو به اتمام است. چند پسر نوجوان از اهالی مدرسه کمکم به سمتمان میآیند. با یکیشان که حدودا ۱۲، ۱۳ ساله به نظر می رسد هم صحبت میشوم؛ اسمش «امید» و کلاس پنجم است، با اشتیاق از آرزویش برای دکتر شدن حرف میزند و منتظر است تا مدرسه جدیدشان زودتر تکمیل شود که ناچار نباشد برای درس خواندن به روستای مجاور برود.
صداقت در چشمانش موج میزند و بدون اینکه ملاحظهای را درنظر بگیرد، درباره وضعیت درسیاش میگوید: درسم خوب نیست، اما درس خواندن را دوست دارم، از همه خانواده و در میان چهار برادرم، فقط من درس خواندهام. خانهمان نه آب دارد، نه برق و نه گاز. پدر ندارم و تنها مادرم در خانه کار میکند. خودم دوست داشتم به مدرسه بیایم تا بتوانم دکتر بشوم.
قد آرزوها، بلند است…
به یک دبیرستان دخترانه ۱۲ کلاسه نوساز در ناحیه یک آموزش و پرورش زاهدان که در سال ۹۹ افتتاح شده هم سری میزنیم. یکی از دخترها میگوید: گوشی نداریم، اما زمانی که مدرسه تعطیل بود از طریق تلویزیون درسهایمان را دنبال میکردیم. گاهی هم تلفنی سوالهایمان را از معلم میپرسیدیم. در دو گروه و یک روز در میان به مدرسه میآییم. مدرسه قبلیمان آب و امکانات بهداشتی نداشت، اما این مدرسه که تازه ساخته شده خیلی خوب است.
سارا در ادامه توضیح میدهد که پدرم شناسنامه ندارد و به همین علت من هم شناسنامه ندارم، اما مادرم شناسنامه دارد. با شناسنامه مادرم، گواهی برای ادامه تحصیل گرفتهایم تا بتوانم در مدرسه ثبتنام کنم. شش خواهر هستیم و یک خواهرم تا کلاس ششم درس خواند و پدرم دیگر اجازه نداد که ادامه بدهد. برای دریافت شناسنامه اقدام کردهایم ولی نمیدانم که چقدر طول میکشد تا بتوانیم شناسنامه بگیریم.
آسیه هم کلاس ششم است و میگوید هفتهای دو روز به مدرسه میآییم. برخی گوشی نداشتند و به خانه همسایهها که نزدیک بودند میرفتند. دوست دارم بعد از کلاس ششم هم درس بخوانم و معلم بشوم. من چون گوشی ندارم به همین خاطر هر روز به مدرسه میآیم. خانهمان از مدرسه دور است و یک و نیم ساعت راه دارم تا برسم، صبحِ خیلی زود راه میافتم. با این حال مدرسه را خیلی دوست دارم.
او نگران تعطیلی دوباره مدرسههاست و میگوید: اگر مدرسهها تعطیل شوند از درسم عقب میمانم.
هنگام بازگشت از حاشیه شهر، چند پروژه بزرگ آموزشی در زاهدان را هم دیدم. دو مجتمع حیات طیبه با عنوان دارالفنون و مدیریت سبز در مرکز زاهدان با مساحت چندهزار مترمربعی که تاکنون برای ساختنشان چندین میلیارد هزینه شده و تکمیلشان طبق برآوردها و در صورت تامین به موقع اعتبارات، بیش از یک سال به طول میانجامد. مسئولان میگویند شش مجتمع آموزشی حیات طیبه دیگر هم در برنامه ساخت قرار گرفته است.
در سیستان و بلوچستان نهضت مدرسهسازی با ظرفیتی بیش از سالهای گذشته پیش میرود؛ مدارس استاندارد و جالب توجهی ساخته شدهاند، با اینحال هنوز فاصله استان از میانگین سرانه فضای آموزشی زیاد و آخرین استان در فهرست سرانه فضای آموزشی محسوب میشود که ریشه آن را باید در جای دیگری جست وجو کرد.
اگر کلاسهای درس جدید ساخته نمیشد…
میثم لکزایی، معاون پشتیبانی اداره کل نوسازی، توسعه و تجهیز مدارس استان سیستان و بلوچستان درباره آخرین وضعیت عملیات عمرانی و ریشه عقبماندگی استان از حیث فضای آموزشی توضیح میدهد: خیرین، سپاه و بنیادها پای کار آمدهاند و هدفگذاری ما ساخت و تکمیل ۱۵۰۰ کلاس درس در سال ۱۴۰۰ است که بیش از ۶۰۰ کلاس از ابتدای سال تا کنون تحویل شده و مابقی هم تا پایان سال تحویل میشود و در اختیار دانشآموزان قرار میگیرد.
وی میافزاید: یک علت عقب ماندگی ما در ساخت فضای آموزشی این است که مولفههای اثرگذار آموزش، در سالهای گذشته دیده نشده است که از جمله آنها میتوان به رشد جمعیت دانشآموزی و جذب بازماندگان از تحصیل اشاره کرد. در دو سه سال اخیر توجهات بیشتر شده و اعتبارات ویژهای به استان ابلاغ شده است. سهم استان از محل اعتبارات ملی نیز افزایش پیدا کرده است. در حوزه خیرین، سیستان و بلوچستان به کانونِ توجه آمده است و میتوانیم بگوییم اگر کسی بخواهد در استان کار خیر انجام دهد در حوزه فضای آموزشی هزینه می کند.
لکزایی با بیان اینکه آورده خیرین ما در سال ۹۹ به ۱۹۶ میلیارد تومان رسیده است، عنوان میکند: ۵۰ درصد مدارس خشت و گلی در سیستان و بلوچستان بود که تمامی آنها جایگزین شد و اکنون دیگر کلاس خشت و گلی نداریم. ما با سرانه فضای آموزشی متوسط کشور فاصله داریم که باید جبران شود. استان به دو میلیون متر مربع فضای آموزشی نیاز دارد تا به سرانه ۵.۸ متر مربعیِ میانگین کشوری برسیم. در کنار افزایش سرانه باید به رشد جمعیت دانش آموزی نیز توجه کرد. در سنوات گذشته مثل سال ۹۹ بیش از ۳۰ هزار رشد جمعیت دانشآموزی داشتیم که امسال به ۶۰ هزار نفر رسیده است و فقط همین ۶۰ هزار نفر به ۲۰۰۰ کلاس درس جدید نیاز دارند. بخشی از این رشد جمعیت دانش آموزی، افراد بازمانده از تحصیل هستند که به مدرسه برگشتهاند.
معاون نوسازی مدارس استان تاکید میکند: اقدامات زیادی انجام شده ولی هنوز جای کار وجود دارد. به جرات میتوان گفت که اگر در سه سال اخیر به سیستان توجه نمیشد امسال در حوزه فضای آموزشی فاجعه پیش میآمد زیرا طی دوسال گذشته رشد ۹۰ هزار نفری جمعیت دانش آموزی را تجربه کردیم و اگر کلاس درس جدید ساخته نمیشد، از عهده مدیریت فضای آموزشی این تعداد برنمیآمدیم.
وی ادامه میدهد: در سیستان و بلوچستان، زاهدان نسبت به بقیه مناطق وضع بهتری دارد. هرچند تراکم دانشآموزی در مدارس زاهدان هم بالاست. در استان مدرسه کانکسی هم داریم که باید حذف شوند. اولویت اول مدارس خشت و گلی بود که بهویژه در زمان بارندگی خطرآفرین بودند. اولویت بعدی مدارس سنگی هستند. ما بیش از ۴۰۰ مدرسه سنگی در سطح استان داریم.
لکزایی درباره وضعیت مدارس در حاشیه زاهدان نیز اینگونه توضیح میدهد: قبل از اینکه شهرداری خیابانها را آسفالت کند و یا نهادهای دیگر بیایند و امکانات بیاورند، ما در اینجا مدرسه ساختیم. تراکم بالای جمعیت دانشآموزی در زاهدان عمدتا مربوط به همین مدارس حاشیهای است. امسال سال سومی است که پروژههای آموزشی شهر زاهدان عمدتا در حاشیه شهر تعریف و احداث شدهاند. این مناطق نیازمند رسیدگی هستند و حتی راه و جادههای خوبی ندارند، تیرهای برق تازه کوبیده شده، اما خب در حوزه فضای آموزشی، اتفاقات خوبی افتاده است.
وی همچنین تاکید میکند که خوشبختانه مدرسه نیمهساز رها شده در استان نداریم. حضور خیرین هرسال پررنگتر میشود و میطلبد که تامین منابع دولتی جدیتر مورد توجه باشد تا به مشکلی برنخوریم.
درس خواندن؛ دلخوشیِ بزرگ در صفر مرزی
بیش از ۸۰ کیلومتر از زاهدان دور شدیم، از کنار دیوار مرز پاکستان و مسیرهای ناهموار گذشتیم و به روستایی با ۱۰ خانوار در نقطه صفر مرزی، شهرستان میرجاوه رسیدیم که تا چشم کار میکند اطرافش بیابان است و بیابان و بیابان. اخیرا یک مدرسه تک کلاسه در دل روستا ساختهاند؛ از روستاهای چندکیلومتر آن طرفتر هم به روستای مشاع کامران میآیند، اما باز روی هم ۳۰ دانشآموز هم ندارد. بچهها کم کم دورم جمع می شوند. هرکدام قصه ای دارند، کمحرفاند، گاهی معلمشان که از اهالی همانجاست و با سخاوتی مثال زدنی، مهمانمان میکند، به جایشان حرف میزند، میگوید که کلاس چندم هستند و تعریف میکند که خیلیهایشان مشغول کار هستند، باید کار کنند و تا ششم بیشتر درس نمیخوانند.
یکی از بچهها درباره اوضاع درس و مدرسهاش میگوید: پنج خواهر و دو برادر دارم. درس خواندن را دوست دارم، چون خوب است. مدرسه رفتن برای خودم خوب است و تا هرکلاس که اینجا باشد درس میخوانم. دبیرستان شش کیلومتر با اینجا فاصله دارد و چهار، پنج نفر هستند که صبحها پیاده به دبیرستان میروند.
فارغ از نبود امکانات بهداشتی، آب، گاز، بعد مسافت و ناهمواری راهها، بچهها در این روستاها از کوچکترین امکانات برای رشد شخصی، تفریح و بسیاری سرگرمیهای ساده و ابتدایی محروماند؛ یکی از دخترها میگوید فقط به مدرسه میآییم، هیچ بازیای نمیکنیم و به جز ساعات مدرسه به مادرم گاهی در امور منزل کمک میکنم.
اینجا، ترک تحصیل، عادی است!
اینجا روستای مشاع امانالله ریگی در بخش ریگملک شهرستان مرزیِ میرجاوه است. پنج شنبه است و مدرسه «شهید مسعود علیمحمدی» تعطیل؛ اما بچهها به دعوت معلمشان به مدرسه آمدهاند و به صف ایستادهاند. لباسهای رنگارنگ محلیشان، چشمهای گیرا و روی گشادهای که دارند بیش از هرچیز دیگری جلب توجه میکند؛ جلو میروم تا با بزرگترها گپ بزنم.
اضطراب در چشمهای دو سه تا از پسرها موج میزند، سنشان را می پرسم، برخی نمیدانند و برخی جوابهای دور از ذهنی میدهند و فکر میکنند چهار یا پنج سالشان است. میپرسم چرا درس می خوانید؟ نمیدانند و پیش زمینه ذهنی برای پاسخ به این سوال که دوست دارند در آینده چه شغلی داشته باشند ندارند و سکوت میکنند. دخترها هم یا شانه بالا میاندازند و یا میگویند میخواهند «معلم» شوند.
گویی در دل این روستاهای کوچک و دور افتاده، به تنها چیزی که فکر نمیشود کشف استعدادهای بی نظیری است که هرکدامشان میتوانند به تنهایی در آینده، سرزمینی را غرق نعمت و آباد کنند. اکثر قریب به اتفاق دخترها تا ششم میخوانند و از پسرها هم شمار دانشآموزانی که به کلاس بالاتر میروند زیاد نیست. گویی اینجا، ترک تحصیل، عادی است.
یکی از دخترها با شوق جلو میآید و میخواهد حرف بزند. جسارت به یادماندنی و اعتماد به نفسش را در دلم تحسین میکنم. “پریناز” ۱۱ ساله و کلاس چهارم است و می گوید: هفت خواهر و برادر دارم که بزرگترها درس خواندهاند. خودم درس خواندن را دوست داشتم و به مدرسه میآیم و میخواهم به برادرم و خواهرهای کوچکترم هم یاد بدهم. در کنار مدرسه به مکتب هم میرویم.
اینجا اکثر بچهها در خانوادههای پرجمعیت زندگی میکنند یکی ۹ خواهر و برادر دارد و دیگری خانوادهای ۱۵ نفره دارد. شمار قابل توجهی از آنها شناسنامه ندارند و علیرغم اینکه امکان آمدن به مدرسه را دارند اما آینده برایشان گنگ و نامعلوم است.
رخشانیفر، سرپرست آموزش و پرورش شهرستان میرجاوه اطلاعاتی درباره منطقه میدهد و میگوید: شهرستان میرجاوه بیش از ۱۴ هزار دانشآموز دارد که در ۲۱۰ مدرسه تحصیل میکنند. اینجا، ریگملک بخشی از شهرستان میرجاوه است که ۲۱۶۶ دانشآموز و ۳۳ مدرسه دارد. بازمانده از تحصیل کم نداریم، البته طی دو سه سال اخیر در زمینه جذب بازماندگان اتفاق خوبی افتاده است، اما بحث فاقدین شناسنامه و اتباع همچنان مطرح است. برای جذب اینها تلاش کردیم اما در فضا مقداری مشکل برایمان ایجاد شد.
وی میافزاید: همین مدرسهای که اکنون در آن هستیم ۴۰ تا ۵۰ درصدشان اتباع و فاقدین شناسنامه هستند و نیاز است در زمینه احداث فضا تلاش بیشتری انجام شود. ناگفته نماند که در چندسال اخیر اقدامات خوبی از سوی نوسازی مدارس انجام شده و امسال دو مدرسه در همین بخش افتتاح کردیم که یکی، همین مدرسه شهید علیمحمدی است. یک مدرسه هم اکنون در حال ساخت است. پیگیری هایی برای ساخت چهار مدرسه انجام شده، اما حدود شش مدرسه دیگر فقط در همین بخش ریگملک نیاز داریم. اینجا رشد جمعیتش بالاست. رشد جمعیت دانش آموزان در استان چه در شهر و چه روستاها نسبت به همهجای کشور بالاست.
رخشانیفر درباره فاقدین شناسنامه و وضعیت بازماندگان از تحصیل میگوید: در این مدرسه از ۸۵ دانشآموز، ۴۰ نفر اتباع و فاقدین شناسنامه هستند و در شهرستان حداقل ۳۰ درصد اینگونهاند. اینجا معمولا ریزش دانشآموزان مخصوصا در دخترها از ابتدایی به متوسطه بسیار محسوس است. یک علت این است که در همه روستاها، مدرسه متوسطه اول و دوم نداریم. طرح سرویسِ روستامرکزی را داریم، اما باز پدرها استقبال نمیکنند که هر روز دخترشان این مسیر را برود و برگردد و لب جاده بایستد تا سرویس برسد. برخی نقاط هم سرویسدهی مقدور نیست.
وی ادامه میدهد: فرهنگ مردم هم بیتاثیر نیست و مسئله عمده به همین برمیگردد. هرچند که اوضاع نسبت به ۱۰ سال قبل بهتر شده است و حداقل تعدادی از دخترهایمان به دانشگاه میروند، اما هنوز نیاز است روی این مسائل کار شود. بچهها بسیار با استعدادند. همه مشکلات را نمیتوان در عرض چندسال حل کرد، بلکه نیازمند برنامهریزی دقیق است تا طی پنج تا ۱۰ سال دیگر از این شرایط عبور کنیم.
سرپرست آموزش و پرورش شهرستان میرجاوه با اشاره به وضعیت تامین معلم میگوید: از حیث نیرو در کل کشور کمبود وجود دارد و ما هم مستثنی نیستیم. ۱۱۰۰ نیرو داریم که بیش از ۵۰ درصد رسمی و پیمانی هستند. سرباز معلم ها محدودند و ۴۵ سرباز معلم در سطح شهرستان داریم. ۱۷۵ نفرخریدخدمت هستند. مابقی هم دانشجومعلمان و متعهدین خدمتاند که برخی در حال تحصیلاند و عدهای حقالتدریس خدمت میکنند. باوجود آنکه کلاسها بدون معلم نیستند، اما این اتفاق با چنگ و دندان افتاده و کلاس هایی با تراکم جمعیتی بالا داریم. مکاتبات جذب نیرو انجام شده است.
از او درباره شرایط زندگی و آموزش در یک شهرستان مرزی میپرسم. در جواب میگوید: منطقه مرزی شرایط خاص خودش را دارد. در منطقه مرزی شرایطی هست که در مناطق دیگر با آن مواجه نیستند. تردد در جادههای مرزی، مهمترین مشکل است. جادهها بسیار نامناسب و ناهموارند که امکان تردد را سخت کرده است. وقتی میخواهیم سرویسی بگیری هیچ فردی حاضر نیست با توجه به استهلاک ماشینش آن را انجام دهد. پایین بودن سطح معیشت مردم را شاهدیم و وضعیت اقتصادی عمده آنها مطلوب نیست. مردم گرفتار معاش هستند و اصلا فرصت نمیکنند به مسائل فرهنگی فکر کنند و بخواهند فرزندشان درس بخواند و به دانشگاه برود. بیشتر به فکر این هستند که فرزندشان شغلی داشته باشد.
سرپرست آموزش و پرورش شهرستان میرجاوه میافزاید: اینجا شغلها بیشتر کاذب هستند، سوختبری و امثال آن. کمتر شغلهای ثابت و پایدار داریم که در آموزش و فرهنگ اثر میگذارد و نمیشود همه مشکلات را گردن آموزشوپرورش انداخت. بخشی از مشکلات ما به سطح معیشت مردم و به تبع آن پایین بودن سطح دانش و آگاهی مردم برمیگردد و ضرورت دارد در زمینه فرهنگی، اجتماعی و آموزشی بیشتر کار شود. هرکدام از این بچهها که رشد کنند و آگاه شوند میتوانند در آینده مشکلات مردم خودشان را حل کنند.
با وجود محرومیتها و مشکلات مکرر مردمان این استان که شاید برای جبران آنها باید سالهای سال کار کرد، روزنههایی از امید برای تحصیل در روستاهای دور افتاده این استان باز شده و با تخصیص اعتبارات ویژه، نهضت مدرسهسازی جانی تازه گرفته و همچنان ادامه دارد. مدارس خشت و گلی برچیده شدهاند و مدارس جدیدی جایگزین شدهاند، اما هنوز فاصله با استانهای دیگر برای رسیدن به میانگین کشوری بسیار زیاد است و باتوجه به چالشهایی چون افزایش جمعیت دانشآموزی، نگه داشتن وضعیت موجود نیز آسان نیست.
بسیاری از فرزندان خطه سیستان و بلوچستان هنوز نیازمند ساخت مدارس جدید و فراهم آوردن حداقلها برای تحصیل هستند و این حق اساسی را دارند که از امکانات لازم برای ادامه تحصیلی در شان و درخور، برخوردار باشند؛ چه بسا اگر به موقع به این مشکلات رسیدگی نشود زخم به چرک نشسته «ترک تحصیل» بیش از این سرباز کند و برای جبران عقبماندگیها خیلی زودتر از آنکه فکرش را کنیم، دیر بشود.
انتهای پیام