امروز: دوشنبه, ۵ آذر ۱۴۰۳ / بعد از ظهر / | برابر با: الإثنين 24 جماد أول 1446 | 2024-11-25
کد خبر: 349935 |
تاریخ انتشار : 09 فروردین 1399 - 0:53 | ارسال توسط :
0
1
ارسال به دوستان
پ

به گزارش مجله فرهنگی صلح خبر خبرگزاری دانشجویان ایران(صلح خبر)- افسانه‌های مردم ایران صاحب شتری که زخمی شده بود، آن را در جزیره‌ای رها کرد. خری هم به این سرنوشت دچار شد. شتر و خر مدتی خوردند و خوابیدند و سالم و چاق شدند. شبی قافله‌ای از آن‌جا عبور  می‌کرد. خر صدای زنگ قافله را […]

به گزارش مجله فرهنگی صلح خبر

خبرگزاری دانشجویان ایران(صلح خبر)- افسانه‌های مردم ایران

صاحب شتری که زخمی شده بود، آن را در جزیره‌ای رها کرد. خری هم به این سرنوشت دچار شد. شتر و خر مدتی خوردند و خوابیدند و سالم و چاق شدند. شبی قافله‌ای از آن‌جا عبور  می‌کرد. خر صدای زنگ قافله را شنید و شروع کرد به عرعر خواندن. شتر هر چه گفت: نخوان! الان صدای تو را می‌شنوند و ما را پیدا می‌کنند و با خود می‌برند. خر گفت: من صدای زنگ رفقا را شنیدم. آوازم گرفته است. شتر گفت: نخوان. یک وقت هم نوبت رقص من می‌شود! خر توجهی نکرد.

 صبح، چند نفر که صدای خر را شنیده بودند، از قافله جدا شدند و به جست‌وجو پرداختند تا خر را پیدا کنند. گشتتند و گشتند تا خر و شتر را یافتند و با خود بردند و بار بر پشت آن‌ها گذاشتند. مدتی رفتند. خر خسته شد و نمی‌توانست راه برود. بار خر را برداشتند بر پشت شتر گذاشتند.

رفتند و رفتند تا به رودخانه‌ای رسیدند. خر جلوتر نرفت. هر کار کردند، خر تکان نخورد. تصمیم گرفتند خر را بر پشت شتر بگذارند و از رودخانه رد شوند همین کار را کردند. شتر به میان رودخانه رسید شروع کرد به لگد پراندن. خر گفت: چه کار می‌کنی؟ شتر گفت: من رقصم گرفته می‌خواهم برقصم. گفت: این جا توی رودخانه جای رقصیدن نیست. شتر گفت: آن‌ وقت که گفتم آواز نخوان، گیر می‌افتیم، تو گفتی که من خواندنم می‌آید. حالا من هم رقصم می‌آید. خر را انداخت توی رودخانه، بار را هم ساحل رودخانه انداخت و فرار کرد.

نمونه‌ای از نثر قصه: یه تاجری بود می‌رفت به سفر. در بین راه یه شتری زخمی شد. از راه باز ماند. این‌ها نه که جزیره جلوشون بود شتر رو ول کردند تو جزیره، گفتند:« اگر غرش بکنیم، کسی نیست گوشتشو بخوره، حلال خدا حروم می‌شه، پس بذار زنده بیفته تو جزیره، خوب شد اقبال خودشه، مُرد اقبال خودش!»

علی‌اشرف درویشیان و رضا خندان مهابادی در توضیح این افسانه که در کتاب «فرهنگ افسانه‌های مردم ایران»، نشر ماهریس درج شده،  آورده‌اند: از قصه‌های پندآموز است. در این نوع قصه‌ها، در قالب نقل ماجرایی، نکته‌ای اخلاقی، تربیتی و.. عنوان می‌شود. روایت کوتاه شده‌ای را بر اساس این قصه‌ که در کتاب «قصه‌های مشدی گلین خانم» ضبط شده است، می‌نویسیم. گردآورده قصه‌های این کتاب الول ساتن است. در این کتاب کوشش شده است، نثر قصه‌ با نقل روای یکی‌باشد. این کار اگر چه صمیمیت بیشتری به قصه بخشیده، اما خواندن آن را مشکل کرده است.

 انتهای پیام

منبع : Isna.ir

اگر تمایل دارید خبر یا گزارش یا مقاله ای را با دیگران به اشتراک بگذارید، از بخش خبرنگاران صلح خبر برای ما ارسال نمایید. تا پس از بررسی در مجله گزارشگران یا اخبار روز منتشر گردد.

در صورت تمایل، خبر با نام شما منتشر خواهد شد. البته در ارسال تصاویر و اخبار وگزارش های خودتان، قوانین و عرف را رعایت نمایید تا قابلیت انتشار را داشته باشند.

خبرنگار صلح خبرموسسه صلح خبر

منبع خبر ( ) است و صلح خبر | پایگاه اخبار صلح ایران در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. چنانچه محتوا را شایسته تذکر میدانید، خواهشمند است کد خبر را به شماره 300078  پیامک بفرمایید.
لینک کوتاه خبر:
×
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسطصلح خبر | پایگاه اخبار صلح ایران در وب سایت منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
  • لطفا از تایپ فینگلیش بپرهیزید. در غیر اینصورت دیدگاه شما منتشر نخواهد شد.
  • نظرات و تجربیات شما

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

    نظرتان را بیان کنید