این نویسنده در گفتوگو با صلح خبر، درباره اعلام بازنشستگی نویسندگان و زمین گذاشتن قلم، اظهار کرد: من دو مثال در تاریخ میزنم؛ مشهور است ابوریحان بیرونی در بستر مرگ بود و شخصی به عیادت او آمد. بیرونی از این شخص پرسید جواب فلان مسئله که پرسیدم، چه میشود؟ شخص با خود گفت این جواب به چه درد او میخورد، او که در بستر مرگ است اما پاسخش را داد و لبخندی بر لب بیرونی نشست؛ یعنی تا لحظه مرگ پیگیر این قضیه بود.
او افزود: مجتبی مینوی در بستر بیماری بود و شنیدیم در بیمارستان است. دکتر خانلری آمده بود و نوشتههایش درباره حافظ را در مقابل چشمان او میگرفت و دکتر مینوی درباره نوشتهها نظر میداد. این شیوه نویسندگی است.
قاسمزاده خاطرنشان کرد: فکر میکنم تا زمانی که فرد دروندادی دارد، بیروندادی خواهد داشت. زمانی که نویسنده به صورت مستمر مطالعه داشته باشد و مدام پیگیر وقایع باشد، میتواند بنویسد، اما زمانی که مطالعه مستمر نداشته باشد و به خاطرات و تجربیات خود بسنده کند، روزی میرسد که دیگر نمیتواند بنویسد و بازنشستگی پیش از موعد اتفاق میافتد؛ پیش از موعد منظورم مرگ است. به نظرم بازنشستگی نویسنده با مرگ اتفاق میافتد.
نویسنده «مردی که خواب میفروخت» و «توراکینا» با اشاره به فیلمهای آلخاندرو خودوروفسکی – کارگردان شیلیایی- افزود: با وجود اینکه این کارگردان بالای ۹۰ سال سن دارد، فیلمهایی میسازد که به طراوت و تازگی یک جوان ۳۰ ساله است زیرا ذهن او درگیر وقایع است و زمانی که ذهن درگیر باشد قلم، دوربین و قلمو هم کار میکند.
او با بیان اینکه نویسندگی در هیچکجای جهان شغل نیست، گفت: من اگر میخواستم یا نویسندگی زندگی کنم خیلی وقت پیش مرده بودم. با پول نویسندگی نمیتوانم زندگی کنم این در حالی است که کتابهای زیادی دارم و فروش هم میروند. از طرف دیگر نویسندگی نه مدرک میخواهد، نه سابقه کار و نه دفتر و دستک شغلی. نویسندگان مطرح ما نیز از محمدعلی جمالزاده، صادق هدایت، غلامحسین ساعدی و دیگران حرفهشان چیز دیگری بود.
قاسمزاده سپس اظهار کرد: اگر زندگینامه نویسندگان را بخوانید، اکثرا نویسندگان اثر نیمهتمام دارند زیرا در حین نوشتن درگذشتهاند. مشهورترین اثر ادبیات ایران که نیمهتمام مانده حکایت «دژ هوشربای» مثنوی معنوی است. در زمان روایت این حکایت، مولوی در بستر بیماری میافتد و بعد از دنیا میرود و این حکایت نیمهتمام میماند. این شیوه نویسندگی است، مولوی هر شب مینوشته در واقع ابیات را به صورت املا میگفته، داستان پشت داستان، ۲۶ هزار بیت گفته است، یعنی ذهنش کار میکرده، البته زمانی که او قلم به دست میگیرد بسیار خوانده و آثارش نشان میدهد چقدر کتابهای دیگران را خوانده است.
او همچنین گفت: گاه میبینم نویسندهای یک کتاب منتشر میکند و مثلا بعد ۱۰ سال یک داستان صدصفحهای دیگر منتشر میکند، به نظرم نویسندهای که ۱۰ سال ننوشته، میتواند دیگر ننویسد. البته ممکن است نویسندهای بنویسید اما به خاطر مشکلاتی که وجود دارد کارش منتشر نشود. اما اگر ننویسد یعنی مرخصی گرفته است و نویسندهای که مرخصی بگیرد، بازنشسته هم میشود؛ زیرا شغل مرخصی و بازنشستگی دارد اما نویسندگی نه ساعت کاری دارد، نه مرخصی و نه بازنشستگی. من ۴۰ صفحه از رمان «مردی که خواب میفروخت» را در سیسییو نوشتم. زمانی که در این شرایط میتوان نوشت یعنی نویسندگی مرخصی و استراحت و اینها ندارد.
نویسنده «گفتا من آن ترنجم» و «چیدن باد» گفت: نویسندهای که میگوید من دیگر نمینویسم، خودش این حرف را رها میکند. مثلا زمانی که آلنده در شیلی شکست خورد و اعلام کودتا کردند، گابریل گارسیا مارکز اعلام کرد که دیگر نمینویسد، این تصمیم به خاطر شدت عصبانیت او بود. اما بعدها چند کتاب نوشت و منتشر کرد. گاهی نویسنده از سر خشم، آزردگی و استیصال این حرف را میزند اما بعد از گفتن این حرف هم قلم به دست میگیرد و شروع به نوشتن میکند.
او با تاکید بر اینکه نویسندگان بزرگ مانند فلوبر و داستایوفسکی تا پایان عمر خود کار کردند، اظهار کرد: البته زمانهایی ذهن دیگر جواب نمیدهد و نویسنده فکر میکند که دیگر ادامه ندهد زیرا ممکن است اثر مطلوبی به وجود نیاورد اما یادداشتهایی را مینویسد و زمانی که این یادداشتها را منتشر میکند، مشخص است فرد چه عذابی کشیده است. گاهی هم چشمه جوشان ذهن خشک میشود و نویسنده شروع به نوشتن وقایع زندگی خود میکند و به این شکل میخواهد جبران کند. نویسندگی مطلقا بازنشستگی ندارد مگر با مرگ.
انتهای پیام