امروز: یکشنبه, ۱۷ فروردین ۱۴۰۴ / قبل از ظهر / 05:06:24 | برابر با: الأحد 8 شوال 1446 | 2025-04-06
کد خبر: 140447 |
تاریخ انتشار : 11 فروردین 1396 - 13:25 | ارسال توسط :
0
1
ارسال به دوستان
پ

به گزارش مجله سیاسی پایگاه صلح خبر ؛ اتفاقی که باعث شد سردار سلیمانی احساس شرم کند/ زندی گفت به من ظلم کردی برادری داشتیم به نام«زندی»، مهندس مکانیک بود، مسئول ادوات ما بود. در بحبوبه عملیات والفجر 8، من شنیدم پسرش روز قبل تصادف کرده و کشته شده. این بچه را نگه داشتند تا پدر بیاید، […]

به گزارش مجله سیاسی پایگاه صلح خبر ؛

اتفاقی که باعث شد سردار سلیمانی احساس شرم کند/ زندی گفت به من ظلم کردی

برادری داشتیم به نام«زندی»، مهندس مکانیک بود، مسئول ادوات ما بود. در بحبوبه عملیات والفجر 8، من شنیدم پسرش روز قبل تصادف کرده و کشته شده. این بچه را نگه داشتند تا پدر بیاید، هم برای راننده ای که به او زده تعیین تکلیف کند، هم بچه را دفن کنند. من فکر کردم چطوری آن برادرمان را قانع کنم، بدون این که متوجه بشود، برگردد. خبر مصبیت فرزند بود.

او آمد. من فکر کردم چطور او را قانع کنم. آمد پیش من. گفتم:«آقا مهدی!» گفت:«بله.» وقتی آمد پیش من، دیدم خیلی خندان است، شاداب است. جنگ خیلی مشکلات داشت، تنگناها داشت، سختی ها داشت. من دیدم او خیلی سرحال است، حیفم آمد نگرانش کنم. گفتم:«آقا مهدی، این جنگ طولانی است، پاتک های دشمن متوالی است، تو بیا برو عقب، برو منزل تان را یاد کن، جانشینت باشد، بعد او بر می گردد، تو برو جای او. تو برگردد، او برود مرخصی.» یک نگاه کرد به من، خندید و گفت:«می دانی چه می گویی وسط پاتک دشمن بروم مرخصی؟! من می دانم تو برای چه این را به من می گویی. به خاطر بچه ام می گویی؟ او یک امانت بود، خدا به من داده بود. من پیغام دادم بچه را دفن کنید، راننده را هم آزاد کنید.»

همین برادر را که در عملیات کربلای 5 شهید شد روز پاسدار من جمع کردم پاسداران لشکر ثارالله را. توی ذهنم بود از این برادر پاسدار«مهدی زندی» تجلیل کنم، و چند پاسدار دیگر. روز پاسدار هم بود. خیلی کار عبثی بود، بدی بود، تا حالا خجالت آن کار را دارم. نگاه کردم آخر مجلس، دیدم مهدی همان آخر، دم در نشسته، یک چفیه سفیدی دور سرش پیچیده بود، این دستش زیر چانه اش بود و حرف های من را گوش می داد.

وقتی گفتیم می خواهیم پاسدار نمونه را معرفی کنیم، همه بغض کردند که چه کسی پاسدار نمونه است. او هم گوش می داد. نمی دانست چه خبر است. وقتی که آن بالا [نامش را به عنوان پاسدار نمونه بردم] گفتم، من احساس کردم او دارد در زمین ذوب می شود؛ ذوب می شود! مثل ابر گریه می کرد. زیر نشانه هایش را گرفتم، آمد بالا روی سکو به سمت من. وقتی می خواست آن سکه [ی تجلیل از خودش] را بگیرد، نگاه کرد به صورت من، در حالی که اشک می ریخت، گفت:«به من ظلم کردی.» من این نگاه را هرگز فراموش نمی کنم در عمرم. شرمم هیچ وقت و در هیچ گناهی به این اندازه نبود.

*حاج قاسم-جستاری در خاطرات سرلشکر قاسم سلیمانی

29213

Let’s block ads! (Why?)

RSS

اگر خبر یا گزارشی دارید از بخش خبریار صلح خبر برای ما ارسال نمایید.

خبریار صلح خبر

قوانین خبریار صلح خبر

  1. لطفا در ارسال اخبار و تصاویر و گزارش های خود قوانین و مقرارت را رعایت فرمایید.
  2. از ارسال مطالب خلاف عفت عمومی یا تصاویر موهون اکیدا خودداری فرمایید.
  3. در صورت مشاهده تخلف پس از تذکر ، حساب کاربری موردنظر بلافاصله حذف می گردد.

گروه وبگردی صلح خبر 

منبع خبر ( ) است و صلح خبر | پایگاه اخبار صلح ایران در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. چنانچه محتوا را شایسته تذکر میدانید، خواهشمند است کد خبر را به شماره 300078  پیامک بفرمایید.
    برچسب ها:
لینک کوتاه خبر:
×
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسطصلح خبر | پایگاه اخبار صلح ایران در وب سایت منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
  • لطفا از تایپ فینگلیش بپرهیزید. در غیر اینصورت دیدگاه شما منتشر نخواهد شد.
  • نظرات و تجربیات شما

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

    نظرتان را بیان کنید