«شناسهی ملی ایرانی از اندامهایی چون؛ سرزمین٬ تاریخ٬ زبان فارسی٬ دین٬ جشنها٬ استورهها٬ هنر٬ ادبیات و….پدید آمده است. بیگمان خنیای ایرانی٬ برآیند همهی این ویژگیها است که جایگاهی شگرف در ماندگاری و شکوفایی آنها داشته٬ گاه زمینهساز یکپارچگی ملی نیز بوده است. از اینرو فرهنگ ایرانی را باید «موسیقایی» نامید.» به گزارش صلح خبر، اشکان […]
«شناسهی ملی ایرانی از اندامهایی چون؛ سرزمین٬ تاریخ٬ زبان فارسی٬ دین٬ جشنها٬ استورهها٬ هنر٬ ادبیات و….پدید آمده است. بیگمان خنیای ایرانی٬ برآیند همهی این ویژگیها است که جایگاهی شگرف در ماندگاری و شکوفایی آنها داشته٬ گاه زمینهساز یکپارچگی ملی نیز بوده است. از اینرو فرهنگ ایرانی را باید «موسیقایی» نامید.»
به گزارش صلح خبر، اشکان زارعی ـ پژوهشگر ـ در یادداشتی که با عنوان «خنیای ایرانی از باربد تا ارموی» در اختیار صلح خبر قرار داده، به مناسبت ششم بهمن که روز آواها و نواها نامگذاری شده است، این طور نوشته است: «موسیقی ایرانی٬ قبالهٔ حیثیت و سند شرافت ماست … از مخبرالسطنهها تا رضا محجوبیها٬ همه برای این زبان همگانی رنج بردهاند و مایه گذاشتهاند. این موسیقی را نمیشود به زنجیر کشید و مقیدش کرد، بایستی با جان و دل با گوش باطن از استاد فرا گرفت. (ابوالحسن اقبال آذر)
خنیای (موسیقی) ایرانی بازتابی از آیینها٬ باورها٬ شیوهٔ زندگی٬ اندیشه و پیشینهٔ مردم این سرزمین کهن است که آوندهای (ظروف) سفالی٬ دستنوشتهها٬ مُهرها وسنگنگارهها از هزارههای دور گواهی بر این سخن دارند٬ به ویژه آنکه خنیاگری٬ با چکامه٬ آواز و رقص پیوند داشته و ایرانیان در این هنرها همواره دستی توانا داشتهاند.
از اینرو ایرانیان را باید دیرینهترین مردمان خنیاگر جهان دانست که جایگاهی شگرف در شکوفایی این هنر در هزارتوی تاریخ داشتهاند که نشانههای آن را میتوان در خنیای ایرانیان آشکارا دید.
پیشینهٔ خُنیاگری ایران را باید از ۴۰۰۰هزار سال پیش از میلاد به هنگام پادشاهی ایلامیها جستجو کرد. جایی که بر مُهر گلی چغامیش خوزستان سه نوازنده با چنگ کمانی٬ تنبک و بوق یا شیپور با یک آوازهخوان همراهی میکنند.
در این تصویر که «نیپاس دلوگاز » خاورشناس آمریکایی آن را نخستین همنوازی (اکستر) جهان نامیده٬ سه گونهٔ ساز زهی٬ بادی و ضربی دیده میشود که نمایانگر شناخت و پیشرفت ایلامیها از خنیا (موسیقی) و ابزار آن دارد.
از نمونههای دیگر خنیای ایلامی٬ افزون بر پیکرکهای مردان و زنان نوازندهٔ چنگ٬ لیر٬ سازهای زهی٬ جغجغه٬ چغانه در چغازنبیل شوش و هفتتپه٬ میتوان از جام ارجان بهبهان و کولفره ایذه نیز یاد کرد.جام ارجان٬ سینی برنزی برآمده از نقشمایههایی در پنج ستون است که در آن شش نوازنده را پشت سر شاه نمایش میدهد.
درسنگنگاره شماره یک کولفره نیز سه نوازنده که یکی از آنها با چنگ عمودی٬ دیگری با چنگ افقی است که با مضراب نواخته می شود و نوازندهٔ سوم با گونهای از دف یا دایره چهار گوش در حال نواختن هستند.
خاندانهای آریایی نیز با خُنیا (موسیقی) آشنایی داشته٬ از آن بهره فراوان میبردند. در این زمینه رویدادنویسان٬ سه گونهٔ موسیقی دینی٬ بزمی و رزمی را برای هخامنشیان برشمردهاند.
چنانکه مغان در نیایشگاهها٬ آیینهای دینی را با آواز و سرودخوانی برگزار میکردند. هرودوت در سده پنجم پیش از میلاد دراینباره میگوید:
«ایرانیان برای تقدیم نذر و قربانی به خدا و مقدسات خود٬ قربانگاه ندارند٬ آتش مقدس روشن نمیکنند٬ بر قبر شراب نمیپاشند ولی یکی از موبدان حاضر میشود و یکی از سرودهای مقدس مذهبی را میخواند.»
در جنگها نیز شیپور٬ نقاره٬ کوس٬ دهل٬، تبیره (گونهای طبل)٬ کرنا٬ سرنا٬ گاودم جام و…..به کار گرفته میشد.
به گفتهٔ گزنفون٬ کورش هخامنشی هنگام جنگ برای ترساندن دشمن به سپاه خود فرمان نواختن طبل و شیپور داده٬ برای افزایش جوش و خروش سربازانش٬ از آنان میخواست سرود بخوانند.
هرودوت، در کتاب خویش داستانی از گفتگوی کنایهآمیز کورش پس از شکست کرزوس از ساز «نی» میگوید به گفته نویسندگان یونانی٬ خنیاگران٬ رامشگران و آوازخوانان در بزمها و جشنهایی چون مهرگان و نوروز با سازهایی مانند عود٬ چنگ٬ نی٬ ارغنون٬ چغانه٬ بربت در جلو دیدگان شاهان هخامنشی هنرنمایی میکردند.
اگر چه آگاهی از پیشینهٔ موسیقی اشکانیان اندک است٬ اما هنرنمایی نوازندگانی به نام گوسان٬ فراوانی وگونهوگونی سازها٬ پیکرکها٬ تندیسها و سنگنگارههای موسیقیایی در گستره اشکانی از نسأ در ترکمنستان کنونی تا نیپور و اوروک در میانرودان یا عراق امروزین نشان دهنده جایگاه موسیقی در میان پارتیان است.
فرمانروایی چهارصد ساله ساسانیان را باید شکوهمندترین دورهٔ خنیاگری ایران باستان بهشمار آورد. زیرا به باور برخی کارشناسان در این بازه ادبیات آهنگین در چهار گونهٔ سرود٬ چامه یا چکامک٬ پهلویات یا فهلویات وترانه یا ترانک دستمایهٔ خوبی را برای خنیاگران فراهم ساخت.
بیگمان شوند(دلیل) این پیشرفت ریشه در هواهخواهی و پشتیبانی شاهان ساسانی از این هنر دارد. آنجا که اردشیر بنیانگذار ساسانیان به خنیاگران٬ جایگاه ویژه اجتماعی داد٬ بهرام گور که خود دستی در خنیاگری داشت٬ فرمان داد تا چهارصد نوازنده و آوازخوان هندی به ایران بیاورند. انوشیروان نیز از چامهسرایان و سُرایندگان خواست داستانهای ملی ایرانی را گردآوری کرده تا خوانندگان و نوازندگان از آنها بهره ببرند.
فرمانروایی خسروپرویز را دوران زرین خنیای ایرانی نامیدهاند٬ زیرا اندیشمندان و آهنگسازان برجستهای همچون باربد٬ نکسیا٬ سرکش٬ رامتین و بامشاد پدیدار شدند.
در این میان باربد را باید کارآموزدهترین و پرآوازهترین خنیاگر ساسانی دانست که برای ۳۶۰ روز سال آهنگی ویژه ساخته و روزانه یکی از آنها را مینواخت.
همچنین وی را پایهگذار سی آهنگ دانستهاند که پس از اسلام بدان «الحان باربدی» میگفتند. از نگرش ارجمند و گرامی باربد نزد خسروپرویز همین بس٬ وی تنها کسی است که با سخنی آهنگین شاه را از مرگ اسبش٬ شبدیز آگاه نمود.
سنگنگارههای بسیاری دیدگاه شاهان ساسانی را به موسیقی به خوبی بازگو میکنند که میتوان از تاقبستان کرمانشاه نام برد که گروهی چنگنواز در شکارگاه در قایقی نشسته و نوازندگی میکنند که نشان میدهد ساسانیان در هنگام شکار نیز از ساز و آواز چشم نمیپوشیدند.
خنیاگری افزون بر کاخ شاهان و درباریان ساسانی با جنبشهای اجتماعی آن روزگاران نیز درهمآمیخته بود. چنانکه مانی اندیشههای خود را به نام «زبور» با سازو آواز بازگو کرده٬ تا چین را نیز درنوردید.
همچنین مزدک شادی را یکی از ستونهای برجستهٔ زندگی آدمی میدانست که نماینده خنیا به شمار آمده٬ در نزد اهورامزدا گرامی است.
به باور برخی کارشناسان بنمایهٔ خنیای کنونی ایران برآمده از هفت خسروانی روزگار ساسانی است که با سرنگونی آنان از میان نرفته٬ خنیای٬ اسلامی٬ عربی و شرقی را درنوردید.
با فروپاشی ساسانیان٬ خنیای ایرانی از فراز گذشته دچار فرود گردید. اما پس از چندی نیاکان ما آهسته و پیوسته٬ فرهنگ و هنر ایرانی را بار دیگر در ساختار عربی ـ اسلامی وارد کردند.
چنانکه ابوالفرج اصفهانی در کتاب الاغانی از خنیاگران ایرانی تباری چون «نشیط فارسی»٬ «ابن محرز» و « یونس کاتب» در خنیای عربی نام برده است.
همچنین از نشانههای بارز دیگر توانمندی خنیای ایران در فرهنگ عربی٬ باید از نامهای فارسی آهنگها و دستگاههای عربی مانند عجم٬ دلکش٬ خاوران٬ بستهنگار٬ اوج٬ راست٬ ماهور٬ نوروز٬ شهناز٬ سهگاه٬ چهارگاه٬ زنگوله٬ نهاوند٬ نهفت و…. یاد کرد.
در رویه ۸۴ جلد ۳ کتاب الاغانی آمده است:«عبدالله ابن زبیر که مشغول مرمت خانه کعبه بود کارگران و اسیران ایرانی را برای ساختن خانه کعبه استخدام کرد و ایشان در ضمن انجام کار آواز میخواندند و عرب را آواز آنها خوش آمد و بین این کارگران بعضی از موسیقی اطلاع داشتند و آوازهای ایرانی را به اعراب آموختند.
نخستین کس از اعراب که آوازهای ایرانی را یاد گرفته و اشعار عربی را با الحان ایرانی خوانده یکی از موالی ایرانی به نام ابوعثمان سعید بن مسجح است».
همچنین ابوالفرج اصفهانی در رویه ۱۵۰ جلد ۱ کتاب الاغانی میگوید:
« ابن سریج، بربط (عودالفارسی) را نزد ایشان( سعیدبن مسجح) دید و راه و رسم نواختن آن را از ایشان فرا گرفت و موسیقی عرب را با این ساز مینواخت. این بربط تا یک قرن بعد از شروع خلافت عباسیان در عالم عرب معمول بود.»
البته آشنایی اعراب با خنیاگری ایرانی به پیش از اسلام برمیگردد٬ چنانکه به گفتهی احمد قلقشندی در رویه ۱۵۹ کتاب صبحالاعشی «نضربنالحارث به شوند رفت وآمد به سرزمین حیره عود نواختن و آواز عبادیان را فرا گرفت و سپس آن را به اهل مکه آموخت». همچنین «اعشیبن قیس» چامهسرای دوره جاهلیت نیز در جرگهٔ کسانی بود که از خنیای ایرانی و زبان فارسی شناخت داشت.
از سدهٔ سوم هجری ایرانیان بسیاری در جهان اسلام پژوهشهای ارزشمند و ماندگاری را پیرامون خنیاگری انجام دادند که میتوان از کسانی مانند: ابونصر فارابی٬ بوعلی سینا٬ صفیالدین ارموی٬ قطبالدین شیرازی و عبدالقادر مراغهای نام برد.
به گفتهی رویدادنگاران٬ ابونصر فارابی نخستین و کارسازترین دانشمند پس از اسلام است که پیرامون خنیاگری٬ اندیشههای نوینی را در میان مسلمانان با نگارش کتاب «موسیقی کبیر» بازگو کرد. برخی وی را که خود عودنواز زبردستی بوده٬ سازنده «قانون» نیز میدانند.
فارابی در کتاب خویش از قوانین آواها و نسبتهای ریاضی صداها و همچنین٬ هماهنگی آنها در خنیا سخن گفته٬ با واکاوی موشکافانه درباره دو پرده موسیقی “وسطای زلزل” و “وسطای فردوس” بازه و دوری آنها را به دست آورد. همچنین با بهرهگیری از فرهنگ ایران باستان٬ پرده بندی خنیای ایران و اعراب را بر یک گام استوار ساخت.
بوعلیسینا نیز با کتابهای الشفاء، النجاة، دانشنامه یا حکمت علائی، المدخل الی صناعه الموسیقی و کتاب اللواحق٬ که در هریک به گونهای به خنیا پرداخته٬ جایگاهی ارزنده در پیشرفت این هنر در سدههای نخستین اسلامی داشته است٬ به ویژه بخشی از کتاب شفا که با نام «جوامع علم الموسیقی» برجستهترین کار نوشتاری بوعلیسینا در خنیاگری است.
صفیالدیناُرموی از دیگر نوازندگان٬ آهنگسازان و کارشناسان خنیاگری است که در سده هفتم هجری در شهر ارومیه زاده شد.
وی نخستین کسی است که آهنگ خنیاگری را با واژهها و شمارگان نوشت؛ ازاینرو توانست نغمههایی را که در گذشته از راه گوش و سینهبهسینه گفته یا خوانده میشد با نُت یادداشت کند.
او را بنیاگذار روش مـنتظمیه در خنیاگری جهان اسلام و ایران دانستهاند. آموزهای که اروپاییها آن کلاسیک و سیستماتیک نامیدهاند.
صفیالدین به کمک منتظمیه که شیوه و رویکردی نظری بود، به پالایش٬ ساماندهی و گسترش نگرش و گفتار پیشینیان پیرامون خنیاگری پرداخت. همچنین توانست پیوستگی خنیای ایرانی را از دورهی ساسانیان تا روزگار خود پاسداری کند.
چنانکه فارمر و هِلم هولتز، خاستگاه خنیای اُرموی را پردهبندی تنبور خراسانی میدانند که ریشه در خنیای ساسانیان دارد.
صفیالدین در جایگاه یک آهنگساز نیز صور آوازی «صوت»، «قول» و «نوبه» را آموزش و گسترش داد. در سدهی هفتم «نوبه» بسیار خواهان داشت و او نزدیک بر ۱۳۰ «نوبه» ساخته است.
وی با نگارش کتابهای الادوار٬ رساله الشرفیه٬ رسالة ایقاع٬ فائدة فی العلم الموسیقی و ساختن دو ساز به نامهای «مغنی» و «نُزهه» بیگمان بزرگترین و کارسازترین دانشمند ایرانی در زمینهی خنیا پس از فارابی است.
به همین شوند بزرگان این هنر از وی به نیکی یاد کردهاند. چنانکه قطبالدین شیرازی او را «فرید عصر و وحید دهر، الطف جهان، افضل ایران» نامیده و ابن صیقل ادیب و واژهشناس سده هفتم نیز به وی فرنامهایی(القابی) چون «الصدر الکبیر»، «عالم فاضل» و «علامه» داده و عبدالقادر مراغی هم ارموی را «مولانا صفیالدین عبدالمومن بن فاخر الارموی» خوانده است.
خنیاگری در درازنای تاریخ کارکردی فراتر از یک هنر در زندگی انسانی ایرانی داشته٬ با اندیشه و باور او سخت گره خورده است.
تعزیه و ورزش زورخانهای که ریشه در آیین مهر و سیاوشخوانی ایران باستان دارند٬ نمونههایی از این کارسازی هستند. همچنان که عرفای ایرانی با نواختن بیشتر به خدا نزدیک شده٬ چامههای ایرانی نیز هرگاه با ساز و آواز همراه بود دلنشینتر شد.
شناسهی ملی ایرانی از اندامهایی چون؛ سرزمین٬ تاریخ٬ زبان فارسی٬ دین٬ جشنها٬ استورهها٬ هنر٬ ادبیات و….پدید آمده است. بیگمان خنیای ایرانی٬ برآیند همهی این ویژگیها است که جایگاهی شگرف در ماندگاری و شکوفایی آنها داشته٬ گاه زمینهساز یکپارچگی ملی نیز بوده است. از اینرو فرهنگ ایرانی را باید «موسیقایی» نامید.
تابستان سال ۱۴۰۰ خورشیدی بیگمان در یاد هر ایرانی فرهنگدوست میماند زیرا سرانجام شورای فرهنگ عمومی کشور ششم بهمن روز درگذشت صفیالدین اُرموی را با عنوان آواها و نواها «روز ملی موسیقی» نامگذاری کرد.
امید است این کردار٬ سرآغاز رویکردی تازه و فرخنده برای هازمان(جامعه) خنیاگری ایران باشد تا از سو همبستگی بیشتر آنان را درپی داشته باشد و از سوی دیگر بالندگی خنیای ایرانی را فراهم سازد و همگان بپذیرند که خنیا نه تنها هوسرانی نیست که میتواند پیامآور فرهنگ ایرانی از کران تا کران گیتی باشد.
چنانکه ابنبطوطه جهانگرد مسلمان سدهی هشتم هجری از دریانوردانی یاد میکند که در دریای چین چامههای سعدی را با تنبور میخواندند و از دختران گلفروشی نام میبرد که با نواختن دف و خواندن چکامههای سعدی و مولوی به فروش گل میپرداختند.»
منابع:موسیقی ایران از دوران کهن؛ علی سامینظری به موسیقی؛ روحالله خالقیخنیاگری و موسیقی ایران؛ مری بویسموسیقی دوره ساسانی؛ مهدی برکشلیایران گاهواره دانش و هنر؛ محمدعلی امام شوشتریموسیقی ایرانی؛ مجموعه مقالات؛ هوشنگ استوارتصنیف و سرود؛ ایرج برخوردارراههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلیتاریخ ایران در قرون نخستین اسلامیایران در زمان ساسانیان؛ آرتور کریستینسنتاریخ و تمدن ایلام؛ یوسف مجیدزادهاندیشههای علمی فارابی درباره موسیقی؛مهدی برکشلی
انتهای پیام