امروز: دوشنبه, ۵ خرداد ۱۴۰۴ / قبل از ظهر / | برابر با: الإثنين 29 ذو القعدة 1446 | 2025-05-26
کد خبر: 1595 |
تاریخ انتشار : 15 آبان 1391 - 21:59 | ارسال توسط :
17
1
ارسال به دوستان
پ

نگاهی تحلیلی به نسبت اسلام و غرب حسين كاجي  1. در باب نسبت اسلام و غرب زياد سخن گفته‎اند، اما مفهوم اسلام، مفهوم غرب و تصوری که از نسبت این دو در ذهن متبادر می‎شود،  كمتر بررسي و تحليل شده است. بحث از نسبت اسلام و غرب بايد به توضيح مفاهيم و توصیف‎هايی تحلیلی پرداخت. […]

نگاهی تحلیلی به نسبت اسلام و غرب

حسين كاجي

 1. در باب نسبت اسلام و غرب زياد سخن گفته‎اند، اما مفهوم اسلام، مفهوم غرب و تصوری که از نسبت این دو در ذهن متبادر می‎شود،  كمتر بررسي و تحليل شده است. بحث از نسبت اسلام و غرب بايد به توضيح مفاهيم و توصیف‎هايی تحلیلی پرداخت. باید بدانیم که از اسلام چه معنا و مفهومی در ذهن داریم، غرب را واجد چه ویژگی‎هایی می دانیم و از نسبت میان آن دو چه مراد می کنیم. بدون این مقدمات تحلیلی بحث مفهومی در نسبت اسلام و غرب بی پایه و مبنا خواهد بود. برای شروع از مفهوم اسلام آغاز می کنیم.

2. همة مشکلاتی که در ارائة تعریفی از دین وجود دارد، هنگام ارائة تعریف از اسلام هم سربر می‎آورد. به علاوه ، ابهامات خاص بحث این دین الهی به مسائل قبلی افزون می‎شوند .به نظر ویتگنشتاین وسوسه و رویای تعریف کردن را باید نادیده گرفت، زيرا تعریف ماهیتی دارد، اما آنچه در زبان رخ می دهد تصور داشتن ماهیت را کمرنگ می‎کند. ما با کاربردهای متفاوت زبان در بازی­های زبانی متفاوت روبرو هستیم، بنابراین نمی توان انتظار داشت که واژه‎ای دارای تعریف جامع و مانع باشد. این نظریة ویتگنشتاین البته مناقشات و حرف و حدیث‎های فراوانی را به دنبال خود داشته است اما آنچه در عمل رخ می دهد مؤید نظریة اوست.

بسیاری از دین‎شناسان تصریح کرده‎اند که از رویای ارائة تعریفی از دین دست شسته‎اند، زيرا هر تعریفی از دین حاوي مشخصه‎ای است که اعضای زیادي  از ادیان را  در خود جمع می‎کند. همین مشکلات منطقی، زبانی و مفهومی در قبال ارائة تعریف از دین اسلام هم رخ  می‎دهد. بدین جهت است که پاره‎ای افراد به تبعيت از عارفان در صدد هستند دین را به دو عرصه گوهر و صدف تقسیم کنند و عده‎ای دیگر به تقسیم مشهور شریعت، طریقت و حقیقت متوسل می شوند. تقسیم دین به اعتقادات دینی، آداب دینی و رفتار دینی هم از دیگر تقسیماتی است که برای فهم بهتر دین و رسیدن به تعریفی دقیق از آن ارائه شده است. گاهی هم اسلام به سه بخش کتاب و اعمال حضرت محمد (ص) ، متون و معارفی که در جهان اسلام با پيروي از این کتاب و اعمال به وجود آمده اند (چون فقه و عرفان و فلسفة اسلامی ) و اعمال مسلمانان در طول تاریخ اسلام تقسیم شده است. همة این تقسیمات و به تبع تعریف‎ها البته بخشی از ماهیت و جوهرة اسلام را نشان می‎دهند، اما گرفتار نقص‎هایی هم هستند. به طور مثال تقسیمی که دین را به گوهر و صدف تقسیم می‎کند، برای نشان دادن مرزهای میان گوهر و صدف، پرسش‎های فراوانی را فراروی خود می‎بیند؛ زيرا دین شامل کلیتی است که هرچند بخش‎های مهمي دارد، ولی از این کلیت جدایی ناپذیر است.

از سوی دیگر، اسلامی که با تلفیق شریعت، طریقت و حقیقت مشخص می‎شود، به این پرسش پاسخ نمي‎دهد که اگر شریعت و طریقت هم خود حقیقتی را شامل می‎شوند چه نیازی به اضافه کردن مفهوم حقیقت است. با این­همه ، تعریفی که برای بحث از نسبت اسلام و غرب مناسب به نظر می‎رسد، تعریفی است که اسلام را به سه شق (1) کتاب و اعمال حضرت محمد (ص)، (2) متون و معارفی که در جهان اسلام با پيروي از این کتاب و اعمال به وجود آمده‎اند) چون فقه، عرفان و فلسفة اسلامی ) و(3) اعمال مسلمانان در طول تاریخ اسلام تقسیم می کند. این تعریف یقیناً تعریف جامع و مانعی به حساب نمی‎آید و حاوي ضعف‎هایی هست، اما در میان تعاریف ارائه شده، از صراحت و روشنی مفهومی قابل توجهی برخوردار است که هم بر وقایع تاریخی قابل تطبیق است و هم از سازگاری و انسجام برخوردار است.

 3.  مشکل ارائة تعریفی از غرب هم از مسئلة ارائة تعریف دین و اسلام کمتر نیست. اگر اسلام دین است، غرب نيز تمدن است و تمدن مفهومي چنان کلان و کلی است که با مفاهیم بسیاری ارتباط برقرار می کند. از سویی تمدن غرب با فرهنگ غرب نسبت برقرار می‎کند و از سوی دیگر هویت غربی پرسش‎های فراوانی را در برابر بحث تمدن غربی عرضه می‎کند. تمدن غرب از سویی دیگر واجد و حامل 25 قرن تلاش , حرکت و کوشش است و کسی که خواهان بررسي این مفهوم است نمی تواند و نباید این تاریخ بزرگ و پرحادثه را نادیده بگیرد. همة این نکات دشواری‎های ارائة تعریف از غرب را نیز نشان می‎دهند. این دشواری‎ها هنگامی پررنگ‎تر می‎شوند که بدانیم غرب در قرون پانزدهم و شانزدهم میلادی تجربیات و تحولاتی را تجربه کرده است که آن را به کلی با تاریخ خود متفاوت نموده است. اتفاقاً آنچه در باب غرب گفته می شود در مهم­ترین رویه و مقام، مربوط و منوط به همین دورة 500 ساله است. چرا که در این دوره است که ما شاهد جریانی در تاریخ بشر به نام مدرنیته هستیم که با همة فرهنگ‎ها و تمدن‎های دیگر متفاوت است. بنابراین نمی توان از غرب صحبت کرد و از بحث مدرنیته سخن به میان نیاورد.

مدرنیته روندی در تاریخ تمدن غرب است که با ارزش‎هایی چون تکیه بر عقل برای شناخت آدم و عالم، نقدمحوری جدی، جایگزین کردن تکلیف با حق، تأکید بر حقوق بشر و به وجود آوردن علم جدید شناخته می شود. غربی هم که مدنظر ماست غربی است که به این ویژگی‎ها دامن زده، آن ها را از حالت استثنا خارج کرده و قاعده نموده است. پس غرب مدرن از سویی واجد مبانی و معارفی نظری است و از سوی دیگر با نهادها و اعمالی به خصوص شناخته می‎شود. مبانی معرفتی و نظری غرب البته همان طور که ذکر آن ها رفت، تأكيد و تکیه بر عقل خودمختار , نقاد و توجه زیاد به حق و علم است و نهادهای آن هم از یک­سو به جد بحث تقسیم کار را پذیرفته اند و از سوی دیگر، به نظارت و بازبینی برای پیشرفت امور قایل هستند. در سطح اعمال و کنش‎ها غرب هم مروج کنشی آزاد و خودمختارانه است، هم مروج و مبلغ رقابتی آزاد. غرب بدون این نهادها و همچنین رقابت‎هایی که میان آن ها و افراد صورت می گیرد، غرب نمی شود. به تعبیری دیگر این عدم تعین نهفته در رقابت‎های مغرب زمینیان است که تمدن غرب را به پیش می‎برد. پس در هنگام تأمل بر مفهوم غرب نباید و نمی‎توان این مؤلفه‎ها را نادیده گرفت؛ هرچند که غرب در مهم­ترین و بنیادین ترین رویه گونه­ای تلقی و چشم انداز نسبت به آدم , عالم و زندگی اجتماعی است که یک کلیت را تشکیل می‎دهد و این کلیت البته مروج ارزش‎هایی گوناگون است که به پاره­ای از آن ها اشاره شد.

با این همه ، غرب و مدرنیته تاریخی 500 ساله را پشت سر گذشته اند و در باب این تاریخ بزرگ نمی‎توان به احکامی کلی و کلان بسنده کرد. به تعبیر دیگر ، ما با منظومه‎ای بس متنوع روبروییم و این تنوع تا بدان اندازه است که پاره­ای از متفکران و پژوهشگران که در باب مبانی غرب و مدرنیته سخن می‎گویند معتقدند اگر یک ویژگی باشد که در غرب  قاعده است، همین تنوع است که فرهنگ منحصر به فردي را به وجود آورده است. به همین جهت است که بیش از یک قرن است با راهبری یکی از هوشمندترین اذهان جهان یعنی نیچه جریانی به وجود آمده است که علیه پاره‎ای از معروف‎ترین مدعیات مدرنیته قدعلم کرده است . این جریان که به پسامدرن معروف است معتقد است مدرنیته در مدعیات کلان و خرد خویش برای نجات انسان و ترقی دادن به وی به جد ناتوان و کم توان است. این جریان البته در دل خود مدرنیته و تمدن غرب و به تبع از آن عقل نقاد غرب به وجود آمده است. هنگام سخن گفتن از غرب، تمدن غربی و مدرنیته این سطوح را نباید مغفول گذاشت. اما در این مقال آنچه از غرب مدنظر ماست اولاً مبانی معرفتی و ارزش‎های غربی است، ثانیاً به نهادهای غربی توجه داریم و ثالثاً اعمال مغرب زمین را در تیررس توجه خود قرار می دهیم.

4. هنگام بحث از نسبت اسلام و غرب، توجه و تأکید بر همة این سطوح لازم و ضروری است. یعنی فی‎المثل می توان از جوهر اسلام و غرب پرسید و نسبت این دو حوزه را مدنظر قرار داد و هرچند در این نسبت سنجی یکی دین و دیگری تمدن است، دربارة تعارضات و توافقات آن ها پرسيد. از سوی دیگر می‎توان فی‎المثل شریعت را با حقوق غربیان مقایسه کرد، یا عرفان موجود در دو تمدن اسلامی و غربی را بررسی كرد. اما در کنار این مقایسه‎های لازم، توجه به اعمال غربیان و مسلمانان، معارف غربیان و معارف موجود در تمدن , فرهنگ اسلامی و مبانی نظری این دو تمدن و فرهنگ بسی ضروری می نماید.

آن جا که از اسلام، به تمدن اسلامی توجه مي‌كنيم، این تمدن در تاریخ خود بارها با تمدن غربی در ارتباط بوده است. این ارتباط البته در پاره­ای از مواقع رویة خشن و تند خود را شاهد بوده اما همچنین نخبگان این دو فرهنگ بارها و بارها در ارتباط و تبادل معرفت بوده‎اند. اگر از  تأثیر فیلسوفان و متفکران اسلامی بر شکل گیری تمدن غرب سخن بگوییم یا تأثیر کنونی غرب را بر ساختار سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی کشورهای مسلمان پررنگ کنیم، سخنانی بدیهی و عینی را ابراز کرده‎ایم؛ اما در این میان می‎توان تأکید کرد که این دو تمدن همیشه و همه جا با یکدیگر تعامل داشته‎اند. بدین جهت با وجود پاره‎ای تعارضات که در رفتارهای غربیان و مسلمانان در جهان کنونی حس می‎شود و همچنين پاره­ای ناهمگونی­ها که در نوع نگاه مغرب زمینیان و مسلمانان نسبت به مضامین و موضوعات گوناگون ديده مي‌شود، می‎توان مهم‎ترین و اصلی‎ترین تعارض این دو فرهنگ را در مبانی نظری این دو فرهنگ و تمدن یا به عبارت دیگر میان یک دین به نام اسلام و یک تمدن به اسم غرب دانست.

به تعبیر دیگر، هر تعارضی که در عمل مسلمانان با نهادها و کنش‎های غربی به وجود می‎آید و هر ناسازگاری  که میان معارف گوناگون اسلامی و غربی موجود است، ناشی از ناسازگاری است که در مبانی نظری و تئوریک وجود دارد. ما با دو گفتمان و اپیستمه روبرو هستیم که در یکی اخلاق و اعتقادات دینی نمود و بروز دارد و در دیگری اخلاق دنیوی و دنیاگرایی پررنگ است. این دو نظام و گستره البته به جد از یکدیگر متمایز هستند. هر صحبتی هم که در باب نسبت این دو نظام می شود باید مدنظر داشته باشد که قصد آن نیست که با سنجه ها و معیارهای یک گفتمان و نظام به بررسی نظامی دیگر بنشینیم چرا که این دو نظام تا حدی قیاس ناپذیرند.

سخن بر سر این است که فضایی به وجود آوریم که این دو نظام با یکدیگر مکالمه و گفتگویی بهینه برقرار کنند. به تعبیر دیگر نسبت میان اسلام و غرب هم اکنون به عنوان يک ضرروت مطرح است. در این باب البته مناقشات و ابهام‎های زیادی وجود دارد، اما در این نکته نمی‎توان تردید كرد که آرامش و صلح خبر بشری از مکالمه میان این دو فرهنگ می‎گذرد. به نظر می‎رسد هنگام مکالمة این دو فرهنگ بیش و پیش از آن كه  پای مباحث نظری – فکری  – عقیدتی به میان بیاید به هنجارهایی اخلاقی هم نیازمند است. به این معنا که متولیان و حاملان فرهنگ اسلامی از یک سو و حاملان فرهنگ غربی از سوی دیگر باید بپذیرند که جز شنیدن دقیق صحبت‎های طرف مقابل برای نزدیک شدن اذهان، راه ديگري وجود ندارد. باید سخن‎ها را به دقت شنید و آنگاه دست به گزینش برد. اسلام دین کاملی است و ما به عنوان مسلمانان با توجه به محدودیت‎های ذاتی و تبعی‎مان ناقص به شمار می رویم و به همة رویکردها از جمله رویکردهای ژرف و شگرف غربیان در همة عرصه‎ها و گستره‎ها نیاز داریم. نمی‎توان مدعاي دسترسی به حقیقت مطلق را داشت و خود را حق مجسم و مجسمة حق پنداشت و در عین حال به گفتگویی عمیق و سازنده مبادرت کرد.

با این همه، نمی توان نادیده گرفت که این دو فرهنگ در بسياری از مؤلفه های مهم با یکدیگر تفاوت دارند. این نکته‎ای است که نه تنها نخبگان و متفکران اسلامی که پاره­ای از ژرف‎ترین متفکران غربی نیز بدان اشارت داشته اند. قرن هجدهم و نوزدهم البته قرونی هستند که در آن ها تصور می‎شد غرب تنها فرهنگ معتبر موجود در جهان است و همة فرهنگ‎های دیگر فرهنگ‎های تبعی این فرهنگ فربه به حساب می آیند . با این تصور البته جا و مجالی برای گفتگوی میان غرب و تمدن‎های دیگر و از جملة آن ها تمدن اسلامی موجود نبود. رویکرد شرق شناسانه و دیگرشناسانة فرهنگ غرب نسبت به فرهنگ‎های دیگر – که ادوارد سعید در کتاب مهم خود «شرق­شناسی» آن را بسط داده است – به وفور و به وضوح  نشانگر  این رویکرد تمدن غرب به تمدنهای دیگر است.  اما این تلقی و رویکرد هم­اکنون رنگ باخته است و مغرب زمینیان پی برده اند که نه تمدن آن ها آنچنان که می‎پنداشتند جهان‎شمول و پرجلوه است و نه دیگر تمدن‎ها از معارف و منابع جدی خالی و عاری. این تفطن و توجه البته با مدد جستن از پاره‎ای از متفکران پسامدرن و سنت گرایان برای غربیان به وجود آمده است. آن ها پی برده‎اند بسی نکات نیکو و ناب در فرهنگ‎های دیگر موجودند که اتفاقاً بشر جدید بدان‎ها بسیار نیازمند است. این منظومه البته می‎تواند گفتگویی را میان اسلام و غرب به وجود آورد. چرا که یکی از طرف‎های آن ( غرب) که زمانی داعیة استقلال و استغنا از هر­کس و هر چیز را داشت هم اکنون متواضعانه تر به دنیای اطراف خویش نظر می‎کند. نه تصور پیشین غربیان نسبت به دیگر تمدن‎ها و نه نگاه پاره­ای از اسلام گرایان که خود را از هر­گونه نگاه جدیدی بی نیاز حس می کنند قادر نیست در این زمینه رهگشا باشد. با این تلقی است که ما گفتگوی اسلام و غر ب را به عنوان یک ضرورت مطرح کردیم و در این راستا البته بیش و پیش از هر کس و فرهنگی این دو تمدن هستند که باید ضرورت گفتگو را حس کنند.

منبع خبر ( ) است و صلح خبر | پایگاه اخبار صلح ایران در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. چنانچه محتوا را شایسته تذکر میدانید، خواهشمند است کد خبر را به شماره 300078  پیامک بفرمایید.
لینک کوتاه خبر:
×
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسطصلح خبر | پایگاه اخبار صلح ایران در وب سایت منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
  • لطفا از تایپ فینگلیش بپرهیزید. در غیر اینصورت دیدگاه شما منتشر نخواهد شد.
  • نظرات و تجربیات شما

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

    نظرتان را بیان کنید

    تعداد نظرات منتشر شده: 17
    1. نویسنده :میهن.پرست

      تلاشتان قابل تقدیر و سپاس است. اما جای کار زیادی دارد.

    1. نویسنده :محمد

      سایت پارسی وی اگه همین طور ادامه بده خیلی موفق خواهد بود.

    1. نویسنده :soltan-sina

      مطالب اندیشه خوبه…موفق باشید

    1. نویسنده :mahyar.moazzen

      مطلب خوبی بود. عکسای بازیگران را بیشتر کنید.

    1. نویسنده :محسن

      مطالب خوبی دارید. ان شاء الله همین سیاست کاری را ادامه دهید.

    1. نویسنده :sani

      آقای صبای عزیز سایت خوبی دارید. موفق باشید.

    1. نویسنده :باران.همیشگی

      مطالب قشنگیه

    1. نویسنده :آزاد

      انسان موفق همیشه پیش از دیگران قدم برمیدارد و خطرات را به جان میخرد موفق باشید

    1. نویسنده :تسنیم

      نگاهی تحلیلی به نسبت اسلام و غرب بخش گالری هنرمندان را نیز کاملتر کنید.

    1. نویسنده :پریناز

      مطلبه خوبیه.از کتاب های سایت خیلی استفاده کردیم خصوصا کتابهای نایابی که قرار داده اید.

    1. نویسنده :تیم.تپل

      نگاهی تحلیلی به نسبت اسلام و غرب بخش گالری هنرمندان را نیز کاملتر کنید.

    1. نویسنده :محمد.شیرزادی

      از زحماتی که می کشید ممنون ><

    1. نویسنده :زن

      آقای صبای عزیز سایت خوبی دارید. موفق باشید.

    1. نویسنده :tehrani

      خوب بود. قسمت های طنز و سرگرمی را بیشتر کنید.

    1. نویسنده :حمید

      تمام مطالب اندیشه را خوندم برام مفید بود و جالب.

    1. نویسنده :ترنم.آسمانی

      اگر اخبار متنوع تر شود بهتر میشود. امیداورم موفق باشین.

    1. نویسنده :پارسی.دوست

      سایت خوبی دارید. مخصوصا نوشته نگاهی تحلیلی به نسبت اسلام و غرب جالب بود.