امروز: دوشنبه, ۱۹ خرداد ۱۴۰۴ / قبل از ظهر / | برابر با: الإثنين 13 ذو الحجة 1446 | 2025-06-09
کد خبر: 57316 |
تاریخ انتشار : 20 مهر 1392 - 9:36 | ارسال توسط :
0
2
ارسال به دوستان
پ

پارسی وی: رازی که فاطمه را در قعر چاه زنده نگه داشت از مجله پارسی وی: قانون در مطلبی به قلم سرهنگ حسین حسین زاده، جانشین فرمانده انتظامی اصفهان می‌نویسد: عصر یک روز گرم تابستانی بود که در دفترم نشسته بودم و دلم نمی‌خواست به‌جز خانواده‌ام به چیز دیگری فکر کنم که سرباز وظیفه آمد و […]

پارسی وی:

رازی که فاطمه را در قعر چاه زنده نگه داشت از مجله پارسی وی:

قانون در مطلبی به قلم سرهنگ حسین حسین زاده، جانشین فرمانده انتظامی اصفهان می‌نویسد:

عصر یک روز گرم تابستانی بود که در دفترم نشسته بودم و دلم نمی‌خواست به‌جز خانواده‌ام به چیز دیگری فکر کنم که سرباز وظیفه آمد و گفت دو نفر با شما کار دارند. آقا و خانمی وارد اتاق من شدند و خانم که به شدت گریه می‌کرد از گم شدن فرزندش می‌گفت.

 

او گفت: امروز صبح به همراه پدر، مادر، برادر و دختر کوچکم فاطمه که شش سال دارد به امام زاده آقا علی عباس رفته بودیم. من از پدر فاطمه جدا شده بودم زیرا او اعتیاد شدید داشت.

حدود ساعت 11 او را دیدم که در حال بازی کردن با فاطمه است و با این اطمینان خاطر که به او آسیبی نخواهد زد اجازه دادم کمی با دخترش تنها باشد. اما کمی که گذشت نه از فاطمه خبری بود و نه از پدرش.

 

او گفت با توجه به شناختی که از این مرد دارم می‌دانم او اعتیاد شدید به حشیش دارد و در صورت مصرف این ماده مخدر رفتاری غیر عادی خواهد داشت. با توجه به تمام مستندات 2 نفر از مأموران را به محل سکونت حسین که پدر فاطمه بود فرستادم و او را بازداشت کردیم. از او درباره فاطمه پرسیدم اما او در هر بازجویی چیزی می‌گفت و هیچ کدام از حرف‌هایش صحیح نبود.

 

مثلاً یک بار گفت فاطمه را به مبلغ یک میلیون و چهارصد هزار تومان به یک خانواده قمی فروخته اما کمی بعد متوجه شدیم که این ادعا درست نیست و او این کار را انجام نداده است.

بالاخره این مرد لب به اعتراف گشود و گفت دخترش را در داخل چاهی در بیابان‌های اطراف آران و بیدگل انداخته است.

 

این را که شنیدم دیگر مطمئن شدم فاطمه را زنده پیدا نخواهیم کرد. از طرفی هم مطمئن نبودم که این مرد راست بگوید. در گرمای 49 درجه تمام قنات‌ها و چاه‌های آن محدوده را گشتیم و سرانجام در کمال ناباوری در عصر روز ششم در حالی که آفتاب غروب می‌کرد فاطمه صحیح و سالم از چاه بیرون آمد بی آنکه حتی خراشی به صورتش افتاده باشد.

حیرت ما آنجا بود که وقتی از او پرسیدیم آیا در این چند روز تنها اینجا نترسیدی گفت: من تنها نبودم آن پایین یک نور سبز و یک بچه کنارم بود. با هم بازی می‌کردیم و چون او بود نترسیدم. /قانون

منبع خبر ( ) است و صلح خبر | پایگاه اخبار صلح ایران در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. چنانچه محتوا را شایسته تذکر میدانید، خواهشمند است کد خبر را به شماره 300078  پیامک بفرمایید.
    برچسب ها:
لینک کوتاه خبر:
×
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسطصلح خبر | پایگاه اخبار صلح ایران در وب سایت منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
  • لطفا از تایپ فینگلیش بپرهیزید. در غیر اینصورت دیدگاه شما منتشر نخواهد شد.
  • نظرات و تجربیات شما

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

    نظرتان را بیان کنید