امروز: یکشنبه, ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ / قبل از ظهر / | برابر با: الأحد 20 شوال 1445 | 2024-04-28
لیست خبرهای برچسب : خيال

داستان کوتاه ماهی سیاه کوچولو صمد بهرنگی بخش1

داستان کوتاه ماهی سیاه کوچولو صمد بهرنگی بخش1 ماهي سياه کوچولو شب چله بود. ته دريا ماهي پير دوازده هزار تا از بچه ها و نوه هايش را دور خودش جمع کرده بود و براي آنها قصه مي گفت: «يکي بود يکي نبود. يک ماهي سياه کوچولو بود كه با مادرش در جويباري زندگي مي […]

ارسال توسط :

کتاب داستان‌های زنان شوهر آمریکایی جلال آل احمد

عنوان کتاب : داستان‌های زنان نویسنده : جلال آل احمد شوهر آمريکايی «…ودکا؟نه.متشکرم.تحمل ودکا را ندارم.اگر ويسکی باشد حرفی.فقط يک ته گيلاس قربان دستتان.نه.تحمل آب را هم ندارم.سودا داريد؟حيف.آخر اخلاق

ارسال توسط :

داستان کوتاه مدیر مدرسه جلال آل احمد

عنوان کتاب : مدير مدرسه نويسنده : جلال آل احمد

ارسال توسط :

کتاب داستان‌های زنان زن زیادی جلال آل احمد

عنوان کتاب : داستان‌های زنان نویسنده : جلال آل احمد زن زيادی …من ديگه چه طور می توانستم توی خانه پدرم بمانم ؟اصلا ديگر توی آن خانه که  بودم انگار ديوارهايش را روی قلبم گذاشته اند.همين پريروز اين اتفاق افتاد .ولی

ارسال توسط :

کتاب داستان‌های زنان خانم نزهت الدوله جلال آل احمد

عنوان کتاب : داستان‌های زنان نویسنده : جلال آل احمد خانم نزهت الدوله خانم نزهت الدوله گرچه تا به حال سه تا شوهر کرده و شش بار زاييده و دوتا از دخترهايش هم به خانه داماد فرستاده شده اند ، و حالا ديگر برای خودش مادربزرگ شده است ، باز هم عقيده دارد

ارسال توسط :

کتاب داستان‌های زنان سمنوپزان جلال آل احمد

عنوان کتاب : داستان‌های زنان نویسنده : جلال آل احمد سمنو پزان  دود همه حياط را گرفته بود و جنجال و بيابرو بيش از همه سال بود.زن ها ناهارشان را سرپا خورده بودند و هرچه کرده بودند ، نتوانسته بودند بچه ها را

ارسال توسط :

کتاب داستان های زنان گناه جلال آل احمد

عنوان کتاب : داستان های زنان نويسنده : جلال آل احمد گناه شب روضه هفتگی مان بود.و من تا پشت بام خانه را آب و جارو کردم و رخت خواب ها را انداختم ، هوا تاريک شده بود.و مستعمعين روضه آمده بودند.

ارسال توسط :

کتاب داستان های زنان لاک صورتی جلال آل احمد

عنوان کتاب : داستان های زنان نويسنده : جلال آل احمد لاک صورتی         بيش از سه روز نتوانستند امام زاده قاسم بمانند.         هاجر صبح روز چهارم ، دوباره بغچه خود را بست، و گيوه نوی را که وقتی می خواستند به اين ييلاق سه روزه بيآيند ، به چهار تومان و نيم از […]

ارسال توسط :

کتاب داستان های زنان بچه مردم جلال آل احمد

عنوان کتاب : داستان های زنان نويسنده : جلال آل احمد بچه مردم خوب من چه می توانستم بکنم ؟ شوهرم حاضر نبود مرا با بچه نگه دارد.بچه که مال خودش نبود . مال شوهر قبلی ام بود ، که طلاقم داده بود، و حاضر هم نشده بود بچه را بگيرد.

ارسال توسط :

کتاب داستان های زنان گنج جلال آل احمد

عنوان کتاب : داستان های زنان نويسنده : جلال آل احمد   گنج «ننه جون شما هيچ کدوم يادتون نميآدش . منو تازه دو سه سال بود به خونه شوور فرستاده بودن. حاج اصغرمو تازه از شير گرفته بودم و رقيه رو آبستن بودم …»

ارسال توسط :