در روزگاری که رسانهها همزمان ابزار قدرت و آئینهای از حقیقتاند، دکتر محمدمهدی فرقانی با صراحت میگوید روزنامهنگاری هرگز از سیاست جدا نیست اما روزنامهنگار باید مستقل و بیطرف بماند؛ نمایندهای از مخاطب که واقعیت را «آنگونه که هست» روایت میکند نه آنگونه که قدرت یا گرایشهای شخصی میپسندند. او با حضور در صلح خبر […]
در روزگاری که رسانهها همزمان ابزار قدرت و آئینهای از حقیقتاند، دکتر محمدمهدی فرقانی با صراحت میگوید روزنامهنگاری هرگز از سیاست جدا نیست اما روزنامهنگار باید مستقل و بیطرف بماند؛ نمایندهای از مخاطب که واقعیت را «آنگونه که هست» روایت میکند نه آنگونه که قدرت یا گرایشهای شخصی میپسندند.
او با حضور در صلح خبر به نقل از ایسنا طی مصاحبهای، از مرجعیت رسانه، اعتماد مخاطب و نقش حیاتی جامعه مدنی در کنار رسانههای مستقل سخن میگوید و نشان میدهد که چگونه نقد و نظارت درست میتواند هم دولت و هم مردم را به نفع حقیقت هدایت کند.
محمدمهدی فرقانی ـ استاد باسابقه ارتباطات و روزنامهنگاری ـ در این مصاحبه به بررسی نقش روزنامهنگاری حرفهای در جامعه میپردازد و تفاوت میان روزنامهنگار مستقل و روزنامهنگار وابسته به جریانهای سیاسی را توضیح میدهد.
او با اشاره به مفهوم مرجعیت رسانه و اعتماد مخاطب، اهمیت گزارش واقعیت «آنگونه که هست» را در شرایط پیچیده رسانهای امروز مورد تأکید قرار میدهد. نقش جامعه مدنی و فضای گفتوگومند در تسهیل تعامل میان مردم و قدرت و محدودیتها و چالشهای ناشی از کنترل و سانسور در دنیای رسانهای مدرن، از دیگر محورهای بحث اوست.
در گفتوگو با صلح خبر به نقل از ایسنا، دکتر فرقانی نشان میدهد که چگونه رسانههای مستقل میتوانند ضمن حفظ اعتبار و اعتماد مخاطب، هم به منافع عمومی خدمت کنند و هم مسیر درست را برای قدرت سیاسی هموار سازند.
آنچه در ادامه میخوانید مشروح بخش دوم این گفتوگوست که با موضوع وضعیت رسانهها در ایران پس از گفتوگوی نخست با تمرکز بر تاریخچه شفاهی زندگی شخصی و حرفهای محمد مهدی فرقانی، منتشر میشود.
صلح خبر به نقل از ایسنا: در یک مراسم، جملهای از آقای احمد مسجدجامعی در توصیف شما خواندم مبنی بر اینکه «شما فردی سیاسی نبودید و تلفیق سیاست و رسانه را هرگز برنتابیدید و آن را در کارتان دخالت ندادید.» با این حال، رسانه بهعنوان رکن چهارم دموکراسی وظیفه دارد در خدمت مردم باشد و بر عملکرد قدرت نظارت کند. از این منظر، ظاهراً میان پرهیز از سیاسیبودن و انجام این نقش نظارتی نوعی تناقض دیده میشود. شما این نسبت را چگونه تعریف میکنید؟ و آیا معتقدید رویکرد شما شکل دیگری از استقلال حرفهای و پایبندی به مسئولیت رسانه در برابر مردم بوده است؟»
دکتر محمدمهدی فرقانی: نخست باید تأکید کنم که روزنامهنگاری را به هیچوجه نمیتوان از امر سیاست منفک کرد. ذات حرفه روزنامهنگاری، برخلاف تصور برخی که ممکن است خود را غیرسیاسی بدانند، امری سیاسی است. چرا؟ چون روزنامهنگاری بهطور بنیادین با قدرت سیاسی سروکار دارد. اگر قرار است نقد و نظارت بر قدرت و بر فرایندهای سیاسی و اجتماعی یکی از کارکردهای اصلی روزنامهنگار یا روزنامهنگاری باشد، این حرفه خواه ناخواه به سیاست پهلو میزند و ناگزیر در تعامل مداوم با آن قرار دارد؛ به بیان روشن، همیشه «موی دماغ سیاست» است.
صلح خبر به نقل از ایسنا: در اینجا لازم است پرانتزی باز کنم: قطعا اینکه روزنامهنگاری به خودی خود امری سیاسی تلقی شود، کاملاً متفاوت است با اینکه روزنامهنگار فردی سیاسی باشد؛ بنابراین روزنامهنگاری حرفهای ایجاب میکند که فرد، با داشتن درک و شناخت سیاسی، واقعیتها را بیطرفانه گزارش کند و اجازه ندهد گرایشها و منافع شخصی یا حزبی، روایت اخبار و رویدادها را تحت تأثیر قرار دهد.
ـ دقیقا همین طور است. اینکه امر روزنامهنگاری سیاسی است، کاملاً درست است؛ اما این به آن معنا نیست که روزنامهنگار الزاماً فردی سیاسی، به معنای وابستگی حزبی یا جناحی باشد. منظور من این است که روزنامهنگار باید شناخت سیاسی داشته باشد، درک سیاسی داشته باشد، ساختار قدرت را بشناسد و منظومات توسعه اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جامعه خود را بهخوبی بداند. اگر این شناختها را داشته باشد، طبعاً نمیتواند فردی «غیرسیاسی» تلقی شود.
جمعبندی سخنم این است که روزنامهنگار نباید فردی وابسته به بلوکهای سیاسی یا جریانهای حزبی باشد که بخواهد در جهت منافع گروهی، حزبی یا جناحی خود فعالیت رسانهای کند. البته ممکن است علایق سیاسی شخصی داشته باشد، اما باید آنها را تا حد امکان از روزنامهنگاری حرفهای منفک کند. این یعنی چه؟ یعنی بتواند واقعیت را بیطرفانه ببیند، کشف کند، درک کند، تحلیل و تفسیر کند و تحتتأثیر منافع باندی، جناحی، گروهی یا حزبی به وقایع، رویدادها، دیدگاهها یا افراد جهت ندهد.
متأسفانه ما در بسیاری از موارد افراد یا جریانها را به شکل سیاه و سفید تصویر میکنیم. این رفتار برخاسته از ارزشهای حرفه روزنامهنگاری نیست بلکه ناشی از گرایشهای فردی، حزبی یا سیاسی روزنامهنگار خاص است. در حالیکه هیچ مخاطبی روزنامه را نمیخواند تا ببیند روزنامهنگارِ وابسته به یک جناح سیاسی چگونه نگاه میکند. اگر کسی بخواهد چنین نگاهی را ببیند، به سراغ روزنامه همان گروه یا حزب میرود.
اما اگر من ادعا کنم که یک روزنامه یا نشریه حرفهای و بیطرف هستم، این بیطرفی به معنای بیخاصیت بودن یا بیموضع بودن نیست؛ بلکه به معنای جانبداری نکردن از یک وجه محدود حقیقت و تلاش برای بازنمایی تمامیت واقعیت برای مخاطب است تا او بتواند ارزیابی، داوری و تصمیمگیری عقلانی داشته باشد.
بنابراین باز هم تأکید میکنم، اگر کسی در یک روزنامه حزبی کار میکند، نمیتواند ادعای بیطرفی داشته باشد و اگر در روزنامهای که عنوان «ملی» یا «بیطرف» دارد کار میکند، نمیتواند فعالیت حزبی و جناحی انجام دهد. متأسفانه در کشور ما، این دو حوزه بسیار با هم خلط شدهاند.
اما اگر من ادعا کنم که یک روزنامه یا نشریه حرفهای و بیطرف هستم، این بیطرفی به معنای بیخاصیت بودن یا بیموضع بودن نیست؛ بلکه به معنای جانبداری نکردن از یک وجه محدود حقیقت و تلاش برای بازنمایی تمامیت واقعیت برای مخاطب است تا او بتواند ارزیابی، داوری و تصمیمگیری عقلانی داشته باشد
صلح خبر به نقل از ایسنا: اینکه شما بر بحث بیطرفی رسانه و روزنامهنگار تأکید دارید، نکته مهمی است. اما اگر به نظریه استوارت هال در حوزه بازنمایی برسیم، جایی که میگوید هر فرد جهان را از منظر و چهارچوب ذهنی خود بازنمایی میکند و به تعبیری «هر کسی از ظن خود شد یار من»، در اینجا این پرسش پیش میآید که آیا با تکثر رسانهها میتوان به واقعیت و آن عینیتگرایی مطلوب دست یافت یا خیر؟ آیا مجموعهای از چشماندازهای متفاوت میتواند ما را به درکی نزدیکتر از حقیقت برساند؟
ـ سوال خوبی پرسیدید. ببینید، باید یک اصل کلی را بپذیریم: زمانی که از عینگرایی یا واقعگرایی سخن میگوییم، باید بدانیم که در عمل، هیچ «عینیتِ محضی» وجود ندارد. هیچکس نمیتواند ادعا کند آنچه میگوید یا نشان میدهد یا بازمینماید، نماینده تام و تمام حقیقت است. کاملاً طبیعی است که بازنمایی واقعیت تحتتأثیر علایق، سلیقهها، منافع، وضعیت روانی، روابط فردی و بسیاری عوامل دیگر قرار بگیرد و رنگ و بوی شخصی روایتگر را به خود بگیرد. به همین دلیل است که تحلیلگران گفتمانی میگویند: «هیچ متنی نیست که ردپای خالق خود را در درون خود نداشته باشد.»
در روزنامهنگاری نیز نمیتوان این تأثیرپذیری را بهطور کامل حذف کرد. اما باید توجه کنیم که از یک حرفه سخن میگوییم نه یک کار ذوقی، فردی یا سلیقهای. روزنامهنگاری حرفهای مانند هر حرفه تخصصی دیگر، استاندارد، چارچوب و اخلاق حرفهای دارد. مثلاً در پزشکی، اصل بر این است که پزشک نباید به رنگ پوست، گرایش سیاسی یا علایق بیمار نگاه کند. او باید متعهد باشد که بیمار را درمان کند، حتی اگر آن بیمار یک قاتل زنجیرهای باشد؛ زیرا طبق سوگند حرفهای، وظیفهاش نجات جان انسانها و بهبود کیفیت زندگی آنان است.
در روزنامهنگاری حرفهای نیز همینگونه است. تفاوت روزنامهنگاری حرفهای با روزنامهنگاری مسلکی، حزبی یا سیاسی دقیقاً در همینجاست. روزنامهنگار حرفهای باید توانایی این را داشته باشد که حداقل ممکن را از علایق، گرایشها و عقاید شخصی خود در روایت واقعیت دخالت دهد. حتی در تعریف خبر نیز میدانیم که «واقعیت محض» وجود ندارد؛ آنچه داریم «روایت واقعیت» است و روایت خواهناخواه متأثر از نگاه روایتگر است.
اما در روزنامهنگاری حرفهای، تلاش بر این است که این تأثیرپذیری به حداقل برسد. یعنی اگر فرد دیگری نیز به همان رویداد نگاه کند، عناصر اصلیای که من دیدهام، او هم بتواند در روایت خود ببیند. اختلاف در جزئیات یا فرعیات طبیعی است اما شاکله واقعیت باید مشترک باشد. این همان خدمتی است که روزنامهنگار به مخاطب ارائه میدهد؛ زیرا او نماینده مخاطب است در جایی که مخاطب امکان حضور مستقیم ندارد. بنابراین وظیفه دارد واقعیت را تا حد امکان «آنگونه که هست» روایت کند.
باز هم تأکید میکنم که عینیت نسبی است اما درصد این عینیت باید تا حد بسیار بالایی حفظ شود. واقعیت باید تا حد امکان «آنگونه که هست» در اختیار مخاطب قرار گیرد تا او بتواند به روایت من اعتماد کند، آن را بپذیرد و درونی کند؛ بهگونهای که تصور کند اگر خود نیز در صحنه رویداد حضور داشت، همین واقعیت یا همین خبر را میدید. در اینجا مفهوم «مرجعیت رسانه» مطرح میشود. فاصله میان رویدادِ واقعشده و گزارش یا روایت آن رویداد باید به حداقل ممکن برسد. ادعا نمیکنم که میتوان این دو را کاملاً منطبق کرد اما میتوان این فاصله را به حداقل رساند. همانطور که میشود این فاصله را به نهایتی رساند که حتی به تحریف واقعیت منجر شود و روایت را مطابق میل خود به مخاطب منتقل کرد.
صلح خبر به نقل از ایسنا: در همین نقطه است که مسئله «مرجعیت رسانه» و «اعتماد مخاطب» اهمیت ویژهای پیدا میکند. مرجعیت رسانه به معنای باورپذیری و اعتبار یک رسانه نزد مخاطبان؛ بهگونهای که مردم بتوانند به روایتها و گزارشهای آن اعتماد کنند و تصمیمگیریهای آگاهانه داشته باشند. این مسئله امروزه در رسانههای کشور با چالش جدی مواجه است. وقتی رسانه نتواند اعتماد مخاطب را جلب کند یا اطلاعات نادرست یا جانبدارانه منتقل کند، پایگاه مردمی خود را از دست میدهد و اعتبارش آسیب میبیند. بنابراین حفظ مرجعیت رسانه و جلب اعتماد مخاطب، از ضروریات اساسی حرفه روزنامهنگاری است و نقش مهمی در توازن قدرت و کارکرد رسانه به عنوان رکن چهارم دموکراسی ایفا میکند. با توجه به نقش قدرت و رسانه در شکلدهی افکار عمومی، اهمیت مرجعیت رسانه و اعتماد مخاطب از نگاه شما چگونه است و وضعیت فعلی رسانهها در کشور ما در این زمینه چگونه ارزیابی میشود؟
ـ مرجعیت چگونه بهدست میآید؟ حتی در جامعه، نه فقط در عرصه رسانه ـ مرجعیت روشنفکران، نخبگان و رهبران فکری ـ چگونه شکل میگیرد؟ این مرجعیت در کوتاهمدت حاصل نمیشود؛ بلکه در طول زمان، در کوران حوادث و رویدادها و بهویژه در «آزمونها» شکل میگیرد. بسیاری از انسانها در شرایط عادی مشابه بهنظر میرسند اما پای آزمون که به میان میآید، مشخص میشود چه کسانی واقعاً بر ارزشهای انسانی ایستادگی دارند، چه کسانی حاضرند کمک کنند حتی اگر به ضررشان باشد و چه کسانی صرفاً به منافع شخصی میاندیشند.
مرجعیت بهتدریج و بر اساس عملکرد شکل میگیرد. این یعنی چه؟ یعنی مخاطب در طول زمان و بر پایه تجربه دریافته باشد که این روزنامه یا این رسانه «صادقترین راوی حقیقت» است؛ تحریف نمیکند، دروغ نمیگوید و اگر اشتباه کند، سریعاً آن را اصلاح و حتی عذرخواهی میکند. این در حالی است که در رسانههای ما، چنین رفتاری چندان معمول نیست. برخی رسانهها تصور میکنند اصلاح اشتباه یا عذرخواهی، موجب تضعیف آنهاست؛ درحالیکه درست برعکس است. اشتباه رسانه هیچگاه پنهان نمیماند، بهویژه در فضای رسانهای امروز که ما در آن غوطهوریم، در هوایش تنفس میکنیم و در آن شناوریم. چگونه میتوان تصور کرد که اگر رسانهای خلاف حقیقت بنویسد، این موضوع قابل پنهانسازی، انکار یا کتمان باشد؟ این اتفاق هرگز رخ نمیدهد.
دلیل آن چیست؟ این است که اعتبار و آبروی رسانه نزد مخاطب آسیب میبیند. بنابراین، باز هم تأکید میکنم که مرجعیت رسانه بهتدریج و بر اساس عملکرد، باورپذیری، صداقت و مردمیبودن آن شکل میگیرد؛ زمانی که مخاطب بتواند به سلامت و درستی آن اعتماد کند.
اما در نقطه مقابل، مرجعیت میتواند یکشبه از دست برود. اگر مردم جایی ببینند که روزنامهنگار از مسیر حقیقت منحرف شده، دروغی را بهعنوان حقیقت منتقل کرده، دستکاری در واقعیت انجام داده یا بهنفع امری غیرحق جانبداری کرده است، سرمایه اعتماد مخاطب از میان میرود و این سرمایه مهمترین دارایی رسانه است.
این تصور که «ما فقط مأمور تولید محتوا هستیم و اینکه چند نفر آن را میبیند یا میپذیرد به ما مربوط نیست»، کاملاً نادرست است. رسالت روزنامهنگار و هر نوع رسانهای چنین نیست. هر رسانه فقط به میزان اعتبارش نزد مخاطبان ارزشمند و اثرگذار است. اگر این اعتبار از میان برود، تأثیرگذاری نیز از دست میرود؛ و در نتیجه بودن یا نبودن آن رسانه تفاوتی نخواهد داشت. چنین بودنی تنها نوعی اتلاف است و بس.
اشتباه رسانه هیچگاه پنهان نمیماند، بهویژه در فضای رسانهای امروز که ما در آن غوطهوریم، در هوایش تنفس میکنیم و در آن شناوریم. چگونه میتوان تصور کرد که اگر رسانهای خلاف حقیقت بنویسد، این موضوع قابل پنهانسازی، انکار یا کتمان باشد؟ این اتفاق هرگز رخ نمیدهد
صلح خبر به نقل از ایسنا: اگر بخواهیم به نقطه بالاتر هرم یعنی «قدرت» برسیم، باید گفت که با نیمنگاهی به هژمونی فرهنگی، قدرت برای دستیابی به اهداف خود و اقناع مردم، همواره به رسانهها نیازمند است؛ چراکه رسانه ابزار اصلی انتقال پیام و شکلدهی به افکار عمومی است. اما همانقدر که رسانه میتواند به قدرت در نفوذ و اقناع مردم کمک کند، این توانایی اگر نادرست یا جانبدارانه به کار گرفته شود، میتواند به تخریب رسانه و از دست رفتن پایگاه مردمی آن منجر شود و در نهایت خود، قربانی همان فرآیندی میشود که قرار بود از آن بهرهمند شود.
ـ در بخشهای قبلی اشاره کردم که هیچ قدرتی از مزاحمت رسانهای خوشحال نمیشود و همه قدرتها رسانهها را به نوعی مزاحم خود میدانند. اما در بسیاری از نظامهای دموکراتیک، پایگاه، رسالت و نقش رسانهها تعریف شده و تثبیت شده است و صاحبان قدرت ناگزیرند در چهارچوب قانون به این نقش تن در دهند. به این معنا که آنها حق ندارند صرفاً به این دلیل که رسانه حقیقت را بیان میکند، آن رسانه را ساکت، منکوب یا خفه کنند و صورت مسئله را پاک کنند.
قدرتها باید دو نکته را بپذیرند: اول، در غیاب نقد و نظارت، احتمال فساد و سوءاستفاده از قدرت بسیار بالا میرود و در نتیجه خطر از دست دادن قدرتشان افزایش مییابد. دوم، باید بپذیرند که رسانهها، به عنوان نمایندگان افکار عمومی، حق دارند و بالاتر از حق، موظفاند که بر جریان امور نظارت کنند، کژتابیها را آشکار سازند، صدای جامعه را بلند کنند، مطالبات عمومی را مطرح کنند و اجازه ارتکاب فساد و انحراف از مسیر درست را ندهند. از لحاظ فکری و فرهنگی نیز صاحبان قدرت باید این نقش را بپذیرند.
البته صاحبان قدرت همواره با رسانهها مبارزه میکنند و این موضوع در همه جای دنیا کم و بیش مشاهده میشود. اما در کشورهایی که قانونمدار هستند، مقامات در چهارچوب قانون موظف به پذیرش نقش نظارتی رسانهها هستند. گرچه ممکن است مقداری تخریب یا مخالفت انجام دهند، اما در سایر کشورها بسیاری تصور میکنند با ساکت کردن یا منکوب کردن رسانهها و روزنامهنگاران، دوران قدرت خود را بدون مشکل پیش خواهند برد. در نهایت، این اقدام به ضرر خودشان و جامعه تمام میشود، چرا که هیچ دولتی موفق نیست که بیمعارض و بیمنتقد باشد. نقد و نظارت به موقع میتواند از اشتباهات و سوءاستفادهها جلوگیری کند و در واقع، دولت و قدرت سیاسی را در مسیر درست هدایت کند.
به عبارت دیگر، یک رسانه مستقل، قوی و آزاد، در نگاه کلان، هم به نفع مردم است و هم به نفع دولتها و قدرت سیاسی؛ چراکه به سالمسازی روندها و فرآیندها در جامعه کمک میکند. در سطح بینالمللی نیز نقش رسانههای مستقل در تقویت شفافیت و حقیقتگویی اهمیت دارد. اما متأسفانه در عمل، بسیاری از رسانههای بینالمللی امروز، نه رسانههای صلح، بلکه رسانههای جنگ و تشدید خشونت هستند؛ زیرا منافع آنها با گروههای قدرت گره خورده و رژیم حقیقتی را بازتولید و تکثیر میکنند که قدرت برایشان تعیین کرده است.
به عنوان مثال، در شوروی سابق، همه وقایع و اتفاقات باید روزانه وارد «کمیته مرکزی حزب کمونیست» میشد و با دستورالعملها و تفسیرهای آن هماهنگ میشد تا تنها روایت مورد تأیید حزب برای مردم قابل انتشار باشد. جورج اورول در کتاب «۱۹۸۴» این ساختار را تحت عنوان «وزارت حقیقت» توصیف میکند. فوکو نیز به این پدیده اشاره کرده و آن را «رژیم حقیقت» مینامد؛ به این معنا که قدرت، خود تعیین میکند چه چیزی حقیقت است و چه چیزی باید بازتولید شود. این در حالی است که رسانههای مستقل میتوانند این روند را معکوس کنند و با بازنشر و گزارش صحیح، به صلح و شفافیت کمک کنند، نه به بازتولید نادرستی که قدرت تعیین کرده است.
قدرتها باید دو نکته را بپذیرند: اول، در غیاب نقد و نظارت، احتمال فساد و سوءاستفاده از قدرت بسیار بالا میرود و در نتیجه خطر از دست دادن قدرتشان افزایش مییابد. دوم، باید بپذیرند که رسانهها، به عنوان نمایندگان افکار عمومی، حق دارند و بالاتر از حق، موظفاند که بر جریان امور نظارت کنند
صلح خبر به نقل از ایسنا: میرسیم به بحث «گفتوگومندی». شما از جمله اساتیدی هستید که در آرایتان، نقش گفتوگو و تعامل منطقی میان افراد و گروهها بسیار پررنگ است. با توجه به مفهومی که هابرماس تحت عنوان «زیست جهان» یا مدینه فاضله ارائه کرده و تنها راه دستیابی به آن را از طریق عقلانیت ابزاری و گفتوگو میان آحاد جامعه میداند، میخواستم بدانم وضعیت فعلی جامعه ایران از این منظر چگونه است؟ همچنین، از دیدگاه شما، چه رهیافتی میتواند ما را به سمت تحقق چنین مدینه فاضلهای هدایت کند و چه اقداماتی در عرصه اجتماعی، فرهنگی و رسانهای برای نزدیک شدن به این هدف ضروری است؟
ـ حتماً هست و بهخصوص دستاوردهای فضای مجازی هم میتواند به توسعه و بست این فضای عمومی و گفتگوهای عقلایی و استدلالی کمک کند. اما در کنار آن، قدرتها نیز بیکار ننشستهاند و از همان ابزارها کم و بیش برای نظارت، کنترل، سانسور و جلوگیری از انتشار محتوا استفاده میکنند و این یک نزاع دائمی است که به نظر من ادامه دارد. در مقاطعی جامعه مدنی دست بالاتر را دارد و در مقاطعی دیگر، زمانی که جامعه مدنی سرکوب میشود یا به حاشیه رانده میشود، قدرت برتر میدان را در اختیار میگیرد. با این حال، این تنازع ادامه دارد.
در جامعه ما چشمانداز خیلی امیدوارکننده نیست، زیرا قدرت سیاسی در مجموع، جامعه مدنی را در مقابل خود میبیند، در حالی که از منظر واقعبینانه، جامعه مدنی میتواند تسهیلکننده مسیر قدرت سیاسی باشد. جامعه مدنی نماینده آرای گروهها، اصناف و جماعتهای مختلف است و ارتباط آنها با قدرت را تسهیل میکند، در نتیجه میتواند به نوعی هماهنگی و ارتباط مستمر میان دولت و مردم کمک کند و از این ارتباط، قدرت سیاسی بهرهبرداری کند. اما از لحاظ فرهنگی، نگاه غالب در جامعه ما این نیست که وجود جامعه مدنی ضروری است و نمیتوان آن را نادیده گرفت یا ریشهکن کرد. همچنین، هرچه فعالیتهای جامعه مدنی منسجمتر و سالمتر باشد، میتواند به مدیریت بهتر جامعه کمک کند.
صلح خبر به نقل از ایسنا: اشاره کردید که ما در رسانهها شنا میکنیم و در دنیای رسانهها نفس میکشیم. در این تکثر رسانهای و دنیای فعلی، آیا سانسور میتواند معنایی داشته باشد یا نظارت بر رسانهها ممکن است؟
به نظر من، خیر. از دیدگاه سانسورکننده ممکن است تحلیل شود که اگر جلوی انتشار یک حقیقت را بگیرم، آن واقعیت دیده و شنیده نخواهد شد. در گذشتههای دور، وقتی تکثر رسانهای و شبکههای ارتباطی امروز وجود نداشت و مخاطب تنها به منابع محدود و انحصاری دسترسی داشت، این تصور ممکن بود. اما در فضای جدید ارتباطی، با فناوریهای نوین، شبکههای اجتماعی و رسانههای متنوع، پنهان کردن حقیقت دیگر ممکن نیست. روایتهای دیگری، حتی ساخته شده، از واقعیتی که قصد پنهان کردن آن را داریم ایجاد میشوند و خنثی کردن آثار و تبعات آن دیگر ساده نیست.
در نتیجه، مرجعیت رسانهای که پیشتر اشاره کردیم، جابجا میشود. گاه ممکن است رسانهای که حقیقتی را با تحریف اندکی و به موقع منتشر کرده، حتی از روایتهایی که سانسور شدهاند، مورد اعتمادتر و پذیرفتهتر باشد. سرعت، بهموقع بودن، صداقت و انصاف از اصول ارزشی روزنامهنگاری و ارتباطات رسانهای است. اگر این اصول رعایت نشود، اعتبار و آبروی رسانه به خطر میافتد و از دست میرود.
انتهای پیام


