امروز: چهارشنبه, ۲۲ مرداد ۱۴۰۴ / بعد از ظهر / | برابر با: الأربعاء 19 صفر 1447 | 2025-08-13
کد خبر: 580477 |
تاریخ انتشار : 21 مرداد 1404 - 20:18 | ارسال توسط :
ارسال به دوستان
پ

به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، این پژوهش عمدتاً به اصل قرآن کریم و انقلاب حسینی می‌پردازد. چکیدهانقلاب جاودانه حسینی هدفی والا دارد: دعوت به سوی خدای متعال و ترک پرستش خدایان ساختگی، از جمله خدایانی که در هیئت انسان جلوه می‌کنند. امام حسین(ع) با شعار اصلاح قیام کرد و اعلام نمود که در […]

به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، این پژوهش عمدتاً به اصل قرآن کریم و انقلاب حسینی می‌پردازد.
چکیدهانقلاب جاودانه حسینی هدفی والا دارد: دعوت به سوی خدای متعال و ترک پرستش خدایان ساختگی، از جمله خدایانی که در هیئت انسان جلوه می‌کنند. امام حسین(ع) با شعار اصلاح قیام کرد و اعلام نمود که در پی اصلاح در امت جدّ خویش است و مسیر جدّ و پدرش را دنبال می‌کند. ایشان بر اهمیت حق و شکیبایی در تحقق اصلاح تأکید نمود. این اصلاح، دگرگونی نفس و جامعه را در حوزه اندیشه، باور، رفتار و اخلاق دربر می‌گیرد و به اجرای شریعت و دین در همه عرصه‌های زندگی می‌انجامد. غایت این انقلاب، پیروی از روش پیامبر(ص) و سیره امیرالمؤمنین(ع) است تا همگان به حسین(ع) منسوب باشند و از روش مبارک او پیروی کنند.
۱. مقدمههر آرمان و حرکتی باید اصول راهنمایی داشته باشد تا بتوان آن را آرمانی بر پایه حقیقت دانست؛ صرف‌نظر از این‌که این اصول از نظر مشروعیت، اصالت و علمی بودن تا چه اندازه متفاوت باشند. بی‌تردید اسلام بر پایه اصول شرعی و عقلانی استوار است و این مفاهیم باید از قرآن کریم، سنت نبوی شریف و داوری‌های عقلانی سرچشمه گیرند [1]. ازاین‌رو، پژوهش حاضر بر بنیادها و اصول قرآنی نهضت حسینی متمرکز شده است، زیرا روشن شد که نهضت حسینی بر اصول قرآنی بنا شده است که از جمله آن‌ها می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:
۲. اصل نخست: ارتباط با خدای متعالارتباط با خدای متعال برای هرگونه تحول اسلامی امری حیاتی است؛ تحولی که بر حقیقت، عدالت و مصالح انسانی تمرکز دارد. این ارتباط بر جان انسان‌ها تأثیر می‌گذارد و به تقدیس و پایبندی می‌انجامد. حرکت حسینی که از احساس وظیفه، مسئولیت شرعی و اهداف الهی سرچشمه می‌گرفت، در پی اصلاح امت و جلب رضایت الهی بود [2]. و نیز به گفته او:
و باید از میان شما گروهی باشند که به کار نیک دعوت کنند، امر به معروف و نهی از منکر نمایند، و آنان همان رستگارانند [3]. این معانی در مجموعه‌ای از خطبه‌های امام حسین(ع) به‌روشنی دیده می‌شود. از همان روز نخست که امام(ع) از مدینه به سوی مکه حرکت کرد، در وصیت‌نامه خود به برادرش محمد بن حنفیه بر این اصل تأکید فرمود؛ آنجا که آمده است:
«این است آنچه حسین بن علی بن ابی‌طالب به برادرش محمد بن علی، مشهور به ابن‌حنفیه، وصیت کرد: حسین گواهی می‌دهد که معبودی جز خدای یگانه و بی‌همتا نیست و محمد بنده و فرستاده اوست که حق را از سوی حق آورد، و به‌راستی بهشت و دوزخ حق‌اند، و قیامت بی‌تردید آمدنی است، و خداوند اهل قبور را برخواهد انگیخت. و من نه برای فساد، نه از روی تکبّر، نه برای ظلم، و نه برای ستمگری خروج کردم؛ بلکه برای اصلاح در امت جدم ـ که درود خدا بر او و خاندانش باد ـ قیام کردم. می‌خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم…» [4].
هر کس در این بخش از سخن امام(ع) ـ «جز برای اصلاح در امت جدم، خداوند او و خاندانش را درود فرستد، بیرون نیامده‌ام. می‌خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم» ـ تأمل کند، درمی‌یابد که آن حضرت بر علت قیام خود تأکید می‌کند، و آن علت چیزی جز اصلاح در امت نیست؛ و این اصلاح جز از راه‌هایی چند به دست نمی‌آید که یکی از مهم‌ترین آن‌ها، امر به معروف و نهی از منکر است.
حضرت در خطاب به یاران حُرّ بن یزید ریاحی، آنان را به پرهیز از حاکمان ستمگری فراخواند که پیمان الهی را می‌شکنند، با سنت مخالفت می‌کنند و با گناه رفتار می‌نمایند. آن حضرت فرمود این حاکمان راه شیطان و فساد را در پیش گرفته، حدود الهی را تعطیل کرده‌اند و باید خداوند آنان را در جایگاه شایسته‌شان بنشاند [5].
پیوند نهضت امام حسین(ع) با خدای متعال، از مجموعه نامه‌هایی که آن حضرت به مسلمانان در شهرهای مختلف نوشت نیز آشکار است. از جمله، نامه‌ای که به بزرگان بصره نگاشت و در آن فرمود:«اما بعد، همانا خداوند محمد(ص) را بر آفریدگان برگزید، او را به پیامبری گرامی داشت و برای رسالت خویش برگزید، سپس او را به سوی خود برد، پس از آن‌که بندگانش را نصیحت کرد و پیام خویش را که بدان مأمور شده بود رسانید ـ درود خدا بر او و خاندانش باد ـ و ما خاندان و جانشینان اوییم… و شما را به کتاب خدا و سنت پیامبرش(ص) فرا می‌خوانم، چرا که سنت از میان رفته و بدعت زنده شده است…» [6].همین مضمون را می‌توان در دیگر خطبه‌ها و نامه‌های امام(ع) دید که در آن‌ها بر وظیفه شرعی و دعوت مسلمانان کوفه و دیگر مناطق به یاری ایشان تأکید شده و نیز بر این نگاه که «یزید» فردی جدا و دور از اسلام است. از همه این شواهد و نمونه‌ها روشن می‌شود که حرکت آن حضرت(ع) به خدای متعال پیوند خورده بود و بر هیچ اساس دیگری استوار نبود.همچنین، حضرت زینب کبری(س) ـ در حین و پس از واقعه کربلا ـ هنگامی که عبیدالله بن زیاد در مجلس خود، با پندار پیروزی و غرور از او پرسید: «کار خدا را با برادرت و خانواده‌ات چگونه دیدی؟» چنین پاسخ داد:«جز زیبایی ندیدم. اینان مردمانی بودند که خداوند مرگ را بر آنان مقدر ساخته بود، پس به سوی آرامگاه‌های خویش شتافتند. خداوند تو را با آنان گرد آورد، تا در آن روز با هم محاجه و خصومت کنید، پس بنگر که در آن روز پیروزی با چه کسی خواهد بود. مادرت به عزایت بنشیند، ای پسر مرجانه…» [7].این پاسخ، جلوه‌ای از «جهاد کلمه» است. از این رو، ارتباط با خداوند یکی از شرایط جهاد در راه او و برافراشتن کلمه حق به شمار می‌آید، تا انسان کار خدا را با خود، جز زیبایی نبیند.
۳. اصل دوم: معانی فطری و احساسی انسانهیچ نهضتی نمی‌تواند به موفقیت برسد مگر آن‌که بر بنیانی از معانی استوار باشد؛ معانی‌ای که در سرشت انسانی نهاده شده‌اند. منظور، آن دسته از ارزش‌هایی است که خداوند در وجود انسان آفریده است، مانند آزادی، کرامت انسانی، نفی ظلم و ستم، و دیگر ارزش‌هایی که از آن‌ها با عنوان «معانی فطری و احساسی» انسان یاد می‌شود؛ چرا که این معانی، عنصری ثابت در زندگی بشر به شمار می‌آیند و در سراسر تاریخ و در شرایط گوناگون با او همراه‌اند.هر حرکتی که بر این اصل بنا شود، می‌توان فرض کرد که توانایی رسیدن به موفقیت و تحقق اهداف را دارد؛ زیرا این اصل، نیروی محرکه درونی انسان را نمایندگی می‌کند. اما اگر این نیرو از بین برود، انسان دیگر برانگیخته نخواهد شد.هر کس در تاریخ پیامبران و حرکت آنان در جامعه بیندیشد، درمی‌یابد که در کنار ارتباط آنان با خدای متعال، دو ویژگی اساسی دیگر نیز در حرکتشان وجود داشته است، که عبارت‌اند از:الف. رد ستم و مبارزه با آن، و دعوت به حق و عدالتب. کرامت، عزت و آزادی حقیقی انسان
پیامبران بر این دو ویژگی تأکید داشتند، تا آنجا که می‌توان گفت این دو، جوهره منطق و حرکت آنان را تشکیل می‌دهد. با خواندن قرآن و مطالعه داستان‌های پیامبران درمی‌یابیم که آنان همواره این اصل را برجسته می‌کردند. خداوند متعال می‌فرماید:
«همانا فرعون در زمین برتری جست و مردمش را دسته‌دسته کرد؛ گروهی از آنان را به ضعف کشاند، پسرانشان را سر می‌برید و زنانشان را زنده نگاه می‌داشت؛ بی‌تردید او از فسادگران بود. * و ما اراده کردیم بر کسانی که در زمین ناتوان شمرده شده بودند منت نهیم و آنان را پیشوایان گردانیم و وارثان سازیم» [8].و نیز می‌فرماید:«آنان که از این فرستاده، پیامبر امی که او را نزد خود در تورات و انجیل نوشته می‌یابند پیروی می‌کنند؛ او آنان را به کار پسندیده فرمان می‌دهد و از کار ناپسند بازمی‌دارد، چیزهای پاکیزه را بر آنان حلال و ناپاکی‌ها را بر آنان حرام می‌کند و بارهای سنگین و زنجیرهایی را که بر آنان بود برمی‌دارد. پس کسانی که به او ایمان آورده، او را گرامی دارند و یاری دهند و از نوری که با او فرو فرستاده شده پیروی کنند، آنان همان رستگارانند» [9].پیامبر اکرم(ص) در رسالت خویش، پس از نزول وحی، به این بُعد انسانی زندگی معاصر توجه داشت؛ چه در سخن گفتن از نفی بت‌ها، شرک، اوهام، خرافات و تقلید کورکورانه، و چه در بازنگری در روابط قبیله‌ای و اجتماعی، و نیز در نفی ظلمی که مستکبران بر مردم روا می‌داشتند. او در پی آزاد ساختن اراده انسان از بند هواهای نفسانی بود، به عزت، کرامت انسانی و برابری مردم فرا می‌خواند، و در کنار این معانی انسانی، به مسئله عبادت خدا، یکتاپرستی و پیوند با او نیز اهتمام می‌ورزید.تأکید بر بُعد انسانی، به معنای توجه به سرشت و نیازهای بنیادین انسان است، و در عین حال، به معنای اهتمام به واقعیت عینی زندگی امت و اثرگذاری بر آن، و حرکت دادن آن در پرتو مسائل ملموس زیسته، تا در مسیر کمال گام بردارد. انسانی که در وضعیتی از ظلم، ستم، رعب، خواری، تحقیر و بردگی نسبت به دیگری یا حتی نسبت به سنگ‌ها به‌سر می‌برد، هرگز نمی‌تواند رو به سوی خدای متعال آورد یا پیوندی حقیقی با او برقرار سازد؛ زیرا کسی که بنده غیر خداست، نمی‌توان در همان حال او را بنده خالص خدا دانست. و اگر بخواهیم بندگی او برای خدای متعال خالص باشد، باید او را از بندگی هر موجود دیگری رها سازیم.این اصل از جمله اصول بنیادین، آشکار و برجسته در نهضت امام حسین(ع) است؛ چرا که آن حضرت(ع) بر این اصل ـ که نمودار کرامت و آزادی انسانی است که خداوند متعال در سرشت بشر قرار داده ـ تأکید داشت، و بر عدالت، نفی ستم، دوری از خواری، محرومیت و ناتوانی پای می‌فشرد.یکی از شعارهای محوری انقلاب امام حسین(ع)، دعوت به آزادی در رهایی از پرستش طاغوت و سر فرود نیاوردن در برابر ستم و بیداد بود؛ و نیز دعوت به اخلاص در بندگی خدا، بر پایه فرمایش خدای متعال:«کسانی که ایمان آورده‌اند در راه خدا می‌جنگند و کسانی که کافر شده‌اند در راه طاغوت می‌جنگند، پس با یاران شیطان بجنگید، که بی‌گمان مکر شیطان همواره سست و ناتوان است» [10].با تأمل در تاریخ بشر درمی‌یابیم که از آغاز آفرینش انسان، همواره کشمکشی مداوم و پایدار میان حرکت انسان به سوی خدای متعال و پیوند با او، و حرکت انسان به سوی طاغوت و وابستگی به او وجود داشته است. از همین رو، قرآن کریم در آیات متعددی واژه جلاله «اللّه» را در برابر «طاغوت» قرار داده است.خداوند متعال می‌فرماید:«خداوند سرپرست کسانی است که ایمان آورده‌اند؛ آنان را از تاریکی‌ها به سوی نور بیرون می‌برد. و کسانی که کافر شده‌اند، سرپرستشان طاغوت است؛ آنان را از نور به سوی تاریکی‌ها بیرون می‌برد. اینان اهل آتش‌اند و در آن جاودانه خواهند بود» [11].و نیز فرموده است:«آیا ندیدی کسانی را که ادعا می‌کنند به آنچه بر تو ـ ای محمد ـ و پیش از تو نازل شده ایمان آورده‌اند، ولی می‌خواهند داوری خود را به طاغوت بسپارند، در حالی که فرمان یافته‌اند که به او کفر ورزند؟ و شیطان می‌خواهد آنان را به گمراهی دوری بکشاند» [12].و فرموده است:«بگو: آیا شما را از کسانی آگاه کنم که جزای آنان نزد خدا بدتر از این است؟…»«آنان که خداوند لعنتشان کرده، بر آنان خشم گرفته، برخی را به صورت بوزینه و خوک درآورده، و آنان که طاغوت‌ها را پرستیده‌اند؛ اینان در رتبه بدتر و از راه راست دورترند» [13].از این رو، درمی‌یابیم که امام حسین(ع) در قیام مبارک خود بر محتوای انسانی تأکید داشت و شعارهای اساسی نهضتش را می‌توان در دو اصل خلاصه کرد: اخلاص در بندگی خدای متعال و آزادی و عدالت. این معنا به روشنی در خطبه‌ها و سخنان ایشان متجلی است.حرکت یزید بر تغییر تعهد مردم به پرستش طاغوت استوار بود؛ مفهومی که پیش‌تر فرعون بنا نهاده بود. او بر روابط اجتماعی میان مردم و حاکمان تأکید داشت، اما از زاویه نگاه به مردم به عنوان بندگان حاکم. رفتار یزید در مدینه، هنگامی که از مسلمانان بیعت گرفت تا بندگی او را بپذیرند، نمونه‌ای آشکار از این نگرش بود.این اصل، تأثیری ماندگار بر جامعه و هستی انسانی دارد و ممکن است در طول زمان شدت یا ضعف یابد. امام حسین(ع) در سراسر حرکت خویش به این اصل اشاره داشت، زیرا این اصل، حقیقت نزاع میان او و یزید را نمایندگی می‌کرد [14].چنان‌که در دومین خطبه خود در روز عاشورا، هنگام بسیج یاران برای نبرد، فرمود:«هان! این دروغگو، فرزند دروغگو، ما را میان دو چیز قرار داده است: شمشیر و ذلت؛ و ذلت از ما دور است. خدا و پیامبرش و مؤمنان برای ما چنین چیزی را نمی‌پسندند، و دامان‌های پاک، و دامن‌های گرامی، و جان‌های بلندهمت، و بینی‌هایی که از تکبر، اطاعت فرومایگان را بر مرگ بزرگان ترجیح نمی‌دهند…» [15].و نیز فرمود:«به‌راستی که من مرگ را جز سعادت نمی‌بینم، و زندگی با ستمگران را جز ملالت» [16].
و نیز فرمود در میدان نبرد [17]:
«مرگ بهتر از زندگی با ننگ است، و ننگ بهتر از ورود به آتش.»
از همه این مطالب درمی‌یابیم که یکی از استوارترین دلایلی که امام حسین(ع) برای قیام خود داشت، حفظ عزت و کرامت بود. امویان می‌خواستند مسلمانان را خوار و آزار دهند، بر آنان ولایت تحمیلی اعمال کنند، و امام حسین(ع) را وادار به خضوع و تسلیم سازند؛ اما آن حضرت(ع) جز زیستن با عزت، آن هم در سایه شمشیرها و نیزه‌ها، را نپذیرفت.امام حسین(ع) مردم را تنها به انجام عبادات و پیوند با خدای متعال، جدا از مسائل اساسی زندگی‌شان، فرا نمی‌خواند؛ بلکه در کنار آن، بر بُعد انسانی نهضت خویش و مسائلی که مردم در زندگی روزمره خود با آن روبه‌رو بودند نیز تأکید داشت.
۴. اصل سوم: برنامه‌ریزی با حکمت و اندرز نیکو
هر انقلاب نیازمند اندیشه‌ای علمی و برنامه‌ریزی‌شده است تا بتواند به اهداف خود برسد. اگر انقلابی این اندیشه راهبردی را از دست بدهد، ممکن است به واکنش‌های احساسی یا هرج‌ومرج بدل شود. قرآن کریم بر دعوت به سوی خدای متعال و ترغیب مردم به پیوند با اسلام تأکید دارد، و خداوند به راهنمایی کسانی که از مسیر او دور شده‌اند شناخته می‌شود [18].
خدای متعال می‌فرماید:«پس شکیبا باش همان‌گونه که پیامبران اولوالعزم شکیبایی ورزیدند، و برای [عذاب] آنان شتاب مکن. گویا روزی که آنچه را وعده داده شده‌اند ببینند، جز ساعتی از یک روز در دنیا نمانده بودند. این پیام است. آیا جز قوم نافرمان و فاسق نابود می‌شوند؟» [19].موفقیت یک انقلاب وابسته به حکمت، اندرز نیکو، برنامه‌ریزی و مدیریت است. تغییر، پدیده‌ای پیچیده است و نیازمند صبر، اراده و درک شرایط می‌باشد. عنصر ابتکار عمل، نقشی اساسی در کار تغییرات انقلابی دارد، و انقلاب موفق باید این عنصر را به عنوان پایه عمل خود برای سرنگونی ستمگران و نفی ظلم در نظر بگیرد. این عنصر با عنصر واکنش که ماهیتی انفعالی دارد، تفاوت دارد.در این زمینه می‌توان درباره فردی که در راه خدا به شهادت می‌رسد و به ناحق کشته می‌شود، دو فرض را در نظر گرفت:• شهادت در حالت ابتکار عمل.• شهادت در حالت واکنش.
شهادت، حاصل ابتکار عملی از پیش برنامه‌ریزی‌شده است، در حالی که کسانی که به‌ناحق و با تجاوز کشته می‌شوند، شهیدان اندیشه و اراده به شمار می‌آیند. قرآن کریم انقلاب‌هایی را تشویق می‌کند که با برنامه‌ریزی برای قیام بر ضد ستمگران، به دفع ظلم و رفع خواری می‌پردازند. آنچه قرآن می‌خواهد، عزم، اراده و خواست مؤمنان برای ایجاد تغییر، ایثار، بخشش و فداکاری در راه تحقق این هدف است. قرآن کریم مؤمنان را به جنگیدن در راه مستضعفان فرا می‌خواند، چرا که آنان کسانی‌اند که پناه و یاری از خدا می‌طلبند [20].
امام حسین(ع) در نهضت خود بر اهمیت برنامه‌ریزی و تلاش هدفمند تأکید داشت. برنامه‌ریزی در حقیقت به معنای انجام وظیفه و تکلیف دینی برای تحقق حاکمیت اسلامی است. برنامه‌ریزی آثار روانی، سیاسی و اجتماعی بر مسلمانان دارد، و امام حسین(ع) در نهضت خود این هدف را از طریق برنامه‌ریزی دنبال می‌کرد.
از شواهد برنامه‌ریزی در قیام ایشان می‌توان به این موارد اشاره کرد:• امتناع از بیعت با والی مدینه.• طراحی برای اعلام علنی ردّ بیعت.• استفاده راهبردی از بنی‌هاشم برای حمله به والی مدینه.
این اصلِ برنامه‌ریزی، در قیام امام حسین(ع) و در تعامل امت با اهداف و مفاهیم آن، نقشی اساسی داشت [21]. امام حسین(ع) تا روز هشتم ذی‌حجه در مکه ماند و در این مدت با مسلمانان حاضر در حج ارتباط گرفت و آنان را بسیج کرد. ایشان مسلم بن عقیل را به کوفه فرستاد تا زمینه را آماده سازد و مردم را از اهداف انقلاب آگاه کند.امام حسین(ع) می‌دانست که به شهادت خواهد رسید، اما هدفش تحقق مقاصد مورد نظر، فراهم‌کردن شرایط برای نهضت، و رفع مسئولیت رویارویی با رژیم فاسد اموی از دوش خود بود. او مردم کوفه را در برابر مسئولیت‌های دینی، اخلاقی و سیاسی قرار داد و با این کار، برای حرکت خود توجیه سیاسی و اجتماعی فراهم ساخت. مسلم بن عقیل در این حرکت نقشی بزرگ ایفا کرد؛ او از توده‌های کوفه بیعت گرفت و رویارویی را شدت بخشید.بدین ترتیب، مسلمانان از این قیام آگاه شدند و همزمان از روش‌های خشن رژیم در تعقیب صالحان نیز باخبر گردیدند؛ به‌ویژه هنگامی که امام(ع) اعلام کرد دلیل خروج شتاب‌زده‌اش، تلاش رژیم اموی برای کشتن او در مکه بوده است. همچنین تصریح فرمود که این خروج برای حفظ حرمت حرم و مسجدالحرام از آلودگی به خونریزی بوده است [22].شاهد دیگر این برنامه‌ریزی، باقی‌گذاشتن عبدالله بن جعفر، محمد بن حنفیه و عبدالله بن عباس در مدینه و مکه بود؛ اقدامی که به آنان امکان داد تا پس‌زمینه قیام را توضیح دهند، تحرکات دشمن را رصد کنند، و نقشی کلیدی در جریان سیاسی ایفا نمایند [23].امام حسین(ع) خانواده و اهل‌بیت خود را به کربلا برد، و در این میان، خواهرش حضرت زینب کبری(س) نقشی برجسته در دفاع از موضع امام و معرفی نهضت پس از شهادت ایشان داشت. این صحنه برای مسلمانان و امت، وضعیتی بسیار سنگین و شرم‌آور بود. پیش‌بینی امام(ع) درباره اسارت، چهره وحشی و بی‌رحم امویان را آشکار کرد، زیرا آنان نمی‌توانستند اسارت دختران و کودکان رسول خدا(ص) و ذریه او را توجیه کنند.این موضوع، دلیلی روشن بر انحراف یزید در نگاه امت و افکار عمومی بود. از همین جاست که سخن امام حسین(ع) را درمی‌یابیم، آن‌گاه که محمد بن حنفیه از علت خروج و بردن زنان با خود پرسید، فرمود:«خداوند اراده کرده است آنان را در حال اسارت ببیند» [24].
۵. اصل چهارم: جهاد در راه خدا
جهاد در راه خدا از وظایف مهم و عبادات بزرگی است که قرآن کریم در موارد بسیاری به آن پرداخته است. از نظر لغوی، «جهاد» از ریشه «جَهْد» به معنای رنج و مشقت، یا از ریشه «جُهْد» به معنای توان و نیرو گرفته شده است [25]. و «جَهْد» ـ با فتحه حرف جیم ـ به معنای جنگیدن با دشمن است، همانند «جهاد» [26].خدای متعال می‌فرماید:«و در راه خدا جهاد کنید، آن‌گونه که شایسته جهاد در راه اوست» [27]؛ یعنی در عبادت خداوند. گفته شده است: جهاد، مرتبه احسان است؛ بدین معنا که پروردگار خود را چنان عبادت کنی که گویی او را می‌بینی، و اگر او را نمی‌بینی، بی‌تردید او تو را می‌بیند [28].
از همین رو، خدای متعال فرموده است:«و در راه خدا جهاد کنید، آن‌گونه که شایسته جهاد در راه اوست. او شما را برگزیده و در دین بر شما سختی قرار نداده است. این همان دین پدرتان ابراهیم است. او پیش‌تر و در این [قرآن] شما را مسلمان نامید تا پیامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشید. پس نماز برپا دارید و زکات بدهید و به خدا تمسک جویید که او سرپرست شماست، و نیکو سرپرستی و نیکو یاوری است» [29].از سیاق این آیه شریفه، مفهوم گسترده‌تری از جهاد به دست می‌آید، و آن عبارت است از: تحمل رنج و مشقت، و به‌کارگیری توان و کوشش برای برافراشتن کلمه اسلام و برپایی شعائر ایمان، دفاع از حق و عدالت، مقابله با ظلم و ستم، و نبرد با کفر، باطل و نفاق.همچنین مشاهده می‌کنیم که جهاد با هجرت پیوند خورده است؛ اما مقصود از هجرت، ترک کشوری و رفتن به کشوری دیگر برای جست‌وجوی دنیا یا فرار از مرگ نیست، بلکه هجرتی است که هدف آن جهاد در راه خدا، پاسداشت دین و عقیده، و تقرب به خدای متعال باشد. چنان‌که خدای متعال فرموده است:«همانا کسانی که ایمان آورده و هجرت کرده و با اموال و جان‌های خود در راه خدا جهاد کرده‌اند» [30].و نیز فرموده است:«کسانی که ایمان آورده و هجرت کرده و در راه خدا با اموال و جان‌های خود جهاد کرده‌اند، نزد خدا درجاتی برتر دارند، و آنان همان رستگارانند» [31].و نیز فرموده است:«همانا کسانی که ایمان آورده‌اند، و آنان که هجرت کرده و در راه خدا جهاد کرده‌اند، اینان به رحمت خدا امید دارند؛ و خداوند آمرزنده و مهربان است» [32].و نیز فرموده است:«اگر برای جهاد در راه من و طلب خشنودی من بیرون آمده‌اید» [33].این همان چیزی است که انسان را «مهاجر» می‌سازد، و او را به صفتی می‌آراید که او را به مجاهد در راه خدا نزدیک می‌کند. همچنین، در فرمایش خدای متعال آمده است:«و تا خدا بداند چه کسی او و پیامبرانش را در نهان یاری می‌کند؛ بی‌گمان خدا نیرومند و شکست‌ناپذیر است» [34].این آیه، هدف اصلی تشریع جهاد را نشان می‌دهد؛ چرا که جهاد اثر عظیمی بر حرکت درونی انسان دارد ـ حرکتی که به کمال انسان و نزدیکی او به خداوند متعال می‌انجامد و او را به صفات روحی و اخلاقی کمال که در سرشتش نهفته است، می‌آراید. انسانِ واقعاً مجاهد کسی است که در مسیر جهاد و فداکاری برای خدا، آزموده و وارسی شده باشد. این قانون آزمون از سوی خدای متعال برای همه انسان‌ها مقرر گردیده است تا حقیقت وجودشان بر خودشان آشکار شود، نه بر خدا؛ زیرا علم خداوند به حقایق، پیش از وقوع آن‌هاست، چرا که او بر همه چیز احاطه دارد.سپس قرآن کریم حقیقتی را تأکید می‌کند و آن این است که خداوند متعال به یاری انسان نیازی ندارد، چنان‌که می‌فرماید:«بی‌گمان خدا نیرومند و شکست‌ناپذیر است»، بلکه این انسان است که برای کامل‌کردن مسیر فردی و اجتماعی خود، به جهاد و پیکار نیازمند است.منابع جهاد که می‌توان از قرآن کریم و سنت شریف نبوی استنباط کرد و آن‌ها جنگیدن و به‌کارگیری سلاح در برابر دشمنان را توجیه می‌کند، در چند محور خلاصه می‌شود:۱- دفاع از خود؛ چه این دفاع مربوط به شخص باشد یا به گروهی از مسلمانان که در معرض قتل یا فتنه قرار گرفته‌اند، و حتی در صورت دفاع از مال و ناموس. از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمود:«رسول خدا(ص) فرمود: هر کس در راه دفاع از مظلومیت خویش کشته شود، شهید است» [35].و در حدیث دیگری، مقصود از «مظلومیت» چنین توضیح داده شده است:«کسی که در دفاع از خانواده و مال خود و مانند آن کشته شود» [36].۲- مقاومت در برابر ظلم و ستمی که امت در بالاترین درجه در معرض آن قرار گیرد، به گونه‌ای که حاکم همه ارزش‌های انسانی را نادیده بگیرد و آزادی، کرامت و حقوق اساسی انسان را مصادره کند. خدای متعال می‌فرماید:«همانا فرعون در زمین برتری جست و مردمش را دسته‌دسته کرد؛ گروهی از آنان را به ضعف کشاند، پسرانشان را سر می‌برید و زنانشان را زنده نگاه می‌داشت؛ بی‌تردید او از فسادگران بود. * و ما اراده کردیم بر کسانی که در زمین ناتوان شمرده شده بودند منت نهیم و آنان را پیشوایان گردانیم و وارثان سازیم» [37].
۳- آزادسازی مستضعفان و ناتوانان از دست ستمگران و زورگویان؛ این امر در کلام خدای متعال نیز آمده است:«و شما را چه شده که در راه خدا و برای [نجات] مردان و زنان و کودکان مستضعف نمی‌جنگید؟ همان کسانی که می‌گویند: پروردگارا! ما را از این شهری که مردمش ستمگرند بیرون ببر و برای ما از جانب خود سرپرستی قرار ده و برای ما از جانب خود یاوری بگمار» [38].همچنین از رسول خدا(ص) روایت شده است که فرمود:«هر کس صدای مردی را بشنود که فریاد می‌زند: ای مسلمانان! و او را پاسخ ندهد، مسلمان نیست» [39].۴- جنگیدن با شورشیان از میان مسلمانان؛ خواه آنان که بر ضد حاکم عادلِ واجد شرایط قیام کنند، مانند جنگ‌های امام علی(ع) با ناکثین (اصحاب جمل)، قاسطین (معاویه و پیروانش) و مارقین (خوارج)، و خواه گروهی از مسلمانان که به گروهی دیگر حمله‌ور شوند که در این صورت لازم است ابتدا میانشان صلح برقرار گردد، و اگر گروه شورشی بر تجاوز و ستم خود پافشاری کرد، بر مسلمانان واجب است با آن گروه بجنگند و در برابر تجاوز و بیداد بایستند.سید احمد جزائری در تعریف جهاد در فقه اسلامی می‌گوید:«جهاد عبارت است از فدا کردن جان و مال برای برافراشتن کلمه اسلام و اعتراف به آن، و برپایی شعائر ایمان. این تعریف در نهایت شامل جنگ با شورشیان نیز می‌شود که یکی از ارکان بزرگ اسلام و دارای فضیلتی عظیم است» [40].یکی از نمونه‌های جنگ با شورشیان، نبرد با ستمگران مستبدی است که از نسل مسلمانان‌اند، اما بر مسلمانان با ظلم و بیداد و تجاوز حکومت می‌کنند؛ همان‌گونه که در موضع‌گیری امام حسین(ع) در برابر یزید بن معاویه دیده می‌شود.از امام حسین(ع) نقل شده است که در تبیین موضع خود نسبت به یزید فرمود:«ای مردم! رسول خدا(ص) فرمود: هر کس حاکم ستمگری را ببیند که حلال خدا را حرام می‌شمارد، پیمان خدا را می‌شکند، با سنت پیامبر خدا(ص) مخالفت می‌کند، و در میان بندگان خدا با گناه و تجاوز رفتار می‌کند، و او را با عمل یا گفتار تغییر ندهد، بر خداست که او را به همان جایگاه آن حاکم درآورد. آگاه باشید! اینان اطاعت شیطان را بر خود لازم دانسته، اطاعت خدای رحمان را رها کرده‌اند، فساد را آشکار ساخته‌اند، حدود الهی را تعطیل نموده‌اند، غنایم را به خود اختصاص داده‌اند، حلال خدا را حرام کرده و حرام او را حلال شمرده‌اند» [41].امام حسین(ع) در این سخن، نمونه‌های حاکم ستمگر را همان‌گونه که قرآن کریم در مواضع متعدد بیان کرده، روشن ساخت، که عبارت‌اند از:الف ـ ظلم و ستم:«پس چون آنچه را به آن پند داده شده بودند فراموش کردند، کسانی را که [دیگران را] از بدی نهی می‌کردند نجات دادیم، و کسانی را که ستم کردند، به سبب نافرمانی‌شان، به عذابی سخت گرفتار ساختیم» [42].ب ـ حلال شمردن آنچه خداوند حرام کرده و حرام شمردن آنچه خداوند حلال کرده است:«با کسانی از اهل کتاب که نه به خدا و نه به روز واپسین ایمان دارند، و نه آنچه را خدا و پیامبرش حرام کرده‌اند حرام می‌شمارند، و نه آیین حق را می‌پذیرند، پیکار کنید…» [43].ج ـ شکستن پیمان الهی:«کسانی که پس از بستن پیمان خود با خدا، آن را می‌شکنند، و آنچه را خداوند امر به پیوستن آن کرده قطع می‌کنند و در زمین فساد می‌کنند، آنان همان زیانکارانند» [44].د ـ نقض سنت الهی و سنت پیامبر(ص):«[این] سنت خدا در مورد کسانی است که پیش‌تر درگذشتند، و هرگز برای سنت خدا تغییری نخواهی یافت» [45].هـ ـ ارتکاب انواع گناه و تجاوز در جامعه:«و بسیاری از آنان را می‌بینی که در گناه و تجاوز و خوردن مال حرام شتاب می‌ورزند؛ چه بد است آنچه انجام می‌دادند» [46].و ـ اطاعت از شیطان و ترک اطاعت خدای رحمان:«این‌ها حدود الهی است، و هر کس خدا و پیامبرش را فرمان برد، او را به باغ‌هایی درمی‌آورد که از زیر [درختان] آن نهرها روان است و در آن جاودان خواهد بود، و این همان کامیابی بزرگ است» [47].ز ـ ایجاد فساد در زمین:«کسانی که در زمین فساد می‌کنند و اصلاح نمی‌نمایند» [48].ح ـ تعطیل کردن حدود الهی:«این‌ها حدود خداست، پس از آن‌ها تجاوز نکنید، و هر کس از حدود خدا تجاوز کند، آنان همان ستمکارانند» [49].از اینجا روشن می‌شود که چگونه خطبه‌ها و سخنان امام حسین(ع) با قرآن کریم پیوند یافته و از آن نقل شده است.۵- دفاع از اسلام، آن‌گاه که دین و کیان اسلام در معرض خطر قرار گیرد؛ خواه این خطر از سوی کافران باشد یا ستمگران [50]. در این حالت، جهاد یک وظیفه دفاعی بر همه کسانی است که توانایی دارند، چه مرد باشند و چه زن، سالم باشند یا دچار نقص جسمی، مانند نابینا و لنگ، یا دیگرانی که می‌توانند در دفاع مشارکت کنند یا به آن یاری رسانند.نمونه‌ای از این نوع جهاد، جهاد در واقعه کربلا است که جهادی دفاعی به شمار می‌رفت؛ زیرا امام حسین(ع) در حال جنگیدن و دفاع از اسلام بود که در معرض خطر قرار گرفته بود؛ به سبب وجود و ماهیت حکومت طاغوتی یزید و تلاش‌های او برای منحرف ساختن مسلمانان از اسلام و وارد کردن مفاهیم گمراه‌کننده بر ضد آن.این نوع جهاد محدود به مردان نبود، بلکه زنان را نیز دربر می‌گرفت. همان‌گونه که امام حسین(ع) نمادی برای همه مردانی است که در واقعه کربلا و حماسه شهادت، ایثار، بخشش و رنج حضور یافتند، حضرت زینب کبری(س) نیز در این عرصه، نماد و الگوی زنان به شمار می‌آید.عقیله بنی‌هاشم، زینب کبری(س)، توانست نقشی عظیم در انقلاب حسینی ایفا کند؛ از طریق دفاع و حفظ جان امام زین‌العابدین(ع) که نماینده باقیمانده نبوت، خانه وحی و رسالت و استمرار امامت بود.ایشان دو موضع مشهور دارند:موضع نخست: هنگامی که امام حسین(ع) به شهادت رسید و اردوگاه او در معرض حمله وحشیانه سپاه عمر بن سعد قرار گرفت و مردم به علی بن حسین(ع) ـ که بیمار و بر بستر افتاده بود و توان برخاستن نداشت ـ رسیدند، یکی از آنان گفت: «در میانشان پیر و جوانی باقی نگذارید». دیگری گفت: «شتاب نکنید تا با امیر عمر بن سعد مشورت کنیم». شمر، شمشیر خود را کشید و قصد کشتن او را داشت، اما ابن سعد مانع شد؛ به‌ویژه هنگامی که حضرت زینب(س) را شنید که فرمود:«او کشته نخواهد شد مگر آنکه من در دفاع از او کشته شوم» [51].
موضع دوم: هنگامی که اسیران را نزد عبیدالله بن زیاد در کوفه آوردند، او مردی را در میان زنان دید. از این امر شگفت‌زده شد و رو به او کرد و گفت: «تو کیستی؟»او پاسخ داد: «من علی بن الحسین هستم.»ابن زیاد گفت: «مگر خدا علی بن الحسین را نکشت؟»امام سجاد(ع) فرمود: «برادری داشتم به نام علی که مردم او را کشتند.»ابن زیاد گفت: «بلکه خدا او را کشت.»امام سجاد(ع) آیه‌ای از قرآن خواند: «اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا» [52].ابن زیاد خشمگین شد و گفت: «جرأت می‌کنی چنین پاسخی به من بدهی؟! هنوز باقی مانده‌ای که با من سخن بگویی؟ او را ببرید و گردنش را بزنید.»در این هنگام، عمه‌اش حضرت زینب(س) به او چسبید و گفت: «ای ابن زیاد! بس است که این‌قدر از خون ما ریختی.» او را در آغوش گرفت و گفت: «به خدا سوگند، او را رها نمی‌کنم و اگر او را بکشی، مرا نیز با او بکش.»ابن زیاد لحظه‌ای به او و امام سجاد(ع) نگریست و گفت: «شگفتا از پیوند خویشاوندی! به خدا گمان می‌کنم او دوست دارد که من او را با وی بکشم. او را رها کنید، زیرا می‌بینم که بیماری‌اش او را بسنده است» [53].این بود نقش عقیله بنی‌هاشم؛ آیا جز خداوند می‌توانست او را به پاسداری از «بقیة‌الله الصالح» برانگیزد؟هر کس به صحنه اهل‌بیت(ع) در روز عاشورا، پس از شهادت امام حسین(ع) و خاندانش بنگرد، می‌بیند که گویی دیگر هیچ اثر و بقایی برای این خاندان باقی نمانده است؛ زیرا شعاری که عمر بن سعد و یارانش سر می‌دادند این بود: «هیچ بازمانده‌ای از این خاندان باقی نگذارید.» اما با وجود این، «بقیة‌الله» به یادگار ماند؛ یادگاری پاک، روینده و گسترده که در هر عصر و زمانی پرچم اسلام را برافراشته است.
۶. نتیجه‌گیری
مسئله حسینی، نه صرفاً یک جنگ یا انقلاب، بلکه دینی و حقیقتی با بنیاد الهی است. از منظر اسلامی، این حقیقت، شرط اساسی هر انقلاب و حرکت اصلاحی و تغییر به شمار می‌آید. پیوند با خداوند، هدف اصلی هر اقدام برای تغییر از نگاه اسلام است.در انقلاب حسینی، امام حسین(ع) و یارانش ـ از جمله بانوی خردمند، حضرت زینب(س) ـ ایمان، صبر و آگاهی خود از اهداف نهضت را آشکار ساختند. این همان «جهاد کلمه» است، که در آن، ارتباط با خداوند یکی از شرایط جهاد و برافراشتن کلمه حق محسوب می‌شود.مجاهد، بر اهمیت رد ظلم، مبارزه برای حق، و دعوت به کرامت انسانی تأکید می‌کند. انقلاب حسینی این حقیقت را برجسته ساخته است؛ چنان‌که جمله امام حسین(ع) «هیهات منّا الذلة» بازتاب این معناست.حضرت زینب کبری(س) نیز در کوفه، مردم را به سبب خواری و فقر غیرت سرزنش کرد و فرمود که بدی، همان چیزی است که خود می‌کارند.زنان می‌توانند نقشی بزرگ در دفاع از اسلام ایفا کنند، به‌ویژه در رویارویی با جنگی سخت بر ضد اسلام و مسلمانان. زنانی چون حضرت فاطمه زهرا(س) و دخترش، حورای کربلا حضرت زینب(س)، نمونه‌هایی درخشان از این نقش‌اند. آنان در پاسداری از اسلام و جلوگیری از خطر استحاله در جوامع غربی و نقض حرمت اسلام، پیشگام بوده‌اند.این مسئولیت خطیر، بر دوش هم مردان و هم زنان نهاده شده است.
منابع1. خوله مهدی الجراح، استاد دکتر، دانشگاه کوفه، دانشکده فقه، دکتری علوم و تفسیر قرآن.2. نساء: آیه 114.3. آل‌عمران: آیه 104.4. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 44، ص 329.5. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج 4، ص 304.6. همان، ج 4، ص 266؛ نیز نک: ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 8، ص 70.7. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 45، ص 116.8. قصص: آیات 4 ـ 5.9. اعراف: آیه 157.10. نساء: آیه 76.11. بقره: آیه 257.12. نساء: آیه 60.13. مائده: آیه 60.14. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج 2، ص 98؛ ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی‌طالب، ج 3، ص 224.15. ابن نما حلی، جعفر بن محمد، مثیر الاحزان، ص 40.16. هیثمی، علی بن ابی‌بکر، مجمع الزوائد، ج 9، ص 192؛ طبری، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج 3، ص 115؛ ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج 14، ص 218.17. ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی‌طالب، ج 3، ص 224.18. نحل: آیه 125.19. احقاف: آیه 35.20. نساء: آیه 75.21. روایت دیدار ولید با امام حسین(ع) و گفت‌وگو درباره بیعت، برگرفته از تاریخ طبری.22. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج 4، ص 289.23. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 44، ص 329.24. امین، محسن، لوائج الاشجان، ص 73.25. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 2، ص 395؛ ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغة، ج 1، ص 486.26. فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، ص 286.27. حج: آیه 78.28. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ج 3، ص 30.29. حج: آیه 78.30. انفال: آیه 78.31. توبه: آیه 20.32. بقره: آیه 218.33. ممتحنه: آیه 1.34. حدید: آیه 25.35. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج 11، ص 92.36. همان.37. قصص: آیات 4 ـ 5.38. نساء: آیه 75.39. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 2، ص 164.40. جزائری، احمد، قلائد الدرر، ج 2، ص 131.41. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج 3، ص 307.42. اعراف: آیه 165.43. توبه: آیه 29.44. بقره: آیه 27.45. فتح: آیه 23.46. مائده: آیه 62.47. فتح: آیه 17.48. شعراء: آیه 152.49. بقره: آیه 229.50. عاملی، زین‌الدین، مسالک الافهام، ج 3، ص 7.51. ابومخنف، لوط بن یحیی، مقتل الحسین(ع)، ص 301.52. زمر: آیه 42.53. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج 2، ص 116 ـ 117.
* این مقاله در نشریه بخش مطالعات قرآنی، دانشکده علوم اسلامی، دانشگاه اسلامی، نجف، عراق-۲۰۲۴ منتشر شده است.

منبع خبر ( ) است و صلح خبر | پایگاه اخبار صلح ایران در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. چنانچه محتوا را شایسته تذکر میدانید، خواهشمند است کد خبر را به شماره 300078  پیامک بفرمایید.
لینک کوتاه خبر:
×
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسطصلح خبر | پایگاه اخبار صلح ایران در وب سایت منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
  • لطفا از تایپ فینگلیش بپرهیزید. در غیر اینصورت دیدگاه شما منتشر نخواهد شد.
  • نظرات و تجربیات شما

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

    نظرتان را بیان کنید