کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش23 عنوان کتاب : کلیله و دمنه نویسنده : ابوالمعالی نصرالله منشی تصحیح و توضیح مجتبی مینوی طهرانی تمامی اين فصول برجای نبشتند و بنزديک شير فرستاد. مادر را بنمود . چون بران واقف گشت گفت :بقا باد ملک را .اهتمام من در اين کار بيشازين فايأه نداشتکه […]
کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش23
عنوان کتاب : کلیله و دمنه
نویسنده : ابوالمعالی نصرالله منشی
تصحیح و توضیح مجتبی مینوی طهرانی
تمامی اين فصول برجای نبشتند و بنزديک شير فرستاد. مادر را بنمود . چون بران واقف گشت گفت :بقا باد ملک را .اهتمام من در اين کار بيشازين فايأه نداشتکه آن ملعون بدگمان شد . و امروز حيلت و مکر او بر هلاک ملک مقصور گردد ، و کارهای ملک تمام بشوراند ، و تبعت اين ازان زيادت باشد که در حق وزير مخلص و قهرمان ناصح رواداشت . اين سخن در دل شير موقع عظيم يافت و انديشه بهرچيزی و هرجايی کشيد.
پس مادر را گفت :بازگوی از کدام کس شنودی ، تا آن مرا در کشتن دمنه بهانه ای باشد . گفت :دشوار است بر من اظهار سر کسی که بر من اعتماد کشرده باشد . و مرا بکشتن دمنه شادی مسوغ نگردد ، چون اين ارتکاب روا دارم و رازی که بمحل وديعت عزيز است فاش گردانم ؟ لکن از آن کس استطلاع کنم ، اگر اجزات يابم بازگويم .
و از نزديک شير برفت و پلنگ را بخواند و گفت :انواع تربيت و ترشيح و ابواب کرامت و تقريب که ملک در حق تو فرموده ست و می فرمايد مقرر است ، و آثار آن بر حال تو از درجات مشهور که می يابی ظاهر ، و دران به اطنابی و بسطی حاجت نتواند بود .وانگاه گفت :واجبست بر تو که حق نعمت او بگزاری و خود را از عهده اين شهادت بيرون آری. و نيز نصرت مظلوم ، و معونت او در ايضاح حجت در حال مرگ و زندگانی ، اهل مروت فرض متوجه و قرض متعين شناسد ، چه هرکه حجت مرده پوشيده گرداند روز قيامت حجت خويش فراموش کند . از اين نمط فصلی مشبع برو دميد .
پلنگ گفت :اگر مرا هزار جان باشد ، فدای يکساعته رضا و فراغ ملک دارم از حقوق نعمتهای او يکی نگزارده باشم ، و در احکام نيک بندگی خود را مقصر شناسم . و من خود آن منزلت و محل کی دارم که خود را در معرض شکر آرم و ذکر عذر برزبان رانم؟
بنده آن را چگونه گويد شکر
مهر و مه را چه گفت خاکستر؟
و مجب تحرز از اين شهادت کمال بدگمانی و حزم مبلک است ، و اکنون که بدين درجت رسيأ مصلح خبرت ملک را فرونگذرام و آنچه فرمان باشد بجای آرم .وانگاه محاورت کليله و دمنه چنانکه شنوده بود پيش شير بگفت ،و آن گواهی در مجمع وجوش بداد . چون اين سخن در افواه افتاد آن دد ديگر که در حبس مفاوضت ايشان شنوده بود کس فرستاد که:من هم گواهی دارم . شير مثال دادتا حاضر آمد و آنچه در حبس ميان کليله و دمنه رفته بود بر وجه شهادت باز گفت.
ازو پرسيدند که :همان روز چرا نگفتی؟ گفت:بيک گواه حکم ثابت نشدی . من بی منفعتی تعذيب حيوان روا ندارم . بدين دو شهادت حکم سياست بر دمنه متوجه گشت . شير بفرمود تا او را ببستند و باحتياط باز داشت ، و طعمه او بازگرفت ، و ابواب تشديد و تعنيف تقديم نمودند تا زا گرنسگی و تشنگی بمرد . و عاقبت مکر و فرجام بغی چنين باشد.
باب الحمامة المطوقة و الجرذ والغراب والسلحفاة والظبی
رای گفت برهمن را که شنودم مثل دو دسوت که بتضريب نمام و سعايت و فتان چگونه ازيک ديگر مستزيد گشتند و بعداوت و مقاتلت گراييدن تا مظلومی بی گناه کشته شد ،و روزگار داد وی بداد ، که هدم بنای باری عز اسمه مبارک نباشد ، و عواقب آن از وبال و نکال خالی نماند . فلا يسرف فی الفتل انه کان منصورا.اکنون اگر ميسر گردد بازگوی داستان دوستان يک دل و ، کيفيت موالات و افتتاح مواخات ايشان ، و استمتاع از ثمرات مخالصت و برخورداری از نتايج مصادقت .
برهمن گفت:هيچيز نزديک عقلا در موازنه دوستان مخلص نيايد ، و در مقابله ياران يک دل ننشيند ، که د رايام راحت معاشرت خوب ازيشان متوقع باشد و در فترات نکبت مظاهرت بصدق از جت ايشان منتظر.
و از امثال اين ، حکايت کبوتر و زاغ و موش و باخه و آهوست.رای پرسيد که :چگونه است آن ؟ گفت:
آورده اند که در ناحيت کشمير متصيدی خوش و مرغزاری نزه بود که از عکس رياحين او پر زاغ چون دم طاووس نمودی ، و در پيش جمال او دم طاووس بپر زاغ مانستی
درفشان لاله در وی چون چراغی
وليک از دود او برجانش داغی
شقايق بر يکی پای ايستاده
چو برشاخ زمرد جام باده
و در وی شکاری بسيار ، و اختلاف صيادان آنجا متواتر .زاغی در حوالی آن بر درختی بزرگ گشن خانه داشت.نشسته بود و چپ و راست می نگريست . ناگاه صيادی بدحال خشن جامه ، جالی برگردن و عصايی در دست ، روی بدان درخت نهاد . بترسيد و با خود گفت :اين مرد را کاری افتاد که می آيد ، و نتوان دانست که قصد من دارد يا ازان کس ديگر ، من باری جای نگه دارم و می نگرم تا چه کند.
نظرات و تجربیات شما
-
همیشه هم این کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش۲۳ صحیح نیست…:-)
-
خیلی هم خوب…جالبترین قسمت فال و طالع بینی سایته
-
کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش۲۳ خوبه!!!
-
صحبت از پژمردن یک برگ نیست…وای جنگل را بیابان می کنند…با ارزوی موفقیت برای شما
-
مشت می کوبم بر در پنجه می سایم بر پنجره ها من دچار خفقانم خفقان درها را باز کنید
-
نوشته خوبی بود. لطفن مدلهای لباس و مو و ارایش را بیشتر کنین
-
زیبا بود.
-
زحمت زیادی کشیدین. سایت خوبی دارین. موفق باشین.
-
نوشته بدی نبود… اما کاش… :-p
-
قسمت های طنز و سرگرمی را بیشتر کنید.
-
مطالب خوبی دارید. ان شاء الله همین سیاست کاری را ادامه دهید.
واقعا نوشته خوبییه. من همیشه سایتتون را چک میکنم.