امروز: پنجشنبه, ۱ خرداد ۱۴۰۴ / بعد از ظهر / | برابر با: الخميس 25 ذو القعدة 1446 | 2025-05-22
کد خبر: 1441 |
تاریخ انتشار : 13 آبان 1391 - 0:18 | ارسال توسط :
12
2
ارسال به دوستان
پ

کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش23 عنوان کتاب : کلیله و دمنه نویسنده : ابوالمعالی نصرالله منشی تصحیح و توضیح مجتبی مینوی طهرانی تمامی اين فصول برجای نبشتند و بنزديک شير فرستاد. مادر را بنمود . چون بران واقف گشت گفت :بقا باد ملک را .اهتمام من در اين کار بيشازين فايأه نداشتکه […]

کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش23

عنوان کتاب : کلیله و دمنه

نویسنده : ابوالمعالی نصرالله منشی

تصحیح و توضیح مجتبی مینوی طهرانی

تمامی اين فصول برجای نبشتند و بنزديک شير فرستاد. مادر را بنمود . چون بران واقف گشت گفت :بقا باد ملک را .اهتمام من در اين کار بيشازين فايأه نداشتکه آن ملعون بدگمان شد . و امروز حيلت و مکر او بر هلاک ملک مقصور گردد ، و کارهای ملک تمام بشوراند ، و تبعت اين ازان زيادت باشد که در حق وزير مخلص و قهرمان ناصح رواداشت . اين سخن در دل شير موقع عظيم يافت و انديشه بهرچيزی و هرجايی کشيد.

پس مادر را گفت :بازگوی از کدام کس شنودی ، تا آن مرا در کشتن دمنه بهانه ای باشد . گفت :دشوار است بر من اظهار سر کسی که بر من اعتماد کشرده باشد . و مرا بکشتن دمنه شادی مسوغ نگردد ، چون اين ارتکاب روا دارم و رازی که بمحل وديعت عزيز است فاش گردانم ؟ لکن از آن کس استطلاع کنم ، اگر اجزات يابم بازگويم .

و از نزديک شير برفت و پلنگ را بخواند و گفت :انواع تربيت و ترشيح و ابواب کرامت و تقريب که ملک در حق تو فرموده ست و می فرمايد مقرر است ، و آثار آن بر حال تو از درجات مشهور که می يابی ظاهر ، و دران به اطنابی و بسطی حاجت نتواند بود .وانگاه گفت :واجبست بر تو که حق نعمت او بگزاری و خود را از عهده اين شهادت بيرون آری. و نيز نصرت مظلوم ، و معونت او در ايضاح حجت در حال مرگ و زندگانی ، اهل مروت فرض متوجه و قرض متعين شناسد ، چه هرکه حجت مرده پوشيده گرداند روز قيامت حجت خويش فراموش کند . از اين نمط فصلی مشبع برو دميد .

پلنگ گفت :اگر مرا هزار جان باشد ، فدای يکساعته رضا و فراغ ملک دارم از حقوق نعمتهای او يکی نگزارده باشم ، و در احکام نيک بندگی خود را مقصر شناسم . و من خود آن منزلت و محل کی دارم که خود را در معرض شکر آرم و ذکر عذر برزبان رانم؟

بنده آن را چگونه گويد شکر

مهر و مه را چه گفت خاکستر؟

و مجب تحرز از اين شهادت کمال بدگمانی و حزم مبلک است ، و اکنون که بدين درجت رسيأ مصلح خبرت ملک را فرونگذرام و آنچه فرمان باشد بجای آرم .وانگاه محاورت کليله و دمنه چنانکه شنوده بود پيش شير بگفت  ،و آن گواهی در مجمع وجوش بداد . چون اين سخن در افواه افتاد آن دد ديگر که در حبس مفاوضت ايشان شنوده بود کس فرستاد که:من هم گواهی دارم . شير مثال دادتا حاضر آمد و آنچه در حبس ميان کليله و دمنه رفته بود بر وجه شهادت باز گفت.

ازو پرسيدند که :همان روز چرا نگفتی؟ گفت:بيک گواه حکم ثابت نشدی . من بی منفعتی تعذيب حيوان روا ندارم . بدين دو شهادت حکم سياست بر دمنه متوجه گشت . شير بفرمود تا او را ببستند و باحتياط باز داشت ، و طعمه او بازگرفت  ، و ابواب تشديد و تعنيف تقديم نمودند تا زا گرنسگی و تشنگی بمرد . و عاقبت مکر و فرجام بغی چنين باشد.

                        باب الحمامة المطوقة و الجرذ والغراب والسلحفاة والظبی

رای گفت برهمن را که شنودم مثل دو دسوت که بتضريب نمام و سعايت  و فتان چگونه ازيک ديگر مستزيد گشتند و بعداوت و مقاتلت گراييدن تا مظلومی بی گناه کشته شد  ،و روزگار داد وی بداد ، که هدم بنای باری عز اسمه مبارک نباشد ، و عواقب آن از وبال و نکال خالی نماند . فلا يسرف فی الفتل انه کان منصورا.اکنون اگر ميسر گردد بازگوی داستان دوستان يک دل و ، کيفيت موالات و افتتاح مواخات ايشان ، و استمتاع از ثمرات مخالصت و برخورداری از نتايج مصادقت .

برهمن گفت:هيچيز نزديک عقلا در موازنه دوستان مخلص نيايد ، و در مقابله ياران يک دل ننشيند ، که د رايام راحت معاشرت خوب ازيشان متوقع باشد و در فترات نکبت مظاهرت بصدق از جت ايشان منتظر.

و از امثال اين ، حکايت کبوتر و زاغ و موش و باخه و آهوست.رای پرسيد که :چگونه است آن ؟ گفت:

آورده اند که در ناحيت کشمير متصيدی خوش و مرغزاری نزه بود که از عکس رياحين او پر زاغ چون دم طاووس نمودی  ، و در پيش جمال او دم طاووس بپر زاغ مانستی

درفشان لاله در وی چون چراغی

وليک از دود او برجانش داغی

شقايق بر يکی پای ايستاده

چو برشاخ زمرد جام باده

و در وی شکاری بسيار ، و اختلاف صيادان آنجا متواتر .زاغی در حوالی آن بر درختی بزرگ گشن خانه داشت.نشسته بود و چپ و راست می نگريست . ناگاه صيادی بدحال خشن جامه ، جالی برگردن و عصايی در دست ، روی بدان درخت نهاد . بترسيد و با خود گفت :اين مرد را کاری افتاد که می آيد  ، و نتوان دانست که قصد من دارد يا ازان کس ديگر ، من باری جای نگه دارم و می نگرم تا چه کند.

منبع خبر ( ) است و صلح خبر | پایگاه اخبار صلح ایران در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. چنانچه محتوا را شایسته تذکر میدانید، خواهشمند است کد خبر را به شماره 300078  پیامک بفرمایید.
لینک کوتاه خبر:
×
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسطصلح خبر | پایگاه اخبار صلح ایران در وب سایت منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
  • لطفا از تایپ فینگلیش بپرهیزید. در غیر اینصورت دیدگاه شما منتشر نخواهد شد.
  • نظرات و تجربیات شما

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

    نظرتان را بیان کنید

    تعداد نظرات منتشر شده: 12
    1. نویسنده :دختران.جوان

      واقعا نوشته خوبییه. من همیشه سایتتون را چک میکنم.

    1. نویسنده :فهیمه

      همیشه هم این کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش۲۳ صحیح نیست…:-)

    1. نویسنده :شاهین

      خیلی هم خوب…جالبترین قسمت فال و طالع بینی سایته

    1. نویسنده :دختران.جوان

      کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش۲۳ خوبه!!!

    1. نویسنده :بابک

      صحبت از پژمردن یک برگ نیست…وای جنگل را بیابان می کنند…با ارزوی موفقیت برای شما

    1. نویسنده :hasani

      مشت می کوبم بر در پنجه می سایم بر پنجره ها من دچار خفقانم خفقان درها را باز کنید

    1. نویسنده :فرشاد.قاسمیان

      نوشته خوبی بود. لطفن مدلهای لباس و مو و ارایش را بیشتر کنین

    1. نویسنده :محمد.رحمتي

      زیبا بود.

    1. نویسنده :دختر.آزاد

      زحمت زیادی کشیدین. سایت خوبی دارین. موفق باشین.

    1. نویسنده :کارگر

      نوشته بدی نبود… اما کاش… :-p

    1. نویسنده :عماد

      قسمت های طنز و سرگرمی را بیشتر کنید.

    1. نویسنده :هنگامه

      مطالب خوبی دارید. ان شاء الله همین سیاست کاری را ادامه دهید.