کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش22 عنوان کتاب : کلیله و دمنه نویسنده : ابوالمعالی نصرالله منشی تصحیح و توضیح مجتبی مینوی طهرانی و بصلاح حال و مآل تو آن لايق تر که بگناه اقرار کنی ، و بتوبت و انابت خود را از تبعت آخرت مسلم گردانی ، و باز رهی اگر […]
کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش22
عنوان کتاب : کلیله و دمنه
نویسنده : ابوالمعالی نصرالله منشی
تصحیح و توضیح مجتبی مینوی طهرانی
و بصلاح حال و مآل تو آن لايق تر که بگناه اقرار کنی ، و بتوبت و انابت خود را از تبعت آخرت مسلم گردانی ، و باز رهی
اگر خوش خويی از گران قرطباتان
وگر بدخويی از گران قرطبانی
مستريح او مستراح منه ، وانگاه دو فضيلت ترا فراهم آيد و ذکر آن برصحيفه روزگار مثبت ماند :اول اعتراف بجنايت برای رستگاری آخرت و اختيار کردن دار بقا بر دار فنا ؛ و دوم صيت زبان آوری خود بدين سوال و جواب که رفت و انواع معاذير دل پذير که نموده شد . و حقيقت بدان که وفات د رنيک نامی بهتر از حيات در بدنامی.
دمنه گفت :قاضی را بگمان خود و ظنون حاضران بی حجت ظاهر و دليل روشن حکم نشايد کرد ، ان الظن لايغنی من الحق شيئا.و نيز اگر شما را اين شبهت افتاده ست و طبع همه برگناه من قرار گرفته است آخر من در کار خود بهتر دانم.و يقين خود را برای شک ديگران پوشانيأن از خرد و مروت و تقوی و ديانت دور باشد . و بظنی که شما راست که مگر عياذا بالله درباب اجنبی و ريختن خون او از جهت من قصدی رفتست چندين گفت گوی می رود ، و اعتقاهای همه تفاوت می پذيرد ، اگر در خون خود بی موجبی سعی پيوندم دران بچه تاويل معذور باشم ؟ که هيچ ذاتی را بر من آن حق نيست که ذات مرا ، و آنچه در حق کمتر کسی از اجانب جايز شمرم و از روی مروت بدان رخصت نيابم درباب خود چگونه روا دارم ؟ ازاين سخن درگذر ، اگر نصيحتست به ازين باطد کرد و اگر خديعتست پس از فضيحت دران خوض نمودن بابت خردمندان نتواند بودن.
و قول قضات حکم باشد ، و از خطا و سهو دران احتراز ستوده است . و نادر آنکه هميشه راست گوی و محکم کار بودی ، از شقاوت ذات و شوربختی من دراين حادثه گزافکاری بردست گرفتی ، و اتقان و احتياط تمام يکسو نهادی ، و بتمويه اصحاب غرض و ظن مجرد خويش روی بامضای حکم آوردی
و هرکه گواهی دهد درکاری که دران وقوف ندارد بدو آن رسد که بدان نادان رسيد . قاضی گفت :چگونه است آن ؟ گفت:
مرزبانی بود مذکور ، و بهارويه نام زنی داشت چون ماه روی ،چون گل عارض و چو سيم ذقن در غايت حسن و زيبايی و جمال و نهايت صلاح و عفاف ، اطرافی فراهم و حرکاتی دل پذير ، ملح بسيار و لطف بکمال
غلامی بی حفاظ داشت و بازداری کردی. او را بدان مستوره نظری افتاد ، بسيار کوشيد تابدست آيد ،البته بدو التفات ننمود . چون نوميد گشت خواست که در حق او قصدی کند ، و در افتضاح او سعی پيوندد . از صيادی دو طوطی طلبيد و يکی را ازيشان بياموخت که «من دربان را در جامه خواجه خفته ديدم با کدبانو.» و ديگری را بياموخت که «من باری هيچ نمی گويم .» در مدت هفته ای اين دو کلمه بياموختند. تا روزی مرزبان شراب می خورد بحضور قوم ، غلام درآمد و مرغان را پيش او بنهاد .ايشان بحکم عادت آن دو کلمت می گفتند بزبان بلخی ، مرزبان معنی آن ندانست لکن بخوشی آواز و تناسب صورت اهتزاز می نمود. مرغان را بزن سپرد تا تيمار بهتر کشد.
و يکچندی برين گذشت طايفه ای از اهل بلخ ميهمان مرزبان آمدند . چون از طعام خوردن و يکچندی برين گذشت در مجلس شراب نشستند.مرزبان قفص بخواست ، و ايشان برعادت معهود آن دو کلمه می گفتند. ميهمانان سر در پيش افگندند و ساعتی در ي: ديگر نگريست .آخر مرزبان را سوال کردند تا وقوفی دارد برآنچه مرغان می گويند . گفت :نمی دانم چه می گويند ، اما آوازی دل گشای است . يکی از بلخيان که منزلت تقدم داشت معنی آن با او بگفت ، و دست از شراب بکشيد ، و معذرتی کرد که :در شهر ما رسم نيست در خانه زن پريشان چيزی خوردن . در اثنای اين مفاوضت غلام آواز داد که :من هم بارها ديده ام و گواهی می دهم .مرزبان از جای بشد ، و مثال داد تا زن را بکشند . زن کسی بنزد او فرستاد و گفت :
مشتاب بکشتنم که در دست توام
عجلت از ديو نيکو نمايد ، و اصحاب خرد و تجربت در کارها ، خاصه که خونی ريخته خواهد شد ، تامل و تثبت واجب بينند ، و حکم و فرمان باری را جلت اسماوه و عمت نعماوه امام سازند :يا ايها الذين آمنوا ان جاءکم فاسق بنبا فتبينوا. و تدارک کار من از فرايض است ، و چون صورت حال معلوم گشت اگر مستوجب کشتن باشم در يک لحظه دل فارغ گردد.و اين قدر دريغ مدار که از اهل بلخ پرسند که مرغان جز اين دوکلمت از لغت بلخی چيزی می دانند.اگر ندانند متيقن باشی که مرغان را اين ناحفاظ تلقين کرده ست ،که چون طمع او در من وفا نشد ، و ديانت من ميان او و غرض او حايل آمد ، اين رنگ آميخت . و اگر چيزی ديگر بدان زبان می بتوانند گفت بدان که من گناه کارم و خون من ترا مباح.
مرزبان شرط احتياط بجای آورد ، و مقرر شد که زن ازان مبراست . کشتن او فروگذاشت و بفرمود تا بازدار را پيش آوردند .تازه درآمد که مگر خدمتی کرده است ، بازی دردست گرفته .زن پرسيد که:تو ديدی که من اين کار می کردم؟ گفت:آری ديدم.بازی که در دست داشت بر روی او جست و چشمهاش برکند.زن گفت :زن گفت:سزای چشمی که ناديده را ديده پندارد اينست ، و از عدل و رحمت آفريدگار جلت عظمته همين سزد
بد مکن که بدافتی چه مکن که خود افتی
و اين مثل بدان آوردم تا معلوم گردد که بر تهمت چيرگی نمودن در دنيا بی خير و منفعت و با وبال و بتبعت است.
نظرات و تجربیات شما
-
آخه بابا این یعنی چی… کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش۲۲… 🙁
-
مطلب خوبیه. قسمت دانلود کتاب کتابهای صوت مخصوص موبایل هم اضافه کنید.
-
با تشکر از مطلب خوبتان
-
نوشته کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش۲۲ خوب بود. بیشتر به قسمت سرگرمی و عکسهای روز توجه کنین.
-
زحمت زیادی کشیدین. سایت خوبی دارین. موفق باشین.
-
خوب بود. قسمت های طنز و سرگرمی را بیشتر کنید.
-
مطالب خوبی دارید. ان شاء الله همین سیاست کاری را ادامه دهید.
-
omidvaram moafagh bashid
-
خوب بود…اگر اخبار متنوع تر شود بهتر میشود. امیداورم موفق باشین.
آقای صبای عزیز سایت خوبی دارید. موفق باشید.