امروز: چهارشنبه, ۷ خرداد ۱۴۰۴ / قبل از ظهر / | برابر با: الأربعاء 1 ذو الحجة 1446 | 2025-05-28
کد خبر: 105665 |
تاریخ انتشار : 14 آبان 1391 - 0:00 | ارسال توسط :
14
2
ارسال به دوستان
پ

عنوان کتاب : سفرنامه ناصر خسرو بخش10 نويسنده :  ناصرخسرو قباديانی سفرنامه ناصرخسرو قباديانی صفت مد و جزر بصره و جوی های آن : دريای عمان را عادت است که در شبان روزی دو باره مد برآورد چنان که مقدار ده گز آب ارتفاع گيرد و چون تمام ارتفاع گيرد به تدريج جزر کند و […]

عنوان کتاب : سفرنامه ناصر خسرو بخش10

نويسنده :  ناصرخسرو قباديانی

سفرنامه

ناصرخسرو قباديانی

صفت مد و جزر بصره و جوی های آن : دريای عمان را عادت است که در شبان روزی دو باره مد برآورد چنان که مقدار ده گز آب ارتفاع گيرد و چون تمام ارتفاع گيرد به تدريج جزر کند و فرو نشستن گيرد تا ده دوازده و آن ده گز که ذکر می رود به بصره بر عمودی با ديد آيد که آن را قايم کرده باشند يا به ديواری و الا اگر زمين هامون بود و نه بلندی عظيم دور برود چنان است که دجله و فرات که نرم می روند چنان که بعضی مواضع محسوس نيست که به کدام طرف می روند چون دريا مد کند قرب چهل فرسنگ آب ايشان مد کند و چنان شوند که پندارند بازگشته است و به بالا بر می رود اما به مواضع ديگر از کنارهای دريا به نسبت بلندی و هامونی زمين باشد ، هر کجا هامون باشد بسيار آب بگيرد و هرجا بلند باشد کم تر گيرد ، و اين مد و جزر گويند تعلق به قمر دارد که به هر وقت قمر بر سمت راس و رجل باشد و آن عاشر و رابع است آب در غايت مد باشد و چون قمر بر دو افق يعنی مشرق و مغرب باشد غايت جزر باشد ، ديگر آن که چون قمر در اجتماع و استقبال شمس باشد آب در زيادت باشد يعنی مد در اين اوقات بيش تر باشد و ارتفاع بيش گيرد و چون در تربيعات باشد آب در نقصان باشد يعنی به وقت مد علوش چندان نباشد و ارتفاع نگيرد که به وقت اجتماع و استقبال بود و جزرش از آن فروتر نشيند که به وقت اجتماع و استقبال می نشست ، پس بدين دلايل گويند که تعلق اين مد و جزر از قمر است و الله تعالی اعلم .

و شهر ابله که برکنار نهر است و نهر بدان موسوم است شهری آبادان ديدم با قصرها وبازارها و مساجد و اربطه که آن را حد و وصف نتوان کرد و اصل شهر برجانب شمال نهر بود و از جانب جنوب نيز محلت ها و مساجد و اربطه و بازارها بود و بناهای عظيم بود چنان که از آن نزه تر در عالم نباشد و آن را شق عثمان می گفتند و شط بزرگ که آن فرات و دجله است و آن را شط العرب گويند بر مشرقی ابله است و نهر بر جنوبی و نهر ابله و نهر معقل به بصره به رسيده اند و شرح آن در مقدمه گفته آمده است ، و بصره را بيست ناحيت است که در هر ناحيت مبالغی ديه ها و مزارع بود .

صفت اعمال بصره : حشان شربه بلاس عقر ميسان المقيم الحرب شط العرب سعد سام جعفريه المشان الصمد الجونه جزيرة العظمی مروت الشرير جزيرة العرش الحميده جوبره المفردات . و گويند که آن جا که فم نهر ابله است وقتی چنان بودی که کشتی ها از آن جا نتوانستی گذشتن. غرقابی عظيم بود . زنی از مالداران بصره فرمود تا چهارصد کشتی بساختند و همه پر استخوان خرما کردند و سرکشتی ها محکم کردند و بدان جا غرق کردند تا آن چنان شد که کشتی ها می گذرند .

فی الجمله منتصف شوال سنه ثلث و اربعين و اربعمايه از بصره بيرون آمديم و در زورق نشستيم از شهر ابله تا چهار فرسنگ که می آمديم از هر دو طرف نهر باغ و بستان و کوشک و منظر بود که هيچ بريده نشد و شاخه ها از اين نهر به هر جانب باز می شد که هر يک مقداری رودی بود . چون به شق عثمان رسيديم فرود آمديم برابر شهر ابله و آن جا مقام کرديم ، هفدهم در کشتی بزرگ که آن را بوصی می گفتند نشستيم و خلق بسيار از جوانب که آن کشتی را می ديدند دعا می کردند که يا بوصی سلکک الله تعالی . و به عبادان رسيديم و مردم از کشتی بيرون شدند و عبادان بر کنار دريا نهاده است چون جزيره ای که شط آن جا دو شاخ شده است چنان که از هيچ جانب به عبادان نتوان شد الا به آب گذر کنند . و جانب جنوبی عبادان خود دريای محيط است که چون مد باشد تا ديوار عبادان آب بگيرد و چون جزر شود کم تر از دو فرسنگ دور شود . و گروهی از عبادان حصير خريدند و گروهی چيزی خوردنی خريدند . ديگر روز صبحگاهی کشتی در دريا راندند و بر جانب شمال روانه شديم و تا ده فرسنگ بشدند هنوز آب دريا می خوردند و خوش بود و آن آب شط بود که چون زبانه ای در ميان دريا به ديد آمد . چندان که نزديک تر شديم بزرگ تر می نمود و چون به مقابل او رسيديم چنان که بر دست چپ تا يک فرسنگ بماند باد مخالف شد و لنگر کشتی فرو گذاشتند و بادبان فروگرفتند . پرسيدم که آن چه چيز است گفتند خشاب ، صفت او : چهارچوب است عظيم از ساج چون هيئت منجنيق نهاده اند مربع که قاعده آن فراخ باشد وسر آن تنگ و علو آن از روی آب چهل گز باشد و بر سر آن سفال ها و سنگ ها نهاده بعد از آن که آن را با چوب به هم بسته و بر مثال سقفی کرده و بر سر آن چهار طاقی ساخته که ديدبان بر آن جا شود ، و اين خشاب بعضی می گويند که بازرگانی بزرگ ساخته است بعضی گفتند که پادشاهی ساخته است و غرض از آن دو چيز بوده است يکی آن که در آن حدود که آن است خاکی گردنده است و دريا تنک چنان کمه اگر کشتی بزرگ به آن جا رسد بر زمين نشيند و شب آن جا چراغ سوزند در آبگينه چنان که باد در آن نتوان زد و مردم از دور بينند و احتياط کنند که کس نتواند خلاص کردن ، دوم آن که جهت عالم بدانند و اگر دزدی باشد ببينند و احتياط کنند و کشتی از آن جا بگردانند . و چون از خشاب بگذشتيم چنان که نابه ديد ناپديد شد ديگری بر شکل آن به ديد آمد اما بر سر اين خانه گنبدی نبود همانا تمام نتوانسته اند کردن ف و از آن جا به شهر مهروبان رسيديم . شهری بزرگ است بر لب دريا نهاده بر جانب شرقی و بازاری بزرگ دارد و جامعی نيکو اما آب ايشان از باران بود و غير از آب باران چاه و کاريز نبود که آب شيرين دهد . ايشان را حوض ها و آبگيرها باشد که هرگز تنگی آب نبود ، و در آن جا سه کاروانسرای بزرگ ساخته اند هر يک از آن چون حصاری است محکم و عالی ، و در مسجد آدينه آن جا بر منبر نام يعقوب ليث ديدم نوشته . پرسيدم از يکی که حال چگونه بوده است گفت که يعقوب ليث تا اين شهر گرفته بود وليکن ديگر هيچ امير خراسان را آن قوت نبوده است . و در اين تاريخ که من آن جا رسيدم اين شهر به دست پسران اباکالنجار بود که ملک پارس بود . و خواربار يعنی ماکول اين شهر از شهر ها و ولايت ها برند که آن جا بجز ماهی چيزی نباشد ، و اين شهر باجگاهی است و کشتی بندان ، و چون از آن جا به جانب جنوب بر کنار دريا بروند ناحيت توه و کازرون باشد و من در اين شهر مهروبان بماندم به سبب آن که گفتند راه ها ناايمن است از آن که پسران اباکالنجار را با هم جنگ و خصومت بود و هر يک سری می کشيدند و ملک مشوش کشته بود ، گفتند به ارغان مردی بزرگ است و فاضل ، او را شيخ سديد محمد بن عبدالملک گويند . چون اين سخن شنيدم از بس که از مقام در آن شهر به موضعی رساند که ايمن باشد . چون به رقعه بفرستادم روز سيم سی مرد پياده بديدم همه با سلاح به نزديک من آمدند و گفتند ما را شيخ فرستاده است تا در خدمت تو به ارغان رويم و ما را به دلداری به ارغان بردند . ارجان شهری بزرگ است و در او بيست هزار مرد بود و بر جانب مشرقی آن رودی آب است که از کوه درآيد و به جانب شمال آن رود چهار جوی عظيم بريده اند و آب ميان شهر به در برده که خرج بسيار کرده اند و از شهر بگذرانيده و آخر شهر بر آن باغ ها و بستان ها ساخته و نخل و نارنج و ترنج و زيتون بسيار باشد و شهر چنان است که چندان که بر روی زمين خانه ساخته اند در زير زمين همچندان ديگر باشد و در همه جا در زير زمين ها و سرداب ها آب می گذرد و تابستان مردم شهر را به واسطه آن آب در زير زمين ها آسايش باشد ، و در آن جا از اغلب مذاهب مردم بودند و معتزله را امامی بود که او را ابوسعيد بصری می گفتند . مردی فصيح بود و اندر هندسه و حساب دعوی می کرد و مرابا او بحث افتاد و از يکديگر سوال ها کرديم و جواب ها گفتيم و شنيديم در کلام و حساب و غيره ، و اول محرم از آن جا برفتيم و به راه کوهستان روی به اصفهان نهاديم .در راه به کوهی رسيديم ، دره تنگ بود . عام گفتندی اين کوه را بهرام گور به شمشير بريده است و آن را شمشير بريد می گفتند و آن جا آبی عظيم ديديم که از دست راست ما از سوراخ بيرون می آمد و از جايی بلند فرو می دويد و عوام می گفتند اين آب به تابستان مدام می آيد و چون زمستان شود باز ايستد و يخ بندد ، و به لوردغان رسيديم که از ارجان تا آن جا چهل فرسنگ بود و اين لوردغان سر حدپارس است ، و از آن جا به خان لنجان رسيديم و بر دروازه شهر نام سلطان طغرل بيک نوشته ديدم و از آن جا به شهر اصفهان هفت فرسنگ بود .مردم خان لنجان عظيم ايمن و آسوده بودند هريک به کار و کدخدايی خود م

منبع خبر ( ) است و صلح خبر | پایگاه اخبار صلح ایران در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. چنانچه محتوا را شایسته تذکر میدانید، خواهشمند است کد خبر را به شماره 300078  پیامک بفرمایید.
لینک کوتاه خبر:
×
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسطصلح خبر | پایگاه اخبار صلح ایران در وب سایت منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
  • لطفا از تایپ فینگلیش بپرهیزید. در غیر اینصورت دیدگاه شما منتشر نخواهد شد.
  • نظرات و تجربیات شما

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

    نظرتان را بیان کنید

    تعداد نظرات منتشر شده: 14
    1. نویسنده :صیاد.دلها

      کتاب سفرنامه ناصر خسرو قبادیانی بخش۱۰ خوبه!!!

    1. نویسنده :صبا

      صحبت از پژمردن یک برگ نیست…وای جنگل را بیابان می کنند…با ارزوی موفقیت برای شما

    1. نویسنده :لاریسا.آرام

      زیبا بود.

    1. نویسنده :yoohana

      صحبت از پژمردن یک برگ نیست…وای جنگل را بیابان می کنند…با ارزوی موفقیت برای شما

    1. نویسنده :نیلو

      انسان موفق همیشه پیش از دیگران قدم برمیدارد و خطرات را به جان میخرد موفق باشید

    1. نویسنده :صادق.اکبری

      موفق باشید.

    1. نویسنده :مرد.روز

      کتاب سفرنامه ناصر خسرو قبادیانی بخش۱۰ بخش گالری هنرمندان را نیز کاملتر کنید.

    1. نویسنده :شاهین

      آقای صبای عزیز سایت خوبی دارید. موفق باشید.

    1. نویسنده :سمیه.م

      خیلی هم خوب…جالبترین قسمت فال و طالع بینی سایته

    1. نویسنده :شیوا

      مطالب خوبی دارید. ان شاء الله همین سیاست کاری را ادامه دهید.

    1. نویسنده :مهسا.میم

      زیبا بود.

    1. نویسنده :pink

      انسان موفق همیشه پیش از دیگران قدم برمیدارد و خطرات را به جان میخرد موفق باشید

    1. نویسنده :دختر.آزاد

      مطالب خوبی دارید. ان شاء الله همین سیاست کاری را ادامه دهید.

    1. نویسنده :پسرک

      dar chonin garni ke vahshat hakem ast…:(