سیاست > مجلس – علی مطهری، نماینده مردم تهران در مجلس به مناسبت اربعین حسینی، مطلبی درباره زیارت امام حسین (ع) از کتاب احیای تفکر اسلامی شهید مطهری در کانال تگرام خود منتشر کرد. به گزارش خبرآنلاین، متن این یادداشت به شرح زیر است: در روز اربعین دو موضوع مهم داریم که بسیار شایستة اهمیت است: یکی […]
سیاست > مجلس – علی مطهری، نماینده مردم تهران در مجلس به مناسبت اربعین حسینی، مطلبی درباره زیارت امام حسین (ع) از کتاب احیای تفکر اسلامی شهید مطهری در کانال تگرام خود منتشر کرد.
به گزارش خبرآنلاین، متن این یادداشت به شرح زیر است: در روز اربعین دو موضوع مهم داریم که بسیار شایستة اهمیت است: یکی آمدن جابر به کربلا برای زیارت اباعبدالله (ع) که آمدنش یک تابلوی بزرگ است، و دیگر زیارت اربعین و این سنتی که از دور، از هرجا که هستید حسین بن علی(ع) را در این روز زیارت کنید. اینها دو جریان واقعی است.
یک جریان ساختگی که در هیچ کتاب معتبری وجود ندارد و تنها در یک کتاب وجود دارد که آن کتاب به اتفاق تمام ارباب مقاتل معتبر نیست این است که در روز بیستم ماه صفر اسرا، اهل بیت پیغمبر اکرم(ص)، اهل بیت امام حسین(ع) از شام به کربلا میآیند.
ما آن دو جریان اصیل را به کلی فراموش کردیم، هرجا که میرویم صحبت از این است که اهل بیت امام حسین(ع) به کربلا سر قبر امام حسین آمدند؛ بعد چه شعرها، چه مرثیهها، چه سینهزنیها، همه بر اساس دروغ!
جابر بن عبدالله انصاری از صحابة پیغمبر اکرم و از جوانان اصحاب پیامبر(ص) است و در جنگ خندق جوانی بوده در حدود شانزدهسالگی، تازه بالغ شده بود. در وقت وفات رسول اکرم(ص) تقریباً بیست و دو ساله بوده و بنابراین در سنة 61 هجری این مرد هفتاد و چند ساله بوده است. در آخر عمر کور شده بود، چشمهایش نمیدید. با یک مرد محدث بزرگواری به نام عطیة عوفی آمد و قبل از آنکه به سراغ تربت حسین(ع) برود، رفت سراغ فرات، غسل زیارت کرد و خودش را از سُعد – که گیاهی خوشبو بوده و آن را خشک میکردند و بعد میساییدند و پودر میکردند و از آن به عنوان یک عطر و بوی خوش استفاده میکردند- خوشبو کرد.
عطیه میگوید وقتی که جابر از فرات بیرون آمد گامها را آهسته برمیداشت و در هر گامی ذکری از اذکار الهی بر زبانش بود.
جابر از دوستان امیرالمؤمنین و از دوستان خاندان پیغمبر(ص) و در حدود دوازده سال از اباعبدالله بزرگتر است و با اباعبدالله خیلی محشور بوده است. عطیه گفت با همین حال گامها را آهسته برداشت و آمد و ذکر گفت تا به نزدیکی قبر مقدس حسین بن علی(ع) رسید. وقتی که رسید، دو بار یا سه بار فریاد کشید: حبیبی یا حسین! دوستم، حسین جان! بعد گفت: حبیب لایجیب حبیبه؟ دوستی جواب دوستش را چرا نمیدهد؟ من جابر،دوست تو هستم، رفیق دیرین توام، پیرغلام تو هستم، چرا جواب مرا نمیدهی؟ بعد گفت: عزیزم، حسینم! حق داری جواب دوستت را ندهی، جواب پیرغلامت را ندهی. من میدانم با رگهای گردن تو چه کردند، من میدانم سر مقدس تو از بدن مقدست جداست. گفت و گفت تا افتاد و بیهوش شد. وقتی که به هوش آمد سرش را به این طرف و آن طرف برگرداند و مثل کسی که با چشم باطن میبیند گفت: «السلام علیکم ایتها الارواح التی حلّت بفناء الحسین» سلام من بر شما مردانی که روح خودتان را فدای حسین کردید.
بعد از اینکه گفت من چنین و چنان شهادت میدهم، گفت: و من شهادت میدهم که ما هم با شما در این کار شریک هستیم. عطیه تعجب کرد که یعنی چه؟ ما با اینها در این کار شریک باشیم؟ به جابر گفت: معنی جملهات را نفهمیدم، ما که جهاد نکردیم! ما که قبضة شمشیر به دست نگرفتیم، چرا شریک باشیم؟! گفت: اصلی در اسلام هست که من از پیغمبر(ص) شنیدم. فرمود: هرکسی که واقعاً از ته دل دوست داشته باشد، روحش هماهنگ باشد، در این عمل شریک است. من اگر شرکت نکردم نمیتوانستم شرکت کنم، از من جهاد برداشته شده بود ولی روح من پرواز میکرد که در رکاب حسین(ع) باشد. چون روح ما با روح حسین بود، من حق دارم ادعا کنم که ما با آنها در این عمل شریک هستیم.
منبع: کتاب احیای تفکر اسلامی، ص 29-31.
29220
This entry passed through the Full-Text RSS service – if this is your content and you’re reading it on someone else’s site, please read the FAQ at fivefilters.org/content-only/faq.php#publishers.
RSS