وقتی فیلم «سلطان» در سینما آزادی روی پرده رفت، تنها یک نفر در سالن قدیمی این سینما حضور داشت که دلش می خواست از زور خجالت برود زیر صندلی و تا پایان فیلم و خالی شدن سالن از زیر صندلی بیرون نیاید.
همه در سالن سینما محو دلدادگی سلطان بودند اما هدیه تهرانی خیلی از آنچه که روی پرده سینما می دید خوشش نیامده بود. البته اینها را چند سال بعد به زبان آورد؛ آن هم در گفتگو با نیما حسنی نسب.
سال 1383 در نظرخواهی مجله فیلم، هدیه تهرانی به عنوان یکی از پنج بازیگر برتر سینمای ایران انتخاب شده بود، آن موقع از حضورش در سینمای ایران تنها هشت سال گذشته بود و در این هشت سال او 17 فیلم سینمایی بازی کرده بود که در میان آنها آثار کارگردانان شاخصی نیز وجود داشت. او نخستین سیمرغش را هم به خاطر بازی در فیلم «قرمز» آن هم درست یک سال پس از آغاز دوران بازیگری اش (سومین فیلم کارنامه کاری اش) گرفته بود.
هدیه تهرانی در اوج محبوبیت بود. هم در سینما و هم بین مردم پیشنهادهای بازیگری زیادی داشت اما سخت می گرفت و کم بازی می کرد و گاهی حتی ترجیح می داد سرش را با کارهای دیگری گرم کند.
حالا هم خبر زیادی از حضور او در سینمای ایران نیست. تنها یک فیلم با بازی او در گروه هنر و تجربه اکران شده و به تازگی بازی در فیلم «عادت نمی کنیم» را به پایان رسانده است. از سال 91 تا امروز یک فیلم توقیفی هم دارد که حاصل نخستین همکاری اش با محسن امیر یوسفی است: «آشغال های دوست داشتنی».
اماهنوز خبرهای مربوط به او هم برای رسانه ها جذاب است و هم برای مردم. فرقی هم نمی کند که این خبرها چه باشند. عکس نخستین تست گریم او برای بازی در فیلم «روز واقعه» یا عکسی از دوران کودکی اش، او هنوز هم برای سینما و سینمادوستان جذابیت های خاص خودش را دارد.
با این حال در حرفه اش حسابی کم کار است. ورزش می کند، عکس می گیرد و احتمالا فیلمنامه های زیادی می خواند اما نتیجه، غیبت مداوم او است؛ روی پرده ای که برای رسیدن به آن، فراز و فرودهای زیادی را پشت سر گذاشته است.
ماجراهای بازیگر شدن یک ستاره تمام عیار
نخستین فیلمی که هدیه تهرانی در آن به ایفای نقش پرداخت، فیلم «سلطان» بود که سال 1375 ساخته شد. آن موقع هدیه تهرانی 24 سال داشت اما اگر همه چیز آن طور که باید پیش می رفت، احتمالا نخستین فیلم کارنامه این بازیگر می شد فیلم«چای تلخ» که اتفاقا هیچ واسطه ای هم این وسط نبود که او را به ناصر تقوایی معرفی کند. هدیه تهرانی به گفته خودش با تقوایی و اکبر عالمی فامیل و آشنا بوده و به همین خاطر در 20 سالگی، ناصر تقوایی به او پیشنهاد بازی در «چای تلخ» را می دهد؛ اتفاقی که نمی افتد.
تهرانی در این فاصله کارهای مختلفی انجام داده و از این شاخه به آن شاخه می پریده، یک روز سرگرم واردات و صادرات می شده و یک روز مربیگری شنا را تجربه می کرده. دکوراسیون داخلی هم برایش جذابیت های خاص خودش را داشته و حتی یک زمانی تصمیم گرفته که برای یاد گرفتن کامل این حرفه راهی آلمان شود و در این کشور طراحی داخلی بخواند اما همه چیز دست به دست هم داده تا او بالاخره بازی در سینما را تجربه کند.
دیدارش با محمدرضا شریفی نیا و آزیتا حاجیان خیلی تصادفی رقم می خورد. در فروشگاه باغ با دستی شکسته همراه دوستش و مادرش می چرخیده که متوجه نگاه آزیتا حاجیان و شریفی نیا می شود. حدس هم می زند (بر اساس تجربه هایش) که چند دقیقه بعد یکی از این دو نفر به او پیشنهاد بازیگر شدن می دهند. چند دقیقه بعد همین اتفاق می افتد.
حاجیان از همسرش جدا می شود، به سراغ او می آید و می پرسد: «دوست داری بازیگر شوی؟» تهرانی جواب می دهد. نه. شریفی نیا شماره مادر دوست تهرانی را می گیرد و بعد از آن روز تماس ها شروع می شود.
نتیجه این تماس ها معرفی به دفتر «هدایت فیلم» مرتضی شایسته است و پیشنهاد بازی در فیلم «روز واقعه» به کارگردانی شهرام اسدی. او زیر دست عبدالله اسکندری گریم می شود. عکس می گیرد و یک متن را هم برای تست صدا و بازی می خواند اما همان موقع از این نقش خوشش نمی آید.
دلیلش هم کوتاهی نقش و دیالوگ های کم آن بوده است. رقم دستمزدی که برای روز واقعه به او پیشنهاد می شود 100 هزار تومان است؛ رقمی که قید گرفتن آن را می زند و نقش را قبول نمی کند. با این حال اما عکس ها و فیلم تست هایش در دفتر هدایت فیلم باقی می ماند.
در این فاصله یک اتفاق عجیب برایش می افتد. او در یک تصادف آسیب می بیند و چند دقیقه هم به کما می رود. این را بعد که به هوش می آید، همراه و کادر پزشکی به او می گویند. تصادف آنقدر سنگین بوده که ماه ها او را بستری می کند. بعد هم کارش به راه رفتن با واکر می رسد.
در این مدت مهرجویی سرگرم انتخاب بازیگران فیلم «لیلا» بوده که آن موقع «یک داستان واقعی» نام داشته. دست بر قضا هم مدرسه ای هدیه تهرانی در شهرک اکباتان، آناهیتا همتی، گذرش به دفتر مهرجویی می افتد.
در فرم ثبت نام مقابل آدرس می نویسد، اکباتان و همانجا از او می پرسند کسی به اسم هدیه تهرانی را در اکباتان می شناسد و او هم پاسخ مثبت می دهد.
تماس ها دوباره شروع می شود. او چند روز بعد به دفتر مهرجویی می رود. مهرجویی فیلمنامه را برایش تعریف می کند و چند عکس هم از او می گیرد. مهرجویی از او می پرسد که چرا اینقدر چاق شده و تهرانی می گوید که داروی کورتن مصرف می کرده و همین باعث شده پانزده کیلو اضافه وزن پیدا کند.
از دفتر که بیرون می آید قید بازی در این فیلم را هم می زند چون برایش قابل هضم نبوده که یک مرد زن دار به خاطر نازا بودن همسرش به فکر ازدواج دوباره بیفتد. خودش بعدها گفته اگر موقعیت سنجی داشته، حتما باید این نقش را قبول می کرد اما آن موقع قبول نمی کند ولی وزنش را کم می کند اما چند ساعت پس از بیرون آمدن از دفتر مهرجویی، آقای رخشا با او برای بازی در فیلم «بودن یا نبودن» کیانوش عیاری تماس می گیرد.
قرارها گذاشته می شود. بعد عیاری را می بیند و فیلمنامه را می خواند و می پسندد اما بازی در این فیلم هم به نتیجه نمی رسد و دست آخر زنده یاد عسل بدیعی در این نقش ظاهر می شود. پس از این ماجرا یک روز دستیار مسعود کیمیایی با او تماس می گیرد. سامان مقدم پس از یک صحبت کوتاه گوشی را به مسعود کیمیایی می دهد و کیمیایی با هدیه تهرانی صحبت می کند.
قرار می گذارد و او هم بالاخره این فیلمنامه را می پذیرد. سال 1375 برای نخستین بار در یک فیلم آن هم در نقش اول ظاهر می شود. نتیجه برای خودش دلچسب نیست اما سکوی پرش خوبی برای آینده او می شود.
بلافاصله موج پیشنهادها آغاز می شود. سال بعد (1376) او در سه فیلم بازی می کند و در این بین برای بازی در «قرمز» فریدون جیرانی نخستین سیمرغ دوران بازیگری اش را به دست می آورد.
جدال با رسانه های زرد
گاهی خودش هم برای خودش حسابی حاشیه می سازد. روی کار آمدن دولت نهم و حضور اسفندیار رحیم مشایی در رأس سازمان میراث فرهنگی و گردشگری بزرگترین حاشیه عمر این بازیگر را رقم می زند. او تصمیم می گیرد نمایشگاه عکسی با موضوع آب برپا کند و رحیم مشایی هم قول می دهد که اسپانسر این نمایشگاه باشد.
انتشار عکسی از او و رحیم مشاعی که کنار هم در یک سالن اجرای برنامه نشسته اند، باعث می شود شایعه های زیادی در مورد ارتباط مالی این دو نفر سر زبان ها بیفتد، حتی برخی پای مسائل دیگری را وسط می کشند.
نمایشگاه برگزار می شود، روز اول افتتاحیه حضور مردم برای دیدن هدیه تهرانی رکوردشکن می شود و در نهایت او می ماند و بدهی های نمایشگاه. رحیم مشایی قولش را عملی نمی کند و هدیه تهرانی می ماند و طلبکارها.
کار به شکایت و دادگاه و حتی بازداشت موقت هم می کشید و حاشیه های این اتفاق دامن او را می گیرد. او عکاسی را در ظاهر رها می کند و می چسبد به بازیگری اما تعداد نقش ها و انتخاب هایش روز به روز کمتر می شود.
دوران کم کاری
هدیه تهرانی از سال 1390 تا به حال کلا در چهار پروژه حضور داشته است. او که تا به حال در سریال های تلویزیونی بازی نکرده در این سال در سریال «قلب یخی» ساخته سامان مقدم به ایفای نقش می پردازد. این سریال برای شبکه نمایش خانگی تولید شده و به پایان هم نرسید.
«پل چوبی» ساخته مهدی کرم پور و «یک روز دیگر» ساخته حسن فتحی دو فیلم دیگر او در سال 90 هستند. در سال 1391 او تنها در یک فیلم به ایفای نقش می پردازد که توقیف می شود: «آشغال های دوست داشتنی».
از سال 91 تا امروز هم خبری از او نیست. فیلم «روز مبادا» در گروه هنر و تجربه یکی دیگر از فیل های اوست که در این سال ها هدیه تهرانی در آن به ایفای نقش پرداخته. او در سکانس پایانی این فیلم نقش خودش را بازی می کند؛ زنی که سوپراستار سینماست.
خانم سوپراستار حالا دوباره به همان موقعیت اولش بازگشته است. کسی نمی داند این ستاره می تواند پس از مدت ها کم کاری، روی پرده سینما تولد دوباره اش را نوید دهد یا باز هم بعد از دیدن فیلم تازه اش، دلش می خواهد از خجالت به زیر صندلی برود که روی آن نشسته است.
اخبار فرهنگی – تماشاگران امروز،برترینها