امروز: دوشنبه, ۳ دی ۱۴۰۳ / بعد از ظهر / | برابر با: الإثنين 22 جماد ثاني 1446 | 2024-12-23
کد خبر: 484235 |
تاریخ انتشار : 16 مهر 1401 - 0:12 | ارسال توسط :
0
1
ارسال به دوستان
پ

می‌خواست زنده بماند؛ به سرزندگی رقصی که در سال پایانی عمر مقابل دوربین‌ «می‌خواهم زنده بمانم» از خود به یادگار گذاشت. وقتی به بیمارستان رساندنش هنوز به کما نرفته بود، اما مثل خیلی‌های دیگر در آن زمان، بدنش در مقابل عوارض ناشی از بیماری تاب نیاورد و پس از چند روز جدال با مرگ، متاسفانه […]

می‌خواست زنده بماند؛ به سرزندگی رقصی که در سال پایانی عمر مقابل دوربین‌ «می‌خواهم زنده بمانم» از خود به یادگار گذاشت. وقتی به بیمارستان رساندنش هنوز به کما نرفته بود، اما مثل خیلی‌های دیگر در آن زمان، بدنش در مقابل عوارض ناشی از بیماری تاب نیاورد و پس از چند روز جدال با مرگ، متاسفانه تسلیم ویروس مرگبار کرونا شد.
به گزارش صلح خبر، خبر درگذشت عزت‌الله مهرآوران ـ بازیگر محبوب تئاتر، سینما و تلویزیون ـ سال گذشته در چنین روزی ـ ۱۶ مهر ۱۴۰۰ ـ اعلام شد. او در آخرین کوپه‌های مرگ‌های قطاری کرونا نشسته بود و دست آخر هم نتوانست در میانه راه پیاده شود.

از زمانی که اعلام شد برای زنده نگه داشتنش او را به خواب مصنوعی برده‌اند، دلمان فرو ریخت؛ یاد خواب‌ مصنوعی افتادیم که پیشتر برای علی انصاریان، به خواب ابدی تبدیل شده بود. با این همه هر روز به امید شنیدن بهبود حالش با یکی از نزدیکان تماس می‌گرفتیم تا شاید خبر بهتری در راه باشد. چند ساعتی خبر بهبود هم مخابره شد اما به سرعت ورق برگشت و در نهایت «باورش سخت بود اما مهرآوران را هم به خاک سپردیم!».

مرگ او، در آن روزهای سخت کرونا خیلی‌ها را آزرد. از آن دست هنرمندانی بود که در مراسم تشییعش کمتر کسی ابتلای احتمالی به کرونا را بهانه کرد. خیلی‌ها آمده بودند. خصوصا که دیگر ثابت شده بود، حضور در فضای باز آن‌هم به همراه استفاده از ماسک، خطر ابتلاء را پایین می‌آورد.

در این زمینه بخوانید:

رقصی چنین میانه میدانم آرزوست!

رضا بنفشه‌خواه در نبودش اشک می‌ریخت. او با اشاره به دوستی پنجاه ساله‌شان می‌گفت: برای عزت خیلی زود بود. می‌توانست حالا حالاها در کنار ما باشد، سر به سرمان بگذارد، اذیتش کنیم و با او شوخی کنیم.

«به خدا که خیال آمدنش نبود، بازی ما با این روزگار قهار تمام شده بود. کسی نیست به این روزگار سیلی بزند؟ هی می‌گیرد، هی می‌برد، هی از این قبیله عاشق چراغی خاموش می‌شود … حالا ما فردا»؛ این جملات بخشی از نمایشنامه «ابریشم بانو» نوشته عزت‌الله مهرآوران است که در شکایت از رسم زمانه نوشته است.

در آخرین روز وداع، بیتی از باباطاهر را برایش خواندند و سپس به سمت خانه ابدی‌ بدرقه شد. دوستش می‌گفت گویا خیلی این قطعه را دوست داشته است.

ما هم امروز در نخستین سالگرد درگذشتش، به یاد عزت‌الله مهرآوران و لبخندهای همیشگی‌ و نقش‌های شیرینش، این بیت را دوباره زیر لب زمزمه می‌کنیم:

«نمی‌دونم دلم دیوانه کیست
کجا آواره و در خانه کیست؟
نمی‌دونم دل سرگشته مو
اسیر نرگس مستانه کیست»

انتهای پیام

منبع خبر ( ) است و صلح خبر | پایگاه اخبار صلح ایران در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. چنانچه محتوا را شایسته تذکر میدانید، خواهشمند است کد خبر را به شماره 300078  پیامک بفرمایید.
    برچسب ها:
لینک کوتاه خبر:
×
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسطصلح خبر | پایگاه اخبار صلح ایران در وب سایت منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
  • لطفا از تایپ فینگلیش بپرهیزید. در غیر اینصورت دیدگاه شما منتشر نخواهد شد.
  • نظرات و تجربیات شما

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

    نظرتان را بیان کنید