هاوارد فاست که سال ۲۰۰۳ در چنین روزی از دنیا رفت، یکی از آخرین نویسندگان بزرگ آمریکایی بود که کمونیست شد اما بهدرستی گفتهاند که او هرگز یکی از غولهای ادبی قرن بیستم نبود. به گزارش صلح خبر، روزنامه اعتماد در ادامه نوشت: «فاست البته نویسنده چیرهدستی بود و رمانهای تاریخیاش هنوز هم بسیار خواندنی […]
هاوارد فاست که سال ۲۰۰۳ در چنین روزی از دنیا رفت، یکی از آخرین نویسندگان بزرگ آمریکایی بود که کمونیست شد اما بهدرستی گفتهاند که او هرگز یکی از غولهای ادبی قرن بیستم نبود.
به گزارش صلح خبر، روزنامه اعتماد در ادامه نوشت: «فاست البته نویسنده چیرهدستی بود و رمانهای تاریخیاش هنوز هم بسیار خواندنی و جذابند. از سرخپوستها نوشت (آخرین مرز، ۱۹۴۱)، جدایی آمریکا از انگلیس و شکلگیری کشور مستقل ایالات متحده را روایت کرد (شهروند تام پین، ۱۹۴۳)، از زندگی بردگان سیاهپوست حرف زد (راه آزادی، ۱۹۴۴) و روی مبارزه دموکراسی و الیگارشی در کشورش انگشت گذاشت (آمریکایی، ۱۹۶۴)
یورگن روله در کتاب «ادبیات و انقلاب» مینویسد: «این آثار هاوارد فاست از میهنپرستی و عشق به دموکراسی سرشار بودند و این همان چیزی بود که جامعه آمریکا در طول جنگ دوم جهانی به آن نیاز داشت. آن روزها که حیات سیاسی و روشنفکری جامعه هنوز به چپ گرایش داشت، فاست در دستگاه سخنپراکنی آمریکا نقش مهمی ایفا میکرد اما پس از جنگ، زمانی که خطمشی رسمی تغییر کرد، بیشک عزتنفس و پایمردی موجب شد که او به ایده از رونقافتاده وفادار بماند.»
چون به باورهایش وفادار مانده بود، خواهناخواه با نظام حاکم بر کشورش درافتاد و حتی اوایل دهه ۱۹۵۰ – به جرم اهانت به کنگره – چند ماهی زندانی شد. شوروی از این ستیز بهره برد و سال ۱۹۵۳ هاوارد فاست را برنده جایزه ادبی استالین اعلام کرد. آنها گفتند: «هاوارد فاست در فضای خردکننده تحریک و افترا به آرمانهای خود وفادار مانده است و با قلمش همچنان از حقوق و آزادی انسانها دفاع میکند. فاست مظهر آمریکای راستین و مترقی است؛ آمریکای انسانهای بیپیرایهای که مانند مردمان دیگر کشورها عمیقا خواهان برقراری صلح و دوستی در سراسر جهانند.»
اما فاست حتی با چنین وسوسههایی به حد سایههای شوروی تنزل نکرد و چند ماه بعد، پس از افشای جنایتهای استالین – «ننگی که تا ابد در ذهن انسان متمدن باقی خواهد ماند» – به آن چه در شوروی میگذشت، معترض شد. نوشت که: «من خطا کردم و آن چه را باید میدیدم، ندیدم. بیکفایت بودم و نتوانستم تشخیص دهم که پیروزی در این نیست که سوسیالیسم را به دست بیاوریم اما حق مقدس انسان در برخورداری از وجدان، حق و شأن انسان در بیان نظریاتش از دست برود.»
تجاوز نظامی شوروی به مجارستان (پاییز سال ۱۹۵۶) و کشتاری که اشغالگران در آن کشور به راه انداختند، فاست عدالتخواه را بار دیگر تکان داد. نوشت که مهم نیست چه شعاری میدهیم و چه آرمانی داریم، کارهایی که میکنیم ماهیت و واقعیت ما را نشان میدهند. با پرکردن زندانها نمیشود از آزادی دفاع کرد و با بستن دهانها و سرکوب دگراندیشان نمیتوان به تحقق رویاهای بزرگ بشری امید بست.
کمونیستهایی که همچنان طرفدار شوروی بودند، فاست را از خودشان طرد کردند. این چنین بود که او چند سال بعد از این که از سوی حکومت آمریکا رانده و منزوی شد، به گناه پایبندی به عدالت و حقیقت، با همفکران قدیم خود نیز به مشکل برخورد. از نظر آنان – که وجدانشان را به شوروی فروخته و تشخیص درستی و نادرستی را به سران حزب کمونیست و رفقای بالادستی سپرده بودند – فاست مردی دورو و فرصتطلب و «فرو رفته در کثافت» بود.»
انتهای پیام