امروز: چهارشنبه, ۲۵ تیر ۱۴۰۴ / بعد از ظهر / | برابر با: الأربعاء 21 محرم 1447 | 2025-07-16
کد خبر: 59865 |
تاریخ انتشار : 17 اسفند 1394 - 9:51 | ارسال توسط :
0
2
ارسال به دوستان
پ

کودک و نوجوان > فرهنگی – اجتماعی – فاطمه خدری:من عاشق ماهی‌ام. بوی ماهی سرخ‌شده با آرد و ادویه حالم را خوب می‌کند. مامان هیچ‌وقت نمی‌گذارد به غذای روی اجاق ناخنک بزنم. می‌گويد عادت زشتی است. اما گاهی که مهمان داریم و به‌خاطر یکی از بچه‌های نق‌نقوی مهمان‌ها مجبور می‌شود به همه‌ی بچه‌ها یك تکه غذای سرخ‌شده […]

کودک و نوجوان > فرهنگی – اجتماعی – فاطمه خدری:
من عاشق ماهی‌ام. بوی ماهی سرخ‌شده با آرد و ادویه حالم را خوب می‌کند.

مامان هیچ‌وقت نمی‌گذارد به غذای روی اجاق ناخنک بزنم. می‌گويد عادت زشتی است. اما گاهی که مهمان داریم و به‌خاطر یکی از بچه‌های نق‌نقوی مهمان‌ها مجبور می‌شود به همه‌ی بچه‌ها یك تکه غذای سرخ‌شده بدهد، یادم می‌افتد که از غذای سر سفره خیلی خوش‌مزه‌تر است.

فکر این‌که ماهیِ توی ماهی‌تابه، که صدای جلزولزش گوشم را پر کرده، می‌تواند چه‌قدر خوش‌مزه باشد، دیوانه‌ام می‌کند. انگشت‌هايم شل می‌شوند و مداد از دستم می‌افتد و سرم را می‌گذارم روی دفترم.

کلمه‌های دفترمشق بازیکن‌های سیاه و قرمزپوشی‌اند که بدون توپ و با صدای قاروقور شکمم توی زمین سرگردانند. چشم‌هايم را می‌بندم و توی ذهنم جدول‌ضرب پنج را تمرین می‌کنم.

غیر از هفت‌پنج‌تا، که رویش کمی مکث می‌کنم، بقیه سریع یادم می‌آيد. بابا شگردهایی یادم داده که اگر ضربی را توي امتحان فراموش کردم، سریع بتوانم حسابش کنم. ریاضی بابا خوب است و در عوض مامان عاشق ادبیات است و همیشه براي حفظ‌کردن شعرهای کتاب‌هايم با من مسابقه می‌گذارد.

سرم را می‌گذارم روي دستم، پايم را می‌کشم که می‌خورد به توپ فوتبال و قل می‌خورد و می‌رود.

نمی‌دانم چه‌قدر می‌گذرد که با صدای مامان، که براي ناهار صدايم می‌کند، بیدار می‌شوم. بابا مثل همیشه با سروصدا صورتش را می‌شويد و می‌آيد پای سفره.

حالم را می‌پرسد و دستی به موهايم می‌کشد که سروکله‌ی مامان با دیس ماهی پیدا می‌شود. من سریع شروع می‌کنم به پلو کشیدن.

بابا، همان‌طور که زل‌زده به ماهی‌ها، می‌گويد: «غذای من چیه؟»

مامان: «ماهی دیگه.»

بابا: «مگه نمی‌دونی من ماهی دوست ندارم؟»

مامان: «ولی این همون ماهی‌ايه که هفته‌ی پیش خونه‌ی خاله‌خانم خوردی و گفتی خوش‌مزه است. از همون ماهی خریدم.»

بابا: «حالا این‌همه گفتم ماهی دوست ندارم یادت نمونده، همین حرفی که هفته‌ي پیش تو مهمونی و تو رودربايستي زدم یادت موند؟»

مامان دیس ماهی را، که چشمم هنوز دنبالش است، می‌گیرد سمت بابا: «حالا یه‌کم بخور، شاید…»

بابا عصبانی می‌شود. دستش را می‌زند زیر دیس و یکی از ماهی‌ها می‌افتد توی سفره، جلوی من. می‌بینمش که دارد تقلا می‌کند و دهانش را باز و بسته مي‌كند.

درست مثل ماهی‌گلی عید پارسال که از تنگ بیرون افتاد و تا مامان خبردار شود و بیايد نجاتش بدهد، کلی تقلا کرد و آخرش مرد.

صدای کوبیده‌شدنِ در از خیال ماهی جدايم می‌کند. مامان این‌بار دنبال نجات ماهی نیست. سرش را پایین انداخته و دارد تیغ‌های ماهی را براي من جدا می‌کند. صورتش را نمی‌بینم که می‌گويد: «بخور امیرجان!»

قاشق اول را توی دهانم می‌گذارم. چیزی خیلی بزرگ‌تر از تیغ ماهی راه گلويم را بسته که حتماً مامان آن را نديده. با قاشق دوم وضع کمی بهتر می‌شود. آخر ماهی شور همیشه خوش‌مزه‌تر است. قطره‌های شور روی گونه‌هايم سُر می‌خورند و قاتی لقمه‌ا‌م می‌شوند.

* * *

بار سوم است كه دارم کارتون «در جست‌وجوی نمو» را می‌بینم. مثل همیشه آن‌قدر به تلویزیون نزدیک شده‌ام که مجبورم سرم را بگیرم بالا. مامان دارد ظرف می‌شويد.

صدای قاشق، که کشیده می‌شود به بشقاب تا آشغال‌های ماهی را خالی کند، با صدای بابای نمو، که دارد از همه سراغ پسرش را می‌گیرد، قاتی می‌شود.

بابا در را باز می‌کند و می‌آيد تو. یك دستش را پشتش گرفته و دست دیگرش را می‌کشد روي سر من و می‌رود سمت آشپزخانه. این‌دفعه نمو دارد دنبال بابايش می‌گردد.

صدای خنده‌ی مامان از آشپزخانه می‌آيد. نمو و بابايش هم‌دیگر را بغل می‌کنند.

دوچرخه شماره ۸۲۳

تصويرگري: فرينا فاضل‌زاد

This entry passed through the Full-Text RSS service – if this is your content and you’re reading it on someone else’s site, please read the FAQ at fivefilters.org/content-only/faq.php#publishers.

RSS

منبع خبر ( ) است و صلح خبر | پایگاه اخبار صلح ایران در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. چنانچه محتوا را شایسته تذکر میدانید، خواهشمند است کد خبر را به شماره 300078  پیامک بفرمایید.
    برچسب ها:
لینک کوتاه خبر:
×
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسطصلح خبر | پایگاه اخبار صلح ایران در وب سایت منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
  • لطفا از تایپ فینگلیش بپرهیزید. در غیر اینصورت دیدگاه شما منتشر نخواهد شد.
  • نظرات و تجربیات شما

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

    نظرتان را بیان کنید