سیاست > احزاب و شخصیتها – محمدحسن اصغرنیا از شکل گیری حزب جمهوری اسلامی، دستور جلسه حزب در روز انفجار و شخصیت شهید بهشتی خاطرهها دارد. مریم محمدپور: یک هفته پس از پیروزی انقلاب در بهمن 57 اولین حزب اسلامی در کشور پا گرفت تا مشکل نبود کادر اسلامی را رفع و رجوع کند. در دورهای که […]
سیاست > احزاب و شخصیتها – محمدحسن اصغرنیا از شکل گیری حزب جمهوری اسلامی، دستور جلسه حزب در روز انفجار و شخصیت شهید بهشتی خاطرهها دارد.
مریم محمدپور: یک هفته پس از پیروزی انقلاب در بهمن 57 اولین حزب اسلامی در کشور پا گرفت تا مشکل نبود کادر اسلامی را رفع و رجوع کند. در دورهای که کسی برای راه بردن امور کشوری آمادگی نداشت، حزب جمهوری اسلامی بسیار اثرگذار شد. اولین رئیس مجلس و رئیس دیوان عالی کشور و تعدادی از اعضای شورای انقلاب و مجلس خبرگان قانون اساسی از اعضای حزب جمهوری اسلامی بودند. تعداد زیادی از مردم هم عضو آن شده بودند؛ دو میلیون نفر در 100 روز عدد قابل توجهی است که به عضویت در این حزب درآمدند. البته تصور برخی این بود که مانند حزب رستاخیز در دوران پهلوی، همه باید عضو حزب جمهوری اسلامی شوند. همین تعداد زیاد هم به نوعی پاشنه آشیل حزب شد، تا آنجا که یکی از اعضای آن، عامل انفجار و کشتار هفتم تیر شد.
هفتم تیر جلسه هفتگی حزب در سالن اجتماعات دفتر مرکزی در سرچشمه تهران برگزار شده بود، مطابق هر یکشنبه. قرار بود موضوع جلسه درباره تورم باشد، برای همین تعدادی از وزرای اقتصادی دولت نیز در آن حضور داشتند اما بحث عوض شد. اعضا خواستند که درباره کاندیدای حزب برای ریاست جمهوری سخن بگویند، چرا که تنها یک هفته از عزل بنیصدر گذشته بود و کشور رئیس جمهور نداشت. دکتر محمد بهشتی، دبیرکل حزب جمهوری اسلامی، از محمدعلی رجایی سخن گفت که اگرچه عضو حزب نیست اما شرایط لازم را دارد. سخن به درازا نکشید و با انفجاری دیوار فرو ریخت و 73 نفر شهید شدند. رئیس دیوان عالی کشور، 27نماینده مجلس، چهار وزیر و 12 معاون وزیر در جمع متوفیان بودند. 27 زخمی اما از این جلسه برجای ماند که محمدحسن اصغرنیا یکی از آنهاست. او در آن زمان استاندار سمنان و از اعضای شورای مرکزی حزب بود و اکنون مدیرعامل بنیاد جانبازان هفتم تیر (جهت) است.
شکل گیری حزب جمهوری اسلامی
اولین حزب در ایران پس از انقلاب اسلامی در سال 57 چگونه پا گرفت؟ اصغرنیا درباره آن روزها می گوید: درست یک هفته بعد از پیروزی انقلاب، شهید بهشتی و چهار نفر از همفکرانش یعنی آیاتالله موسوی اردبیلی، خامنهای، هاشمی رفسنجانی و دکتر باهنر، در کانون توحید تهران حزب جمهوری اسلامی را اعلام موجودیت کردند. در آن ایام به این میدان، “جان اف کندی” میگفتند که بعد از مدتی به میدان توحید تغییر نام داد. به این ترتیب اولین جامعه مدنی شکل گرفت.
اصغرنیا میگوید: نحوه تشکیل شورای مرکزی اینگونه بود که دکتر بهشتی گفت هر کسی در هر تشکیلاتی کار کرده میتواند بیاید حتی برای دکتر حبیب الله پیمان پیغام فرستاد که اگر مایلی بیا. محمد کاظم بجنوردی، جواد منصوری و سرحدیزاده را از حزب ملل اسلامی وارد شورای مرکزی کرد. از بازار آقای حبیب الله عسگراولادی و حاج صادق امانی بودند. بعد از مدتی هم آقایان ناطق نوری و معادیخواه اضافه شدند.
وی ادامه می دهد: در سال های ابتدای انقلاب دکتر بهشتی، دبیرکل حزب جمهوری اسلامی، رئیس شورای انقلاب و رئیس دیوان عالی کشور بود. او معتقد بود که ما باید نیروسازی کنیم. وقتی کارش در دیوان عالی کشور تمام میشد یعنی از ساعت سه بعداز ظهر به بعد به دفتر حزب جمهوری اسلامی میآمد.
اصغرنیا تقسیم کارها در حزب جمهوری اسلامی را اینگونه توضیح می دهد: دکتر بهشتی، خودش دبیرکل و مسئول تشکیلات بود، آیتالله خامنه ای مسئول تبلیغات بود. در آن زمان آقای کرباسچی دستیار آیتالله خامنه ای در واحد تبلیغات حزب بود. دکتر باهنر مسئول امور استانها و آموزش بود و من قائم مقام ایشان بودم و آیتالله موسوی اردبیلی مسئول موضوعات ایدئولوژیک حزب و آیتاللههاشمی نیز مثل همیشه سخنگو بود. هاشمی راه بازکن موانعی بود که دیگران میتراشیدند.
از فرقانیسم تا داعشیسم
چرا در سال 60 ترورها و انفجارها اینقدر زیاد شد؟ اصغرنیا در این باره می گوید: برای گروههایی این سوال پیش آمده بود که چرا در بحبوحه انقلاب و حوادث پس از آن، پنج نفر میگویند بنا دارند کادرسازی کنند؟ از این رو شروع به فضاسازی علیه این پنج نفر کردند. ابتدا گروه فرقان سردسته این مخالفان بود. همانطور که میدانید گروه فرقان آقای مطهری، مفتح، سپهبد قرنی، حاج تقی حاج طرخانی را ترور کردند. در همین اثنا به تدریج حزب جمهوری اسلامی ریشه دواند. آنها شروع به ترور شخصیت این پنج نفر کردند.
عضو هیات مدیره مجمع استانداران ادامه می دهد: معتقدم که باید از فرقانیسم شروع کنیم تا به داعشیسم برسیم. این شیوه تفکر و عمل همواره وجود داشته است. و هر چه ما با هم باشیم آنها ضعیف شده و هر چه از هم دور شویم آنها قوی میشوند.
اصغرنیا میگوید: سال 60 سال حوادث بود. جنگ شروع شده و رئیسجمهور نداشتیم چراکه مجلس به عدم کفایت سیاسی او رای داده بود و امام هم آن را تایید کرده بود. مشکلات هم زیاد بود.
پیشنهاد بهشتی برای رئیس جمهور شدن رجایی
روزهای یکشنبه جلسه حزب جمهوری اسلامی در سرچشمه، خیابان امیرکبیر تشکیل میشد. اصغرنیا درباره یکشنبه خونین هفتم تیر می گوید: در آن شبی که ما جلسه داشتیم بحث ما اقتصادی بود و هفت شهید حزب جمهوری اسلامی از وزارت بازرگانی هستند. چون دکتر بهشتی هر موضوعی را که مطرح میکرد از مسئول مربوطه نیز میخواست که حضور داشته باشد و درباره آن موضوع توضیح دهد.
وی میافزاید: آن شب، دکتر حسین کاظمی اردبیلی وزیر بازرگانی و هفت معاونش در جلسه حضور داشتند. قرار بود موضوع تورم بررسی شود. اما به دلیل فضای اجتماعی، دوستان پیشنهاد کردند چند دقیقهای درباره بحث روز که ریاست جمهوری بود، صحبت شود. دکتر بهشتی گفت درست است که من دبیرکل هستم اما بدون نظر اعضا نمیتوانم موضوع جلسه را عوض کنم، بنابراین باید رای بگیریم تا موضوع عوض شود. به این ترتیب بحث عوض شد؛ ایشان درباره ریاست جمهوری میگفت بین کاندیدای حزبی و غیرحزبی، کسی را انتخاب میکنیم که لایقتر است. چون حزب در مورد رئیس جمهور اول تجربه خوبی نداشت. جلال الدین فارسی کاندیدا شده بود اما شیخ علی تهرانی گفت که او افغانی الاصل است و ماجرا برای حزب بینتیجه بود.
اصغرنیا میگوید: شاید از همین رو دکتر بهشتی گفت ما کاندیدای حزبی نداریم و آقای محمدعلی رجایی با اینکه که عضو حزب ما نیست اما انسان لایق و شایستهای است.
وی صحنه ای از پس از انفجار را هم ترسیم می کند: شهید بهشتی بعد از اینکه سوخت یک دستش قطع شد. بدن برخی از شهدا دفرمه شده بود و اصلا قابل شناسایی نبودند. دکتر باهنر و شهید چراغچی آمدند جنازهها را شناسایی کنند.
تشکیک صادق خلخالی در تعداد شهدا
به گفته اصغرنیا یکی از مظلومیتهای شهدای هفتم تیر این است که برخی در تعداد شهدا نیز تشکیک میکنند. عدد منتشر شده درباره شهدا 73 تن بود که با جدا کردن شهید بهشتی از این آمار، گفته می شد دکتر بهشتی و 72 تن از یارانش در انفجار هفت تیر به شهادت رسیدند. اما تداعی عدد 72 با تعداد یاران امام حسین(ع) برخی را به شک می انداخت. او در این باره خاطره ای نیز نقل می کند: در جلسه ای همزمان با سالگرد هفتتیر شیخ صادق خلخالی روی منبر بود. دو نفر از بازماندگان هفتم تیر هم در جلسه بودیم. من یادداشتی به او دادم و نوشتم که یادی از شهدای هفتتیر شامل شهید بهشتی و 72تن هم بکنید. خلخالی از بالای منبر مرا خطاب قرار داد و گفت اینها دروغ است و به صورت سمبلیک گفتهاند. در صورتی که حتی امام هم گفته بود اینها به عدد شهدای کربلا 72 تن بودند و ما اسامی هر 72 تن را داریم. البته دلایل دیگری هم دارد. مثلا ایشان مشکلی با شهید بهشتی و آقای ربانی املشی دادستان هم داشت.
نگرانی شهید بهشتی از نفوذیها
اصغرنیا در مدرسه ای تحصیل کرده که دکتر بهشتی مدیر آن بود و هنوز شیفته شخصیت مدیرش و دبیرکل حزب جمهوری اسلامی است. او درباره شخصیت شهید بهشتی نیز با خبرآنلاین سخن می گوید: شهید بهشتی انسان چندبعدی بود و آینده نگری هم داشت. او مرهمت توام با قاطعیت داشت. هر مشکلی هم که با شما داشت باز هم آغوشش به روی شما باز بود.
وی خاطره ای را در این مورد ذکر میکند: محمد منتظری با دکتر بهشتی مشکلی پیدا کرده بود. او با معمر قذافی رفیق بود. قذافی به او گفته بود که جشن تولدم است و تو میتوانی دو تا هواپیما از ایران میهمان بیاوری. محمد منتظری هم فرودگاه را بست و دو هواپیما را پر کرد. سیدمحمد خامنه ای، جلال الدین فارسی از جمله افراد بودند. مهندس بازرگان به دکتر بهشتی زنگ زد و از این کار گلایه کرد. دکتر بهشتی خودش به محمد منتظری زنگ زد و گفت محمد جان در کشور قانون هست و این کار را نکن. در آن زمان نقاری بین محمد منتظری و دکتر بهشتی پیش آمد.
اصغرنیا ادامه میدهد: محمد منتظری هم روزنامه ای به نام «ندای مستضعفین» لقب بدی به شهید بهشتی داد و نوشت: دکتر بهشتی “راس پوتین” ایران است. “راس پوتین” یک روحانی بدنام روسی بود. یک روزی شهید بهشتی میخواست از دفترش در طبقه سوم دادگستری در دیوان عالی کشور خارج شود که و دید محمد منتظری هم از آن سمت میآید. دکتر بهشتی او را با عبارت «محمد جان» صدا زد و جلو رفت و او را بغل کرد. این دیدار باعث شد که محمد منتظری شب به دفتر حزب بیاید، همان شب هفتم تیر که او هم شهید شد.
وی درباره قاطعیت دکتر بهشتی نیز خاطره ای به نقل از مرحوم دکتر مروی، رئیس وقت کمیته انتظامی قضات نقل میکند: دکتر مروی میگوید دکتر بهشتی مرا صدا کرد و گفت به فلان مرکز استان میروی و حاکم شرع را محاکمه علنی میکنی. به این دلیل که ماشین با راننده در اختیار اوست و او وقتی از ماشین پیاده میشود، کیفش را به راننده میدهد تا برایش بیاورد. راننده که برای این کار در خدمت او نبوده. بنابراین او از عدالت خارج شده و دیگر حاکم شرع نیست. میتوان یک واحد درسی برای قضات گذاشت تا روش و منش دکتر بهشتی را بخوانند اما این کار را نمیکنند چراکه آدمهای کوچک از آدمهای بزرگ وحشت دارند اما شهید بهشتی افراد قوی تر از خودش را به میدان میآورد.
او خودش هم خاطره ای دارد: دکتر بهشتی خودش به ما زنگ میزد و نه مسئول دفترش. من استاندار سمنان بودم. زنگ زد و گفت مردم فلان روستا پیش من آمدند و با یک مینی بوس، مشکل رفت و آمدشان حل میشود تو حل کن. چون معلمم بود با من راحت بود.
وی درباره روحیه تنش زدایی دکتر بهشتی نیز می گوید: دکتر چمران به شهادت رسیده بود. تلویزیون فیلم جان دادنش را پخش کرد. دکتر بهشتی به تلویزیون زنگ زد که چرا جامعه را متشنج میکنید؟ چرا اینطور فیلمها را نشان میدهید؟ شهید بهشتی آدمی بود که با تنش ها برخورد میکرد اما الان از هر اتفاقی تنشی میآفرینند.
به گفته وی، دکتر بهشتی به سه مسئله بسیار اهمیت میداد؛ یکی انسان و دیگری فرهنگ او و سومی اقتصاد او. یک جمله ای یک ماه قبل از حادثه هفتتیر دکتر بهشتی به یکی از دوستان گفت که «من هر روز احساس میکنم که تیری بر قلبم مینشیند یا دیواری بر سرم خراب خواهد شد».
اصغرنیا به این سوال پاسخ می دهد که با چنین سرگذشتی، بعد از 35 سال چه باید بکنیم؟ وی میگوید: باید اتحادمان را حفظ کنیم، در آن زمان همه انقلابیها با هم بودند و تنها دو خط وجود داشت، یک خط انقلاب و دیگر خط ضدانقلاب. اما در طول زمان میبینیم که باندها و جناحهای زیادی اضافه میشوند و گاهی بین آنها تفکر فرقانیسم یا داعشیسم رخنه میکند. یکی از جملات شهید بهشتی که من زیاد به یاد میآورم این است که تاکید میکردند: دوستان مراقب عوامل نفوذی باشید.
نسبت به تاریخ بعد از انقلاب بیتفاوت هستیم
اصغرنیا از بیتفاوتی تاریخنگاران و رسانهها به انفجار در دفتر حزب جمهوری اسلامی به طور خاص و کل تاریخ پس از انقلاب گلایه دارد و میگوید: فاجعهای که پیش آمد بسیار دلخراش و غمانگیز بود. اگر این حادثه در خارج از ایران اتفاق میافتاد، تاریخنویسها و مراکز علمی به آن میپرداختند ولی در ایران نمیدانم چرا سراغ افرادی که در رژیم پهلوی وزیر و وکیل بودند میرویم، با پول دولتی با آنها مصاحبه کرده و چاپ میکنیم -مثل کاری که سازمان اسناد و کتابخانههای دولتی انجام داده است- ولی نسبت به حادثه هفتم تیر 1360 بیتفاوت هستیم.
وی تاکید می کند: در آن زمان تنها دو سال و اندی از انقلاب گذشته بود و سال بحران انقلاب بود. هیچکس تا حالا به این نپرداخته که چرا شرایط در سال 60 چنین شد و این جای تاسف است. هر ایرانی باید تاریخ کشور خودش را بداند. نمیگویم از دو هزار سال پیش خبردار باشد، حتی از دوران قاجار هم میگذرم، اما دست کم تاریخ انقلاب را بداند، خبر داشته باشد که از بعد 22 بهمن 1357 چه حوادثی در کشور رخ داده است که مخالفان به سراغ آدمهای موثر در انقلاب رفتند و موثرین را هدف قرار دادند.
وی می گوید: الان حتی وزیر کشور آمار دقیقی ندارد که چند نفر از آن وزارتخانه کشته یا زخمی شدند. حبیب مالکی فرماندار ایرانشهر بوده و شهید شده، مهندس مجیدی و آقای معتمدی مشاور وزیر بودند و شهید شدند. خود من استاندار سمنان بودم. این آقای وزیر کشور مشاور ایثارگران هم دارند اما اسامی مجروحین وشهدای این حادثه را ندارد. وضعیت بقیه وزارتخانهها هم همینطور است. مثل اینکه در طول زمان ارزشها در حال فروپاشی هستند. ظاهرا دچار بیتفاوتی و بیدرکی شدهاند.
استاندار پیشین سمنان می گوید: حوزههای علمیه، دانشگاهها، نشریات و صداوسیما به موضوع حوادث بعد از انقلاب بپردازند و برای این کار سراغ افراد مربوط به آن بروند، نه مثل الان که چهار نفر آدم دارند که از بحث برای نواب صفوی گرفته تا امام خمینی و آیتالله کاشانی و … فقط اینها حضور دارند و حرف می زنند.
27213
Let’s block ads! (Why?)
RSS