تفاوت سبک زندگی مجلل امام صادق(ع) با سبگ زندگی ساده امام علی(ع) در گفت وگو با عبدالمجید معادیخواه حجت الاسلام و المسلمین عبدالمجید معادیخواه به چند پرسش مهم درباره دوره امام صادق پاسخ داده است. مخالفت امام صادق(ع) با جریان های افراطی و تفریطی، برخورد امام با کسانی که زندگی امام را اشرافی می نامیدند […]
تفاوت سبک زندگی مجلل امام صادق(ع) با سبگ زندگی ساده امام علی(ع) در گفت وگو با عبدالمجید معادیخواه
حجت الاسلام و المسلمین عبدالمجید معادیخواه به چند پرسش مهم درباره دوره امام صادق پاسخ داده است. مخالفت امام صادق(ع) با جریان های افراطی و تفریطی، برخورد امام با کسانی که زندگی امام را اشرافی می نامیدند از جمله موضوعات این گفت و گو است.
گفت وگوی ما را با رئیس بنیاد تاریخ می خوانید:
ما زمینه های یک نوع اسلامی افراط گرا، اسلام تند و خشونت گرا و مسلمانان غالی را شاهد هستیم. این نوع اسلام با خودش یک نوع سبک زندگی هم به بار آورده بود. چرا ما شاهد این زمینه ها هستیم؟ این فضا ها چه عوامل اجتماعی و سیاسی داشته است؟
پس از وقایع عاشورا موج فزاینده ای جهان اسلام را تحت تاثیر قرار داد که به هر جا می رسید، توفانی درست می کرد. دیگر جهان اسلام روی آرامش به خود ندید. از این مرحله به بعد نقطه های عطفی هست که مثلا یکی از پسران یزید در دمشق که مردم شام علاقه مند بودند با او بیعت کنند، به طور رسمی از این مقام اظهار نفرت کرد. این فردی است که تصادفا نام او هم معاویه است و بسیار خوشنام است در منابعی که نوشته شده است. این از یک جهت به خصوصیات این فرد بازمی گردد که بعضی می گویند استاد یا خصوصیاتی چنین و چنانی داشت و از یک جهت به شرایط تاریخی آن باز می گردد یعنی چنین ابتذالی پیدا شده بود برای مقامی که همه برای آن سر و دست می شکستند که آن را به شخص می خواهند هدیه کنند، بگوید نمی خواهم.
این فضای بسیار عجیبی است اما همزمان با همین وضعی که در شام بود و کسانی که ننگ ریختن خون سیدالشهدا را بر دامن خود داشتند، دیگرانی بودند که در کمین نشسته بودند که از این فرصت استفاده کنند و دور را از آنها بگیرند که یکی از آنها همین مروان و بنی مروان است. حرف های بسیاری هست که بعضی ها کمی معلوم و بعضی دیگر کمتر معلوم است و بعضی هیچ کار نشده است. واقعیتی هم که کمتر کسی به آن توجه می کند، خراسان در جریان یک بازی بین زیاد و معاویه است که کمتر مورخی هم به آن درست پرداخته و در حد اطلاع من هیچ نگاه جدی به آن نشده است.
در جریان تعامل این دو بازیگر با هم خراسان سرزمینی شد که همه مخالفان آنجا جمع شدند. شرح آن بسیار مفصل است اما بحث، بحث بسیار مهمی است. در مقطعی در منابع سخن از جابجایی 50 هزار خانواده است. 50 هزار خانواده در آن موقع بسیار بالا است یعنی اینکه بعدا پرچم ابومسلم از آنجا بلند شد، همینطور یک دفعه نبود و زمینه هایی داشت. یک مرتبه، اتفاق هایی در خراسان افتاد که دور از چشم پایتخت و در مرکز درگیری بود. بر فرض عده ای به عنوان خونخواهی امام حسین(ع) درگیری داشتند که بعضی راست می گفتند، بعضی فرصت طلب و بعضی از آنها منافق بودند. شام و عراق با هم درگیری داشتند و حجاز هم مشکلات دیگری داشت. در چنین جایی خراسان در حال شکل گیری جریان بسیار عجیبی بود که در آنجا رد پای شعوبیه را می توان پیدا کرد که به تاریخ ایران مربوط می شود، رد پای غلات را می توان پیدا کرد و رد پای شیعه را هم می توان پیدا کرد.
این فرقه ها در خراسان شکل گرفتند اما بعدا وقتی می خواستند اظهار وجود کنند طبعا آمدند بغداد و بغداد را درست کردند. آنجا در واقع تبعیدگاهی بود که وقتی مخالفان بسیاری در آن جمع شدند، هویت دیگری پیدا کرد و هر کس هر جا مشکل پیدا می کرد، خود را به خراسان می رساند. محل زد و خوردها عراق و شام بود و مدینه با سیاست امام حسن(ع) یک حال و هوای فرهنگی پیدا کرده بود؛ به شکلی سعی می کرد دور از سیاست باشد. گرچه پیامدهای عاشورا آنجا را هم نگذاشت که بی تفاوت بماند و بالاخره صحنه کشتار خونین دلخراشی شد اما اینطور نبود که ادامه پیدا کند یعنی حال و هوای مدینه سیاست گریزی بود.
در حالی که عراق و شام با هم زد و خورد داشتند، مدینه حال و هوای تقریبا فرهنگی داشت و افرادی که تبارشان به اصحاب پیغمبر می رسید، در آنجا کمابیش هر کدام حرمتی داشتند. مساله حج و مناسک حج هم ویژگی ای به مکه و مدینه داده بود و هر کس به مکه می آمد، یک سر هم به مدینه می زد. حرمین قداستی به این شکل هم داشتند که بخشی از آن به مساله حج مربوط می شود و بخشی به مباحث دیگر.
در حالی که اینها سرگرم مسایل مختلف بودند، جای دیگری جریان دیگری در خراسان در حال شکل گیری بود که به سختی می توان رد پای شعوبیه و خوارج و غلات شیعه جدا کرد. در همین شرایط قم و کاشان به عنوان جای دیگری بسیار پرت تر و از جهتی جدی تر هست. کسانی که از ترس حکومت فرار می کردند، اگر گرایش سیاسی داشتند به خراسان می رفتند و اگر گرایش سیاسی نداشتند، به قم و کاشان می آمدند.
از همان اول که شیعه پیدا شده است، در حقیقت سه گونه شیعه داریم؛ یک شیعه رنگ و بوی سیاسی غلیظ دارد، یک شیعه رنگ و بوی فرهنگی غلیظ دارد که جای آن قم و کاشان است و یک شیعه نظامی است و بیشتر در ری و مازندران است. اینها همه از هم جدا هستند و عمدتا امام صادق(ع) در عصر خود وزنه ای شده بود که تقریبا می توان گفت در مهار گرایش های افراطی و تفریطی نقش اساسی داشت. خود این مساله از دوره امام علی بن الحسین(ع) آغاز می شود. اساسا دوره امام صادق، مقطعی است که بیشتر تحولات سیاسی و اجتماعی حرف اول را در آن می زند تا مسایل فکری. فرصتی هم برای امام صادق پیدا می شود که بخشی از معارف اسلام را برای عده ای بیان کند. این فرصت ناشی از این است که دیگران به کارهای خود مشغول بودند. آنهایی که هر کدام به دلیلی و با انگیزه ای خود را وارث قدرت می دانستند و با هم جنگ داشتند. آنها در واقع با همدیگر گلاویز بودند و کسی که از اینها دور بود، خود به خود فرصت خاصی پیدا می کرد.
احادیثی داریم که اشاره دارد که امام صادق خیلی از دینداران سطحی که عمق و علم به دین ندارند شکایت می کند؟ چرا؟
یک ویژگی از سیمای امام صادق، نماد علمیت ایشان به عنوان عالم آل محمد است. به شدت امام صادق رنجیده خاطر بودند از دین باورانی که شناخت ژرفی از اسلام ندارند. به اصطلاح تفقه دینی ندارند و بارها و بارها از این موضوع گلایه کردند. چه بسا این افراد راست هم بگویند، جانشان را هم کف دستشان گرفته اند، بعضی از آنها اخلاص هم دارن، فداکاری و هزینه هم می کنند اما اسلام را نمی شناسند. تعبیری منسوب به ایشان است که تا حدی هم می توان به آن اعتماد کرد که «من حتی حاضر بودم که شیعه من را با شلاق وادار کنند که تفقه دینی پیدا کند». این به معنا این معنا نیست که امام صادق به راحتی حاضر است کسی را شلاق بزند یعنی مساله ای که هیچ وقت امام صادق نمی پسندد و با روحیه، طبع و ذائقه امام صادق(ع) بسیار بیگانه است، شیعه هم برای ایشان بسیار عزیز است و هیچ وقت نمی خواهد آزاری ببیند اما در عین حال ارزش تفقه به گونه ای است که می گوید حتی اگر اینطور هم شود، من می پسندم که به اصطلاح کسی که منسوب به ماست، ساده اندیش، سطحی و با نگاهی بی ریشه به مسایل نباشد.
در این میان یکی از ویژگی های شخصیت امام صادق و دوره زندگی او، تغییر سبک زندگی از مدل و سبک دوره امام علی است. یعنی امام صادق دیگر در این دوره به سبک امام علی نمی پوشد. خانه و پوشش و زندگی اش متفاوت شده است. از همین طاویه هم مورد انتقاد خوارج قرار می گیرد. چرا؟
ما زمینه تصوفی را در جهان اسلام از نیمه های دوم قرن اول می بینیم که گاهی بی ارتباط با عاشورا نیست. نمی گویم همه آن پیامد عاشورات اما بالاخره فعل و انفعال هایی بوده است. به طور مثال در یک دوره، کاریزمای عمربن خطاب، لباس های وصله دار ایشان در اوج قدرت و… را در جامعه اسلامی بسیار پرجاذبه می بینیم. اشرافیت بنی امیه و زندگی متفاوت عثمان و به اضافه عثمان سرایی که در دوره معاویه شروع شد، سعی کنند برای بهره کشی های سیاسی علیه امیرالمومنین(ع) عثمان را کاریزما کنند. این تناقض است دیگر؛ اگر کاریزمای شما کاریزمایی است که لباس وصله پوش و زندگی ساده دارد، نمی توانید یک کاریزمایی داشته باشید که تا حدی اشرافی است. این دو با هم قابل جمع نیست.
وقتی در دوره ای سعی می شود که به آن شکل کاریزما سازی شود و در دوره دیگری هم نوع دیگری، این وسط یک دفعه خوارج هم پیدا می شوند و مردم گیج می شوند که چه کار کنند و انواع و اقسام گرایش هایی پیدا می شوند که بعدها هر کدام اینها ممکن است در بازی های سیاسی تبدیل به یک حوزه یا مکتب خاصی هم شوند. اینها مسایلی است که می توان ریشه های آن را در این مقطع پیدا کرد، گاهی هم بروز و ظهور دارد.
معروف است دیگر، همه می گویند که مثلا فردی که معروف بود به ساده زیستی و زندگی ای که تا اندازه ای با ذائقه بخشی از خوارج سازگار بود، به امام صادق اعتراض داشت که لباسی که شما می پوشید با زندگی علی بن ابی طالب همخوان نیست چون خود امام علی(ع) هم از نمادهای ساده زیستی است. تفسیر غلط از ساده زیستی و زهد اسلامی به اضافه رقابت در کاریزماسازی و امثال آن منشا برداشت های نادرستی می شده است که امام صادق در تصحیح آن نقش داشته است. به این معنا که قرائت صحیحی را در بین این دیدگاه های کج و معوج بیان کند. در واقع این خصوصیت عصر امام صادق است.
/6262
Let’s block ads! (Why?)
RSS