به گزارش مجله تصویری صلح خبر ترامپ؛ ویروسی موفق اما خطرناک روزنامه همدلی – علی برزگر: دنیل دنت آنقدر جنجالی است که حتی توئیتهایش در دنیای علوم انسانی بحث و جدل به راه میاندازد، چه برسد به اینکه کتاب تازهای منتشر کند. دنت در کتاب جدیدش، «از باکتری تا باخ و برعکس» به مسئله پیچیده […]
به گزارش مجله تصویری صلح خبر
ترامپ؛ ویروسی موفق اما خطرناک
با دنیل دنت، عقلگرای بزرگ آمریکایی، ملاقات میکنم؛ آنهم در روز تحلیف ریاستجمهوری ترامپ، که بیتردید روز مناسبی برای ژرفاندیشی درباره شکنندگی تمدن در رویارویی با تغییرات تکنولوژیک عظیم است؛ موضوعی که او در تازهترین کتابش بررسی کرده است.
دنت از جایگاه فکریای برخوردار است که اظهارنظرهای او میتواند تاثیرگذار باشد؛ سخنرانی سرشناس در حلقه تِد(۲) و دوست بسیاری از نخبگان سیلیکون ولی. دنت از آن گونه کمیاب است، موجودی افسانهای که ناشران رویایش را میبینند، نویسنده کتابهایی جدی و پرمغز که فروش هم میکنند. روشن است که تازهترین کتاب او در زمانی خاص طرحریزی و نوشته شده است. دنت، متحد نزدیک ریچارد داوکینز (و همچون او یک شبهنظامیِ آتئیست)، تصمیم گرفته بود تا فرهنگ را از چشماندازی تکاملی بررسی نماید. آخرین فصل کتاب، که در آن به ژرفاندیشی درباره آینده تکنولوژیک ما میپردازد، با این هدف نوشته شده بود که تاملبرانگیز باشد. درعوض، آن فصل تاحدودی ترسناک است: او مینویسد ما بهتازگی در حال آگاهییافتن از پیامدهای بالقوه تکنولوژیهایی هستیم که مشغول ابداع آنهاییم، اما بهطور روزافزون از فهم آنها عاجزیم. اعتماد و همکاریِ انسانی چیزهایی ازپیشدادهشده نیستند؛ آنها محصولات جانبی فرایندی فرهنگی هستند که میتواند معکوس شود. و تمدن بسیار بسیار شکننده است، آنقدر که هیچکداممان نمیخواهیم فکرش را بکنیم.
داشتم به این فکر میکردم که شاید فیلسوفان دقیقاً همان کسانی هستند که اکنون به آنها نیازمندیم. یعنی نوعی ژرفاندیشی درباره آنچه اکنون در حال وقوع است. بله، ژرفاندیشی از سوی همه. خطرِ واقعیِ پیش روی ما آن است که احترام به حقیقت و واقعیت را از دست دادهایم. مردم دریافتهاند که بسیار آسانتر است که برای قابل اعتماد بهنظررسیدن آبروی بقیه را ببرند، بهجای اینکه بهدنبال کسب آبرو برای خودشان باشند. مهم نیست آنچه میگویید چقدر واقعیت داشته باشد، چون کسان دیگری میتوانند این شایعه را پخش کنند که اخبار جعلی ارائه میدهید. ما در حال ورود به دورهای از عدم قطعیت و تاریکیِ معرفتشناختی هستیم که از قرون وسطا تاکنون تجربه نکردهایم.
چند سال پیش مقالهای نوشتید درباره اینکه چگونه تکنولوژی برای مردم و سازمانها، چه بخواهند و چه نخواهند، شفافیت بههمراه میآورد، و تاثیر عظیم این موضوع را مورد بحث قرار دادید. به نظر میرسد این همان چیزی است که در حال وقوع است، چنین نیست؟
بله، من آن مقاله را با همکاری دب روی نوشتم، یک دانشمند جوان و باهوشِ علوم رایانه و رباتیک که اکنون رئیس بخش تحقیقات توییتر است. ما این رخداد را با «انفجار کامبرین»(۳) مقایسه کردیم، که بهعنوان دورهای از خلاقیتهای عظیم در نظر گرفته میشود. در این دوره، تمام گونههای جدیدِ حیات خلق شدند، اما درعینحال به همین اندازه گونههای دیگری از حیات نابود شدند؛ آن دوره یکجور مسابقه تسلیحاتی بود.
بنابراین، شما میگویید که بسیاری ابزارهای شگفتانگیز وجود دارد که قرار است آفریده شوند… .
بله، و پادابزارها.
و میگویید که این امر به جنگ اطلاعاتی منجر خواهد شد. طبق برخی توصیفات، این دقیقاً وضعیت کنونی ماست، چنین نیست؟
دقیقاً همینطور است. من از شفافیت اطلاعات بسیار خوشحال بودم، چون این کار عرصه را برایمان بسیار تنگ میکرد. اما چنین چیزی خوبیِ مطلق نیست، میتواند ترسناک هم باشد.
این تصور وجود دارد که فلسفه رشتهای غبارگرفته است که به حوزه آکادمیک تعلق دارد، اما درواقع، پرسشهایی نظیر چیستیِ امر واقع و چیستیِ حقیقت پرسشهای بنیادی امروزند، چنین نیست؟
نحوه برخورد فلسفه با این موضوعات همیشه افتخارآفرین نبوده است. شاید مردم اکنون کمکم دریابند که فلاسفه رویهمرفته آنچنان هم بیگزند نیستند. گاهی، دیدگاهها میتوانند پیامدهایی ترسناک داشته باشند، پیامدهایی که ممکن است واقعاً تحقق پیدا کنند. من فکر میکنم آنچه پستمدرنیستها انجام دادند کاری کاملاً زیانبار بود. آنها مسئول مُد فکریای هستند که بدبینبودن نسبت به حقیقت و امور واقع را به امری محترمانه بدل کرد. شما مردم را میدیدید که به اینسو و آنسو میروند و میگویند: «خب، شما بخشی از همان جماعتی هستید که هنوز به امور واقع باور دارند».
فهم من از پستمدرنیسم آن است که در نبود یک فراروایت واحد شاهد روایتهای رقیب خواهیم بود… و شما یک آتئیست بسیار سرشناس هستید…
بله، یک روایت درست است و بقیه نادرست. یکی از آن روایتها حقیقت دارد و بقیه چنین نیست؛ موضوع به همین سادگی است.
پدیده ترامپ پرسشهایی جذاب درباره شیوه اندیشیدن مردم و چگونگی کارکرد مغز ما پیش میکشد، امری که شما زندگی خود را صرف بررسی آن کردهاید. آیا این پدیده بر شیوه اندیشیدن شما درباره امور تاثیر میگذارد؟
و این کاری است که در گام بعدی انجام خواهید داد؟
من یک خوشبین ابدی هستم. هر سناتور جمهوریخواه این فرصت را دارد که شهامت به خرج دهد و از حقیقت و عدالت و حکومتِ قانون دفاع کند. امیدواری دیگر من آن است که اگر ترامپ مجبور میشد بین رئیسجمهوری و میلیاردربودن یکی را انتخاب کند، چهبسا میشد که همین حالا استعفا بدهد.
این برای من همان خاصیت آرامشبخشی دین را دارد. باور به وجود بهشت خوشایند است، باور به اینکه ترامپ استعفا خواهد داد هم خوشایند است…
خب، به شما گفتم که من آدم خوشبینی هستم.
اما شما در تازهترین کتابتان میپرسید آیا ممکن است تمدن شکست بخورد و نتیجه میگیرید که ممکن است. میگویید خطری حاضر و عظیم وجود دارد، زیرا جهان مدرن آنقدر پیچیده شده است که سروساماندادن به آن دشوار است. آیا موضوع اکنون در مقایسه با زمانیکه این کتاب را مینوشتید طنین متفاوتی دارد؟
فکر میکنم چنین است. هنگامیکه کتاب را مینوشتم فکر میکردم پذیرش آن برای بسیاری از افراد دشوار باشد. درحالیکه اکنون، خب، همه ما با این خطر روبهرو هستیم، چنین نیست؟ خوشبینی من بهخوبی با افکار بسیار بدبینانه احاطه شده است، افکاری که بهنوعی احتمالاً بیشتر واقعبینانه هستند.
شما در این کتاب از تکامل فرهنگی نیز سخن میگویید. برای بیشتر مردم، معنای این ایده آن است که اوضاع بهتر میشود. اما این امر ضرورتاً درست نیست، نه؟
خب، اینکه اوضاع بهتر میشود، البته، دیدگاه آنهایی است که زنده میمانند. این نوعی از تاریخ ضعیف است. همین امر درباره فرهنگ نیز صادق است. حقیقتِ شگفتانگیز این است که ما اکنون فهم بیشتری درباره چگونگی کارکرد تکامل داریم و کمکم در حال مهار و بهرهگیری از آن هستیم. و همین مسئلهْ شکنندگیِ برخی از مشخصههای جهانِ مدرنِ ما را آشکار میکند. ما اکنون باید مراقب باشیم که با تکنولوژیهای جدید خود از پرتگاه سقوط نکنیم، بدون آنکه با دقت بررسی کرده باشیم که پیامدهای این سقوط چیست.
شما از «میمهها»(۵) سخن میگویید، یعنی نامی که ریچارد داوکینز برای واحدهای انتقال فرهنگی به کار میبرد. آیا از دیدگاه شما ترامپ میتواند یک میمه واقعاً بد، اما واقعاً موفق باشد؟
خب، یکی از بخشهای بسیار قدرتمند و پریشانکننده بینش داوکینز آن است که میمهها نیز دارای سازگاری خاص خود هستند، همانطور که میکروبها و ویروسها دارای سازگاری خاص خود هستند. این به آن معناست که ممکن است یک میمه بسیار بسیار موفق وجود داشته باشد که واقعاً خطرناک است.
مناقشه درباره «اخبار جعلی» به نظر میرسد مدل کوچکی از این مسئله باشد…
دقیقاً. اجازه دهید چیزی را به شما بگویم که مرا شگفتزده کرده است. یک اصل مرتبهبالاتر وجود دارد که من برایش اهمیتی بیشتر از آن چیزی قائل بودم که در واقع رخ داد. بگذارید مثالی بزنم: چرا تبلیغات در مسابقه سوپر بول(۶) اینقدر گران است؟ پاسخ: مسئله تنها این نیست که میلیونها نفر در حال تماشا هستند، بلکه این است که میلیونها نفر، صدها میلیون نفر، میدانند که صدها میلیون نفر در حال تماشا هستند، و این امر به آن قابلیتِ اعتمادِ اضافی میبخشد و اینترنت چنین نیست.
من مطالبی درباره مشکلات موجود در رابطه با جستوجوی گوگل نوشتهام و یکی از مثالهایی که پیدا کردهام این است که اگر شما در گوگل جمله «هولوکاست یک» را تایپ کنید، گوگل بهترتیب جملات «دروغ است»، «حقه است» و… را به شما پیشنهاد میکند. و اگر روی «هولوکاست یک دروغ است» کلیک کنید، ده لینک به سایتهای نئونازی پیش روی شما قرار میگیرد که میگوید: «آری، هولوکاست یک دروغ است»…
خیلی جالب است و نگرانکننده. این بخشی از مسابقه تسلیحاتی ابزارهایی است که، بهوسیله شفافیت، امکان وجود یافتهاند. این امر بسیاری از چیزهای خوب و همچنین بسیاری از چیزهای بد را متزلزل خواهد ساخت. ما در حال ورود به دورهای از بیقانونی هستیم.
گوگل چیز جالبی است، زیرا نهتنها دروازه ما برای دسترسی به واقعیات است بلکه همچنین یک ابزار انتقال فرهنگی است، آن یک ماشین میمه است.
بله، بله، بله.
بنابراین، هر آنچه نخستین لینک باشد سریعتر پخش میشود، موفقترین نسخه حقیقت میشود میمهای که میبُرد…
بله، الگوریتم زیربنای گوگل، که در وهله نخست امکان بهوجودآمدن گوگل را فراهم ساخت، همان که «لری و سرگئی»(۸) خلق کردند، بارها و بارها و بارها اصلاح شده است، آنها برخی از باهوشترین افراد در جهان را به کار میگیرند و میکوشند تا نقایصی را که میبینند تصحیح کنند. اینکه آیا این افراد خوشنیت و باهوش میتوانند با موفقیت کار خود را ادامه دهند یا خیر، تنها با حدس میتوان به آن پاسخ داد، اما میدانیم که آنها در این راه میکوشند. من بسیار شادمانم که دب روی مسئول تحقیقات علمی در توییتر است. او و تیمش سخت تلاش میکنند تا مشکلات را بفهمند و پیشبینی کنند.
شاید. بله، من بهنوعی اوقات خود را با آنها میگذرانم.
آیا رابطه بین شرکتهای تکنولوژی و دولت آمریکا شما را نگران میکند؟ برای مثال، مشاهده حضور همه آنها در اجلاس فناوریای که ترامپ برگزار کرد؟
من چندان رخدادهای این اجلاس را پیگیری نکردم اما، بله، از این امر خشنود نیستم. من غیر این گزینه که تکنولوژی را تا حد ممکن از دولت دور نگه داریم مسیر درست دیگری نمیبینم. دوست من، دنی هیلیس، یک سخنرانی تِد ایراد کرد و گفت خدمات حیاتی ملت بسیار بیشتر از آنچه باید به اینترنت وابسته شدهاند. اگر اینترنت قطع شود، ممکن است بسیاری از مردم بگویند صرفاً مسئلهای کوتاهمدت است، اما قطع اینترنت احتمالاً موجب قطعی شبکه برق، گوشیهای همراه، رادیو و تلویزیون نیز خواهد شد، یعنی ما در تاریکی الکترونیک فرو خواهیم رفت. ما به این اتفاق عادت نداریم. اگر شما تصور میکنید حادثه ۱۱ سپتامبر ترسناک بود، باید بگویم چنین رخدادی بسیار هولانگیز خواهد بود. ما باید برای چگونگی رویارویی با این رخداد برنامهریزی کنیم.
شما میگویید که از دستاوردهای هوش مصنوعی شگفتزده شدهاید، درحالیکه نگران این نیستید که نژادی از رباتها ما را به بردگی بگیرند، شما نگرانیهای دیگری دارید… .
اُه، یقیناً. کل بحث «تکینگی»(۹) بیمعنی است. این بحث ما را از توجه به مسائل بسیار مهمتر باز میدارد. آنچه در آینده رخ خواهد داد عبارت است از ساخت نوعی از ابزارهای هوش مصنوعی که ما به آنها اَبَروابستگی پیدا میکنیم. و یکی از خطرات پیش روی ما آن است که ما به آنها بیش از آنچه صلاحیت آن را دارند اقتدار ببخشیم. ما به آنها اجازه میدهیم درباره چیزهایی به ما مشاوره دهند که نباید اجازه دهیم دربارهشان به ما مشاوره دهند.
شما از همکار خود نقل قول میکنید که میگوید پیشنهادات جستوجوی گوگل، که از هوش مصنوعی و یادگیری ماشین بهره میبرد، میتواند شیوه نگرش ما به جهان را کنترل کند. آیا این چیزی است که به آن عقیده دارید؟ اینکه رباتها همین حالا نیز ذهن ما را بهشیوههایی کنترل میکنند که ما هنوز از درک آن عاجزیم؟
بله، ما کمکم در حال فراهمکردن غیبگویان(۱۰) تکنولوژیک برای خودمان هستیم. میتوانیم اثبات کنیم که این تکنولوژیها نتایجی بسیار دقیق به دست میدهند، نتایجی که ما راه دیگری برای دسترسی به آنها نداریم. همچنین میدانیم که نمیتوانیم بفهمیم آنها چگونه این کار را انجام میدهند. مردم درباره «علم جعبه سیاه»(۱۱) صحبت میکنند. این فقط اخبار نیست؛ این فقط سیاست نیست؛ این علم است.
آیا همین حالا هم در وضعیتی هستیم که در آن تکنولوژی آنقدر پیچیده است که حتی افراد سازنده آن از فهمش ناتوان هستند؟
این یک نگرانی و یک امکان است. من فکر نمیکنم هنوز به آن نقطه رسیده باشیم، اما میتوان به آن نقطه رسید. موضوع جالب آن است که فلاسفه صدها سال درباره محدودیتهای فهم آدمی سخن گفتهاند، چنانکه گویی این محدودیتها بهنوعی شبیه دیوار صوتی است. این دیوار در برابر ما وجود داشت که ما نمیتوانستیم به فراسوی آن برویم و این بخشی از وضعیت تراژیک آدمی بود. اکنون، داریم نسخهای را کشف میکنیم که اگر حقیقت داشته باشد، حقیقتی ملالآور است.
پیامدهای این اتفاق چیست؟
خب، شکنندگی و اَبَرشکنندگیِ تمدن درست در اینجاست. همه ما ممکن است به قرن نوزدهم بازگردانده شویم.
منبع : Bartarinha