بنيادگرايى دينى و جهانى سازى غربى درآمد مقالة پيش رو، خلاصهاى است از كتاب “جهانى شدن و جهان سوم” كه از سوى رى كيلى (Ray Kiely) و فيل مارفليت (Phil Marfleet) و ديگر همكاران، در 282 صفحه، با ترجمة حسن نورايى بيدخت و محمدعلى شيخ عليان به چاپ رسيده و توسط دفتر مطالعات سياسى و […]
بنيادگرايى دينى و جهانى سازى غربى
درآمد
مقالة پيش رو، خلاصهاى است از كتاب “جهانى شدن و جهان سوم” كه از سوى رى كيلى (Ray Kiely) و فيل مارفليت (Phil Marfleet) و ديگر همكاران، در 282 صفحه، با ترجمة حسن نورايى بيدخت و محمدعلى شيخ عليان به چاپ رسيده و توسط دفتر مطالعات سياسى و بينالمللى در سال 1380 منتشر شده است. كتاب حاوي پيش گفتار، مقدمه و هشت فصل است. هدف نويسندگان كتاب، پر كردن شكاف بين تحقيقات نظرى و تجربى در زمينة توسعه، جريان سرمايه، مهاجرت، بهداشت، محيط زيست، فرهنگ و مذهب در جهان سوم و تعامل يا تقابل آن با پديدة جهانى شدن است.
مقدمه
جهانى شدن، از مفاهيم مشهور و كليدي دهة 1990 به بعد است كه جامعة بشرى در هزارة سوم را با آن ميتوان شناخت. بخش اعظم بحثهاى مربوط به جهانى شدن، جنبة انتزاعى دارد و در عين حال چندان شفاف نيست. ولى نويسندگان مىكوشند از برخورد انتزاعى و غير شفاف با مقولة جهانى شدن و جهان سوم بپرهيزند و به پديدههايى عينىتر بپردازند.
جهانى شدن را مىتوان در قالب روند تشديد روابط اجتماعى جهانى تعريف كرد. روندي كه مكانهاى دور دست را بهگونهاى به هم پيوند مىدهد و به موجب آن، رويدادهاى محلى تحت تأثير حوادثى شكل مىگيرند كه كيلومترها از هم فاصله دارند. از ويژگىهاي جهانى شدن اين است كه از وقايع ديگر نقاط جهان خيلي سريع آگاه ميشويم و اين آگاهي بهنوبة خود بر درك درستتر ما از زمان و مكان تأثير مىگذارد. در واقع، جهانى شدن، با توسعة فناورى ارتباطات چون تلويزيون و اينترنت پيوند نزديكى دارد.
با اينحال، توزيع نابرابر ارتباطات در جهان سوم، به قوت خود باقى است و نيز توسعة مراكز اطلاعرسانى جهانى، به بهاى فقيرتر شدن جهان سومِ فقير، يا در واقع، توسعه نيافتگى بيشتر آن انجام مىشود. همانگونه كه آندره فرانك – طرفدار پرشور نظرية توسعه نيافتگى ـ مىگويد: «توسعه يافتگى و توسعه نيافتگى دو روى يك سكهاند.» به اعتقاد فرانك، سرمايهدارى غربى كه سلطة جهانى پيدا كرده است، از
يكسو موجب توسعه در غرب و از سوى ديگر، مسبب توسعه نيافتگى در شرق (= جهان سوم) شده است. در حقيقت، قدرتهاى برتر جهانى، ساير كشورهاى جهان را به حاشيه راندهاند. فرانك توصيه مىكند تنها راه غلبه بر توسعه نيافتگى، گسست كامل از اقتصاد جهانى براى پيشبرد توسعة ملى است. اما از سوى ديگر اين نظرات (=نظرية توسعه نيافتگى) با نظريههاى وابستگى متقابل جايگزين شده است و وابستگى به غرب را حفظ مىكند. بنابراين، جهانى شدن همچنان به توسعة نابرابريهاى جهانى و توسعه نابرابر مىانجامد نه چيز ديگر.
در جهانى شدن اقتصاد، توان دولت – ملتهاى جهان سوم در كنترل ارز داخلى كاهش مىيابد و اقتصاد اين كشورها به شيوهاى نابرابر به شبكة جهانى اقتصاد ملحق مىشود. حاصل چنين اقتصادى، تقويت عدهاى و تضعيف عدة ديگر خواهد بود. در اين شرايط، حتى شركتهاى چند مليتى هم بخش اعظم سرماية خارجى خود را نه در كشورهاى جهان سوم بلكه در كشورهاى سرمايهدارى پيشرفته به كار مىاندازند. تلاشهاى جهان سوميها براى ملحق شدن به در سرمايهدارى جهانى از طريق تعديلهاى ساختارى (=سياستهاى تعديل اقتصادى) عملاً به تشديد فرمانبردارى و سرسپردگى به كشورهاى مركز (=غرب) و افزايش مهاجرتهاى داخلى و برون مرزى منجر شده است. سياستهاى مربوط به بهداشت نيز، اغلب بهجاى پيروى از منافع ملى، تحت تأثير منافع و اقدامهاي مجموعهاى از سازمانهاى جهانى از قبيل بنگاههاى فرامليتى قرار مىگيرد. شركتهاى چند مليتى در سطح جهان، به سازماندهى امور تغذيه و دارو مىپردازند، آن هم به شيوههايى كه به تضعيف بيشتر اقتصاد كشورهاى فقير و وابسته به تجارت، در زمينههاى گوناگون چون محصولات كشاورزى منجر مىشود. به همين جهت، در آيندة جهانى شدن، همچنان كشورهاى جهان اول 50 درصد منابع انرژى جهان و كشورهاى جهان سوم فقط يك ششم اين منابع را مصرف مىنمايند و نيز، كشورهاى جهان اول، مانند سابق، 80 درصد گازهاى گلخانهاى و 90 درصد گازهاى CFC جهان را كه مخرب لاية اُزن هستند توليد مىكنند.
در جهانى شدن فرهنگ، اختاپوس امپرياليسم فرهنگى بر جهان سوم سايه مىافكند و به جاى اينكه تفاوتها و اختلافهاي محلى را از ميان بردارد، در عمل با آنها كنار مىآيد. يعنى اختلافهاي محلى را باقى مىگذارد تا بتواند سلطة فرهنگى خود را تداوم بخشد. سلطة فرهنگى، واكنشهايى را برانگيخته است. مثلاً برخى از نويسندگان چون رونالد رابرتسون در 1994، رستاخيز اسلامگرايى را به عنوان يك نيروى جهانى و در عين حال، غربستيز تلقي كردهاند و برخى ديگر مانند ساموئل هانتينگتون در 1993، به خطر اسلامى و برخورد قريبالوقوع تمدنهاى شرق و غرب بهطور خاص توجه كردهاند. آنها بدين طريق كوشيدهاند ادامة تسلط جهان غرب را توجيه نمايند.
نويسندگان كتاب در مقدمة خود كوشيدهاند برخى از وجوه عمدة مبحث جهانى شدن و ارتباط آن با جهان سوم را مشخص كنند. آنها خواستهاند نابرابريهاى موجود در نظم جهانى را نشان دهند و بگويند جهان هنوز هم مىتواند بهصورت بخشهاى مركز و پيرامون (=شمال و جنوب) باقى بماند. البته بخشهاى مركز و پيرامون احتمالاً به مرور زمان و در فرآيند جهانى شدن دگرگون مىشوند، اما نه در حدى كه جلوى توسعة نابرابر گرفته شود. به اعتقاد ورسلى در 1984 پديدة جهان سوم، همچنان بهقوت خود باقى مىماند و جهانى شدن تا جايىكه وجود داشته و خواهد داشت، دستاوردهاى نابرابر جهان امروز و فردا را به همراه دارد.
بحران در توسعة جهان سوم
گفتمان توسعه بعد از 1945 به گفتمان جهانى تبديل شد. از اينرو بود كه سازمان ملل متحد، دهههاى 1960 و 1970 را سالهاى اول و دوم توسعه براى كشورهاى جهان سوم ناميد، و نرخ رشد 5 و 6 درصد را براى آنها پيشبينى كرد. اما در دهة 1980 و آغاز دهة 1990 شاهد افول همة اين خوشبينيها بوديم؛ بهگونهاى كه مردم جنوب صحراى افريقا، فقيرتر از 30 سال قبل شدند. اين مسئله نشان ميدهد كه:
1. توسعة جهانى براى كشورهاى جهان سوم از ماهيتى نابرابر، وابسته و متناقض برخوردار بود؛
2. تلاشها براى تحميل توسعه به سبكِ از بالا به پايين با مقاومت جهان سوم مواجه شده است.
انديشة توسعه از قرن 15 ميلادى وجود داشت، ولى براى اولين بار، ترومن، رييس جمهور امريكا، در 1949 از كلمة توسعه استفاده كرد. امريكا براى مقابله با كمونيسم بينالمللى، مصمم بود جهتگيريهاى اقتصاد آيندة جهان را مشخص كند، زيرا مىپنداشت جهان غيركمونيست، با دنبال كردن مسيرى مشابه مسير غرب و امريكا مىتواند بر مشكلات اقتصادى فائق آيد. از اينرو، امريكا در همايش بريتون وودز (Bretton Woods) بر اصل تجارت آزاد تأكيد كرد و در اين همايش با تصميمگيرى مبنى بر تأسيس بانك بينالمللى پول (IMF) بانك جهانى و توافقنامة عمومى تعرفه و تجارت، معروف به GATT، تنظيم اقتصاد جهانى را در دست گرفت. اما جالب است كه چيزي مثل دريافت وام از بانك جهانى براى كشورهاى توسعه نيافته، بهمرور مشكل و مشكلتر شد، در حالىكه بخش قابل توجهى از منابع مالى بانك، بايد از سوى كشورهاى عضو (=جهان سوم) تأمين شود. همچنين، وام گيرنده كه اغلب كشورهاى جهان سومىاند، بابت وام دريافتى، بايد سودهاى كلان پرداخت نمايند. بنابراين، راه جهان سوم براى گذار به توسعة واقعى مسدودتر شد. از اين رو، مىتوان نتيجه گرفت:
الف. توسعه تنها يك فرآيند تغيير و تحول به سمت همان نوع نظامهاى سياسى، اقتصادى و اجتماعى بود كه قرن 17 تا 19 ميلادى در اروپاى غربى و امريكاى شمالى گسترش يافت و سپس به ساير كشورهاى اروپايى و در قرن 19 و 20 به امريكاى جنوبى، قارة افريقا و آسيا سرايت كرد.
ب. رهبران دولتهاى جديد در جهان سوم بر اين فرض پايبند بودند كه كارآمدترين راهبرد توسعه، همانا رشد سريع اقتصادى است. لذا آنها، در اعتراض به عملكرد نامنظم نظم بينالمللى در عدم توسعة شرق، نهادهايى را براى دستيابى به توسعه ايجاد كردند كه صرفاً جنبة اقتصادى داشتند.
عوامل ديگرى نيز، به تشديد بحران توسعه در جهان سوم مدد رساندند. مانند سازمان بينالمللى كار، ايدة توزيع مجدد توأم با رشد را در دهة 1970 مطرح كرد، ولى بانك جهانى در سال بعد، استراتژى نيازهاى اساسى را برگزيد. سازمان بينالمللى كار بسط و گسترش تكنولوژى كاربر و بانك جهانى سرمايه بر را توصيه مىكرد. در دهة 1980 كشورهاى جهان سوم از پرداخت وام مجدد به اين كشورها خوددارى كردند.
نتيجه اينكه در اوايل دهة 1990، كشورهاى جهان سومى با پيروى از استراتژى اقتصاد دولتى و دولتمدار، خود را در وضعيتى يافتند كه بيش از آنكه كالا صادر كنند، كالا وارد مىكردند. راه علاج غرب يا نئوليبراليسم براى حل اين مشكلات، تشويق بخش خصوصى، آزادسازى تجارت بينالمللى و كوچكتر شدن دولت بود كه همان سياست تعديل اقتصادى يا اقتصاد بازار محور است. اين سياست در پى مذاكرة پيچيدة بانك جهانى و كشورهاى جهان سومى، در اين كشورها به مرحلة اجرا در آمده است. اما سياستهاى تعديل به اندازهاى كه بانك جهانى پيشبينى مىكرد، موفق نبود، بلكه در بعضى از زمينهها، وضع را بدتر كرد. مهمترين علت اين وضع آن است كه شيوههاي بازاريابى، تحقيق و فناورى در انحصار توليدكنندگان جهان اول است و آنها به كشورهاى جهان سومى اجازة استفاده از اين شيوهها را نميدهند.
در حاليكه بافت و محتواى توسعه براي كشورهاي عقب مانده مشكلآفرين بود، در همايش بريتون وودز، مسائل جهان در حال توسعه ناديده گرفته شد و در عوض نظمي جهانى شكل گرفت كه منافع ايالات متحدة امريكا و متحدانش را در بر مىگرفت. بدين ترتيب جهان سوم براى تحقق توسعه با بافت نامناسبى مواجه شد. گرچه بخشهايى از جهان در حال توسعه كمكهاى مالى و سرمايهگذارى مستقيم دريافت كردند، اما اين كمكها هرگز به آن اندازه نبود كه بىعدالتيهاى موجود در اين جوامع را جبران كند، حتى گاه اين كمكها به عنوان حربة سياسى عليه جهان عقب مانده به كار گرفته شد. به علاوه، تبعيض در پرداخت كمكها، بىثبات كردن قيمت كالاهاى صادراتى جهان سوم، الزام كشورهاى جهان سومى به خريد نيازمنديهايشان از غرب، از ديگر مشكلات بافت و محتواى توسعة غربى براى جهان سوم بود.
انديشة توسعه در محتوا، انديشهاي اروپايي بود كه در پى شبيهسازى جهان سوم با غرب بود. اين مسئله، نوعى دخالت خودخواهانه و امپرياليسم فرهنگى را براى اين دسته از كشورها بهوجود آورد و منزلت كشورهاى جهان سوم را تا حد بازيچة غرب كاست.
تجربة توسعه در اغلب موارد موجب ناديده گرفتن، بخشهاى بزرگى از جمعيت شده است و مردم را واداشته از طريق فعاليتهاى نامطمئن يا خلاف قانون امرار معاش كنند. حتى مدل توسعه در كرة جنوبى نيز به سوءاستفادة فراوان از كارگران زن و جنگلزدايى متكى بود. حتي بانك جهانى پا فراتر گذاشته است و مىگويد دولتهاي جهان سوم بايد حكومت قانون، كثرتگرايى سياسى و پاسخگويى اوليه به سبك غربى را ترويج كنند، تنها در اين صورت اين كشورها مىتوانند به توسعه دست يابند. از اينروست كه بخشهايي از جهان سوم، در حال نقادي طرح نوسازى (=جهانى شدن) هستند، زيرا آنرا طرحي استعماري مىدانند.
در جمعبندى اين فصل(= بحران در توسعة جهان سوم) مىتوان گفت: توسعه از 1945، در ابعاد گوناگون با شكست مواجه شده است. چون در نظم اقتصادى بينالمللى، هميشه جايگاهى حاشيهاى به جهان سوم، داده شده است و فرمانها و رهنمودهايى كه براى پيشرفت صادر شده يا سرسرى بوده است يا كاملاً گمراه كننده. گرچه بعضى از كشورها به پيشرفتهايى دست يافتهاند، اما مسائلي مبرم چون نابرابريها، فقرجهانى، كاهش استانداردهاى زندگى، همچنان باقى است و بسيارى از اين كشورها در موقعيت آسيبپذيرى زياد قرار دارند. از اينرو، در شديدترين حالت گروههايى چون جنبشهاى اسلامگرا به مخالفت آشكار با سلطة غرب بر نظام جهانى سوق يافتهاند.
شركتهاى فرامليتى (=جهانى) و جهان سوم
يكى از بارزترين ويژگيهاى طرح جهانى شدن، ظهور شركتهاي بزرگي است كه در اقتصاد ملى بيشتر كشورهاى جهان فعاليت مىكنند و بر آنها تأثير مىگذارند. اين شركتها در حال حاضر چنان قدرتى دارند كه ديگر نمىتوان از اقتصاد ملى سخن گفت. بهعلاوه، شركتهاى فرامليتى ميتوانند برخى از دولت – ملتها، بهويژه كشورهاى ضعيف جهان سوم را ناديده بگيرند. اين شركتها ابزارى بر تسريع در روند جهانى شدن، بهخصوص در كشورهاى جهان سوم بهشمار مىروند.
شركتهاى فرامليتى از قرن 19 فعاليت داشتهاند، اما رشد اصلى آنها،
بهويژه در زمينة توليد صنعتى، از 1950 آغاز شده است. اهميت اين شركت صرفاً به ميزان دارايي و تنها بزرگ بودن مالى و گستردگيشان نيست، بلكه آنها سرماية خود را بهراحتي را از نقطهاى به نقطة ديگر منتقل ميكنند و كالاهاى خود را در هر جا بخواهند، عرضه ميكنند، بنابراين بازار آنها جهانى است. اين پديده، پيامدهاى عظيمى براى جهان سوم دارد. مثلاً، شركتهاى چند مليتى يا بىوطن فعاليتهاى اقتصادى خود را به جهان سوم منتقل مىكنند تا سود بيشترين كسب كنند. كشورهاى جهان سوم هم براى جذب سرمايههاى خارجى، به دستمزدهاى پايين، ضوابط و مقررات اندك و معافيتهاى مالياتى تن مىدهند. حاصل اين روند، افزايش قدرت و حوزة عمل شركتهاست كه ظرفيت جهان سوميها را براى تنظيم اقتصاد ملى تضعيف مىكند. البته سهم سرمايهگذارى خارجى اين شركتها در جهان سوم در حال كاهش است و حتى آنها ترجيح مىدهند حجم بيشترى از سرماية خود را در موطن اصليشان يا ديگر كشورهاى جهان اول نگهدارى كنند. بنابراين، مىتوان گفت در فرضية جهانى شدن مبالغه شده است، زيرا واقعيتهاى اقتصاد جهانى با ادعاى زندگي در اقتصاد جهانى و آزادي سرمايه يا انتقال سرمايه اول به جهان سوم، مغاير است.
بيشتر سرمايهگذارىهاي شركتهاى فرامليتى در جهان سوم در زمينة كارخانه و تجهيزات نسبتاً ثابت و غير متحرك است، در حالى كه عدم تحرك سرماية توليدى، توسعة نابرابر را تشديد مىكند. به همين دليل است كه شكاف بين دول ثروتمند و فقير از 8 درصد در سال 1900به 26 درصد در سال 1991 رسيد. اين شركتها، اغلب سرمايهگذارى خارجى خود را به مناطقى منتقل ميكنند كه نيروى كار ارزان وجود دارد و عمدتاً از كارگران زن استفاده مىكنند، چون دستمزد كمتري دارند. رشد اشتغال زنان، برخى از نويسندگان را بر آن داشته است كه مدعى زنانه شدن نيروى كار در سطح جهان شوند، ولى نبايد در اينباره مبالغه كرد. سود توليدات فرامليتىها در جهان سوم و بازاريابى آن، پيش از آنكه به جيب جهان سوميها برود، در صندوق اين شركتها قرار مىگيرد. بنابراين نمىتوان گفت كه صنعتى شدن جهان سوم از 1970 به بعد فقط و فقط حاصل مساعى شركتهاى چند مليتى بود، بلكه اگر موفقيتى وجود دارد ناشى از سرماية داخلى و همكارى دولت بوده است. به علاوه، خروج سرمايه از جهان سوم همواره رو به رشد بوده است، درحالي كه از پرداخت مالياتهاى محلى امتناع ورزيدهاند. حاصل كار شركتهاى بى وطن، فقيرتر شدن جهان سوم است.
شركتهاى فرامليتى، اغلب در بخشهاي خاصى از اقتصاد محلى سرمايهگذارى مىكنند نه در همة آنها. اين امر به قطع پيوندهاى اقتصادى در كشورهاى بومى مىانجامد. چند مليتيها، تنها آن بخش از فناورى را به جهان سوم منتقل مىكنند كه در صورت لو رفتن، به اصل آن فناورى كه در اختيار غرب است، لطمهاى وارد نشود. به علاوه، بهكارگيرى فناورى سرمايه طلب نه كارگر طلب غربى، بحران بيكارى را تشديد مىكند. به هر روى، اين فناورى را در غياب شركت چند مليتى نمىتوان به كار انداخت. فناورى سرمايهطلب، تنها قادر است مشاغل كمى ايجاد كند، در حالىكه بخشهاى كارگرطلب از ظرفيت بيشترى در اين زمينه برخوردار هستند. توانايى اين شركتها در بىثبات كردن امور سياسى زياد است. البته اين شركتها در پى حذف نقش دولت نيستند، بلكه با توجه به اجراى سياستهاى تعديل اقتصادى، تغييرهايي را در اقدامات تعديلى دولتها انجام مىدهند نه بيش از آن. زيرا گسترش اقتصاد مبتنى بر بازار آزاد كه شركتها طالب آن هستند، به وجود دولتي قوى نيازمند است. شركتهاى فرامليتى، الگوى مصرف جوامع جهان سوم را تغيير دادهاند، آنها نسبت به شركتهاى محلى، توانايي بيشتري براي تبليغات دارند. تغيير الگوى مصرف اين شركتها شامل همة ابعاد زندگى نيست، بلكه آنها را توليد مىكنند، تبليغ مىكنند. در نتيجه شركتهاى فرامليتى عامل مهمى در جهانى شدن سرمايه محسوب ميشوند و اين شكل از جهاني شدن شيرازة جهانى شدن غربى است. نيل به اين مقصود، در گرو فقيرتر كردن كشورهاى جهان سوم، بهطرق مختلف سرمايهگذارى است.
جهانى شدن پديدة مهاجرت
بهعقيدة برخى پديدة مهاجرت بر روند يكپارچگى جهان (=جهانى شدن) شتاب بخشيده است، اما جاى تعجب است كه مهاجران، اغلب در حاشية نظام جهانى باقى ماندهاند. علت عمدة مهاجرت از كشورهاى جهان سوم، سياست دولتهاي جهان سومى نيست، بلكه علت اصلي مهاجرت را بايد در نظم يك سوية نظام جهانى ديد. با اين وصف، نظرية جهانى شدن بهطور عام، ايدة طرد انبوه انسانها (=مهاجرت) را در بر نمىگيرد. اين نظريه تصويرى از جهانى همبسته و هنجارهاى فرهنگى و اجتماعى و سياسى منسجم را ارائه مىكند.
اغلب كشورهاى پناهنده پذير و مهاجرساز جهان سومى هستند. مهاجران سرمايهها، اطلاعات و افكار را آزادانه از مرزهاى ملى منتقل ميكنند. مهاجرت انبوه، به معناي نقل مكان افراد انسانى به سوى اقتصادهاى پيشرفته است. اما مهاجران نمىدانند كه از حق انتخاب محدود، در كشورهاى مهاجرپذير برخوردارند. بينالمللى شدن دولت در بافت فراملى شدن اقتصاد جهانى از جمله عوامل جهانى است كه باعث پيدايش بحرانهاى پناهندگى و مهاجرت شده است. فشارهاى بانك جهانى و صندوق جهانى پول به اجراى سياستهاى اصلاحى با عنوان آزادسازى، قدرت محدود دولتهاى جهان سوم را تحليل مىبرد و سبب ميشود بخشهايى از تشكيلات دولتهاى جهان سوم فرو پاشد و به سركوب فزايندة دولتى، درگيرى فرقهاى و مهاجرت بيشتر منجر شود. لذا ميليونها نفر از آنها احساس مىكنند كه بايد مناطق بحراني را رها كنند. به همين دليل است كه كميسارياى عالى پناهندگان، اين مناطق را مملو از انسانهاى آواره توصيف مىكند. بههرحال، اين پديده ريشه در ماهيت ناقص و نابرابر توسعه در جهان سوم دارد.
مهاجران بهندرت در جوامع ميزبان جذب مىشوند. آنها خود را در حاشيه حس مىكنند و از حس ناامنى رنج مىبرند و همواره خود را در مقابل طرح بازگشت به وطن يا يافتن مكان بهترى براى زندگي در تبعيد مىبينند. برخى از آنها، سالها در اردوگاهها منزوىاند، البته توسعة ارتباطات، آنها را كمى از انزوا درآورده است. براى كسانى كه از مناطق بحراني جهان سوم خارج مىشوند و به دنياى نيمه دايمى اما احتمالاً ناامن قدم مىگذارند، مسئلة حقوق بسيار اهميت مىيابد. پناهندگان در طلب حقوق خود، بيشتر به سازمانهاى غير دولتى مراجعه مىكنند و براي مذاكره با ديپلماتها و رايزنان سياسى و… انرژى فراوانى صرف مىكنند. بنابراين آنها نسبت به فشارهاى پيرامونى بسيار هوشيارند به همين دليل آكسفورد چنين وضعيتى را نظم جهانى شهودى مىنامد. بدينسان، پناهندگان از ماهيت ساختارها و رويكردهاى حقوقى مرتبط با پناهندگى سياسى و… آگاه مىشوند و شبكههاى حقوق بشر را پيرامون خود سازمان مىدهند، اما غالباً اين شبكهها بهگونهاى فعاليت مىكنند كه اجتماع پناهندگان را از هم جدا و منزوى مىسازند. تحت اين شرايط، تجربة تبعيد جنبة بسيار تعارضآميز بهخود مىگيرد، چرا كه خود نوعى احساس واقعى متفاوت بودن انسان مهاجر و بومى را بهوجود مىآورد. واكنش غرب معمولاً اين است كه كركره پنجرهها را پايين مىكشد و مانع ورود انسانهايى ميشود كه زندگى در زادگاه اصلى خود و شانس يافتن منزلگاه ديگرى در اين جهان را از دست دادهاند. آنها صرفاً به مهاجران مفيد، ماهر ، با سواد و سرمايهدار اجازة ورود مىدهند، اما از اواسط دهة 1980 شمار متقاضيان پناهندگى سياسى كه وارد اروپا و امريكا شدهاند، بهشدت افزايش يافته است. اين امر با توجه به توسعة ارتباطات گسترش يافته است، (=انسانهاى هواپيما سوار) غافل از اين كه كم نيستند مهاجراني كه در جوامع اروپاي غربى و امريكاى شمالى طرد مىشوند، يا موقتاً پذيرفته يا روانة زندان مىشوند و تنها براى عدة قليلى از فعالان سياسى پناهنده، شغل وجود دارد. كاستلز مىگويد: «روند مهاجرت ادامه خواهد يافت، مگر اينكه سياستهاى اصلى پديد آورندة آن تغيير كرده يا معكوس شود، زيرا جهان غرب به نيروى كار جهان سوم نياز دارد. جالب است كه فعاليت براى وحدت اروپا در زمانى به نقطة اوج خود رسيد كه جريانهاى مهاجرت شدت يافت. اروپا براى منزوى كردن جهان سوم و همچنين براى وابسته كردن فرهنگى آن به اروپا به مهاجران نيازمند است و اين راهى براى ممانعت از اسلامى شدن اروپا نيز بهشمار مىرود. مهاجرپذيرى اروپا، بر زاد و ولد آنها و نيز كاهش زاد و ولد در جهان سوم تأثير مىگذارد و به اين وسيله اروپا از جلب جمعيت جهان سوم در امان خواهد ماند. با اين وصف، بر پديدة مهاجرت كنترلى دقيق وجود دارد.
اتحادية اروپا در نوامبر 1995 قرارداد بارسلونا را منعقد كرد. طى اين قرار كشورهاى غربى بايد به كنترل روند مهاجرت به اروپا مىپرداختند. در عوض، اروپاييها در دراز مدت بودجة توسعة زيربنايى آنان را تأمين مىكردند. اين به معناى تبديل شدن اروپا به يك دژ است كه در آن براى يافتن هويت يكپارچة خود بر طرد نژادى و فرهنگى پافشارى ميكند. در حالىكه نقل و انتقال قاچاقى پناهندگان بسيار افزايش يافته است و عدهاى در راه رسيدن به غرب مدرن، تا دم مرگ رفتهاند. اين به معناى مسدود شدن صد در صد مهاجرت به اروپا نيست، بلكه آنها به شيوههاى مختلف به غربال متقاضيان مىپردازند. چنانچه برخي از مهاجران، در ابتدا مفيد تشخيص داده شوند و سپس غير مفيد شناخته شوند، بهعنوان خارجيان غيرقانونى يا انگل از جوامع اروپايى رانده مىشوند. در اين بين گروههاى افراطى ملىگرا نقشى مؤثر دارند. اين به معناي نژادگرايى مدرن است كه اساس جهانى شدن غربى را تشكيل مىدهد. جهانگرايى در اروپا و ساير فرهنگهاى جهانى سلطة خود را بهصورت خاصگرايى انعطافناپذير متبلور ساخته است. ولى مهاجرت اجبارى و غيراجبارى، زادة عصر جهانى است و پيشبينى مىشود بهعنوان يك خصيصة برجستة جهانى باقى بماند.
جنبههاى جهانى بهداشت در جهان سوم
وضعيت بهداشت در جهان سوم بهوضع حدود يكصدسال پيش كشورهاى توسعه يافتة جهان شباهت دارد. آثار نامطلوب بهداشتى جهان غرب بر جهان سوم، در طى دوران استعمار بهوجود آمده است. اين آثار منفى، شامل اشاعه و انتشار بيماريهاى جديد، آثار نامطلوب بهداشتى تجارت برده، توزيع نادرست منابع بهداشتى، استيلاى طب غربي و تضعيف نظامهاى سنتى شرقى ميشود. نفوذ رو به گسترش طب غربى و افزايش قدرت بازار شركتهاى دارويى چند مليتى، زمينة تجويز توصيههاي بهداشتى از سوى سازمانهايى چون: بانك جهانى، سازمان بهداشت جهانى و… فراهم آورده است كه خود مشكلات لاينحلى را فرا روى توسعة بهداشتى جهان سوم قرار داده است.
طى دهة 1950 و 1960 سياستهاى مربوط به بهداشت و توسعه، عمدتاً مبتنى بر اين فرضيه بود كه آنچه در غرب مؤثر واقع شده است، براى دوسوم بقية جمعيت جهان نيز بهترين است، ولى چنين امرى تحقق نيافت. اجراى نمونة ليبراليستى توسعة غربى در جهان سوم، عملاً به افزايش نرخ بهره، افزايش قيمت كالاها و بالا رفتن بدهى جهان سوميها انجاميد. سياستهاى تعديل اقتصادى نيز به لغو كنترل قيمتها، كاهش يارانهها و افزايش بهاى مواد خوراكى منتهى شد و امنيت غذايى مردم را در معرض خطر قرار داد. به علاوه سياست تعديل به كاهش درآمد خانوادهها كمك كرد. اين امر به تقليل توان خانوادهها در تأمين حداقل نيازهاى بهداشتىشان ختم شد. كاهش بودجههاى بهداشتى، كمبود پرسنل بهداشتى و كميابى داروهاى پزشكى، ايمنسازى كودكان را از بين برد. از اينرو، در مناطقى از جهان سوم، نامطلوب شدن وضعيت تغذية كودكان، شيوع بيماريهاى عفونى و افزايش مرگ و مير كودكان و مادران، زياد گزارش شده است. سياستهاى تعديل ساختار اقتصادى، موجب بروز جنبشهاى اجتماعى و نيز جا به جايى مكانى مردم ناراضي شد و اين امر خطرات فيزيكى بهداشتى را افزايش داد.
موضع ضعيف بسيارى از كشورهاى جهان سوم، دولتهاي آنها را ناگزير مىسازد تا فضاي مناسبي براى فعاليت شركتهاى فرامليتى و تا حدى براى سرمايهگزاران محلى بهوجود آورند. اين امر همراه با فقدان تجربه و منابع لازم براى مديريت و كنترل صنايع سنگين، غالباً به كاهش يا زوال كنترلهاى زيست محيطى منجر شده و خطرات عمدهاى فرا روي سلامتى كارگران، كشاورزان و خانوادههايشان قرار مىدهد. از جملة آنها نبود استانداردهاى ايمنى كافى، قرار داشتن كارگران در معرض مواد شيميايى، كاركردن در شرايط نامساعد جوّى، نبود دستگاههاى تهويه در محيطهاي بستة كاري، قرار داشتن كارگران و كشاورزان در معرض سموم دفع آفات گياهى و سمپاشيهاى هوايى، آلوده شدن مواد غذايى و آشاميدنيها است. روندهاى جهانى شدن در جهان سوم به نرخ سريع شهرنشينى و تضعيف پارامترهاى حاكم بر روابط جنسى كمك كرد و رفتارهاى جنسى آزادتر، اشاعة بيمارى ايدز را افزايش داد. ازدياد جمعيت، افزايش فقر را در پى داشته و آلودگي محيطي را تشديد كرده است. كمبود آب آشاميدنى و عدم رعايت بهداشت، سبب افزايش آمار سوء تغذيه، مرگ و مير و بيماريهاى عفونتى شده است. بهداشت روانى در معرض خطري جدى قرار گرفته و افسردگى و نگرانى شايعترين مشكلات بهداشتي بهويژه در ميان زنان است.
شركتهاى چند مليتى نقشى برجستهاي در تورم قيمتهاى دارويى، بازاريابى غيراخلاقى و استفادة نادرست از دارو… دارند. آنها به جايگزينى داروهاى شيميايى بهجاى داروهاى گياهى دست زدهاند. كم نيستند داروهاي بىمصرف و خطرناكى كه وارد بازار جهان سوم شدهاند. تداخل صورتهاى سنتى و جديد دارو مشكلات درمانى در جهان سوم را تشديد كرده است و داروهاى غربى بيشتر مورد توجه قرار گرفتهاند، زيرا شيوة دسترسى به آنها آسانتر است. بهعلاوه، اطلاعات پزشكى كه شركتهاى دارويى چند مليتى در اختيار مشتريان و بيماران خود قرار مىدهند، در جذب آنها به داروهاى غربى مؤثرند.
يكى از نهادهاى بهداشتى، سازمان بهداشت جهانى است. اين سازمان برنامة فعاليتهاى بهداشتى را بهلحاظ رعايت استانداردها و اهداف بهداشتى در سراسر جهان تنظيم مىنمايد. اعتراضها و چالشهايى كه متوجه امور بازاريابى و پيشبرد شركتهاى فرامليتى دستاندركار مواد غذايى، دارويى و دخانيات در جهان سوم بود، موجب شد سازمان بهداشت جهانى به تنظيم برنامة كار اصولىترى در زمينة بهداشت بپردازد. اين سازمان كوشيد تا دربارة هزينههاى بالاى داروها، ازدياد داروهاى نامناسب، بىفايده و خطرناك در جهان سوم تدبيرى بينديشند. اين تدبير عبارت بود از: تعيين بيش از دويست قلم دارو كه براى برآوردن نيازهاى بهداشتى و دارويى جهان سوم مناسب به نظر مىرسيد. شركتهاى دارويى چند مليتى با اين سياست مخالفت كردند. بهعلاوه، نقش سازمان بهداشت جهانى و مؤثر بودن آن در برآوردن نيازهاى بهداشتى كشورهاى فقيرتر در دهة 1980 زير سؤال رفت. سازمان بهداشت جهانى به خاطر بيهودهكارى، بوروكراسى و ناتوانى در زمينة تحويل دارو، تشريفات دست و پاگير و عدم پاسخگويى مورد انتقاد قرار گرفت.
بانك جهانى در دهههاى اخير، به عنوان مهمترين منبع تأمين اعتبار اقدامات بهداشت جهانى شناخته شده است. ولى با توجه به اندك بودن سرماية اختصاص داده شده به امور بهداشتى و نيز با توجه به نقش قدرتهاى بزرگ در بانك جهانى، موفقيت آن بانك در امور بهداشتى در مظان ترديد است. كمكهاى بلاعوض و پرداخت وام بانك جهانى بيشتر متوجه حل و فصل امور روزمرة پزشكى است نه امور زيربنايى آن، چون تأمين آب آشاميدني. بانك جهانى با پرداخت وام به سازمان بهداشت جهانى كه با مشكلات مالى روبرو است، نفوذ زيادي در آن دارد. مسائل بهداشتى زنان از مسائل عمدة برنامههاى بينالمللى سازمانهاى عمدة توسعه و بهداشت است. توجه به مسائل بهداشتى زنان تا حدودى مديون جنبشهاى اجتماعى جهانى زنان است. از اينرو، تشكلهاى زنان در ارتباط با مسائل مربوط به جلوگيرى از باردارى و ايدئولوژيك كردن كنترل جمعيت به خوبي مبارزه كردند. با اين وصف، هنوز احتمال مرگ و مير زنان هنگام بارداري، در جنوب آسيا و افريقا صد برابر ميزان آن در كشورهاى پيشرفته است. لذا بهداشت دوران باردارى از مسائل مهم بهداشت زنان است كه پيشرفت چنداني نداشته است. بههر صورت، نمىتوان منكر رابطة بين جمعيت، توسعه و زنان شد. يك راه براى كنترل جمعيت، با سواد كردن زنان و درگير كردن آنها در طرحهاى درآمدزاست، اما بسيارى از سياستهاى بهداشتى دربارة زنان مورد انتقادهاي جدى است. بهنظر مىرسد اين سياستها به يك بازبينى نقادانه نيازمند است. البته همة مسائل نابسامان بهداشتى جهان سوم اعم از زن و مرد را نمىتوان ناشى از جهانى شدن دانست. اما عجين شدن مسائل بهداشتى در روند جهانى شدن غيرقابل چشمپوشي است.
توسعه و محيط زيست جهانى و جهان سوم
در سال 1992 با همكاري سازمان ملل متحد گروهى از شخصيتها از نقاط مختلف جهان با دستور كارهاي متنوع و غالباً متضاد، در شهر ريو، در برزيل، گرد هم آمدند. گروه اول (=توسعه يافتهها) بودند تا از علاقة خود به حفاظت از محيط زيست سخن بگويند و گروه دوم (=در حال توسعهها) بودند تا از علاقة خود به توسعه صحبت كنند.
ارزش ساليانة مواد دارويى مشتق از گياهان دارويى و داروهاى گياهى در بازار جهانى حدود 50 ميليارد دلار است كه بخش اعظم آن از جهان سوم تهيه مىشود، اما سهم جهان سوم از اين درآمدها اندك است. به عنوان مثال شركت الى ليلى امريكا حدود 100 ميليون دلار از داروى ضد سرطان خون را از نوعى گل در كشور ماداگاسكار تهيه مىكند، ولى منافع آن اصلاً نصيب ماداگاسكار نمىشود. در حالىكه جهان سوميها توقع دارند ساير كشورها در ازاى استفاده از تنوع زيست محيطيشان به آنها پول پرداخت كنند و همچنين در دسترسى به فناورى به آنها كمك نمايند. در عوض، در وضعيت كنونى براى كسانى كه دغدغهشان توسعة پايدار است، محال است كه از تنوع زيستى سخن بگويند.
هدف نوآوريهاى علمى در وضعيت توسعة نابرابر كنونى در فضاى اقتصادى نو ـ ليبرال فعلى، كنترل طبيعت است. غرب با آن همه سابقة وخيم در تخريب محيط زيست جهان سوم، با عوامفريبى و با تكيه بر شعار حفاظت از محيط زيست و شعار دستيابى به توسعة پايدار، همچنان در جاى پاى گذشته گام مىگذارد. از اينرو، جنوبيها نسبت بههرگونه رويكرد حفاظت از محيط زيست عادلانه در صحنة جهانى بدبيناند، حتى زمانى كه چنين رويكردى زير چتر توسعة پايدار معرفى شود، با ديدة احتياط به آن مىنگرند. جنوبيها به سازمانهاى غيردولتى مدافع محيط زيست در كشورهاى شمالى بدبيناند. اگر چه اين سازمانها در تلاشند خود را وابسته به دولتهاى شمالى نشان ندهند. بدبينى جنوبيها به اين سازمانها به پيشينة بد آنها در قرن 18 و 19 در جهان سوم بر مىگردد. به هر حال، جهان سوميها از اينكه بحران تنوع زيستى يك بحران جهان سومى قلمداد شود، ناراحتاند. البته تنوع زيستى در حال حاضر به يك تجارت پردرآمد مبدل شده و با توجه به نياز مبرم بسيارى از كشورهاى در حال توسعه به ارز خارجى، هيچ گونه ضمانتى به پايبندى جهان سوم به توافقات به عمل آمده نيست. در واقع كشورهاى در حال توسعه زمانى آمادهاند از تنوع زيستى حفاظت كنند كه به برنامة توسعة آنان بهعنوان يك اولويت لطمه وارد نيايد. با توجه به اين نكته، كنوانسيون ريو، در مورد دسترسى بهتر آنها به فناورى هيچگونه وعدهاى نداده است. امضاكنندگان كنوانسيون تنوع زيستى، بر اصول مديريت تجارت بينالمللى منابع ژنتيكى تأكيد كردند، ولى اين كنوانسيون مشخص نكرد اين مراكز تحت كنترل و حمايت چه كسى فعاليت نمايند. با توجه به اينكه فرآيند تحقيق و توسعه در جهان اول خصوصى است، اگر همان طورى كه در 1994 معلوم شد اين مراكز زير نظر كميسيون بينالمللى در امور منابع ژنتيكى قرار گيرند، در آن صورت اين كميسيون با مشكلات مالى مواجه خواهد شد و خطر سقوط بانك جهانى، بخش خصوصى يا شركتهاى چند مليتى كه به ضرر جهان سوم عمل ميكنند به وجود ميآيد.
غرب شاهد افزايش شبكههاى تحقيقاتى و يكپارچگى آنها است. اين موارد موضوع دسترسى كشورهاى جهان سوم به تحقيق و توسعه را به شدت كاهش مىدهد. مراكز محدودى از جهان سوم به امر توسعه و تحقيق مشغولند و اغلب نتايج كارشان را به شركتهاى چند مليتى مىفروشند، در اين صورت، شركتهاى چند مليتى شرايط خود را تحميل خواهند كرد. البته انجام تحقيقات گياهى و محيط زيستى در جهان سوم كم هزينهتر است. فناورى زيستى شركتهاى چند مليتى شمالى ممكن است تأثيرشگرفي بر كشورهاى در حال توسعه بگذارد، ولى فرآوردههاى آن در خدمت فقرا نيست. بهعلاوه، اين شركتها فقط به توليد داروهايى تمايل دارند كه بيماران آن بيشتر ثروتمندان هستند، چون پرداختن به جذام و مالاريا كه بيماريهاى جنوبى هستند براى آنها توليد ثروت نميكند. فناورى زيستى موجب شده است غرب به فنونى دست يابد كه به توليد مواد غذايى از طريق مهندسى ژنتيك بپردازد و نياز خود را از جهان سوم كم كند. كشورهاى جهان اول خواهان فناوريهايى هستند كه به دخالت و سرمايهگذارى و نفوذ فرامليتيها در كشورهاى جنوب منجر شوند. بنابراين، در جهانى شدن امكان بازى برابر در عرصة فناورى زيستى غير ممكن است. شركتها همواره كوشيدهاند براى فناورى زيستى خود در جهان سوم امتياز انحصارى بهدست آورند و مانع از توليد مشابه در داخل و مانع ورود كالاى مشابه به درون شوند.
پانوس در 1995 ادعا كرد كه حقوق مالكيت معنوى نمايانگر تهديد آشكارى عليه امنيت غذاى جهانى است. فرامليتيها در تلاشند، همهگونه امتياز بهرهبردارى ژنتيكى گياهى و متنوع زيستى را به چنگ آورند. بنابراين هركسى كه بخواهد به روى محصولات گياهى و زيست محيطى تحقيق نمايد، امتياز فناورى زيستى تعلق نمىگيرد. كشاورزان محلى در سراسر جهان، تلاش مىكنند، حيطة اختيارات كنوانسيون تنوع زيستى را گسترش دهند و در صددند از طريق طرحى جهانى، پروتكل قابل اجرايى را ضميمة كنوانسيون تنوع زيستى نمايند، البته اين كنوانسيونها در صورتى موفق خواهند شد كه راهى براى فعاليت در سطوح ملى و محلى بيابند.
در نتيجه آيندة مشترك بشريت همانند گذشته با تكيه بر منافع سياسى و اقتصادى نفاق افكنانه به پيش خواهد رفت. پيدايش فناوريهاى زيستى جديد در چارچوب اقتصاد نوليبرال معاصر، در حال آرايش مجدد الگوهاى قدرت شركتهاى فرامليتى در جهان سوم است. به نظر مىرسد كه اين نوسازى اقتصادى جهانى به جاى حمايت از توسعة پايدار، اوضاع نامساعد كشورهاى در حال توسعه و فقير را وخيمتر مىسازد. مذاكره دربارة به ارزش تنوع زيستى در سطح جهانى با رويكرد بازار آزاد انجام شده است، لذا بعيد است نظام اقتصاد جهانى، الگوهاى پايدار تجارى و مالى را تقويت كند يا يك نظام توليد كشاورزى پديد آورد كه مبنايى بومشناختى براى توسعه در سطح جهانى شود. در مجموع، شركتهاى چند مليتى با وضع قوانين بينالمللى مخالفند، چون عقيده دارند به صنعت آنها لطمه مىزند. متأسفانه ارادة سياسى كه بتواند از طريق كنوانسيون تنوع زيستى به ديدگاه جهانى توسعة پايدار قوت بخشد، در برابر خصلتهاى بازار برآمده از جهان توسعه يافته، محدود است.
جهانى شدن و هويت قومى در امريكاى لاتين
جهان هماكنون شاهد پيدايش نوعى فرهنگ جهانى است كه رفته رفته به صورت شبكة واحدى از روابط اجتماعى در مىآيد. به گفتة نويسندگانى چون گيدنز و هاروى يكى از مهمترين نتايج اين فرآيند اين است كه روابط اجتماعى كه در گذشته به زمان و مكان خاصى مربوط مىشد، امروزه ديگر اينگونه نيستند. در واقع براثر قلمروزدايى نشأت گرفته از فرآيند جهانى شدن، ماهيت و نقش فرهنگ همگانى تودههاى عظيم كارگر، دهقان، سياه، سرخپوست، بيكار و نيمه بيكار دگرگون شده است. يكى از پيامدهاى جهانى شدن اين است كه اگر چه دولت – ملت نقش عمدهاى در روند جهانى شدن ايفا مىكند، ولى قدرت و تصميمگيرى فرهنگى، چندان به ساختارهاى دولت و ملت وابسته نيست. تأثير جهانى شدن بر فرهنگ بومى بهويژه در امريكاى لاتين، آن را به دورگه شدن و بهطور كلى دوگانگى فرهنگها در آورده است.
شيوة تغيير شكل فرآيندهاى فرهنگى در برزيل از طريق برنامههاى تلويزيونى، صنايع جهانگردى و تبليغات گسترده در سطح وسيعى تثبيت شده و جنبش سياهان را پديد آورده، ولى اين جنبش به حاشيه رانده شده است، زيرا سياهان در گفتمان مصرفگرايى جهانى عجيبن شده و بالاخص با اتصال به صنايع موسيقى و رقص هويت بومى خود را از دست دادهاند. بهعلاوه، برزيل به دليل بدهيهاى سرسامآور خارجى و نيز به اجرا درآوردن سياستهاى اقتصادى ليبراليستى جديد كه به درخواست صندوق بينالمللى پول صورت گرفت، بهشدت تحت تأثير فرهنگ و اقتصاد جهانى شدن قرار گرفته است. در دهههاى 1980 و 1990 ركود اقتصادى شديدى را در برزيل شاهد بوديم كه علت آن تا حدودى به اصلاحات ليبراليستى جديد دولت برزيل برمىگردد. اگر چه توسعه و صنعتى شدن سرمايهدارى در برزيل پيشرفت مىكند ولى صنايع منسوجات و سفالگرى تنها براى مصارف شخصى پاسخگو هستند. اگر به توليد ديگر اقسام صنايع دستى نيز نظر بيفكنيم در مييابيم كه روابط بين سنت و مدرنيته كه جهانى شدن آنرا تسريع مىكند به تضعيف هويت قومى منجر شده است. همانطور كه تاملينسون (1992) گفته است، همواره به فضاى فرهنگى جهانى رهنمون مىشويم كه جاى دادن تجربيات شخصى خودمان در درون آن بسيار دشوار است.
ماهيت واكنشهاى محلى به روندهاى جهانى شدن و راههاى پيچيدهاى كه در آن تعامل عوامل محلى و جهانى انجام مىپذيرد، صورتهاى تازهاى از هويت قومى و فرهنگ همگاني را بهوجود آوردهاند. بهگونهاى كه فرهنگهاى همگانى محلى و هويتهاى قومى به شكل ابهامآميزى ميان كاركرد مصرفگرايى سرمايهدارى و فرهنگ مقاومت قرار گرفتهاند. البته جهانى شدن در هريك از اين فرهنگهاى محلى و همگانى نامساوى و نابرابر بوده و بهطور متفاوت تجربه مىشود. ولى اين نگرانى همواره وجود دارد كه اگر تقاضاهاى محلى به اقتصاد سرمايهدارى پيوند نخورد، آيا اثبات فرهنگ محلى قومى مىتواند مؤثر باشد؟
جهانى شدن و امپرياليسم فرهنگى
در دهة 1970 و اوايل دهة 1980 مفاهيمى چون امپرياليسم فرهنگى، امپرياليسم رسانهاى و ايدههاى ديگرى چون وابستگى فرهنگى، استعمار الكترونيكى بر رسانههاى گروهى بينالمللى سايه افكندند. بسيارى از نويسندگانى كه از واژههاى فوق استفاده مىكردند بهدنبال نشان دادن تأثير فرهنگى غرب بر مؤلفههاى فرهنگى جهان سوم بودهاند. كاربرد واژة امپرياليسم فرهنگى، قصد القاى چنين ايدهاى را داشت كه گرچه دوران تسلط اقتصادى و سياسى مستقيم قدرتهاى سلطهگر در شرف پايان است، اما شكل ديگرى از سلطه بينالمللى در آغاز راه است. اين سلطة جديد به صورتي غيرمستقيم بر قدرت استوار است و آن رواج صورتهاى فرهنگى خاصي است تا مقاومت فرهنگى كشورهاى توسعه نيافته را به تحليل برده و براى شركتهاى فرامليتى ـ مستقر در غرب فرصت سرمايهگذارى را فراهم آورد، تا در انسانهايى كه در دوران پس از استعمار زندگى مىكنند، انگيزة استفاده از فرآوردهها و سبك زندگى غرب را خلق كند و به اين وسيله، اقتصادهاى غير عربى را زير سلطة خود درآورد. در واقع نويسندگان امپرياليسم فرهنگى، نظامهاى غربى را تهديدى عليه آداب و رسوم بومى و اقداماتى به منظور ترغيب مردم منطقه به مصرف گرايى و كثرت گرايى به شيوة غربى عنوان مىكنند.
در امپرياليسم فرهنگ موسيقى جايگاه ويژه دارد. چون:
1. موسيقى بيانية قدرتمندى دربارة هويت فرهنگى ارائه مىدهد.
2. موسيقى به شدت سيال است.
3. موسيقى توان گذر از محدودة مرزهاى زبانى را دارد.
شايد به اين دلايل است كه از اواسط دهة 1980 بعضى از كارآمدترين نقدها دربارة نظريه امپرياليسم فرهنگى توسط محققان موسيقى عامپسند نوشته شدهاند. به عنوان مثال، موسيقى پالم واين، يكى از مهمترين انواع موسيقى افريقاى غربى در اواسط قرن بود كه بهشدت از شمارى از سبكهاى خارجى تأثير مىگرفت و از طريق فناورى غربى گرامافون و توسط كمپانى چند مليتى گرامافون متعلق به انگليس وارد اين كشور شده بود. موسيقى روستايى بسيار مشهور جيمى راجرز و گروههاى كوبايى و گيتارهاى هاوايى از جملة همين سبكهاى وارداتى بودند و ارزان قيمت بودن كاست هم موجب شد كه موسيقى ضبط شده در دسترس مردم زيادي باشد. ظاهراً شديدترين تأثير غرب از طريق وجود ترانههايى صورت گرفته است كه به مسائل مهم ملى و منطقهاى مىپرداختند. بههرصورت، سلطة امريكا و انگليس بر تجارت موسيقى جهان واقعيت انكارناپذير در طول 30 سال گذشته است و بهنظر مىرسد همچنان تا آيندهاى دور اين سلطه ادامه خواهد يافت.
ابر ستارگان موسيقى منطقة كانتون و نسل جديدى از خوانندگان مشهور ماندارين مستقر در تايوان نيز نقش عمدهاى در موسيقى محلى و منطقهاى دارند. اينها ستارگان خانگى و محصول داخل هستند، اما شركتهاى ضبط آنها بهطور مشخص بهوسيلة مفاهيم غربى شهرت و اعتبار يافته و فعاليت مىكنند. با اين پيامدهاست كه موسيقى انگليسى و امريكايى هنوز عمدهترين موسيقى جهان است. بعضى از موسيقيدانان غيرغربى به موفقيت بينالمللى دست يافتهاند. نصرت فاتح على از پاكستان و يوسوندوز از سنگال از برجستهترين نمونههاى موفق در صحنة بينالمللى هستند، اما تأثير اين موسيقيها بهشدت محدود بوده است. بهعلاوه، اين نوع موسيقيدانان اغلب تابع آن نوع گفتمانها هستند كه موسيقىشان تا آن حدى ارزشمند پنداشته مىشود كه با مفاهيم غربى سازگارى دارند. با اين وصف، زبان موسيقى، انگليسى است زيرا اكثر موسيقيهايى كه در گوشه و كنار جهان توزيع مىشوند به زبان انگليسى اجرا شدهاند. تقريباً همة ستارگان موفق دنياى موسيقى از دهة 50 به بعد اهل انگليس و امريكاى شمالىاند. تاكنون تعداد كمي از ستارگان جهانى، از خارج از دنياى انگليسى زبان، ظهور كردهاند. اين نشان مىدهد كه شيوههاى عمل اروپايى و امريكاى شمالى در زمينة موسيقى بهطور جهانى سازمان داده شدهاند. برترى انگليسى به مشابه زبان موسيقى پاپ همراه با برترى پايدار ستارگان انگليسى زبان، بدين معناست كه شيوة عمل صنعتى هنوز در زمينة سازمان دادن به پتانسيل دريافت مخاطب نقش سودمندى را ايفا مىكند.
مؤخره (=جهانى شدن و بنيادگرايى مذهبى)
هماينك جريانهاى اسلامى در ميان پوياترين جريانهاى سياسى صحنة جهانى قرار دارند. جريانهاى مذهبى در واقع مىگويند، جهانى شدن و مذهب ارتباطى تنگاتنگ با هم دارند و نيز، در نظرية جهانى شدن، رستاخيز مذهبى تجلى مهمى از يك دنياى متحد است. با تضعيف بسيار دولتها و ملتها در فرايند جهانى شدن، انديشهها و نهادهاي ابرملى (=فرامليتى) از اهميت و نفوذ فزايندهاى برخوردار ميشوند و
بهعنوان بخشى از اين روند، مذاهب عمدة جهان، فرصتى براى عرض اندام مىيابند. نتيجه آن چيزى است كه هنيز در سال 1993 آن را تجديد حيات مذهبى مىخواند. در حالىكه دانيل لرنر در سال 1964 گفته بود كه اسلام در برابر تجددگرايى يا مدرنيزاسيون كاملاً بى دفاع است. به دنبال پيروزى انقلاب اسلامى در 1979، دولت امريكا اسلام گرايى را از عوامل نابودى جهان خواند و فعالان مسلمان بهعنوان رزمندگان شركت كننده در جنگى معرفى شدند كه سايروس ونس وزير خارجه وقت امريكا، از آن به نام جنگ اسلام و غرب نام مىبرد كه در صورت وقوع، احتمالاً مىتوانست منافع امريكا را شديداً به مخاطره اندازد. در عين حال، رهبران اتحاد جماهير شوروى سابق نيز ترس خويش از بنيادگرايى اسلامى انقلابى و خطرات آن براى شوروى را كتمان نكردند. رقباى جنگ سرد در اينكه با دشمن مشتركى مواجه هستند، اتفاق نظر داشتند. بعدها يك تحليلگر امريكايى از اين دشمن بهعنوان انتفاضه جهانى ياد كرد. هم شرق و هم غرب «اسلام بىدفاع» مورد نظر لرنر را خطر عمدهاى براى منافع خود تلقى مىكردند، و هر كدام تلاش بسيارى انجام دادند تا از دشمنان جنبشهاى اسلامى حمايت نمايند.
هانتينگتون در 1993 گفت بلوك اسلامى كه خود را رقيب كهن غرب مىداند، خطر اصلى فرا روى نظم جهانى است. در واقع بعد از مرگ كمونيسم، اسلام شخصيت اصلى سناريوى مورد نظر ايالات متحده امريكاست. توجه شديد غرب به اين مسئله، ظاهراً پاسخى است به آنچه كه لارونس در 1990 آن را ضربه انقلاب 1979 ايران، شگفتى پديده امام خمينى (ره) و دشوارى كنار آمدن با اسلام گرايى مىخواند. پس از انقلاب، مطالعات بنيادگرايانهاى در ايالات متحده امريكا پديدار گشته كه توسط آكادمى علوم و هنرهاى امريكا در دانشگاه شيكاگو نهادينه شده است. بدون شك رشد جنبشهاى اسلامگرايانه كه بهعقيدة رابرتسون گونههاى آن بىنظير هستند، تأييدى است بر نظريههاى جهان گرايانة اسلام. بهطور مثال، وى در مقدمهاى بر نظريههاى جهان گرايانه كه انتشار يافت، بنيادگرايى اسلامى را يكى از عوامل غير شخصى مؤثر در پيشروي جهانى شدن مىخواند. واترزنيز در 1995 گفت: در مصر بنيادگرايى ديرپاترين نفوذ خود را داشته است و در ايران بيشترين اثرات را بر جاى گذارده است.
در مصر در حالى كه ناسيوناليستها قادر به جلوگيرى از پيشروى غرب نبودند، اسلامگرايى سر برآورد، آن هم بهصورت يك نهضت تودهاى و در قالب اخوان المسلمين (1920). هدف اخوان المسلمين ايجاد جامعهاى اسلامى بود كه از طريق كنش سياسى تودهاى نيروى تازهاى گرفت. با تشكيل شبكهاى از انجمنها، گروههاى اجتماعى و اتحاديههاى كارگرى مستقل، اخوان المسلمين به صورت نخستين تشكيلات تودهاى دنياى غرب درآمد. اين گروه تا دهة 1940 در مصر حدود پانصد هزار عضو داشت و خطر عمده فراروى حكومت انگليسيها تلقى مىگرديد. اما اين جنبش رفته رفته اعتبار خود را از دست داد. مخصوصاً هنگامى كه اتحاديههاى كارگرى و برخى سازمانهاى كمونيستى در صحنه ظاهر شدند. اما بيست سال بعد از هويدا شدن ناكارآمدى جريانهاى راديكال غير مذهبى (=كمونيستها) جنبش اسلامگراى اخوان المسلمين بار ديگر با سرعتى شگفتانگيز رو به رشد گذاشت و با پيروزى انقلاب اسلامى شدت يافت و اوج گرفت. انقلاب اسلامى رويداد سرنوشت سازى در ظهور و تشديد اسلامگرايى و روند جهانى شدن اسلام تلقى مىشود و در نقطه مقابل، انقلاب اسلامى را بايد واكنش مستقيمى به جهانى شدن غربى دانست. اين انقلاب به منزلة فرآيندهاى فرهنگى موجود در كشورهاى جهان اسلام تلقى مىشود. بهعلاوه، جنبش ايران، تاريخ متمايز و كاملاً ويژهاى نيز دارد، از جمله:
اسلامگرايى در ايران دهة 1890، بسيار فعال بود، اما بعد، بهكلى در حاشيه قرار گرفت. طى نيمة اول قرن بيستم، در حالىكه مصر، شاهد مبارزات تودهاى اسلامى گستردهاى بود، سازمان مذهبى ايران به استثناى چند واقعه اغلب از سكوت و آرامش، جانبدارى مىكردند. ولى بعد از دهة 1960 بود كه جامعة ايران به رهبرى امام خمينى (ره)، به ابراز مخالفت علنى عليه رژيم پرداخت. دولت انجام تحولات و اصلاحات اجتماعى گستردهاى را به مردم ناآرام وعده داد. پس از آن در اواخر دهه 1970 معلوم شد كه دولت نمىتواند به وعدههاى خود عمل كند، لذا حركت مردمى بىسابقهاى آغاز شد، كه هدايت آن، با توجه به تضعيف جريانهاى كمونيستى و ليبراليستى، بهدست روحانيون جوان و فعال طرفدار امام خمينى (ره) افتاد. اين روحانيان، از يك استراتژى اسلامى پيروى مىكردند كه طى آن، هم به خواستههاى تودهها توجه عاجل صورت مىگرفت و هم مؤكداً اظهار مىداشت كه روحانيان و تودههاى مسلمان بايد در سرنگونى رژيم پهلوى، تكليف شرعى خويش را انجام دهند. امام خمينى (ره) اظهار مىكرد، انديشة جدايى دين از سياست و انديشة عدم دخالت علماى اسلام در امور سياسى ساخته و پرداختة اجانب است، و تنها غيرمذهبيها هستند كه اين انديشهها را بازگو مىكنند. امام خمينى (ره) ضمن رد اين انديشه، خواهان حركت تودهاى وسيع عليه حكومت پهلوى بودند. حاصل آن تشكيل يك حكومت اسلامى با عنوان جمهورى اسلامى است كه تبلور آرمانهاى تودة مردم بود.
از همان روزهاى نخستين پس از پيروزى، رهبرى انقلاب نظرية جهانگرايى انقلاب اسلامى را مطرح ساخت، وى گفت ارادة مستضعفان سرانجام رهبرى جهان را از آن خود خواهد ساخت. وعدة خداوند بهزودى تحقق خواهد يافت و محرومان جايگزين ثروتمندان خواهند شد. البته پى بردن به همراهى اسلامگرايى و جهانگرايى دشوار نيست، زيرا تأسيس امت پان اسلامى كه مىتواند مسلمانان را صرف نظر از مليتهاى مختلف و نيز موانع قومى و سياسى موجود به هم پيوند دهد، از اعتقادات مسلمانان است. تأكيد شديد آنها به لزوم متابعت از كتاب مقدس قرآن و احكام اسلامى، نيز اطمينان خاطر مىدهد كه پاسخى است به تلاش براى تحكيم جهانى اصول بنيادين اسلام در ميان افرادى كه با بزرگترين ابهامات در دنياى سرعت و تحول مواجه هستند.
به دنبال رويدادهاى ايران، جنبشهاى اسلامگرايانه بهسرعت در جهان عرب رشد يافت و در برخى از نواحى افريقا و آسياى مركزى ظاهر شد. در برخى از اين كشورها، فعالان سياسى بهويژه مسلمانان، اين اعتماد را يافتند كه به شيوههاى مشابه عليه دولتهاى خود وارد عمل شوند كه اين اقدام، در پايتختهاى غربى و در واشنگتن و مسكو وحشت ايجاد كرد. بعد از انقلاب ايران، اسلامگرايى در سودان قوت گرفت. در الجزاير ظهور پرجاذبهاى داشت. اما كشمكشهاى شديد سياسى
بهويژه در سالهاى اخير كه در ايران وجود داشتند بر مسلمانان كشورهاى ديگر تأثير منفى گذاشت. به علاوه، با رحلت امام خمينى (ره) گرايش به بقاى ايران (=حفظ ام القراى) بيشتر شد و از اينرو، تأثير الگوهاى ايران بر جنبشهاى اسلامى كمتر شد. ولى هنوز انقلاب ايران از ظرفيتهاى كافى براى به حركت درآوردن جنبشهاى اسلامى برخوردار است، نمونهاى از اين ظرفيت بالفعل را مىتوان در حزب الله لبنان و فلسطين امروز ديد. تأثير انقلاب اسلامى ايران را بر جنبش الهيات رهايى بخش امريكاى لاتين، على رغم اينكه جنبش مزبور نخست از كمونيسم تأثير پذيرفته است، نبايد ناديده گرفت، بويژه اين كه اين جنبش در دهة 1980 گستردهتر شد. ظرف 20 سال بعد از اواخر دهة 1960، رو به رشدترين جنبش اجتماعى در امريكاى لاتين، جنبش مرتبط با الهيات آزادى خواه يا جنبش عدالت طلبانة كشيشهاى امريكاى لاتين بود. ظهور اين جنبش تشكيلات كليسا و كسانى را كه كاتوليسيسم را يك نيروى محافظه كار همگرا در سطح قارة امريكا تلقى مىكردند، تكان داد. طرفداران اين جنبش، با وام گرفتن از انديشههايى از جريانهاى غير مذهبى از جمله ماركسيسم اعلام داشتند كه مردم جهان سوم، طبقة كارگر بشر امروزند. ثروت بايد به همگان تعلق داشته باشد و تحولات بنيادين بايد در دستور كار قرار گيرد. در سال 1968 نشستى از روحانيان ارشد در مدلين كلمبيا تشكيل شد و دو وظيفه براى كليساهاى منطقه مشخص شد.
1. كليسا از حالت دژمانند خارج شود و جنبهاى مردمى به خود بگيرد.
2. يك آموزة آزادىخواهى تنظيم شود تا در آن شهروندان جهان سوم بتوانند فعالانه مسئلة محروميت و ستمديدگى خويش را برطرف سازند.
اين جنبش تا اواخر دهة 1970، صدها هزار نفر مركب از كشيش، كارگر، دهقان و طبقه محروم شده را بسيج كرد. از اينرو، پيامدهاى آن براى كليسا چيزى تقريباً در حد يك انقلاب بود. اين نهضت بخشهاى عظيمى از كليسا را به حركت درآورد و يك فضاي بازسياسى پديد آمد. از اينرو، كليسا خود را ناگزير ديد كه خود را با آگاهى و شعور شورشيان انطباق دهد.
نظرات و تجربیات شما
-
از کتاب های سایت خیلی استفاده کردیم خصوصا کتابهای نایابی که قرار داده اید.
-
سایت کامل و خوبی دارین.
-
قالب و سایت قشنگیه موفق باشین.
-
خوب بود. قسمت های طنز و سرگرمی را بیشتر کنید.
-
سایت خوبی دارید. مخصوصا نوشته های بنیادگرایى دینى و جهانى سازى غربى جالب بود.
-
nabayad az sayehah tarsid…faghat kafi ast shamei roshan konid
-
نوشته بنیادگرایى دینى و جهانى سازى غربى خوب بود. بیشتر به قسمت سرگرمی و عکسهای روز توجه کنین.
-
سایته خوبیه. از نوع نمایش گالریها لذت بردم. جالبه که عکسای سایت به این راحتی لود میشن.
-
نوشته بدی نبود… اما کاش… :-p
-
matlab khobi bood…moafagh bashid
-
مطلبه خوبیه.از کتاب های سایت خیلی استفاده کردیم خصوصا کتابهای نایابی که قرار داده اید.
-
جالب بود. سرعت دانلود کتابها واقعا عالیه. دستتون درد نکنه.
-
همیشه هم این بنیادگرایى دینى و جهانى سازى غربى صحیح نیست…:-)
-
همیشه موفق باشید.
-
نوشته بنیادگرایى دینى و جهانى سازى غربى جالب بود. امیدوارم موفق باشید.
-
زحمت زیادی کشیدین. سایت خوبی دارین. موفق باشین.
-
خوب بود. قسمت های طنز و سرگرمی را بیشتر کنید.
-
سایت پارسی وی اگه همین طور ادامه بده خیلی موفق خواهد بود.
مشت می کوبم بر در پنجه می سایم بر پنجره ها من دچار خفقانم خفقان درها را باز کنید