به گزارش مجله اخبار روز صلح خبر ؛ ایران در مذاکرات دست پری دارد يك سال پس از حضور دونالد ترامپ، رييسجمهور ايالات متحده در كاخ سفيد، رابطه با ايران و توافق هستهاي تهران با 1+5 بيش از هر مساله سياست خارجي ديگري مورد بحث و جدل ميان كاخ سفيد و متحدانش قرار گرفته و البته با […]
به گزارش مجله اخبار روز صلح خبر ؛
ایران در مذاکرات دست پری دارد
يك سال پس از حضور دونالد ترامپ، رييسجمهور ايالات متحده در كاخ سفيد، رابطه با ايران و توافق هستهاي تهران با 1+5 بيش از هر مساله سياست خارجي ديگري مورد بحث و جدل ميان كاخ سفيد و متحدانش قرار گرفته و البته با وجود همه غرولندها از تخريب كامل جان سالم نيز به در برده است. ترامپ تا نيمه ماه مه سال جاري به اروپا فرصت داده تا در مسير اصلاح يا اضافه كردن الحاقيهاي به توافق هستهاي گام بردارند؛ اتفاقي كه اروپا تاكنون درقبال آن سكوت كرده اما همزمان گفتوگوهايي را با امريكا درباره آن پيش ميبرد. ناصر هاديان، تحليلگر مسائل امريكا در گفتوگو با «اعتماد» تاكيد دارد كه ايران بايد به اعضاي حاضر در مذاكرات هستهاي بقبولاند كه تهران تا زماني در اين توافق باقي ميماند كه از منافع آن بهره مند شود. مشروح اين گفتوگو به شرح زير است:
سياست تغيير رژيم در دولتهاي متفاوت امريكا چه فراز و فرودهايي را تجربه كرده است؟ فردي مانند اوباما در برابر اعتراضهاي مردمي 2009 سكوت اختيار ميكند يا به صراحت ايده تغيير رژيم را كنار ميزند اما چهرهاي مانند ترامپ آشوبهاي اخير در ايران را بهانهاي براي حمايت از اين ايده ميكند؟
طرح اين سوال اسباب توفيق است. سياست به عنوان policy با آرزو wishful thinking بسيار متفاوت است. اگر از من سوال كنيد آيا كلينتون، بوش و اوباما مايل به تماشاي سقوط نظام در ايران بودهاند، پاسخ من به شما اين است: قطعا. اما اگر سوال كنيد كه آيا سياست آنها اين تغيير نظام بوده است ؟من به شما ميگويم كه سياست باراك اوباما اين نبوده اما سياست دونالد ترامپ تغيير رژيم در ايران است. شش گروه براي تبديل كردن اين موضوع به سياست امريكا همواره تلاش كردهاند كه عبارتند از: اسراييل، لابيهاي اسراييل، عربستان، لابيهاي عربستان، مجاهدين خلق (منافقين) و محافظهكاران جديد كه شامل مسيحيهاي صهيونيست نيز ميشود. اين گروهها در دورههاي روساي جمهور متفاوت امريكا فعال بودند و تلاش ميكردند ايران را به عنوان تهديد اصلي به جامعه جهاني معرفي كنند و در سايه اين تهديدسازي، ايده تغيير رژيم را دنبال ميكردند. اما تفاوت نگاه به ايران در دوره اوباما و ترامپ در اين است كه باراك اوباما قائل به تفكيك تهديد بود و به سراغ رفتارها ميرفت. اوباما تلاش ميكرد با بهانه قراردادن رفتارهاي ايران، تهران را بر سر دو راهي براي انتخاب ميان خوب و بد قرار دهد. اما به قول يكي از همكارانم خانم دكتر هرمزي، در دولت جديد، ترامپ به دنبال ادغام و ابهام تهديدها است تا نتيجه بگيرد كه اين ماهيت و ذات نظام در ايران است كه مشكلساز است و نه رفتارهاي موردي. ترامپ زماني كه درباره سياست جامع دولتش در قبال ايران سخنراني ميكرد ماجراها را از ابتداي انقلاب يعني از حادثه گروگانگيري تا امروز به منظور مغشوش كردن ذهن مخاطب بيان ميكرد. زماني كه شما «مشكل» را اصل نظام بدانيد براي رفع آن به تلاش براي تغيير رو ميآوريد. اما در اين مسير موفق نخواهند شد چرا كه ابزار اين كار را ندارند.
منظورتان از اين ابزار چيست؟
بايد در داخل ايران منابعي براي كودتا داشته باشند يا مردم به سطحي از استيصال رسيده باشند كه نيروهاي نظامي و امنيتي امكان كنترل اوضاع را در اختيار نداشته باشند. رژيم در ايران كاملا بر اوضاع مسلط است. در تئوري انقلابها ميگوييم يك اصل اين است كه اگر نظام توانايي و اراده كنترل اوضاع را داشته باشد، امكان وقوع انقلاب يا به نتيجه رسيدن شورشها تقريبا صفر خواهد بود. نظام ما هم توانمند است و هم اراده براي كنترل اوضاع را دارد. بنابراين ايده تغيير نظام به جايي منتهي نخواهد شد. اما نگراني من احتمال وقوع جنگ است.
جنگ تصادفي ميان ايران و امريكا- خاطرم هست كه در نخستين مصاحبه با «اعتماد» نيز پس از پيروزي دونالد ترامپ آن را نكته نگرانكنندهاي خوانديد؟
بله، هم «حادثهاي» و هم «برنامهريزي» شده. هنوز هم نگراني اصلي من همين موضوع است. برداشت اشتباه يا خطاي محاسباتي ميتواند يكي از عوامل آغاز جنگ حادثهاي باشد كه خوشبختانه در چندماه اخير دو طرف از آن پرهيز كردهاند. درباره جنگ برنامهريزيشده بايد سه سناريو را مدنظر داشت: جنگ موضعي و مقطعي كه مثلا 200 هدف نظامي و هستهاي مشخص را هدف قرار ميدهد (surgical attack)، بمباران گسترده هوايي كه هدف اصلي آن كاهش توان سياسي و نظامي ما است (aerial bombardment massive) و جنگ كامل و تمامعيار (Total War). سناريو اول امريكاييها را به هدف مطلوبشان نميرساند و امكان توسل به سناريو آخر را هم ندارند. بنابراين من نگران توسل امريكاييها به بمباران گسترده هوايي هستم. اين گزينه توان سياسي و نظامي كشور هدف را كاهش ميدهد اما به هرحال محدود است.
جنگ مستقيم با ايران با سياستي كه ترامپ در زمان انتخابات اعلام كرد و تاكيد داشت كه امريكا مسوول اصلاح امور ساير كشورها نيست، در تناقض است. اين تناقض را چطور توضيح ميدهيد؟
من 5 درصد هم احتمال براي وقوع جنگ ميان ايران – امريكا قائل نيستم و البته همين رقم هم براي احتمال جنگ بالا است. اما آنچه ميتواند منجر به فاصله گرفتن ترامپ از اين شعار انتخاباتياش شود فعاليت شش گروه ايران ستيزي است كه در پاسخ به سوال اول برشمردم. ايران اصولا در رادار توجه دونالد ترامپ نيست اما آن شش گروهي كه گفتم ايران را در رادار توجه وي قرار ميدهند. از سوي ديگر اگر مشكلات داخلي در ايالات متحده تشديد شود و ايران به «دشمن سودمند» براي ترامپ بدل شود، قضيه فرق خواهد كرد.
آيا جنگ مستقيم ميان ايران – امريكا با توجه به بحرانهاي متعدد و متنوعي كه امروز منطقه با آن دست و پنجه نرم ميكند، گزينه مطلوب سعودي و صهيونيستها است يا اين دو به مديريت رفتار ايران در منطقه بدون وقوع جنگ جديد راضيتر هستند؟
منافع و ديدگاه عربستان با اسراييل درباره ايران متفاوت است. اسراييل تا زماني كه ايران به دشمن سودمند براي اين رژيم بدل نشده بود اعراب را دشمن اصلي خود ميدانست اما امروز فرصتي براي تلآويو ايجاد شده كه در سايه آن ميتواند مشكلاتش را با اعراب حل و ايران را به عنوان دشمن خود به همگان معرفي كند. عربستان و اسراييل حل و فصل مشكلات خود را آغاز كردهاند و رياض هم به دنبال جاانداختن اين ايده در كشورهاي عربي است كه ايران در امور داخلي ما دخالت ميكند و نه اسراييل. امريكا نيز از اين رفتارهاي مشترك اسراييل و عربستان حمايت ميكند. مشكل اسراييل با ايران رفتارهاي ايران است و ميگويد تهران كاري به كار ما نداشته باشد اما موضع عربستان متفاوت است. رياض با اصل نظام در ايران مشكل دارد. عربستان حتي گزينه تجزيه ايران را نيز مطلوب خود ميداند. اسراييل از وقوع جنگ ميان ايران – امريكا ناراحت نميشود اما از اينكه رفتار ايران بدون گزينه نظامي تغيير كند نيز خوشحال ميشود. اما عربستان به اين جمعبندي رسيده است كه بايد نظام در ايران را ساقط كند. امريكا نيز به دنبال تغيير نظام در ايران است چرا كه به اين جمعبندي رسيده كه رفتار ايران تغيير نميكند.
آيا امريكاي ترامپ براي تغيير رفتار ايران به مذاكره با تهران هم فكر ميكند مانند آنچه در ذهن باراك اوباما بود؟
در اين بازه زماني خير. اكنون استراتژي ترامپ در قبال ايران تلاش براي تغيير نظام يا تغييري است كه منتهي به اين شود كه ايران ديگر يك دولت انقلابي نباشد. دولت انقلابي نبودن به اين معنا كه ديگر به ظن امريكاييها، ايران دولتي نباشد كه نظام بينالملل، نظم منطقهاي و به خصوص منافع اسراييل را زيرسوال ببرد.
آيا ساختار سياسي امريكا با تجربههاي نظاميگري اين كشور با آغاز يك جنگ برنامهريزي شده ديگر در منطقه موافقت ميكند؟
بستگي به نوع جنگ احتمالي مدنظر ترامپ دارد. با جنگ تمامعيار قطعا موافقت نخواهند كرد چرا كه ميدانند امريكا امكان چنين جنگي با ايران را ندارد. امكان جنگ موضعي و مقطعي با ما را دارند اما از اين طريق به اهداف مدنظر خود نميرسند. احتمال جنگ با توسل به بمباران هوايي و گسترده از همه بيشتر است و احتمالا ساختار سياسي با اين تصميم رييسجمهور نيز مخالفت نخواهدكرد.
هدف از آغاز چنين جنگي چيست؟
هدف كاهش توان نظامي و سياسي ايران است.
اميدوار هستند كه اين كاهش توان نظامي و سياسي به انقلابي در درون منتهي شود؟
نه الزاما. اميدوار هستند كه با اين اقدام ايران، درگير مسائل داخلي خود شود و شايد هم در رفتارهاي منطقهاي خود تجديدنظر كند.
دست ايران نيز در عكسالعمل نشان دادن به امريكا در صورت تحقق چنين سناريويي بسته نيست. به هرحال ايران متحدان قابل توجهي در منطقه دارد كه اتفاقا يكي از اصليترين آنها بيخ گوش رژيم اسراييل است و نيروهاي امريكايي در منطقه نيز كم نيستند.
خير. در صورتي كه به اين سناريو فكر كنند تصور هم خواهند كرد كه ايران با اين بمباران وسيع و هدفمند، عقبنشيني ميكند. اگر ايران از بازوهاي خود در منطقه براي تلافي استفاده كند، طرف مقابل بر حجم حملات خود ميافزايد. از سوي ديگر، معمولا عكسالعملهاي ايران با تاخير بوده و بلافاصله عكس العمل نشان نميدهد.
برخي از منتقدان و تحليلگران از اشتباه راهبردي در مذاكرات هستهاي سخن ميگويند با اين استدلال كه ايران و امريكا سابقه 4 دهه خصومتورزي در همه حوزهها را با هم دارند. جدا كردن يك مساله (هستهاي) و مذاكره با امريكا در مورد آن با توجه به اينكه ميدانستيم ساير اختلافها هم پررنگ است و ميتواند بر اجراي صحيح توافق هستهاي تاثير بگذارد (كه گذاشته است)، اشتباه است.
سياست امريكا در قبال ايران همواره مهار به علاوه تعامل گزينشي بوده است و به نظر من سياست ايران نيز بايد رفع مهار و تعامل جامع باشد. گفتوگو و تعامل با ايران همواره براي امريكا جنبه اورژانسي داشته و نه براي ايران. اين بدان معنا نيست كه پروندههاي مشتركي مانند افغانستان و عراق براي ايران مهم نبوده اما براي امريكا جنبه اورژانسي داشته است. لذا ما بايد سياست تعامل جامع را در پيش ميگرفتيم.
با توجه به فضاي موجود ميان تهران – واشنگتن در 4 دهه گذشته امكان چنين تعاملي كه مدنظر شما است، وجود داشت؟
در داخل ايران مخالفتهايي با اين ايده وجود دارد و به همين دليل دستورالعملي كه به آقاي ظريف داده شده اين بود كه صرفا درباره مسائل هستهاي با طرف مقابل مذاكره كند. با وجود اينكه من از منتقدان برجام بودم ولي از اين توافق حمايت كردهام و امروز هم از برجام دفاع ميكنم و حتي امروز ميتوانم دستاوردهاي بيشتري هم از برجام بشمارم و يكي از اصليترين آنها اين است كه با گذشت دو سال از اجراي برجام، همه امريكا را مقصر وضعيت موجود در اين باره ميدانند و نه ايران را. برجام به نفع ما تمام شده است.
برجام در ميدان اجرا و منتفع شدن ايران از منافع اقتصادي اين توافق نيز به نفع ما تمام شده است؟
دستاوردهاي سياسي از توافق هستهاي اين نقصانهاي اقتصادي را پوشش ميدهد. كمتر كسي ميتوانست پيشبيني كند كه فردي مانند دونالد ترامپ قرار است در راس قدرت در امريكا قرار بگيرد. امروز فردي در امريكا بر سركار آمده كه در تاريخ اين كشور بيسابقه است. پيش از مشخص شدن نتيجه انتخابات امريكا در سال 2016، برداشتها اين بود كه هيلاري كلينتون، رييسجمهور خواهد شد و تصميم وي نيز حفظ و اجراي برجام بود. در حال حاضر از منظر سياست بينالمللي نيز امريكا مقصر چالشهايي است كه در مسير اجراي توافق هستهاي به وجود آمده است. شرايط بينالمللي فرق كرده و در حالي كه تا چند سال پيش ايران به دليل برنامه هستهاياش گوشه رينگ بود اكنون اين وضعيت براي امريكا به دليل مخالفتهايش با برجام به وجود آمده است.
دوباره ميتوانند ايران را با بهانههاي جديد مانند آزمايشهاي موشكي يا فعاليتهاي منطقهاي به گوشه رينگ ببرند؟
تلاش براي امنيتيسازي دوباره پرونده ايران آغاز شده است اما موفق نخواهند شد. اين مقوله از توانايي لازم براي اينكه ايران را تهديدي براي صلح خبر و امنيت بينالمللي معرفي كند، برخوردار نيست. فعاليتهاي ايران در حوزه هستهاي با پرونده آزمايشهاي موشكي متفاوت است. مساله هستهاي هم حساسيت ذاتي بيشتري داشت و هم به دليل برخي مداركي كه دال برخلاف ادعاي ايران در دست داشتند ابعاد ديگري پيدا كرده بود. اما آن حساسيتها درباره مسائل موشكي وجود ندارد و اصليترين دغدغه آنها برد موشكهاي ايران است. در حوزه موشكي، ايران حرفهاي بسياري براي گفتن دارد. در زمان جنگ تحميلي ايران مورد حمله قرار گرفت و هيچ كس در سطح بينالمللي از ايران دفاع نكرد. مساله ديگر اين است كه موشك، جزو سلاحهاي متعارف است. زماني كه دنيا اين ميزان سلاح به رقباي ما در منطقه ميفروشد اما ما را تحريم كرده، ايران چگونه ميتواند در برابر خطرات و حملات احتمالي از خود دفاع كند؟اگر قرار است مذاكرهاي بر سر مسائل موشكي شكل بگيرد بايد پرونده موشكي همه كشورهايي كه در منطقه اين قبيل تجهيزات را در اختيار دارند، روي ميز قرار بگيرد. يا بايد مشابه همان تجهيزات به ايران فروخته يا بايد روند تجهيز سايرين در منطقه نيز متوقف شود. ديگران نميتوانند عنصر دفاعي يك كشور را از آن بگيرند و ادعا كنند كه وجود اين عنصر دفاعي به آنها احساس ناامني ميدهد. ما چه در مذاكرات و چه در محكمه افكار عمومي دنيا درباره مساله موشكي حرف داريم و ميتوانيم از خود و سياست جمهوري اسلامي ايران در اين فقره دفاع كنيم.
فشارها بر ايران در پرونده هستهاي زماني بيشتر شد كه باراك اوباما موفق به جلب اجماع جهاني در اين زمينه شد. اكنون زمزمههايي از سوي برخي كشورهاي اروپايي به خصوص فرانسه نيز براي تهديد خواندن آزمايشهاي موشكي ايران به گوش ميرسد، فكر ميكنيد كه ترامپ بتواند در اين زمينه اجماعي را عليه ما دست و پا كند؟
خير. وي امكان جلب چنين اجماعي را ندارد. اقدامهاي اروپا نيز تلاشهايي براي تحت فشار قرار دادن ايران به منظور محدود كردن برد موشكهايش است. البته اروپا بيش از امريكا نگران موشكهاي ما است چرا كه اگر ايران موشكهاي خود را در مرزهايش مستقر كند، كشورهايي كه در محدوده اين برد قرار ميگيرند، احساس خطر ميكنند كه اين مساله كشورهاي اروپايي را شامل ميشود. سوال اروپا از ايران اين است كه موشك با برد بيش از 2000 كيلومتر چه مصرفي براي شما دارد؟ ايران بايد توجيهي بر مبناي منافع ملي و دفاع مشروع جهت برد موشكها به جهان ارايه كند.
آيا كشورهاي اطراف ما توجيهي بر مبناي منافع ملي و دفاع مشروع درباره تجهيزات نظامي در اختيار خود به دنيا ارايه ميدهند كه ايران دست به چنين كاري بزند؟ مسائل دفاعي هر كشور امري محرمانه است.
ايران از اين منظر فرق دارد چرا كه گاه بحثهاي ايدئولوژيك را داخل مسائل دفاعي خود كرده است. زماني كه شما شعاري عليه يك رژيم روي موشكهاي خود بنويسيد اين مساله حساسيتزا ميشود. هيچ كدام از كشورهاي اطراف ما چنين شعارهايي روي تجهيزات نظامي خود نمينويسند. ايران در معرض برخي اتهامها قرار دارد و برخي از موضعگيري مقامها نيز هزينه ساز شده است. حقيقت اين است كه در سطح بينالمللي جمعي ضد ايران هستند و به دنبال بهانهتراشي عليه تهران هستند. همزمان جمعي نيز هستند كه شيفته ايران نيستند اما مخالفت چنداني هم با ايران ندارند. ايران بايد اين دسته دوم را تقويت كند و براي تضعيف گروه نخست، روايتي از موشكهاي خود ارايه دهيم كه مبتني بر منافع ملي و دفاع مشروع باشد. ما شاهد بازي شطرنج در داخل امريكا، مهمترين مخاطب ايران يعني اروپا و البته چين و روسيه و ساير كشورها هستيم و بايد در اين زمين به بهترين شكل ممكن بازي كنيم.
به نظر ميرسد كه ايران و اروپا از هماكنون در شرايط بن بست مذاكراتي درباره موشكهاي ايران قرار دارند. مقامهاي متفاوت ايران هرگونه مذاكره موشكي را رد ميكنند اما همزمان چهرهاي مانند وزير خارجه فرانسه ميگويد كه با ايران گفتوگوهايي در اين زمينه داشته است. خروج از اين بن بست ممكن است؟
بايد تفاوتي ميان مذاكره و گفتوگو قائل شد. گفتوگو همواره وجود داشته است. در گفتوگو هر دو طرف سوال مطرح ميكنند، پاسخ ميدهند و حتي توضيحاتي را ارايه ميكنند اما از مذاكره براي رسيدن به يك توافق خبري نيست. گفتوگو براي فهم دقيقتر موضوعات است و هدف رسيدن به توافق نيست. در مذاكره، هدف رسيدن به يك توافق است. ايران نه در گذشته و نه امروز درباره مسائل موشكي با هيچ كشوري وارد مذاكره نشده اما گفتوگو و تبيين نظرات وجود داشته است. اما در ميان افكار عمومي جهان اين سوال وجود دارد كه چرا ايران وارد مذاكره نميشود؟ آيا ما دچار ضعف در اين حوزه هستيم يا كمبود منطق داريم كه از مذاكره روگردان باشيم؟ به نظر من دست ايران در اين مذاكرات از پيش پر است و حرفها و توضيحات بسيار خوبي در اختيار دارد و حتي اگر هدف رسيدن به توافق هم نباشد كه نيست باز هم ورود به مذاكره به نفع ايران است. ايران ميتواند در مذاكرات به همسايه ديوار به ديوار خود اشاره كند و بگويد كه اين كشور موشك با برد بيش از 4000 كيلومتر دارد و با چه منطقي ايران بايد از حق طبيعي خود براي دفاع محروم باشد؟ جدا از مذاكرات، ايران يك راه ديگر نيز پيش رو دارد: ابتكار يك جانبه. در اين راه، ايران ميتواند پيشنهاد بدهد كه ما براي مدت زمان محدودي برد موشكهاي خود را مثلا از 2000 كيلومتر افزايش نميدهيم. مزايا و مضرات اين پيشنهاد چيست؟ مزاياي آن اين است اين يك اقدام داوطلبانه است و هيچ گونه فشاري بر كشور داوطلب نيست و هر زمان اراده كرد ميتواند دست از اين تعهد بردارد. ضرر آن نيز اين است كه چيزي در مقابل آن دريافت نميكنيد و در حقيقت اين اقدام يكجانبه شما نوعي اعتمادسازي بينالمللي است. اما يكي از مزيتهاي مذاكره اين است كه شما در ازاي تعهدي كه ميدهيد امتيازي دريافت ميكنيد. به عنوان مثال برخي تحريمها برداشته ميشود، تجهيزات نظامي را در قبال آن دريافت ميكنيد يا محدوديتهايي را براي ساير بازيگران منطقهاي ايجاد ميكنيد.
ضرر مذاكره نيز اين است كه در صورت نقض تعهدات، هزينه زيادي بايد پرداخت كنيد. به عنوان نمونه امريكا با اينكه يك ابرقدرت به حساب ميآيد به سختي ميتواند برجام را نقض كند چرا كه هزينههاي بسياري بايد پرداخت كند. ايران چندماه پيش برد موشكهاي خود را اعلام كرد و به نوعي براي مهار بحران، ابتكار يك جانبه به خرج داد اما شيوه بيان اين تعهد و ابراز اين ابتكار يك جانبه صحيح نبود و نتوانست به نوعي اعتمادسازي منتهي شود كه ايران از آن منتفع شود. اگر نه مذاكره و نه ابتكار يك جانبه ممكن باشد دست ايران باز هم خالي نيست و تهران ميتواند استدلال كند كه طرف مقابل نتوانسته به تعهدات خود در برجام هم عمل كند و امريكا به عنوان يك عضو برجام، دايما تهديد به خارج شدن از برجام ميكند و زماني كه يك كشور با توجه به اينكه چندسال مذاكرات طول كشيده، دولت قبلي متعهد به اجراي آن شده و ساير متحدان امريكا نيز ميگويند كه واشنگتن بايد آن را اجرا كند، باز هم از پاره كردن آن سخن ميگويد، در چنين شرايطي هيچ فرد عاقلي در ايران به دنبال مذاكره مجدد با غرب بر سر موضوع ديگري نميرود.
ظاهرا در حال حاضر تلاش واشنگتن، پيوند زدن بقاي برجام به ساير پروندهها مانند فعاليتهاي موشكي و منطقهاي ايران است. در اين زمينه واشنگتن، اروپا را نيز تحت فشار قرارداده است. خطرات اين سناريو را تا چه اندازه ميدانيد؟
بدترين حالت براي ما اين است كه اروپا سياست راضي كردن امريكا (appeasement) را در برابر امريكا در پيش بگيرد و به واشنگتن بگويد كه در برجام بمان اما همزمان ما بر ايران فشارهايي را در حوزههاي موشكي و فعاليتهاي منطقهاي وارد ميكنيم. تداوم اجراي برجام به دو شكل ممكن است: اجراي صادقانه، اجراي ناصادقانه. اجراي صادقانه برجام به نفع همه است و اجراي ناصادقانه برجام دو راه دارد: راه سناتور كروكر و راه دونالد ترامپ. راه رييسجمهور امريكا اين است كه اين كشور از برجام خارج شود و راه سناتور كوركر پيچيدهتر است. راه ترامپ در مجموع هزينه و خسارت كمتري به نسبت راه كوركر براي ايران دارد. اگر ترامپ از برجام خارج شود اروپاييها به اين نتيجه ميرسند كه بايد ايران را براي باقي ماندن در اين توافق قانع و مجاب كنند. طرح كوركر براي ايران پيچيدهتر و سختتر است و سه بخش اصلي دارد: 1- مجلس قانونهاي تحريمي عليه ايران در حوزههاي غيربرجامي اعمال كند. 2- دولت به سمت وضع نظام راستيآزمايي قويتر و اجراي قويتر برجام برود و به زبان ديگر به دنبال تشديد فشار بر ايران با ابزار ظرفيتهاي موجود در اين توافق بگردد. 3- ايالتهاي متفاوت در امريكا با توجه به نظام فدرالي كه در اين كشور پابرجاست بر حجم فشارهاي ايالتي بر ايران بيفزايند. در صورت خروج امريكا از برجام با راه ترامپ، اين امريكاست كه در سطح بينالمللي منزوي ميشود اما در راه كوركر هدف خروج ايران از برجام است تا ايران به موضوع انزوا بدل شود.
درصورت خروج امريكا از برجام، ايران چه ابتكار عملهايي ميتواند انجام دهد؟ آيا در برجام با اروپا بماند يا همزمان با خروج امريكا از اين توافق، از آن خارج شود؟
ايران چهارگزينه در اختيار دارد: 1- عكس العمل نشان دهد به اين معنا كه اگر آنها برجام را آتش زدند، تهران آن را پاره كند. 2- ايران به همان ميزان از تعهدات خود كه تا به امروز وفادار بوده همچنان عمل كند. اين بدان معناست كه اگر اروپا، روسيه و چين و ساير كشورهاي دنيا به تعهدات خود در برجام پايبند مانند ايران نيز به همان اندازه از تعهداتي كه تاكنون انجام داده نه كمتر و نه بيشتر متعهد باقي بماند. 3- به تناسبي كه امريكا از برجام خارج شده است، ايران از تعهدات خود بكاهد. اين بدان معنا است كه مثلا گفتهايم ذخيره اورانيوم ما 300 كيلو باشد با خروج امريكا از برجام آن را به 400 كيلو افزايش دهيم. 4- ايران برعكس رفتار كند و تعهدات خود را افزايش دهد و ادعا كند كه براي نشان دادن حسننيت به جهان، تعهدات خود را به بيش از حد موجود در برجام افزايش ميدهد.
گزينه آخر كه به نظر اجرايي هم نميرسد به خصوص كه در ايران هم با آن مخالفت خواهد شد.
بله، به نظر من احتمال اجرايي شدن گزينههاي اول و آخر بسيار اندك است. گزينه دوم و سوم در اين مسير مهم و تا حدودي قابل اجرا هم هستند. ايران ميتواند به اروپاييها بگويد كه ما به گزينه سوم عمل ميكنيم اما در نهايت به گزينه دوم هم رضايت دهد.
در گزينه دوم، بازگشت تحريمهاي هستهاي امريكا كه ميتواند در روابط تجاري ايران با ساير كشورها تاثيرگذار باشد نيز كليد ميخورد. در چنين شرايطي ايران از همين اندازه منافع اقتصادي كه امروز از برجام بهره مند شده نيز محروم ميشود.
شرط ايران بايد اين باشد كه اروپا مانع از محروم شدن ايران از منافع اقتصادي برجام شود و از عهده جبران اقتصادي خروج امريكا از برجام برآيد. اگر اروپا به اين تعهدات خود عمل نكند، ايران بايد از برجام خارج شود. اروپا امكان ايستادن مقابل امريكا را دارد و ميتواند به كمپانيها و شركتهاي خود تضمين بدهد.
تا چه اندازه امكان مقاومت اروپا در برابر امريكا را قوي ميدانيد؟ اتصالهاي سياسي و اقتصادي اروپا و امريكا به يكديگر را نميتوانيم دست كم بگيريم.
برجام به 4 دليل براي اروپاييها مهم است. آنها از عبارت 1+5 استفاده نميكنند بلكه ميگويند EU 3 +3 و از گفتن اين عبارت نيز اين هدف را دارند كه برجام را فرزند خود بخوانند و نقش اصلي در مذاكرات را براي خود قائل باشند. 2- برجام را يك سند بسيار مهم در حوزه عدم اشاعه ميدانند. 3- برجام را برتري و پيروزي ديپلماسي بر جنگ ميدانند. 4- برجام را پيروزي چندجانبهگرايي بر يكجانبهگرايي ميدانند. اگر امريكا از برجام خارج شود و به تهديد اروپا روي آورد، يك احتمال مقاومت كردن اروپا است. اما يك احتمال ديگر هم اين است كه اروپا در نهايت بپذيرد كه اتصالهاي بسيار قويتري با امريكا دارد و نميتواند به خاطر ايران، مقابل امريكا بايستد و ريسكهاي موجود را بپذيرد.
اما در اين ميان يك مساله كلانتر نظام بينالملل هم است و من اين را يك «آزمون فيصلهبخش» ميدانم. اگر اروپا در برابر امريكا كوتاه بيايد به اين معنا است كه امريكا به هژموني در دنيا بدل شده است. هژموني كه هرلحظه اين احتمال وجود دارد كه فردي مانند دونالد ترامپ در راس قدرت آن بايستد. آيا اروپا حاضر است تن به چنين مسالهاي بدهد يا اين مساله ميتواند آغاز يك چندجانبهگرايي باشد؟ آزمون فيصلهبخش را ميتوانيم آزموني بدانيم كه جهان را به سمت تشكيل ائتلافهاي جديد در سطح بينالمللي و توزيع ديگري از قدرت ميبرد.
امكان الحاق توافقي جديد به برجام يا اصلاح آن را كه مدنظر ترامپ است و گفته ميشود اروپاييها نيز وارد گفتوگو با واشنگتن در اين باره شدهاند، چقدر ميدانيد؟
ايران قطعا درباره برجام، مذاكره جديدي نميكند. اروپا، روسيه و چين نيز ميدانند كه بازگشايي مجدد پرونده برجام غيرممكن است و هرحرفي هم كه در اين زمينه ميزنند براي جلب رضايت ترامپ است و حتي چهرهاي مانند ركس تيلرسون، وزير خارجه ايالات متحده نيز به خوبي ميداند كه بازگشايي مجدد برجام به منظور اصلاح يا اضافه كردن الحاقيه به آن غيرممكن است. اما همه به دنبال فريب دادن دونالد ترامپ در اين خصوص هستند. تمام چهرههاي امنيتي و سياسي نزديك به ترامپ ميدانند كه باقي ماندن امريكا در برجام در مجموع به نفع امريكا است. اما همزمان بايد راهي پيدا كنند كه ترامپ را كنترل كنند به گونهاي كه وي ادعاي پيروزي در اين باره بكند و بگويد كه به شعارهاي انتخاباتي خود وفادار ماندم. همه به دنبال يافتن راهي هستند كه هم ترامپ ادعاي پيروزي كند و هم به برجام خدشهاي وارد نشود. بخشي از اين مسووليت برعهده كنگره ايالات متحده است و بخشي از آن نيز به اروپاييها محول شده است. ايران بايد بنا را بر اين بگذارد كه اروپا و كنگره موفق به مهار ترامپ در اين حوزه نميشوند و او از برجام خارج ميشود و خود را براي اين سناريو مهيا كند تا دايما درگير بازيهاي ترامپ هر 120 روز يك بار نباشد. ايران بايد به اروپا فشار بياورد كه در ايران مخالفتهاي جدي با تداوم اجراي برجام وجود دارد چرا كه طرف مقابل به تعهدات خود وفادار نبوده است. اروپا بايد بداند كه برجام در داخل ايران نيز در معرض خطرقرار دارد و واقعا هم اينطور است. در حال حاضر امريكا قادر شده موضوع ماندن يا رفتن از برجام را به گونهاي قاببندي بكند كه تمام بحثها اين است كه براي خروج امريكا از برجام چه كنيم ؟ اين قاببندي امريكايي اشتباه است و ايران بايد به اين سمت برود كه بگويد اگر ما از منافع برجام بهرهمند نشويم از برجام خارج خواهيم شد. اين بدان معنا است كه شرط حضور ايران در برجام، منتفع شدن از آن است. اگر قرار باشد امريكا و سايرين در برجام باقي بمانند اما مانع از بهرهمند شدن ايران از توافق شوند، تهران براي باقي ماندن در برجام چه دليلي دارد؟
ايران از منافع سياسي برجام منتفع شده است اما بحث بر سر منافع اقتصادي است.
ما بايد با در نظر گرفتن مجموع منافع تصميمگيري كنيم. تا زماني كه هزينه و سود خود از باقي ماندن در برجام را بررسي ميكنيم و كفه سود ما اعم از سياسي، اقتصادي، اجتماعي و شان بينالمللي بر هزينهها سنگيني ميكند در برجام ميمانيم.
اگر قرار است مذاكرهاي بر سر مسائل موشكي شكل بگيرد بايد پرونده موشكي همه كشورهايي كه در منطقه اين قبيل تجهيزات را در اختيار دارند، روي ميز قرار بگيرد. يا بايد مشابه همان تجهيزات به ايران فروخته يا بايد روند تجهيز سايرين در منطقه نيز متوقف شود. ديگران نميتوانند عنصر دفاعي يك كشور را از آن بگيرند و ادعا كنند كه وجود اين عنصر دفاعي به آنها احساس ناامني ميدهد. ما چه در مذاكرات و چه در محكمه افكار عمومي دنيا درباره مساله موشكي حرف داريم.
شرط حضور ايران در برجام، منتفع شدن از آن است. اگر قرار باشد امريكا و سايرين در برجام باقي بمانند اما مانع از بهرهمند شدن ايران از توافق شوند، تهران براي باقي ماندن در برجام چه دليلي دارد؟
اگر مشكلات داخلي در ايالات متحده تشديد شود و ايران به «دشمن سودمند» براي ترامپ بدل شود، ايران در رادار توجه ترامپ قرار ميگيرد.
امنيتيسازي دوباره پرونده ايران موفق نخواهد بود.
بازگشايي مجدد برجام به منظور اصلاح يا اضافه كردن الحاقيه به آن غيرممكن است. اما همه به دنبال فريب دادن دونالد ترامپ در اين خصوص هستند.
منبع:اعتماد