عباس خامهیار رایزن فرهنگی کشورمان در لبنان در یاداشتی درباره با دیدارش را با عدهای از کشیشان بیروت و استان بقاع و جنوب لبنان و در شهرهای زحله، بعلبک، صور و روستای «قانا» نوشته است. به گزارش صلح خبر در این یادداشت میخوانیم: در ادامه رابطه صمیمیام با رهبران مذهبی و فرهیختگان مسیحی، دیدارهایی در […]
عباس خامهیار رایزن فرهنگی کشورمان در لبنان در یاداشتی درباره با دیدارش را با عدهای از کشیشان بیروت و استان بقاع و جنوب لبنان و در شهرهای زحله، بعلبک، صور و روستای «قانا» نوشته است.
به گزارش صلح خبر در این یادداشت میخوانیم: در ادامه رابطه صمیمیام با رهبران مذهبی و فرهیختگان مسیحی، دیدارهایی در هفته گذشته، این بار اما به مناسبت تولد عیسای مسیح(ع) و آغاز سال نو میلادی که تصادفاً با روزهای دومین سالگرد شهادت سردار عشق و صفا همزمان شده را با عدهای از کشیشان بیروت و استان بقاع و جنوب لبنان و در شهرهای زحله، بعلبک، صور و روستای «قانا» که بزرگترین جنایت تاریخ معاصر توسط صهیونیستها در آن رخ داده است، انجام دادم .
به استثنای جورج صلیبا، اسقف اعظم کلیسای ارتدکس سریانی لبنان که پیشدستی کرد و بزرگوارانه خود به دیدارم به محل رایزنی فرهنگی آمد، با آرام اول کشیشیان کاردینال ارتودکس لبنان و رهبر دینی ارامنه حوزه عالی سیلیسی جهان، سراسقف «عصام درویش» و سراسقف «ابراهیم ابراهیم»، رهبران پیشین و جدید مسیحیان روم کاتولیک زحله و فرزل و رییس کمیته اسقفی گفتوگوی اسلام و مسیحیت، «الیاس رحّال» سراسقف کلیسای یونانی بعلبک و شرق لبنان، شاربل عبدالله سراسقف مارونیهاو بشاره کاتورا سراسقف روم کاتولیک و نقولا باصیل سر اسقف کلیسای روم ارتدوکس شهر صور ، عطاءالله بطرس سراسقف مارونیهای قانا در کلیساهای خود، دیدار و گفتوگوهایی جداگانه داشتم. دیدارهای بسیار صمیمانه و صریحی بودند و به پرسشهای آنان نیز پاسخ دادم.
همه جا و در همان ابتدای ورود به کلیساهایشان، سراغ مجسمه و ماکت سه هموطن ایرانیام را از کشیشانی که به استقبالم آمده بودند، گرفتم! ایرانیان مُغان که پس از پیشگویی حضرت زرتشت که تولدِ حضرت مسیح را بشارت داده بوده، از حرکت ستارگان دریافته بودند که در پشتی سرد، مسیحزاده میشود و مانند خورشیدی گرم، جهان و جان سرد مردمان را روشن میکند. نوری، تاریکی را میزداید، دلها را شادان و پر مهر میدارد و با تولد او ستمدیدگان دلگرم می شوند و ستمگران به جزای کردار خود میرسند.
آن سه ایرانی از «شیز» زادگاه زرتشت، شهری میان مراغه و زنجان راهی دور از میهن و سرزمین پارس، به «بیت لحم» در فلسطین، زادگاه عیسی سفر کردند تا کودک تازه تولدیافته را بنگرند و به خاندانش تبریک بگویند و هدایای گرانقیمت ایرانیان را پیشکش مریم عذرا، مادر پاک و گرامش کنند.
به گفته دو انجیل پرآوازه متی (ماتئوس) و بَرنا باسفر تاریخی سه بیگانه نزد عیسای نوزاد پس از آن آغاز میشود که ستاره پیامبر به هنگام زایشش در آسمان پدیدار میگردد. آنان که بر ستارهشناسی چیرگی داشتند در پی آن ستاره تا نزد نوزاد آسمانی میشتابند و به پاس زادروزش زر، مُر و کُندر (گیاه خوشبو) به ارمغان میبرند.
آن شب، چنان که در انجیل متی آمده: «ناگاه ستارهای که در ناحیه مشرق دیده بودند، در پیشرویشان میرفت تا آن که آمده بر جایی که طفل بود ایستاده شد. چون ستاره را دیده بودند در انتهای غایت خرسند گشته و داخل در خانه شده، طفل را با مادر وی مریم یافتند. پس مخازن خود را گشوده از طلا و کندر و مربا پیشکش گردانیدند».
با لبخند و آغوش باز من را به آن مجسمهها که بر اساس یک سنت دیرینه همراه با مجسمههای دیگری گرداگرد نوزاد (حضرت عیسی) در فضای باز کلیساها به مناسبت سالگرد تولد ایشان چیده میشوند، بردند.
در این بازآفرینیها، سه مرد پارسی، دستاری زیبا و رنگین بر سر دارند و هدیههایی بر دست.
البته این مردان با آن هاله و هیبت شرقی و شمایل عربی، کمتر شباهتی به پدران ایرانی ما دارند و حتی یکی از آنان را در بازآفرینیهای فاخری که در «بکرکی» دفتر و اقامتگاه فاخر رهبری مارونیهای لبنان در کوهستانهای «حریصا» مشرف به منطقه مسیحینشین شرق بیروت، کاملاً سیاه پوست درآوردند و دو سال پیش هنگام ملاقاتم با کاردینال «مار بشاره بطرس راعی» رهبر فعلی مارونیها، ناباورانه اما مهربانانه از او پرسیدم که این چه شباهتی با پارسیان دارد؟! که خندهای کرد و بعد هم هر زمانی که با هم ملاقات داشتیم با یاد آن تصویر، هردو میخندیدیم.
البته در این نمایشها تصویر و تندیس شتری هم به چشم میخورد، به نشانه شرق و نماد راههای دور و دراز این مردان پارسی است که برای پیشواز تولد مسیح، طی شده است.
روایتها در این رابطه فراواناند و در یکی از آنها آمده است آن سه ایرانی که نخستین کسانی بودند که تولد عیسی را بشارت دادند، حاکم فلسطین «هرود» فرمان قتلشان را صادر کرده بود، هدایای خویش را تقدیم مریم و نوزادش مسیح کردند و شبانه به سوی کشورشان گریخته و بازگشتند. عدهای هم بر این باورند که آنان در راه بازگشت به دیار خود کشته یا «شهید» شدند.
قرنهاست که نقش آن سه ایرانی در تالار مرکزی کلیسای بیتاللحم، زادگاه مسیح و کلیسای «آپولینر» در راوونای ایتالیا، دل و دیده از زائران و بینندگان میرباید. خسرو دوم که فلسطین را تسخیر کرد، از انهدام این اثر تاریخی ایرانی چشم پوشید.
جالب است که کلیسای جامع شهر کلن در غرب آلمان به خود میبالد که از ۸۵۰ سال پیش حافظ بقایای استخوان یا اسکلت آن سه مرد است ، در حالیکه در میان عدهای از مسیحیان این باور رواج دارد که مزار این سه مغ ایرانی در یکی از کهنترین کلیساهای جهان،یعنی کلیسای «نهنه مریم» در ارومیه است.
نکته در اینجاست که به افتخار این سه پارسی پاک نهاد و به یاد آن حادثه دلنشین، در ایام میلاد مسیح – ششم ژانویه – از سویی در کشورهایی همچون ارمنستان، یونان و اسپانیا قرنهاست که جشن بزرگی برپا میشود و این جشن «اپی فنی» نام دارد و از سویی دیگر مسیحیان با مذاهب گوناگونشان ( به استثنای ارتدوکس ها که اصولاً مجسمه سازی و هرگونه تصویر سازی برجسته را حرام می دانند ) در دیگر کشورها و از جمله لبنان، پاسداشت آنان را با برپایی این تندیسها، گرامی میدارند که این خود، نقطه قابل توجه و تأثیرگذاری در گفتوگو و رابطه بین ما ایرانیان مسلمان و مسیحیان جهان است.
به هرحال خودم را نیز از آن سلاله، و فرستاده کشورم برای تهنیت سالگرد میلاد آن بزرگوار دانستم و پس از سرکی به این بازآفرینیها، با میزبانانم راهی دفتر و کلیسا شدم و دیداری صمیمانه و گفتوگوهایی لذتبخش با ایشان داشتم!
در آنجا از نوشیدن چای (بر طبق عادت دیرینه ام) در میان شگفتی میزبانانم توانستم به گونهای سرباز بزنم اما از برنداشتن «شکلات» عید، هرگز!
ابتدا خجسته سالروز تولد عیسای دادگر، صلحدوست و ستمگرستیز و نیز آغاز سال نو میلادی را تبریک گفتم. سپس توضیح دادم که به باور ما ایرانیان، اصالت مسیحیان مشرق بر کسی پوشیده نیست و اصولاً تکثر، تنوع و گوناگونی قومیتها، مذاهب و ادیان به جوامع بشری، زیبایی خاصی بخشیده و حضور مسیحیان مشرقی هم به موزاییکِ اقلیم ما نیز…که باید آن را پاسداشت.
افزودم که کشورم تلاش میکند از این اصالت و زیبایی های تنوع دینی، حفاظت و صیانت کند و حمایت تهران از مسیحیان سوریه، عراق و لبنان در بحرانهای سالهای اخیر و برخورد با افراطگرایان و تندروهای مذهبی همانند داعش در این راستا صورت گرفته است.
از جانفشانی های فرشته صلح، حاج قاسم سلیمانی که امروز دومین سالگرد شهادتش را گرامی می داریم نیز سخن گفتم. در دفاع همه جانبه و صیانت از ناموس و اماکن مذهبی مسیحیان و حمایت از امنیت و بقای آنان در مشرقزمین و از فداکاریهای این فرمانده شجاع و مهربان برای استقرار صلح و محبت و همزیستی مسالمتآمیز، بسیار گفتم؛ حمایتی که به شهادت مظلومانه وی و همرزمانش توسط تروریستهای داعشپرور انجامید.
و خاطرنشان کردم شخصیتهای برجستهای از میان جامعه مسیحیان مشرق مانند جِبران خلیل جبران، رشید الشلتونی،بولس سلامه، سلیمان کتانی، جورج جرداق، ویکتور الکک و دیگران در آسمان علم و ادب لبنان درخشیدند که ویکتور الکک به دلیل آشنایی به دو زبان و ادبیات فارسی و عربی، خدمات ارزنده فرهنگی به جامعه ایران و لبنان ارائه کرد.
بعد هم گزارشی از وضعیت مسیحیان ایران و همزیستی مسالمتآمیز آنان با مسلمانان گفتم و توضیح دادم که پیروانِ ایرانی حضرت مسیح مانند همه ایرانیها در شادی و غم و در دفاع و سازندگی کشورماشان شریک بوده و هستند و بیش از ۲۰۰ شهید تقدیم میهن کردهاند .
بر نقش مراکز دینی مسیحی و اسلامی در ایجاد همگرایی و همزیستی مسالمتآمیز تاکید کردم و گفتم که ایران متمدن و با فرهنگ یکی از امنترین کشورها برای پیروان ادیان است که ۳۰۰ کلیسای فعال و غیر فعال دارد و قدمت برخی از آنها به بیش از یکهزار سال میرسد.
اضافه کردم که مسیحیان ایران از مدارس، مراکز فرهنگی، مطبوعات و کرسی نمایندگی در مجلس برخوردارند و آزادانه به فعالیتهای سیاسی و آیینهای دینی خویش میپردازند. به وجود دانشگاه مهم ادیان در شهر قم و اجرای طرحها و تحقیقات دینی و فرهنگی درباره مسیحیان ایران اشاره کردم و اینکه دانشگاه ادیان تاکنون بیش از۵۰ کتاب از تألیفات مسیحیان را به فارسی ترجمه و در اختیار محققان و پژوهشگران قرار داده است .
عموماً شناخت خوبی از همکیشان خود در ایران داشتند و بویژه ارمنیها و آشوریها نمونهها و مصادیق زیبایی ارائه میدادند .
از حمایتهای جمهوری اسلامی از کشورشان در این شرایط سخت و بحرانی بیسابقه در تاریخ لبنان، سپاسگزار بودند و برای برونرفت از چنین وضعی دست به دعا برداشتند.
قاسم سلیمانی را فرماندهی با خصایص انسانی والا و شهادت ایشان را یک جنایت میدانستند و مجدداً این ضایعه را به ملت ایران و مسئولان ایرانی تسلیت گفتند.
در پایان دیدارها هم به رسم یادبود به عدهای از آنان هدیهای معنوی دادم و البته به هیچوجه نمیدانستم که جنین هدیهای اینقدر برایشان ارزشمند و قابل ستایش باشد .
جورج صلیبا، با سجود و بوسیدن این کتاب، آن را گرانبهاترین هدیهای دانست که تاکنون دریافت کرده است.
الیاس رحال اما با خرسندی تمام اظهار داشت این هدیه تا آخرین لحظات زندگی همراهم خواهد بود و وصیت میکنم که در قبر هم کنارم باشد؛ با مزاح «انشاءالله گفتم»! اما بعد افزودم: «البته پس از 150 سال».
هدیهها عبارت بودند از تصویر فاخر یکی از قدیمیترین نسخ خطی عهد جدید به نام «بشیطتا» به زبان سریانی که از سوی «مؤسسه سپیده ماندگار ایرانیان» کشورمان و توسط دوست دیرینه و ارجمندم جناب اکبر حجازی تهیه و هدیه شده بود.
دیدارها واقعاً صمیمانه و تأثیرگذار بود، عزت، جایگاه تمدنی و قدرت امروزینِ ایرانزمین را در نگاههایشان میخواندم و مثل همیشه احساس غرور، سربلندی و سرافزازی میکردم.
جاودانه باد میهنم!
انتهای پیام