امروز: چهارشنبه, ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ / قبل از ظهر / | برابر با: الأربعاء 16 شوال 1445 | 2024-04-24
دسته :داستان

کتاب تلخون داستان کوتاه تلخون صمد بهرنگی بخش3

عنوان کتاب : تلخون نويسنده : صمد بهرنگی کتاب تلخون داستان کوتاه تلخون صمد بهرنگی بخش3 کلید دار مرد ثروتمندی که لباس سیاه پوشیده بود او را دید و پسندید. تلخون را به قیمت یک چکه اشک چشم و یک قطره خون برای مادر آن مرد خرید. مادر آن مرد مدتها بود که دنبال ندیم […]

15 آبان 1391 - 22:08
ارسال توسط :

کتاب تلخون داستان کوتاه تلخون صمد بهرنگی بخش2

عنوان کتاب : تلخون نويسنده : صمد بهرنگی کتاب تلخون داستان کوتاه تلخون صمد بهرنگی بخش2 مرد تاجر برای ماه فرنگ حمامش را سفارش داد، برای ماه سلطان لباس و کفش را تهیه کرد، برای ماه خورشید دو تا کنیز ترگل ورگل که پستانهایشان تازه سر زده بود خرید، برای ماه بیگم گردنبندی سفیدتر از […]

15 آبان 1391 - 22:06
ارسال توسط :

کتاب تلخون داستان کوتاه تلخون صمد بهرنگی بخش1

عنوان کتاب : تلخون نويسنده : صمد بهرنگی کتاب تلخون داستان کوتاه تلخون صمد بهرنگی بخش1 من اینجا بس دلم تنگ است و هر سازی که می بینم بد آهنگ است بیا ره توشه برداریم،

15 آبان 1391 - 22:06
ارسال توسط :

کتاب چراغ آخر نوشته صادق چوبک بخش4

نام کتاب: چراغ آخر بخش3 نويسنده: صادق چوبك چراغ آخر از بس که داد زده بود، صورتش کبود شده بود. دهنش کف کرده بود و عضلات چهره اش می لرزید. از سیمای حق به جانبش برمی آمد که آن چه را می گوید خود قبول دارد. آدم در آن حال دلش برایش می سوخت. بیچاره […]

14 آبان 1391 - 22:56
ارسال توسط :

کتاب چراغ آخر نوشته صادق چوبک بخش3

نام کتاب: چراغ آخر بخش3 نويسنده: صادق چوبك چراغ آخر پس از آنکه صلوات ها پشت سرهم و بلند ختم شد و لرز تازه ای ـ غیر از آنچه را که آتشخانه کشتی در تن آن انداخته بود ـ پیدا نشد، سید با گلوی خراشیده و التهاب گفت: «گفتم جنگ جنگ صفین شاه مردان علیه، […]

14 آبان 1391 - 22:55
ارسال توسط :

کتاب چراغ آخر نوشته صادق چوبک بخش2

نام کتاب: چراغ آخر بخش2 نويسنده: صادق چوبك چراغ آخر مسافرین کم و بیش به سید و پرده اش نگاه می کردند. چند تا حمال هندی و چینی و مالايی که سیگار می کشیدن یا «پان» می جویدند، با شگفتی و علاقه به سید و پرده اش نگاه می کردند و چون چیزی از رفتار […]

14 آبان 1391 - 22:53
ارسال توسط :

کتاب چراغ آخر نوشته صادق چوبک بخش1

نام کتاب: چراغ آخر بخش1 نويسنده: صادق چوبك چراغ آخر کشتی تازه لنگر برداشته و راه دریا را پیش گرفته بود، اما هنوز صدای دندان قرچه چرثقیل ها که مدتی پیش از کار افتاده بودند تو گوش جواد زُق زُق مي کرد و درونش را می خراشید. کشتی به خود می لرزید. صدای کشدار جهنمی […]

14 آبان 1391 - 22:50
ارسال توسط :

کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش19

کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش19 عنوان کتاب : کلیله و دمنه نویسنده : ابوالمعالی نصرالله منشی تصحیح و توضیح مجتبی مینوی طهرانی و غلامی اين باب می شنود.چادر بساخت ، و يگچندی بگذشت . روزی نقاش بکاری رفته بود و تا بيگاهی مانده.آن غلام آن چادر را از دختر او عاريت خواست […]

13 آبان 1391 - 23:57
ارسال توسط :

کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش18

کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش18 عنوان کتاب : کلیله و دمنه نویسنده : ابوالمعالی نصرالله منشی تصحیح و توضیح مجتبی مینوی طهرانی چون شير سخن دمنه بشنود گفت: او را بقضات بايد سپرد تا از کار او تفحص کنند ، چه در احکام سياست و شرايط انصاف و معدلت .بی ايضاح بينت […]

13 آبان 1391 - 23:55
ارسال توسط :

کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش17

کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش17 عنوان کتاب : کلیله و دمنه نویسنده : ابوالمعالی نصرالله منشی تصحیح و توضیح مجتبی مینوی طهرانی گفت:در کار گاو بسيار فکرت کردم و حرص نمود بدانچه بدو خيانتی منسوب گردانم تا در کشتن می شود و حسرت و ندامت بر هلاک وی بيشتر . و نيز […]

13 آبان 1391 - 23:52
ارسال توسط :

کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش16

کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش16 عنوان کتاب : کلیله و دمنه نویسنده : ابوالمعالی نصرالله منشی تصحیح و توضیح مجتبی مینوی طهرانی باب الفحص عن امر دمنة رای گفت برهمن را :معلوم گشت داستان ساعی نمام که چگونه جمال يقين را بخيال شبهت بپوشانيد تا مروت شير مجروح شد و سمت نقض […]

13 آبان 1391 - 23:51
ارسال توسط :

کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش15

کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش15 عنوان کتاب : کلیله و دمنه نویسنده : ابوالمعالی نصرالله منشی تصحیح و توضیح مجتبی مینوی طهرانی و مرا چون افتاب روشن است که از ظلمت بدکرداری و غدر تو پرهيز می بايد کرد . که صحبت اشرار مايه شقاوت است و مخالطت اخيار کيميای سعادت . […]

13 آبان 1391 - 23:42
ارسال توسط :

کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش14

کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش14 عنوان کتاب : کلیله و دمنه نویسنده : ابوالمعالی نصرالله منشی تصحیح و توضیح مجتبی مینوی طهرانی پنج پايک گفت :با دشمن غالب توانا جزبمکر دست نتوان يافت ، و فلان جای يکی راسوست ؛ يکی ماهی چند بگير و بکش و پيش سوراخ راسو تا جايگاه […]

13 آبان 1391 - 23:37
ارسال توسط :

کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش13

کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش13 عنوان کتاب : کلیله و دمنه نویسنده : ابوالمعالی نصرالله منشی تصحیح و توضیح مجتبی مینوی طهرانی و زينت و زيب ملوک خدمتگاران مهذب و چراکران کافی کاردانند.و تو می خواهی که کسی ديگر را در خدمت شير مجال نيفتد ، و قربت و اعتماد او بر […]

13 آبان 1391 - 23:35
ارسال توسط :

کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش12

کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش12 عنوان کتاب : کلیله و دمنه نویسنده : ابوالمعالی نصرالله منشی تصحیح و توضیح مجتبی مینوی طهرانی بطان چوبی بياوردند و باخه ميان آن بدندان بگرفت محکم ، و بطان هر دو جانب چوب را بدهان برداشتند و او را می بردند . چون باوج هوا رسيدند […]

13 آبان 1391 - 23:34
ارسال توسط :

کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش11

کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش11 عنوان کتاب : کلیله و دمنه نویسنده : ابوالمعالی نصرالله منشی تصحیح و توضیح مجتبی مینوی طهرانی پيش شير رفت و بيستاد.شير پرسيد که :هيچ بدست شد؟ زاغ گفت:کس را چشم از گرسنگی کار نمی کند ، لکن وجه ديگر هست ، اگر امضای ملک بدان پيوندد […]

13 آبان 1391 - 23:32
ارسال توسط :

کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش10

کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش10 عنوان کتاب : کلیله و دمنه نویسنده : ابوالمعالی نصرالله منشی تصحیح و توضیح مجتبی مینوی طهرانی و اگر اين هم نيست ممکن است که سکرات سلطنت و ملال ملوک او را برين باعث می باشد . و يکی از سکرات ملک آنست که هميشه خائنان را […]

13 آبان 1391 - 23:27
ارسال توسط :

کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش9

کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش9 عنوان کتاب : کلیله و دمنه نویسنده : ابوالمعالی نصرالله منشی تصحیح و توضیح مجتبی مینوی طهرانی چون دمنه از اغرای شير بپرداخت و دانست که بدم او آتش فتنه از آن جانب بالا گرفت خواست که گاو را ببيند و او را هم بر باد نشاند […]

13 آبان 1391 - 23:25
ارسال توسط :

کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش8

کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش8 عنوان کتاب : کلیله و دمنه نویسنده : ابوالمعالی نصرالله منشی تصحیح و توضیح مجتبی مینوی طهرانی و از حقوق پادشاهان بر خدمتگزاران گزارد حق نعمت و تقرير ابواب مناصحت است ، و مشفق تر زيردستان اوست که در رسانيدن نصيحت مبالغت واجب بيند و بمراقبت جوانب […]

13 آبان 1391 - 23:18
ارسال توسط :

کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش7

کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش7 عنوان کتاب : کلیله و دمنه نویسنده : ابوالمعالی نصرالله منشی تصحیح و توضیح مجتبی مینوی طهرانی شير گفت :وفور امانت تو مقرر است و آثار آن برحال تو ظاهر . آنچه تازه شده است بازنمای ، که برشفقت و نصيحت حمل افتد ، و بدگمانی و […]

13 آبان 1391 - 23:16
ارسال توسط :

کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش6

کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش6 عنوان کتاب : کلیله و دمنه نویسنده : ابوالمعالی نصرالله منشی تصحیح و توضیح مجتبی مینوی طهرانی پنج پايک سرخويش گرفت و پای در راه نهاد تا بنزديک بقيت ماهيان آمد ، و تعزيت ياران گذشته و تهنيت حيات ايشان بگفت و از صورت حال اعلام داد.همگنان […]

13 آبان 1391 - 23:14
ارسال توسط :

کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش5

کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش5 عنوان کتاب : کلیله و دمنه نویسنده : ابوالمعالی نصرالله منشی تصحیح و توضیح مجتبی مینوی طهرانی چون صبح جهان افروز مشاطه وار کله ظلمانی را از پيش برداشت و جمال روز روشن را بر اهل عالم جلوه رد اقربای زن جمله شدند و حجام را پيش […]

13 آبان 1391 - 23:12
ارسال توسط :

کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش4

کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش4 عنوان کتاب : کلیله و دمنه نویسنده : ابوالمعالی نصرالله منشی تصحیح و توضیح مجتبی مینوی طهرانی چون بنزديک او رسيدند گاو را گرم بپرسيد و گفت : بدين نواحی کی آمده ای و موجب آمدن چه بوده است ؟ گاو قصه خود را باز گفت . […]

13 آبان 1391 - 23:11
ارسال توسط :

داستان کوتاه قصه آه صمد بهرنگی بخش2

عنوان کتاب : تلخون نويسنده : صمد بهرنگی داستان کوتاه قصه آه صمد بهرنگی بخش2 قصه ی آه دایه صبح پا شد رفت حمام. دختر به یکی از کنیزها گفت: امشب خوابی دیدم، می ترسم خانم از خوشحالی سکته بکند والا می رفتم بهش می گفتم. حرف دختر دهان به دهان گشت تا به گوش خانم […]

13 آبان 1391 - 22:47
ارسال توسط :