خلاصه ای از داستان و عکس های سریال عشق و جزا

خلاصه ای از داستان و عکس های سریال عشق و جزا مجله هنرمندان صلح ؛ «یاسمین» زن جوان 25 ساله‌ایه که تو یه آژانس تبلیغاتی کار می‌کنه یه هفته قبل از ازدواجش

خلاصه ای از داستان و عکس های سریال عشق و جزا

خلاصه داستان عشق و جزا مجله هنرمندان صلح ؛

«یاسمین» زن جوان 25 ساله‌ایه که تو یه آژانس تبلیغاتی کار می‌کنه یه هفته قبل از ازدواجش نامزدش رو با دوست صمیمی‌اش «مژده» تو تختش می‌بینه و می‌فهمه که با هم رابطه دارن.

وقتی «یاسمین» بچه بود خواهر بزرگش که ناخواسته حامله شده بود به دلیل سقط جنین عمدی می‌میره. به خاطر غم و تحقیری که خانواده‌اش بعد از این اتفاق متحمل شدن «یاسمین» به پدرش قول داد که قبل از ازدواج با هیچ مردی رابطه‌ی جنسی نداشته باشه.

اما «یاسمین» بعد از خیانتی که از نامزدش دید اعتقادش رو به معصومیت و عشق از دست می‌ده و دنبال راهی برای فرار از واقعیت می‌گرده و می‌ره «بدروم» پیش مادرش که یه معلم بازنشسته است. یه شب از شدت خشم و غمی که بهش مستولی شده بود با مردی به نام «ساواش» ملاقات کنه و باهاش می‌خوابه اما بعد ناپدید می‌شه و مثل سیندرلا گردنبندش رو جا می‌ذاره.

«یاسمین» باور کرده بود که «ساواش» متصدی باره اما در واقع اون مرد 30 ساله‌ایه که فارغ‌التحصیل مدیریت بازرگانیه و تو یه دانشگاه معتبر درس خونده و پسر یه خانواده مشهور و پرنفوذ در شهر «وان» هست.

«ساواش»‌ از دوران دبیرستان سعی کرده که از مسائل خانواده‌اش دور باشه چون سنت‌های سخت و انعطاف‌ناپذیری دارن. وقتی از معاملات غیرقانونی خانواده‌اش خبردار می‌شه کاملاً‌ ازشون فاصله می‌گیره و سعی می‌کنه که زندگی خودش رو به شکل مدرن و قانونی بسازه. با این‌که خانواده‌اش در استانبول زندگی می‌کنن اما رابطه‌اشون رو با «وان» و اخلاقیات منسوخ و انعطاف‌ناپذیرش قطع نکردن.

بعد از این‌که در تصادف ماشین پدر و برادرش کشته می‌شن «ساواش» مجبور می‌شه که مدیریت و رهبری خانواده‌ رو به عهده بگیره. اون سعی می‌کنه خانواده‌اش رو از معاملات غیرقانونی نجات بده و تجارت خانوادگی رو به روشی مدرن و قانونی دربیاره. برای همین مجبور می‌شه که با اقوام عوضی‌اش و گروه‌های جنایتکار درگیر بشه.

«یاسمین» به سر کارش در استانبول برمی‌گرده. در حالیکه زندگی نقشه‌های جدیدی براش کشیده.

«ساواش» هم طبق یه رسم کهنه -که باعث می‌شه مردم به فکر انتقام نیفتن- مجبور می‌شه با بیوه‌ی برادرش یعنی «چیچک» ازدواج کنه.

اما «ساواش» و «یاسمین» روزی دوباره با هم برخورد خواهند کرد.