به گزارش صلح خبر، علی گل گلاب در یادداشتی با عنوان «بومگردی و احیای روستاها؛ اشتباهها را تکرار نکنیم»، که آن را در اختیار این خبرگزاری قرار داده، نوشته است: این روزها تب برگشت به روستا بالا گرفته و این نگرانکننده است. نگرانی از تکرار نگرشها و رفتارها که همچون بلای آسمانی، اول بر سر روستاها و سپس بر سر شهرها نازل شد؛ چرا که در قرنهای اخیر بهویژه قرن بیستم، روستاها را نه روستاییان نابود کردند و نه شیوه تولید و سبک زندگیشان. روستاها را نگرشها و افکار غلط در سطح جهانی از بین برد. پس از رنسانس، مدنیت و متمدن بودن مساوی بود با زرق و برق زندگی شهری. اختراع برق، تلویزیون، مخابرات، ماشین و زندگی ماشینی، رفاه آور و نشانه پیشرفت بود. صنعت در برابر سبک زندگی روستایی قرار گرفت، تحقیرش کرد و حسرت در دل روستاییان گذاشت. کتابهای درسی پر شد از آمار پیشرفتهای دروغین. دانش بشری در خدمت مدرنیسم قرار گرفت و به یاری جهانِ در مسیر گمراهی آمد. البته آمارها دروغ نمیگفتند اما این گمراهی را تبلیغ می کردند.
میزان سواد در شهر و روستا، نسبت جمعیت شهری و روستایی در کتابهای درسی با نمودارهای تحقیرآمیز، آموزش داده میشد و کسی به تحقیرآمیز بودن این نسبتها توجه نداشت، چون یک پارادایم بر ذهن همه انسان ها حاکم بود که در قرن اخیر به آن «پیشرفت خطی» گفته میشود، یعنی از یک جایی شروع میکنی، رشد میکنی ومیرسی به جایی که به عنوان «هدف» تعیین شده است. من در مقالهای علمی، اسم این نوع پیشرفت را «دندان مصنوعی پیشرفت» گذاشتهام. به این معنا که افکار گمراهانه انسان بعد از مدرنیسم، جهان را فرا گرفت و دو جنگ بزرگ را تحمیل کرد، اما هیچکس بیدار نشد. انسانها تا رنسانس و قرن ۱۶ میلادی همراه و همپای طبیعت بودند. اتفاق عجیب و غریبی نمیافتاد. سیل و زلزله بلا نبود، یک اتفاق عادی بود و زخمهای زیاد بر جای نمیگذاشت. بعد از رنسانس، انسان بر طبیعت سوار شد. خواست سیل را مهار کند، سد ساخت. اما نمیدانست برای مهار سیل، نباید جنگل ها را بسوزاند.
هرجا شهرنشینی نسبت به جمعیت روستایی بیشتر بود، افتخار و نشانه پیشرفت و توسعه بود. این نسبت با آمار میزان باسوادان و میزان بهرهمندی از مواهب تکنولوژی و صنعت همپوشانی داشت. یکی در دِه با گاو، زمین را شخم میزد و دیگری در شهر و کازینو به عیش و نوش بود و یا در ساحل، خوش میگذراند. این تصویر و این تصویرسازی، حسرت در دل روستاییان میکاشت و شهر شده بود آمال و آرزو.
و دیگر کار از کار گذشته بود. جمعیت از شهرهای کوچک به شهرهای بزرگ مهاجرت کردند، روستاهای زیادی متروکه شدند. در روستاهایی که هنوز آثار حیات باقی مانده بود، فقط نشانه وجود حیات دیده میشد و نه بیشتر.
جای باغها برج ساخته شد. جای سفرههای زیرزمینی آبهای شیرین را آبهای فاضلاب پرکرد. به جای اکسیژن خالص، دود ناشی از خودروها در حلقها فرورفت.
اکنون این تب شهرسازی، به تب روستاسازی رسیده است و دقیقا نگرانی از همین جا آغاز میشود که با همین نگرشی که باعث نابودی شهر و روستا شد، روستاسازی اتفاق بیفتد، یعنی چون شهر دیگر جای زندگی نیست، قلبها و ریهها در شهر کار نمیکنند، شهر و زندگی شهری را انسانها بردارند و ببرند به روستا که کلینیک طبیعی بهداشت روح و روان است. در کنار این، توجه به ظرفیتهای بینظیر و پایانناپذیر روستاها، گردشگری روستایی هم بهویژه در روستاهای هدف شکل میگیرد.
این اتفاق به هر شکل دیر یا زود خواهد افتاد. اگر برنامهریزان و سیاستگذاران درست عمل نکنند، به توسعه پایدار و سازگار با محیط زیست و طبیعت توجه نشود، دیری نخواهد پیمود که ما نه زندگی شهری خواهیم داشت و نه محیطی به نام روستا که هماکنون کلینیک رایگانی است برای درمان و سلامتی روح و روان انسانها.
بنابراین بهتر است، گامها برای توسعه روستاها، بویژه توسعه بومگردی و گردشگری روستایی با طمأنینه و مطالعات دقیق و درست انجام بگیرد. دو هدف محرومیتزدایی و گسترش رفاه باید کاملا منطبق بر طبیعت و سبک زندگی باشد. هرگونه تغییر در سبک زندگی و تغییر در طبیعت برخلاف هویت محلی به شدت آسیبزا خواهد بود.
انتهای پیام