به گزارش صلح خبر، محسن نیکبخت به مناسبت هفتادمین سالگرد ملیشدن صنعت نفت (۲۹ اسفندماه) به صورت مکتوب به پرسشهایی درباره روند شکلگیری کتاب «صد خاطره و نکته از دکتر مصدق» پاسخ داد.
متن این گفتوگو در ادامه میآید:
چه شد که به فکر گردآوری مجموعه نوشتههای دیگران درباره دکتر مصدق افتادید؟
صبح همان روزی که برای اولینبار به احمدآباد مستوفی رفته بودیم، در میان راه با آقایان خسرو سیف، محمد محمدی اردهالی و حسین شاه اویسی همسفر شدیم. پس از رسیدن، و طی مقدماتی برای زیارت مقبره دکتر مصدق، در اتاق جنب مزار مستقر شدیم و بعد از صرف صبحانه و بازدید از همه آن عمارتی که عظمت و عزت مصدق هنوز در آن هویدا بود، آقای سیف و آقای محمدی اردهالی خاطرات زیادی از دکتر برایمان تعریف کردند که برای من و بقیه همراهان خیلی شنیدنی و جالب به نظر رسید. همان موقع فکر کردم، وقتی این خاطرات برای ما جذاب است، شاید برای نوجوانان و جوانانی که فقط نامی از دکتر مصدق شنیدهاند و احیانأ در پی یک قهرمان ملی و واقعی هستند، شگفتانگیز و حتی باورنکردنی باشد و این شد که به فکر تالیف کتاب افتادم؛ اما آن تعداد خاطره شنیدهشده برای انتشار یک کتاب خیلی کم بود، بنابراین هم کتابهای دیگران خوانده شد و هم با مراجعه به سایتهای اینترنتی معتبر، خاطراتی که نکتهای خاص و موثر داشتند، ثبت شدند. تصورم این بود که هر چه تعداد خاطرات بیشتر باشد، ابعاد مختلفی از شخصیت و زندگی دکتر نشان داده خواهد شد و درنتیجه خواننده با خلقیات و صفات بیشتری از ایشان آشنا میشود، حتی اگر آن صفات، منفی و از زبان مخالفان مطرح شده باشد، زیرا به هرحال خواننده حق دارد که واقعیت را بداند، حتی درباره مردانِ موثرِ تاریخِ سرزمینش.
ناگفته نماند که تعداد کتابها خیلی بیشتر بود و خاطرات جمعشده بیش از ۲۰۰ مورد، ولی نیازی به تکرار مکررات نبود؛ مثلا درباره حاضرجوابی دکتر، با آنکه سه مورد خاطره یافت شد، فقط یکی از آنها (منارجنبان اصفهان، قرنهاست میجنبد!) را انتخاب و ثبت کردیم.
آیا صرفا هدف جمعآوری داشتید یا این اثر حرف تازهای هم برای گفتن دارد؟
نه! البته قصد که فقط جمع آوری نبود؛ گرچه هدف اولیه همین بود، ولی خیلی زود و طی مدتی که خاطرات یافت و ثبت میشد، خود بهخود نکاتی به ذهن میرسید که هدف اولیه در حاشیه قرار گرفت.
در واقع «آشنایی نوجوانان و جوانان»، و حتی «آشتی بزرگسالان» با مصدق هدف بعدی شد.
کار که کمی جلوتر رفت، ناخواسته خاطرات طوری تنظیم شد که گویی تلنگری است به سیاستمدارانی که بسیار مدعی هستند ولی در عمل، هیچ. این مورد طوری مرا به خود مشغول کرده بود که هر خاطرهای یافت میشد، با خود میگفتم: «تفاوت از زمین تا آسمان است!» فکر کنید: شخص دوم مملکت به منظور یک هدف سیاسی – اقتصادی وارد کشوری میشود و برای درمان در بیمارستان بستری؛ پس از مدتی وقتی متوجه میشود که بیمارستانِ پرهزینهای را انتخاب کرده، به بهانهای خود را زودتر از روز مقرر مرخص میکند و با آنکه ویزیت و اجرت معاینه دکترها برایش رایگان میشود، ولی با پول شخصی و حتی با قرض، به طور کامل (حتی ویزیت دکترها را هم به گونهای) تسویه میکند. لطفا توجه کنید: «با پول خودش تسویه میکند، نه از جیب دولت!!!»
مورد دیگری که شاید خیلی زود یکی از اهداف مهم این کتاب شد، این بود که فکر نکنیم در ایران، دیگر افرادی مثل امیرکبیر نداریم، داریم، اما فقط امیرکبیر مورد اقبال قرار گرفت.
نه من و نه هیچ ایرانیِ دیگری منکر خدمات و آثار بهجامانده از امیرکبیر نیستیم، اما بنده شخصا نمیتوانم بپذیرم که دکتر مصدق چیزی کمتر از امیرکبیر باشد.
اگر همه چیز و همه کس را قربانی اهداف و نظر و سیاستبازیهای خود نکنیم، خواهیم دید که فقط یک موضوع «نفت مصدق» قد و قامت ایشان را چنان بالا و والا نگه میدارد که شاید کمتر کسی حتی به شانههایش برسد!
بهنظر میرسد سالشماری که از زندگی دکتر مصدق فراهم آوردهاید، کامل باشد. آیا این تلقی درست است؟
راستش هدف ما نیز همین بود، و تعداد کتاب و مراجعی که برای این کار استفاده شد، شاید بیش از منابع مورد نیاز برای جمعآوری خاطرات بود. گاهی کار را تمامشده فرض میکردیم، اما ناگهان نکتهای یا اقدامی با تاریخ به دستمان میرسید که پس از تایید از طرف دوستان، وارد سالشمار میشد. چقدر خوشحالم اگر نظر خوانندگان هم این باشد که سالشمار نسبتأ کاملی منتشر شده است.
یکی از نکات جالب توجه این اثر، فراهمآوریِ همه شعرهایی است که در همه این سالها، مفاخر شعر و ادب ایران درباره دکتر مصدق سرودهاند. درباره این بخش بگویید.
اجازه بدهید موضوعی را که گاهی سخت ناراحتم میکرد، اینجا برایتان بازگو کنم: متاسفانه سالها چهره دکتر مصدق را چنان تیره و مبهم و عجیب و وحشتناک نشان دادند که گاهی از کسانی که حتی بویی از سیاست و اقتصاد و جامعه نبردهاند، حرفهایی میشنوم که جز اهانت و بدخواهی نسبت به ایشان چیزی نیست؛ و بدتر اینکه بعضی معتقدند: «از ابتدا، هیچکس دلِ خوشی از مصدق نداشته و ندارد و نخواهد داشت!»
درست است که این نظرها در اثر سوءتبلیغهای غرب به وجود آمد، اما چنین توقع میرفت که بعدها چهره واقعی او نمایانده شود. تصورم این بود که وقتی جوانان امروز، و حتی خوانندگانِ میانسال این کتاب که کافی است فقط اندکی با فرهنگ و ادب ایرانزمین آشنا باشند، نام شاعران بلندآوازهای چون احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث، سیمین بهبهانی، محمدرضا شفیعی کدکنی و … را میبینند که اشعاری جانسوز برای از دست دادن مصدق سرودهاند، درخواهند یافت که سالهاست غرب درباره این مظلومِ تاریخ ایران چه دروغها که نبافته و خودشان چه اشتباهها که فکر نکردهاند.
ناگفته نماند که شاعران نامآشنای امروز نیز درباره مصدق بسیار سرودهاند و چه مفصل و زیبا، ولی قصد ما توضیح این واقعیت بود که مصدق جز برای دشمنان ایران، همواره و بخصوص در زمان خود و میان اندیشمندان و بزرگان معرفت، محبوب و پاک بوده است.
نکته مهم اینکه برای جلوگیری از تکرار نام شاعر، فقط یک شعر از هر شاعر ثبت شد، به عنوان مثال از استاد بزرگوارم مهدی اخوان ثالث بیش از یک شعر درباره مصدق موجود است که فقط به یک مورد آن بسنده شد.
بعضا عکسهای کتاب کیفیت لازم را نداشت و حتی میتوان گفت عکس تازهای نداشت. نظر خودتان چیست؟
به نکته جالبی اشاره کردید. در واقع عکسهای موجود، همانطور که در منابع کتاب آمده، از سایتها و منابع معتبر برداشت شده و اتفاقا کیفیت قابل قبولی هم دارند، و بنده اینطور فکر میکنم که این اُفت کیفیت، یا مربوط به بخش لیتوگرافی است یا بهخاطر نوع کاغذ مورد استفاده.
اما اینکه عکسها جدید نیست به این دلیل است که از آن دوره، تعدادی عکس گرفته شده و همان تصاویر دست به دست چرخیده تا به من و احیانا به بعد از من خواهد رسید؛ البته بهجز یکی دو عکس که از آلبوم خصوصی دوستان امانت گرفته شد و احتمالا کمتر دیده شده است.
ناگفته نماند که عکسهای این کتاب فقط برای آنکه سندی برای موضوعات مطروحه در کتاب باشد، آمده است، وگرنه این عکسها بارها و بارها دیده شده و برای کسانی که کتابهایی درباره دکتر مصدق خواندهاند، بسیار تکراری است.
امسال هفتادمین سال ملی شدن صنعت نفت ایران است. تصور میکنید چرا هنوز هم نام آن نخستوزیر مردمی ایران بر سر زبانهاست و بهاصطلاح خریدار دارد و هرگاه کتابی درباره او منتشر میشود، دست به دست میچرخد؟
متاسفانه ما مثل بچههایی هستیم که از پدر، پول توجیبی، پول خرید خانه و ماشین و تفریح و ویلا و سفر داخل و خارج و… میگیریم، ولی باز وقتی دور هم جمع میشویم و پیش دوستانمان میرویم، از پدرمان بد میگوییم… ما فرزندان قدرنشناسی هستیم.
دکتر مصدق برای مملکت بسیار مؤثر بود، با کسانی مخالفت کرد که اگر دست سازش میداد، سالهای سال بود که مستعمرهای آشکار بودیم و حق هیچ اعتراضی هم نداشتیم. ما فقط ملی شدن صنعت نفت را میبینیم که برایمان آب و نانی دارد؛ ولی به قدر همین صنعت نفت هم قدردان نیستیم. پولش را میگیریم و صرف لذتهایمان میکنیم، و در نهایت ۲۹ اسفند که مردم هوش و حواسی برای توجه به مسائل روز ندارد و درگیر کارهای اقتصادی و خانوادگی سال جدید هستند، ملی شدن صنعت نفت را تبریک میگوییم.
بله درست میفرمایید هنوز نام مصدق زنده است و بهخاطر ملی شدن نفت _ البته اگر مصادره نشود _ همچنان نام مصدق زنده مانده ولی کافی نیست؛ نام مصدق را اگر نمیتوان هرروز یادآور شد، لااقل میتوان با ساخت فیلم و سریال و یادآوری نام و اعمالش در کتابهای درسی و تغییر نام خیابانی و یا حتی به خاک سپردنش در آرامگاه ابدی، آنقدر نامش را تکرار کرد که حتی یک کودک دهساله هم بداند این سربلندی و فرار از چنگ استعمارگران پیر و این میراث رو به پایان را مدیون چه کسی هستند. باور کنید اگر همین چند کتاب جسته و گریخته درباره مصدق هم منتشر نشود، کم کم یادبود ۲۹ اسفند طوری انجام میشود که حتی نام مصدق هم از یادها میرود.
انتهای پیام