کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش24 عنوان کتاب : کلیله و دمنه نویسنده : ابوالمعالی نصرالله منشی تصحیح و توضیح مجتبی مینوی طهرانی صياد پيش آمد و ، جال بازکشيد و ، حبه بينداخت و، د رکمين نشست.ساعتی بود ، قومی کبوتران برسيدند ، و سر ايشان کبوتری بود که او را مطوقه […]
کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش24
عنوان کتاب : کلیله و دمنه
نویسنده : ابوالمعالی نصرالله منشی
تصحیح و توضیح مجتبی مینوی طهرانی
صياد پيش آمد و ، جال بازکشيد و ، حبه بينداخت و، د رکمين نشست.ساعتی بود ، قومی کبوتران برسيدند ، و سر ايشان کبوتری بود که او را مطوقه گفتندی ، و در طاعت و مطاوعت او روزگار گذاشتندی . چندانکه دانه بديدند غافل وار فرود آمدند و جمله در دام افتادند . و صياد شادمنان گشت و گرازان بتگ ايستاد .تا ايشان را در ضبط آرد . و کبوتران اضطرابی می کردند و هريک خود را می کوشيد .مطوقه گفت:جای مجادله نيست ، چنان بايد که همگنان استخلاص ياران را مهم تر از تخلص خواد شناسند . و حالی صواب آن باشد که جمله بطريق تعاون قوتی کنيد تا دام از جای برگيريم فکه رهايش ما درانست . کبوتران فرمان وی بکردند و دام برکندند و سرخويش گرفت . و صياد در پی ايشان ايستاد ، بر آن اميد که آخر درمانند و بيفتند . زاغ با خود انديشيد که :بر اثر ايشان بروم و معلوم گردانم که فرجام کار ايشان چه باشد ، که من از مثل اين واقعه ايمن نتوانم بود ، و از تجارت برای دفع حوادث سلاحها توان ساخت.
و مطوقه چون بديد که صياد در قفای ايشان است ياران را گفت:اين ستيزه روی در کار ما بجد است ، و تا از چشم او ناپيدا نشويم دل از ما برنگيرد . طريق آنست که سوی آبادانيها و درختستانها رويم تا نظر او از ما منقطع گردد ، و نوميد و خايب بازگردد ، که در اين نزديکی موشی است از دوستان من ، او را بگويم تا اين بندها ببرد . کبوتران اشارت او را اما م ساختند و راه بتافتند و صياد بازگشت. وزاغ همچنان می رفت تا وجه مخرج ايشان پيش چشم کند ، و آن ذخيرت ايام خويش گرداند.
و مطوقه بمسکن موش رسيد . کبوتران را فرمود که فرود آييد . فرمان او نگاه داشتند و جمله بنشستند .و آن موش را زبرا نام بود ، با دهای تمام و خرد بسيار ، گرم و سرد روزگار ديده و خير و شر احوال مشاهدت کرده. و در آن مواضع از جهت گريزگاه روز حادثه صد سوراخ ساخته و هريک را درديگری راه گشاده ، و تيمار آن فراخور حکمت و برحسب مصلح خبرت بداشته.مطوقه آواز داد که : بيرون آی! زبرا پرسيد که :کيست؟ نام بگفت ، بشناخت و بتعجيل بيرون آمد.
چون او را در بند بلا بسته ديد زه آب ديدگان بگشاد و بررخسار جويها براندو گفت :ای دوست عزيز و رفيق موافق ، ترا در اين رنج که افگند ؟ جواب داد که :انواع خير و شر بتقدير بازبسته است ، و هرچه در حکم ازلی رفتست هراينه براختلاف ايام ديدنی باشد ، ازان تجنب و تحرز صورت نبندد
و مرا قضای آسمانی در اين ورطه کشيد ،و دانه را بر من و ياران من جلوه کرد و در چشم و دل همه بياراست ، تاغبار آن نور بصر را بپوشانيد ، و پيش عقلها حجاب تاريک بداشت ، و وجمله در دست محنت و چنگال بلا افتاديم . و کسانی که از من قوت و شوکت بيشتر دارند و بقدر و منزلت پيشترند با مقادير سماوی مقاومت نمی توانند پيوست ، و امثال اين حادثه در حق ايشان غريب و عجيب می نمايد . و هرگاه که حکمی نازل می گردد قرص خورشيد تاريک می شود و پيکر ماه سياه.و ارادت باری ، عزت قدرته و علت کلمته ، ماهی را از قعر آب بفراز می آرد ، و مرغ را از اوج هوا بحضيض می کشد ،چنانکه نادان را غلبه می کند ميان دانا و مطالب او حايل می گردد.
موش اين فصول بشنود ، و زود در بريدن بندها ايستادکه مطوقه بدان بسته بود .گفت: نخست ازان ياران گشای.موش بدين سخن التفات ننمود . گفت :ای دوست ، ابتدا از بريدن بند اصحاب اولی تر . گفت :اين حديث را مکرر می کنی ، مگر ترا بنفس خويش حاجت نمی باشد و آن را برخود حقی نمی شناسم ؟ گفت :مرا ملالت نبايد کرد که من رياست اين کبوتران تکفل کرده ام ، و ايشان را ازان روی بر من حقی واجب شده است ، و چون ايشان حقوق مرا بطاعت و مناصحت بگزاردند ، و بمعونت و مظاهرت ايشان از دست صياد بجستم ، مرا نيز از عهده لوازم ريسات بيرون بايد آمد ، و مواجب سيادت را بادا رسانيد . و می ترسم که اگر از گشادن عقدهای من آغاز کنی ملول شوی و بعضی ازيشان دربند بمانند ، و چون من بسته باشم اگرچه ملالت بکمال رسيده باشد اهمال جانب من جايز نشمری ، و از ضمير بدان رخصت نيابی ، و نيز در هنگام بلا شرکت بوده ست در وقت فراغ موافقت اولی تر ،و الا طاعنان مجال وقيعت يابند .
موش گفت :عادت اهل مکرمت اينست ، و عقيدت ارباب مودت بدين خصلت پسنديده و سيرت ستوده در موالات تو صافی تر گردد ، و ثقت دوستان بکرم عهد تو بيفزايد . وانگاه بجد و رغبت بندهای ايشان مام ببريد ، و مطوقه و يارانش مطلق و ايمن بازگشتند .چون زاغ دست گيری موش ببريدن بندها مشاهدت کرد در دوستی و مخالصت و برادری و مصادقت او رغبت نمود ، و با خود گفت :من از آنچه کبوتران را افتاد ايمن نتوانم بود و نه از دوستی اين چنين کار آمده مستغنی . نزديک سوراخ موش آمد و او را بانگ کرد . پرسيد که :کيست ؟ گفت : منم زاغ ؛ و حال تتبع کبوتران واطلاع برحسن عهد و فرط وفاداری او رد حق ايشان باز راند ، وانگاه گفت : چون مرا کمال فتوت و وفور مروت تو معلوم گشت ، و بدانستم که ثمرت دوستی تو در حق کبوتران چگونه مهنا بود ، و ببرکات مصافات تو از چنان ورطه هايل برچه جمله خلاص يافتند ، همت بردوستی تو مقصور گردانيدم ، و آمدم تا شرط افتتاح اندران بجای آرم.
موش گفت :وجه مواصلت تاريک و طريق مصاحبت مسدود است ، و عاقلان قدم در طلب چيزی نهادن که بدست آمدن آن از همه وجوه متعذر باشد صواب نبينند تا جانب ايشان از وصمت جهل مصون ماند و ، خرد ايشان در چشم ارباب تجربت معيوب ننمايد . چه هرکه خواهد که کشتی بر خشکی راند و بر روی آب دريا اسب تازی کند بر خويشتن خنديده باشد . زيرا که از سيرت خردمندان دور است
گور کن در بحر و کشتی در بيابان داشتن.
نظرات و تجربیات شما
-
از زحماتتان متشکرم. :-p
-
عکسهای خبری سایت بسیار زیبا و در بیشتر مواقع نایاب هستند. موفق باشید.
-
dar chonin garni ke vahshat hakem ast…:(
-
نوشته کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش۲۴ جالب بود. فال حافظ خیلی خوبه امکانات دیگر هم اضافه کنید.
-
زیبا بود.
-
از زحماتی که می کشید ممنون ><
-
مطالب ابوالمعالی نصرالله منشی خوبه…موفق باشید
-
سایت باید جامع و فراگیر باشه هنوز کار زیاده و امیدوارم تا آخر همین طور ادامه بدین :دی
-
نوشته های ابوالمعالی نصرالله منشی جلب توجه بود.
-
مطلب خوبیه. قسمت دانلود کتاب کتابهای صوت مخصوص موبایل هم اضافه کنید.
-
از زحماتی که می کشید ممنون ><
-
سایت خوبی دارید. مخصوصا نوشته های کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش۲۴ جالب بود.
-
خوب بود. قسمت های طنز و سرگرمی را بیشتر کنید.
-
خوب بود. قسمت های طنز و سرگرمی را بیشتر کنید.
-
قالب و سایت قشنگیه موفق باشین.
نوشته کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش۲۴ جالب بود. فال حافظ خیلی خوبه امکانات دیگر هم اضافه کنید.