کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش5 عنوان کتاب : کلیله و دمنه نویسنده : ابوالمعالی نصرالله منشی تصحیح و توضیح مجتبی مینوی طهرانی چون صبح جهان افروز مشاطه وار کله ظلمانی را از پيش برداشت و جمال روز روشن را بر اهل عالم جلوه رد اقربای زن جمله شدند و حجام را پيش […]
کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش5
عنوان کتاب : کلیله و دمنه
نویسنده : ابوالمعالی نصرالله منشی
تصحیح و توضیح مجتبی مینوی طهرانی
چون صبح جهان افروز مشاطه وار کله ظلمانی را از پيش برداشت و جمال روز روشن را بر اهل عالم جلوه رد اقربای زن جمله شدند و حجام را پيش قاضی بردند و قاضی پرسيد که :بی گناه ظاهر و جرم معلوم مثله کردن اين عورت چرا روا داشتی؟ حجام متحير گشت و در تقرير حجت عاجز شد . قاضی بقصاص و عقوبت او حکم کرد .
زاهد برخاست گفت : قاضی را در اين باب تامل واجب است ، که دزد جامه من نبرد و روباه را نخجيران نکشتند ، وزن بدکار را زهر هلاک نکرد ، و حجام بينی قوم نبريد ، بلکه ما اين همه بلاها بنفس خويش کشيديم . قاضی دست از حجام بداشت و روی بزاهد آورد تا بيان آن نکت بشنود . زاهد گفت : اگر مرا آرزوی مريد بسيار و تبع انبوه نبودی و بترهات دزد فريفته نگشتمی آن فرصت نيافتمی ؛ و اگر روباه در حرص و شره مبالغت بترهات دزد فريفته نگشتمی آن فرصت نيافتی ؛ و اگر روباه در حرص و شره مبالغت ننمودی و خون فرو گذاشتی آسيب نخجيران بدو نرسيدی ؛ و اگر زن بدکار قصد جوان غافل نکردی جان شيرين بباد ندادی ؛ و اگر زن حجام برناشايست تحريض و در فساد موافقت روا نداشتی مثله نشدی
کليله گفت : اين مثل بدان آوردم تا بدانی که اين محنت تو بخود کشيدی و از نتايج عاقبت آن غافل بودی .دمنه گفت :چنين است و اين کار من کردم . اکنون تدبير خلاص من چگونه می بينی ؟ کليله گفت : تو چه انديشيده ای ؟
گفت :می انديشم که بلطايف حيل و بدايع تمويهات گرد اين غرض درآيم وبهروجه که ممکن گردد بکوشم تا او را درگردانم ، که اهمال و تقصير را در مذهب حميت رخصت نبينم و اگر غفلتی روا دارم بنزديک اصحاب مروت معذور نباشم . و نيز منزلتی تو نمی جويم و در طلب زيادتی قدم نمی گزارم که بحرص و گرم شکمی منسوب شوم . و سه غرض است که عاقلان روا دارند در تحصيل آن انواع فکرت و دقايق حيلت بجای آوردن و جدنمودن : در طلب نفع سابق تا بمنزلت و خير سابق برسد و از مضرت آزموده بپرهيزد ؛ و نگاه داشتن منفعت حال و بيرون آوردن نفس از آفت وقت ؛ و تيمار داشت مستقبل در احراز خير و دفع شر . و من چون اميدوار می باشم بمنزلت خود بازرسم و جمال حال من تازه شود طريق آنست که بحيلت در پی گاو ايستم تا پشت زمين را وداع کند و در دل خاک منزلی آبادان گرداند ، که فراغ دل و صلاح کار شير درانست ، چه در ايثار او افراط کرده است و به رکت رای منسوب گشته .
کليله گفت که :در اصطناع گاو و افراشتن منزلت وی شير را عاری نمی شناسم . دمنه گفت :در تقريب او مبالغتی رفت و بديگر ناصحان استخفاف روا داشت تا مستزيد گشتند ، و منافع خدمت ايشان ازو و فوايد قربت او ازيشان منقطع شد . و گويند که آفت ملک شش چيز است :حرمان و فتنه و هوا و خلاف روزگار و تنگ خويی و نادانی .حرمان آنست که نيک خواهان را ا زخود محروم گردند و اهل رای و تجربت را نوميد فروگذارد ؛ و فتنه آنکه جنگهای ناپيوسان و کارهای ناانديشيده حادث گردد و شمشيرهای مخالف از نيام برايد ؛ و هوا مولع بودن بزنان و شکار و سماع و شراب و امثال آن ؛ و خلاف روزگار وبا و قحط و غرق و حرق و آنچه بدين ماند ؛ و تنگ خويی افراط خشم و کراهيت و غلو در عقوبت و سياست ؛ و نادانی تقديم نمودن ملاطفت در مواضع مخاصمت و بکار داشتن مناقشت بجای مجاملت .
کليله گفت :دانستم .لکن چگونه در هلاک گاو سعی توانی پيوست و او را قوت از تو زيادت است و يار و معين بيش دارد ؟ دمنه گفت :بدين معانی نشايد نگريست ، که بنای کارهای بقوت ذات و استيلای اعوان نيست ، و گفته اند :
و آنچه به رای و حيلت توان کرد بزور و قوت دست ندهد . و بتو نرسيده ست که زاغی بحيلت مار را هلاک کرد ؟ گفت :چگونه ؟ گفت :
آورده اند که زاغی در کوه بر بالای درختی خانه داشت ، و در آن حوالی سوراخ ماری بود ، هرگاه که زاغ بچه بيرون آوردی مار بخوردی . چون از حد بگذشت و زاغ درماند شکايت بر آن شگال که دوست وی بود بکرد و گفت :می انديشم که خود را از بلای اين ظالم جان شکر باز رهانم . شگال پرسيد که :بچه طريق قدم در اين کار خواهی نهاد؟ گفت :می خواهم که چون مار در خواب شود ناگاه چشمهای جهان بينش برکنم ، تا در مستقبل نور ديده و مطوه دل من از قصد او ايمن گردد . شگال گفت :اين تدبير بابت خردمندان نيست ، چه خردمند قصد دشمن بر وجهی کند که دران خطر نباشد . و زينهار تا چون ماهی خوار نکنی که در هلاک پنج پايک سعی پيوست ، جان عزيز بباد داد. زاغ گفت :چگونه؟ گفت : آورده اند که ماهی خواری بر لب آبی وطن ساخته بود ، و بقدر حاجت ماهی می گرفتی و روزگاری در خصب و نعمت می گذاشت .چون ضعف پيری بدو راه يافت از شکار باز ماند . با خود گفت :دريغا عمر که عناد گشاده رفت و از وی جز تجربت و ممارست عوضی بدست نيامد که در وقت پيری پای مردی يا دست گيری تواند بود . امروز بنای کار خود ، چون از قوت بازمانده ام ، بر حيلت بايد نهاد و اسباب قوت که قوام معيشتست از اين وجه بايد ساخت .
پس چون اندوهناکی بر کنار آب بنشست . پنج پايک از دور او را بديد ، پيشتر آمد و گفت :تو را غمناک می بينم . گفت :چگونه غمناک نباشم ، که مادت معيشت من آن بود که هر روز يگان دوگان ماهی می گرفتمی و بدان روزگار کرانه می کرد ، و مرا بدان سد رمقی حاصل می بود و در ماهی نقصان بيشتر نمی افتاد؟ و امروز دو صياد از اينجا می گذشتند و با يک ديگر می گفت که :«در اين آب گير ماهی بسيار است ، تدبير ايشان ببايد کرد .»
يکی از ايشان گفت :«فلان جای بيشتر است چون ازيشان بپردازيم روی بدينها آريم .» و اگر حال بر اين جمله باشد مرا دل از جان بربايد داشت و بر رنج گرسنگی بل تلخی مرگ دل بنهاد.
پنج پايک برفت و ماهيان را خبر کرد و جمله نزديک او آمدند و او را گفتند :المستشار موتمن ، و ما با تو مشورت می کنيم و خردمند درمشورت اگر چه ازو دشمن چيزی پرسد شرط نصيحت فرو نگذارد خاصه در کاری که نفع آن بدو بازگردد.و بقای ذات تو بدوام تناسل ما متعلق است . در کار ما چه صواب بينی ؟ ماهی خوار گفت :با صياد مقاومت صورت نبندد ، و من دران اشارتی نتوانم کرد . لکن در اين نزديکی آب گيری می دانم که آبش بصفا پرده درتر از گريه عاشق است و غمازتر از صبح صادق ، دانه ريگ در قعر آن بتوان شمرد و بيضه ماهی از فراز آن بتوان ديد .
اگر بدان تحويل توانيد کرد در امن و راحت و خصب و فراغت افتيد .گفتند :نيکو راييست .لکن نقل بی معونت و مظاهرت تو ممکن نيست . گفت :دريغ ندارم مدت گيرد و ساعت تا ساعت صيادان بيايند و فرصت فايت شود.بسيار تضرع نمودند و منتها تحمل کردند تا بران قرارداد که هر روز چند ماهی ببردی و بر بالايی که در آن حوالی بود بخوردی .و ديگران در آن تحويل تعجيل و مسارعت می نمودند و با يک ديگر پيش دستی و مسابقت می کردند ، و خود بچشم عبرت در سهو و غفلت ايشان می نگريست وبزبان عظت می گفت که :هر که بلاوه دشمن فريفته شود و بر لئيم ظفر و بدگوهر اعتماد روا دارد سزای او اينست .
چون روزها بران گذشت پنج پايک هم خواست که تحويل کند . ماهی خوار او را برپشت گرفت و روی بدان بالا نهاد که خوابگاه ماهيان بود . چون پنج پايک از دور استخوان ماهی ديد بسيار ، دانست که حال چيست . انديشيد که خردمند چون دشمن را در مقام خطر بديد و قصد او در جان خود مشاهدت کرد اگر کوشش فروگذارد در خون خويش سعی کرده باشد ؛ و چون بکوشيد اگر پيروز آيد نام گيرد ، و اگر بخلاف آن کاری اتفاق افتد باری کرم و حميت و مردانگی و شهامت او مطعون نگردد ، و با سعادت شهادت او را ثواب مجاهدت فراهم آيد . پس خويشتن برگردن ماهی خوار افگند و حلق او محکم بيفشرد چنانکه بيهوش از هوا درآمد و يکسر بزيارت مالک رفت.
نظرات و تجربیات شما
-
زیبا بود !
-
نوشته های ابوالمعالی نصرالله منشی خوبه 🙂
-
کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش۵ جالب بود…
-
صحبت از پژمردن یک برگ نیست…وای جنگل را بیابان می کنند…با ارزوی موفقیت برای شما
-
مطالب ابوالمعالی نصرالله منشی خوبه…موفق باشید
-
نوشته بدی نبود… اما کاش… :-p
-
سایت جالبیه خصوصن بخش سرگرمی و عکسهای خبری 🙂
-
از مطالب جالبتون ممنون و موفق باشید 🙂
-
آخه بابا این یعنی چی… کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش۵… 🙁
-
کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش۵ بخش گالری هنرمندان را نیز کاملتر کنید.
-
با تشکر از مطلب خوبتان
-
از زحماتی که می کشید ممنون ><
خوب بود. قسمت های طنز و سرگرمی را بیشتر کنید.