نقد یا نفی شاهنامه – انتقادی از شاملو به نام و نیروی و یاری دادار اورمزد ریومند فرهمند و به نام خداوندگار زبان پارسی فردوسی بزرگ و به خوشنودگی امشه سپندگان و تندرستی و دیر زیوشی بهدینان مزدیسنان و همگی نیکان و با درود بر شما سروران گرامی. چندی پیش در تارنگار آرسته و پربار […]
نقد یا نفی شاهنامه – انتقادی از شاملو
به نام و نیروی و یاری دادار اورمزد ریومند فرهمند و به نام خداوندگار زبان پارسی فردوسی بزرگ و به خوشنودگی امشه سپندگان و تندرستی و دیر زیوشی بهدینان مزدیسنان و همگی نیکان و با درود بر شما سروران گرامی.
چندی پیش در تارنگار آرسته و پربار دوست گرامی ام آقای محمد شجاعی نسیم شرق آگاه شدم که سرودین ( شاعر ) بزرگ کشورمان احمد شاملو در یک سخنرانی تمام فرهنگ و ارزش های ایران را زیر سوال برده است. جای بسی تاسف است که کمونیست ها و توده ای ها توانستند اینگونه مغز هایی را اسیر خود کنند و از آنان برای رسیدن به آرمان های خود بهره ببرند. نخست از شما دوستان خواهش می کنم تا متن این سخنرانی را از اینجا بخوانید. سپس این نقد را از دیده بگذرانید. در این نوشتار با یاری از اندیشه های استاد جلیل دوستخواه در کتاب گران سنگ « حماسه ایران ، یادمانی از فراسوی هزاره ها » روشنگری خواهیم داشت درباره آنچه شاملو در سخنرانی اش و نوشته های پیامد آن در اشاره به درونمایه شاهنامه گفته و نوشته است.
احمد شاملو با تجزیه و تحلیلی خام بر این باور بود که می تواند از شهرت خویش بهره ببرد و جوانان را یک شبه به سوی نظام کمونیستی هدایت کند. سخنرانی برکلی در 1990 در واقع تیر آخر او برای تحول در جامعه ایرانی و گردش به سوی مارکسیسم بود . او مانند سوسیالیستهای دیگر می دانست دو بنیاد اساسی در جوامع مانع رشد و ظهور مارکسیسم می شود. نخست سهش ( حس ) میهن پرستی و دوم مذهب. با نگاهی به آن سخنرانی در می یابید او هر دوبخش را هدف قرار داد. بدین گونه که اول با تجزیه و روشنگری بر دوران پیش از اسلام وبازگویی اندیشه های دیاکونوف (از بخش فرهنگی سوسیالیست های روسیه ) تمام تاریخ شاهنشاهی ایران از کوروش بزرگ تا آخر را رد و همه آنها را مشنگ و ملنگ می نامد و خداوندگار میهن پرستی و زبان پارسی جاوید نام فرزانه توس فردوسی بزرگ را هم با همان روشنگری حرامزاده می نامد. نیز همو موسیقی سنتی را عرعر خری می داند که در چاه تاریخ پیچیده و به گوش ما رسیده است!!!!! مذهب را هم در سخنرانی خود به مسخره می گیرد که کاری به آن ندارم.
تلاش شاملو در آستانه برگزاری کنگره هزاره فردوسی در ایران برای رستاخیز فرهنگی بی نتیجه ماند. همان سال سازمان جهانی یونسکو در یک اقدام جالب آن سال را به نام فرزانه توس فردوسی بزرگ نام گذاری کرد و داغی همیشگی بر پیشانی مخالفین او چسباند!
اکنون که با گوشه از چهره ی رازگونه احمد شاملو آشنا شدیم نقدی بر گفتار شرم آور او در برکلی خواهیم داشت.
در پاسخ بدین پرسش شاملو که « می گوید چه کنیم. دست به ترکیب هیچ چیزی نزنیم . به ترکیب هیچ چیز نظر انتقادی نیندازیم که اهل دل نازک و شکنننده اند و تا گفتی غوره سردی شان می کند؟ » می گویم : نقد باید روشمند و استوار بر پایه های پژوهشی فراگیر و سنجیده باشد. هنگامی که سخنی نا بررسیده و ناپژوهیده دستاویز نقل قولی خود ساخته شود پژوهشی نادرست است و ناگزیر برآیندی جز انکار و نفی ارزش ها ندارد.
او یک استوره کهن هندو – ایرانی را که ریشه ها و بنیاد های آن از ریگ ودا تا اوستا گسترده است و دگردیسه یی از آن با زبان و بیان ساختار حماسه ای در شاهنامه آمده است را داستانی درباری و ساخته و پرداخته ی زورمندان و چیره دسـتان انـگـاشـتــه و « آژی دهاک سه کلی سه پوزه ی سه چشم » استوره را یک رهایی بخش و نو آور اجتماعی دانسته و چهره ی درخشان آزاده ایی چون کاوه را همتای شعبان بی مخ پشتیبان دربار و یاور شاهان خود کامه شمرده است.
او با آوردن دو بیت ساختگی و افزوده شده به گونه جداگانه نه در گذر داستان را نمونه می آورد و جستار بد آموزی شاهنامه و زن ستیزی فردوسی را پیش می کشد و شتابزده بر کرسی داوری می نشیند که : « در شاهنامه زن و اژدها هر دو ناپاک به قلم میروند و لایق فرو رفتن در خاک شمرده می شوند و هر سگی به سد زن و آنهم نه هر زن از خدا بی خبر به طور دقیق به سد زن پارسا ترجیح داده می شود. »
میپرسم : او از کدام شاهنامه سخن می گوید؟؟!! شاهنامه فردوسی یا شاهنامه ای که هر که خواست بنا به گرایش های مذهبی یا سیاسی خود چندین بیت را بر آن افزود.
آیا زن در سروده ها و آموزش های فردوسی به راستی همان است که در آن بیـت های « یاوه و شرم آور » از او سخن به میان آمده است ؟؟ یا فرانک یا سیندخت یا رودابه یا گردآفرید و منیژه و دیگران با آنهمه برازندگی و شایستگی و دلیری و مهرورزی و از خود گذشتگی و بزرگی در شاهنامه نیستند؟؟
هر گاه فردوسی به راستی بر این باور مسخره بود که زن همچون اژدهاست و او را باید در خاک کرد و سگی بر سد زن پارسا برتری دارد چگونه می توانست این همه زنان سزاوار و نیک منش را در گستره حماسه ی خویش جان بخشد و به پهنه ی تاریخ فرهنگ این مرز و بوم بیاورد؟؟ پس آن فرهیخته بانو ی مهربان کیست که در « شبی چون شبه روی شسته به قیر » شاعر سراسیمه از خاموشی مرگبار را با آوردن شمع و می و نار و ترنج و بهی و با چنگ نوازی و می گساری رامش می بخشد و داستانی دلپذیر از روزگاران کهن را بر او می خواند. می دانیم که زن بزرگوار فردوسی با زبان پهلوی و آشنایی داشته و با ترجمه نسک پهلوی کمک بزرگی به فردوسی کرده است و این حماسه جاویدان را که امروز به نام فردوسی می شناسیم به حق باید حماسه فردوسی و بانوی بزرگ منش او دانست.
فردوسی اندیشه ور و خرد ستای در وصف زنان نه تنها روی و موی پیکر و بالا و دیدار و آرایش و زیور آنها را به زیبایی و برازندگی می ستاید بلکه اندیشه و خرد آنان را نیز ارج می گزارد و از والا منشی و فرخندگی شان سخن می گوید :
خردمند مام فریدون چو دید که بر جفت او بر چنان بر رسید
فرانک بد نامش و فرخنده بود به مهر فریدون دل آگنده بود
آیا کاربرد واژه های و ترکیب های و عنوان هایی چون « فئودال » و « ابوالقاسم خان » و « کلک زن » و « حرامزاده » و « گربز » برای شاعر و سنخور آزاده و آزرمگین و نیک منشی چون حکیم فرزانه توس و انگاشت هایی از گونه ی « لومپین بی سر و پا » !!!! یا « خائن به منافع طبقاتی خویش » و « شعبان بی مخ » در توصیف کاوه آهنگر کاری است درست و سزاوار و برازنده ی کسی چون او؟؟!!
آیا اگر امروز کسی درباره زندگی و شعر خود شاملو واژه ها و تعبیر ها و عنوان هایی چون « بوژوا » یا « خرده بورژوا » یا « احمد آقا » یا « آمیرزا احد » را به کار برد یـا او را « از هنرمندان وابسته به دربار پهلوی » و کسی که « کعبه ی آمال خود را در غرب جست و جو می کند » لقب دهد از این لجن پراکنی های بی شرمانه آزرده خاطر نمی شود؟؟!!
او شاهنامه را کتاب و ستایش نامه ی شاهان می داند. این دیگر نیاز به دلیل و برهان آوردن و سوگند خوردن ندارد که شاهنامه بر خلاف نامش کتاب شاهان نیست. زیرا نخست در آن از بد کنشی ها و نابخردی پادشاهانی چون کاووس و افراسیاب و گشتاسپ و ضحاک سخن رفته است. نیز میدانیم که شاهنامه آیینه ی فرهنگ و اخلاق ایرانی در فراسوی هزاره هاست. این نگاه جانب دارانه و نکوهیده و نابخرادانه ای است که شاهنامه را « تاج نامه » یا « ستایش نامه شاهان » بدانیم. در داستان رستم و سهراب داریم :
تهمتن بر آشفت با شهریار که چندین مدار آتش اندر کنار !
همه کارت از یکدیگر بدترست ترا شهریاری نه اندر خورست
چه خشم آورد؟ شاه کاووس کسیت؟ چرا دست یازد به من توس کیست؟
زمین بنده و رخش گاه من است نگین گرز و مغفر کلاه من است
به هر سخن شاهنامه یادگاری است ارجمند و ارزش آن بر بخردان پویشده نیست. اگر چه مارکسیست و کومونیست از بین رفتند ولی ایران جاوید خواهد ماند.
فرجامید به خشنودی اهورا مزدا. پاینده و جاوید باد ایران.
شادی و رامش نیاکان ایران زمین و فردوسی بزرگ.
ایدون باد. ایدون تر باد.
نظرات و تجربیات شما
-
نوشته نقد یا نفی شاهنامه انتقادی از شاملو جالب بود. فال حافظ خیلی خوبه امکانات دیگر هم اضافه کنید.
-
همیشه هم این نقد یا نفی شاهنامه انتقادی از شاملو صحیح نیست…:-)
-
آخه بابا این یعنی چی… نقد یا نفی شاهنامه انتقادی از شاملو… 🙁
-
مطالب سایرین خوبه…موفق باشید
-
نوشته نقد یا نفی شاهنامه انتقادی از شاملو جالب بود. امیدوارم موفق باشید.
-
dar chonin garni ke vahshat hakem ast…:(
-
عالی بود 🙂
-
نوشته خوبی بود. لطفن مدلهای لباس و مو و ارایش را بیشتر کنین
-
همیشه هم این نقد یا نفی شاهنامه انتقادی از شاملو صحیح نیست…:-)
-
عالی بود 🙂
-
موفق و پیروز باشید 🙂
مطلبه خوبیه.از کتاب های سایت خیلی استفاده کردیم خصوصا کتابهای نایابی که قرار داده اید.